"دیدارنیوز" به بررسی فیلم «قصر شیرین» می پردازد؛

بازی جدید میرکریمی، هیاهویی برای هیچ

به طور کلی، این موضوع که هنوز پتانسیل دست بردن به سمت ژانر های خاص و مرسوم در سینمای غرب را نداریم، واضح و مشخص است. اما کاش تلاشی که در جهت رسیدن به آن می­کنیم ، با سحطی­ نگری ­های مرسوم خودمان تلفیق نشود. میرکریمی گاهی فیلمساز مینیمال و طبیعت­گرایی بوده که آثارش به دل نشسته ­اند، اما آخرین فیلمش، عینا فیلمنامه­ ای تکراری با شخصیت هایی تکراری دارد که بارها قصه­ هایشان را گوش دادیم و درد و رنجشان را دیده ­ایم.

کد خبر: ۱۹۷۴۵
۱۴:۴۹ - ۱۱ بهمن ۱۳۹۷

دیدار نیوزـ ایمان رضایی:  قصر شیرین، از معدود محصولات سینمایی ایران در ژانر جاده‌­ای است. ژانری که فرمولش صدق می­ کند کاراکتری اصلی، با چند شخصیت همراه شده و سفری پرماجرا را تجربه کند. اینجا حامد بهداد در نقش "جلال"، که شخصیتی پول­‌دوست و سنگدل معرفی می ­شود، پس از اینکه تصمیم می­‌گیرد دستگاه‌های بیمارستان را از همسرش جدا کند و قلب همسرش (شیرین) را بفروشد، به محله قدیمی خود بازگشته تا تکلیف ماشین و برخی ملک و املاک همسرش را نیز روشن کند.

 

در واقع جلال حالا همسرش را "یارو" می­‌خواند و احتمالا او را به چشم کیسه پولی می‌­بیند که هم میراث و هم اجزای بدنش قابل فروش است. اما مسئله اصلی بر سر بچه های جلال و شیرین است. بچه هایی که بر سر نخواستنشان دعواست. جلال زنی دیگر را صیغه کرده و حوصله بچه ها را ندارد، از طرفی خاله­‌آنها نیز دیگر توان نگهداری از بچه ها را ندارد. پسری کم سن و سال و دختربچه ای که تعمدا بانمک و بامزه انتخاب شده و دیالوگ ها و لحن نسبتا طنزمحوری دارد، به هر شکلی که هست با جلال در جاده ها همراه می‌­شوند تا به مقصدی رویایی به نام "قصر شیرین" برسند.

 

 

آنچه که قصر شیرین را تا حدود چشمگیری، بی اهمیت جلوه می­دهد، بهره‌­بری آن از کلیشه های رایج ژانر مستنداجتماعی در سینمای ایران است. دوباره بی­‌پولی ها و بدبختی ها و بیچارگی ها، دوباره حامد بهدادی که سیگار می­کشد، عصبانی می­شود، دعوا می­کند، فحش می­دهد و همچنان در دریای تکرار خویش دست و پا می­زند.

 

فیلم از این جهت که عمده­ آن در ماشین می­گذرد و روایت داستان، دائما در مسیر شکل می­گیرد، همراه با شوخی های فیلمنامه ای و طنز متکی به لهجه و گویش ترکی، از ریتم نمی­افتد و مخاطب را تا پایان با خود همراه می­‌کند. همچنین در پایان نیز با ایجاد یک موقعیت احساساتی و تحول کاراکتر محوری، مخاطب را به­ راحتی تحت تاثیر قرار می­دهد و پایان فیلم، تبدیل به نقطه قوت آن می­شود. اما موردی که میرکریمی با توجه به لوکیشن و ساختار "جاده ­ای" فیلمش در نظر گرفته، می­توانست از طبیعت، آنطور که به فرم اثرش بنشیند استفاده کند که نکرده ­است. در واقع معمولا چنین است که در آثاری که انسان در طبیعت قرار می­گیرد و قضایایی برایش رخ می­دهد، کارگردان می­تواند با یک همگِنی میان انسان و طبیعت، ارزش بصری و ادراکی فیلم را ارتقا بخشد که این مورد در "قصر شیرین" دیده نمی­شود. چه بسا قصر شیرین به شکل محافظه کارانه ­ای، از فرمول های تثبیت شده­ سابق استفاده می­کند تا مبادا ریسک کرده باشد.

 

 

 اگر سینما را مدیومی بصری در نظر بگیریم و به این نکته مومن باشیم که هر آنچه را که نیاز است دریافت کنیم؛ باید ببینیم، قصر شیرین اثری شکست خورده در این مدیوم محسوب می­شود. شیرین که پس از مرگش از او قهرمانی افسانه ای ساخته می­شود، هرگز به مخاطب حتی توسط یک فلش بک یا یک خاطره نشان داده نمی­شود. حتی المانی از اخلاقیات او در قالب مواردی "سینمایی" نیز به مخاطب ارائه نمی­شود. حالا پیرامون تمام این مواردی که نه نشان داده ­می­شوند و نه پرداختی درست روی آن­ها شکل می­گیرد، هیاهویی رخ می­دهد که متقابلا اهمیتی نیز برای مخاطب ندارد. دادها و فریادها، مُشت­ها و لگدها، اشک­ها و فرارها، هیچ­کدام پرداختی عمیق به آن شکل که معلولی بر علت باشند ندارند و صرفا بازی با احساسات مخاطب است که اتفاقا با سلیقه مخاطب عام امروز سینمایمان نیز هماهنگ است. 
 
 
 به طور کلی، این موضوع که هنوز پتانسیل دست بردن به سمت ژانر های خاص و مرسوم در سینمای غرب را نداریم، واضح و مشخص است. اما کاش تلاشی که در جهت رسیدن به آن می­کنیم ، با سحطی­ نگری ­های مرسوم خودمان تلفیق نشود. میرکریمی گاهی فیلمساز مینیمال و طبیعت­گرایی بوده که آثارش به دل نشسته ­اند، اما آخرین فیلمش، عینا فیلمنامه­ ای تکراری با شخصیت هایی تکراری دارد که بارها قصه­ هایشان را گوش دادیم و درد و رنجشان را دیده ایم.

 

هیچ خبری نیست و هیاهویی که گوشتان را کر میکند ، عملا برای "هیچ" است ... 

 

 

ارسال نظرات
نام:
ایمیل:
نظر: