بخش دوم پرونده ویژه "کتابآباد" / گفتگو با «کیوان مهرگان» شاعر و مستندساز؛
دیدارنیوز ـ پرستو بهرامیراد: «پا به پای برف» مستندی از کتابفروشیهای کشور است. مستندی که خاطرات زیبای چندین نسل از کتابفروشیهای متعدد در مناطق مختلف کشور را مرور میکند. کیوان مهرگان این مستند جذاب را در آشفته بازار این روزهای کتاب و نشر ساخته است. وی راوی کتابفروشیهای این شهر است که هنوز با تمام مشکلات پابرجا هستند و از قصه این کتابفروشیها میگوید.
کتابفروشی، مکانی است که افراد با ورود به آن با کتاب مواجهه مستقیم پیدا میکنند. از این رو شکل و شمایل و ظاهر و باطن آن بسیار مورد اهمیت است. زمانی که اهل کتاب با داستان کتابفروشیها آشنا شوند شاید بیش از پیش از اهمیت این مکان آگاه شوند. زمانی کتابفروشیها پاتوق روشنفکران برای بحث و گفتوگو بود، اما چند سالیست که رونق خود را از دست دادهاند. در همین شرایط شاید این مستند بتواند گزینه خوبی برای یادآوری این مکان ارزشمند فرهنگی باشد تا مخاطب بار دیگر به کتابفروشیها سری بزند.
در همین رابطه، دیدارنیوز با کیوان مهرگان، شاعر، روزنامهنگار و سازنده مستند پابه پای برف به گفتوگو پرداخته است که در ادامه می خوانید.
کیوان مهرگان در پاسخ به این سوال که آیا فیلمهای ساخته شده توسط شما برای جلوگیری از تعطیلی کتاب فروشیها است گفت: «فیلمهای ما نمیتواند مانع از تعطیل شدن کتابفروشیها شود، زیرا علت تعطیلی کتابفروشیها فقط ساختن یک ویدئو از کتابفروشی نبوده که حالا با تأمین، تولید و توزیع آن کتابفروشیها تعطیل نشوند. تعطیل شدن کتابفروشیها به خصوص کتابفروشیهای محلی و کتابفروشیهای کوچک، دلایل پیچیده اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی دارد که ویدئوهای ما در مقابل این مشکلات و معضلاتی که وجود دارد توان بسیار ناچیزی دارد؛ بنابراین مسوولان، کتابفروشان و مردم ما به عنوان سه ضلع اصلی مثلث، در صورتی میتوانند از تعطیلی کتابفروشیها جلوگیری کنند که واقعیتهای موجود را بپذیرند».
وی در مورد اهدافش برای ساخت مستند پا به پای برف بیان کرد: «کتابفروشیها متفاوتترین فروشگاههای روی کره زمین هستند. در این مکانها کالایی عرضه میشود (جاهایی که فقط کتاب میفروشند؛ نه لوازمالتحریر یا اقلام دیگر) یعنی جایی است که پول و کتاب با هم داد و ستد میشود و در این فرایند یک پرفرمونس شکل میگیرد. خریدار در این مکان در ازای پرداخت پول، آینده با کیفیت را میخرد. امکان ندارد یک نفر در جهان پیدا شود به یک کتاب فروشی مراجعه کرده باشد، کتابی خریده باشد، خوانده باشد و زندگی اش متفاوت نشده باشد. این اتفاق در هیچ جای دیگری رخ نمیدهد؛ بنابراین اگر بگوییم کتابفروشیهایی که فقط کتاب میفروشند به نوعی معبد اهل کتاب هستند، حرف بیراهی نیست. من برای به تصویر کشیدن گذشته و حال این معابد، این برنامه را آغاز کردهام. بر اساس نگاه من در کتابفروشیها یک سیروسلوک و یک بده و بستانی اتفاق میافتد که انسانها فهمشان از دنیا و زندگی تغییر میکند. جایی که این اتفاق میافتد فقط کتابفروشی است. اینجا مستحق این است که قصهها و داستانهای آن را پیدا کنیم و ببینیم چه خبر است».
وی روند شکلگیری مستند پا به پای برف را اینگونه بیان کرد: «محمد مرعشی که اخیراً کتابفروشی الهیه را بازگشایی کرده از من خواست برای کتابفروشی او یک تیزر بسازم، اصرار داشت هزینه ساخت این تیزر را از او بگیرم. من گفتم که چون کتاب است بابت این کار پول نمیگیرم، در هر حال مذاکرات ما به نتیجه نرسید. در نهایت من از ایده محمد به یک ایده دیگری رسیدم. همیشه وقتی حال من خیلی بد است به شهر کتاب و کتابفروشیهای دیگر میروم، برای همین تصمیم گرفتم قصه کتابفروشیها را تعریف کنم. با دوستان مطرح کردم و استقبال کردند. به آقای حسینیپور گفتم فقط یک حمایت جزئی میخواهم که کار تولید شود. آقای حسینیپور هم نگاهی حرفهای و انصافا دغدغهمند دارند، با میزان امکاناتی که در اختیارشان است، پذیرفتند و انصافاً تا الان از ما خوب حمایت کردهاند. اینگونه بود که پا به پای برف با کتابفروشی قورخانه در نزدیک میدان توپخانه شروع شد. تا الان هم ۱۵ قسمت پخش شده است».
این مستندساز در مورد راهکارهای موثر در افزایش کتابخوانی گفت: «اگر دانش، فضیلت خود را پیدا کند، مردم کتابخوان میشوند. آنچه که باعث شده مردم کتابخوان نشوند این است که دانش، فضیلتش را از دست داده است. اساساً فکر، علم و دانایی فضیلت خود را از دست داده است. همین است که موجب میشود به رغم اینکه ما هر چه تلاش میکنیم، تیراژ کتابهایمان سال به سال کمتر میشود. این به یک اتمسفر و به یک فضا برمیگردد. وقتی دانشمندی که ساعتها و سالها فکری کشف کرده و به یک ایدهای رسیده است، اما به وقیحترین شکل ممکن او را پس میزنیم و تحقیر کرده و او را منزوی میکنیم، هرچه از تبلیغ کتابخوانی بگوییم آب در هاون کوبیده ایم.»
ناشران ما حرفهای نیستند
مهرگان در مورد سلایق متنوع و متفاوت در مواجهه با نشریات و انواع کتابها گفت: «سلیقه افراد جامعه ما متنوع شده است. سلیقه من کتاب کاغذی و خط کشیدن زیر کتاب است؛ حتی وقتی یک شعر میخوانم باید با مداد آن شعر را برای خودم آنالیز کنم که لذت ببرم. فردی در فاصله خانه تا محل کار در ماشین یک صفحه کتاب صوتی گوش میدهد یا دانشجویی به دلیل اینکه خانهاش کوچک است و برای کتاب جا ندارد، همه را در تبلت خود به صورت pdf جمع کرده است، سلایق همه این افراد باید تأمین شود و کالا برای آنها عرضه شود. واقعیت این است که ناشران ما بعضا ناشران حرفهای نیستند. متاسفانه برخی از ناشران، چاپ چی و فروشنده کاغذ بوده اند و درک درستی از استراتژی نشر و کار انتشارات ندارند. فضیلت کتابفروشها و ناشران در این است که علاوه بر منفعت شخصی باید منفعت عمومی را هم نگاه کنند. همین است که یک ناشر را از یک پوشاک فروش جدا میسازد. کار ناشر، چاپ به معنای شغل نیست بلکه از نوع پروفشنال و خیررسان عمومی است».
این نویسنده در مورد نقش فضای مجازی در کتابخوانی گفت: «فکر میکنم ما آخرین نسلی هستیم که به این شکل از اینترنت استفاده میکنیم. ما آخرین نسلی هستیم که زندگی بدوی در فضای مجازی خواهیم داشت. چون هوش مصنوعی سبک زندگیها را تغییر میدهد و همین الان هوش مصنوعی به شکل ابتدایی در موبایلهای هوشمندی که دستمان است و در اپلیکشینهایی که داریم خود را نشان میدهد. در دنیای تکنولوژی، تغییرات عظیمتر و بزرگتری اتفاق میافتد و بشر باید یک فکر اساسیتری برای همزیستی با هوش مصنوعی بکند. مساله دیگر این است که کتاب خواندن یک چیز است و مطالعه چیز دیگر. کتاب خواندن یعنی من موضوع مشخصی را به نام رمان «تنگسیر» صادق چوبک یا «داشآکل» صادق هدایت یا «انتری که لوطیاش مرده بود» صادق چوبک را برمیدارم و در مدتی که با این کتاب درگیرم، همان کتاب را میخوانم و مطالعه نمیکنم بلکه کتاب میخوانم، اما در فضای مجازی مثل تلگرام، اینستاگرام و... ما مطالعه میکنیم. مطالعه یعنی اینکه درگاهها را باز میکنیم و اطلاعات زیادی در حیطههای مختلف مثل خبر، اطلاع در خصوص سلبریتیها و ... را میخوانیم. فضای مجازی و اینترنت مطالعه را دموکراتیک کرده است؛ بدین معنا که وقتی من کتاب صادق چوبک را میخوانم هیچ دسترسی به او ندارم. او کارش را انجام داده و چه بخواهیم و نخواهیم همان کتاب است؛ اما وقتی ما به اینستاگرام میرویم فردی مطلبی درباره یک موضوع نوشته و من آن مطلب را میخوانم، به من اجازه میدهد من حرف ایشان را نقض کنم و ایشان را به چالش بکشم و یک کامنت برای او میفرستم و یک ساعت در کامنت اینستاگرام بحث میکنیم؛ بنابراین باید از این فضا استقبال کرد. این فضا مقدمهای برای کتاب خواندن است».
کیوان مهرگان در پایان بیان کرد: «بنابراین در یک جمع بندی، مطالعه در فضایمجازی، دموکراتیک شده است. بین نویسنده و خوانندگان در صورتی که کامنتهایش را نبندد یک فضای گفتگویی شکل میگیرد و حتی بین خوانندهها هم گفتگو صورت میگیرد. این کمک میکند آدمهایی که برایشان مهمتر است بروند و کتاب بخوانند. باز به صحبت کانونی این مصاحبه برمیگردم؛ ما چارهای جز بازگشت به نظام فضیلتمندی دانش نداریم. دانش باید فضیلتش را دوباره پیدا کند، دانشمند باید منزلت پیدا کند. هر موقع این اتفاقات افتاد آن زمان کتاب و کتابخوانی رونق میگیرد. هم تولید و هم خواندن رونق میگیرد».