"دیدارنیوز" به بررسی فیلم «آشفته گی» می‌پردازد؛

همان جیرانی همیشگی: عشق، خون، قتل

اینکه یک بار در یک فیلم از فضای نوآر سینمای کلاسیک بهره ببرید، شاید در حد یک تجربه­ جذاب و ادای دینی به آن بخش از تاریخ سینما جلب توجه کند. اما وقتی همین مسئله تبدیل به مولفه­ ثابت آثار شما می­شود، باید کمی در مورد آن عمیق­تر و شکاک‌تر شد. اینکه امروز در قرن بیست و یک، با پا به عرصه گذاشتن خیل عظیمی از ایده­ ها و ساختار‌های مدرن و پست مدرن، ما رجوع کنیم به بازسازی فیلم‌های کلاسیک و نوآر، دیگر یک ادای دین و یک تجربه­ سینه ­فیلیایی نیست، چراکه عقب­ گردی است به درازای یک تاریخ، و این ذهنیت را به همراه دارد که سینمای ایران، آنقدر از جهان عقب مانده است که تازه حالا به جذابیت­ های پنهان سینمای امثال فریتس لانگ و اورسن ولز و جان هیوستون پی برده­ است.

کد خبر: ۱۹۸۴۳
۰۸:۵۳ - ۱۴ بهمن ۱۳۹۷

دیدارنیوزـ ایمان رضایی- اثر جدید فریدون جیرانی، "آشفته­ گی" که شباهتی محسوس چه در عنوان و چه در ساختار با فیلم قبلی همین فیلمساز، "خفه­ گی" نیز دارد، احتمالا ادامه­ تجربه­ گرایی‌های جیرانی در زمینه فرم و عناصر تکنیکال است. این بار در آشفته­ گی هرچند تصویر، رنگی است و قصه پررنگ­تری را شاهد هستیم، اما فضایی که جیرانی خلق کرده، به شدت پخته ­تر و تاحدودی هدفمند‌تر از اثر قبلی خویش است. المان‌هایی مربوط به سبک نوآر فیلم‌های آلمانی و فرانسوی در دهه ­های چهل و پنجاه میلادی. باد، طوفان، سیگار، مشروب، کت­ و شلوار، خانه­ های عظیم و ساکت، و البته کاراکتر‌هایی که کمتر حرف می­زنند و بیشتر تحت تاثیر موقعیت‌ها و شرایط داستان قرار می­گیرند.

 



احتمالا بهرام رادان یکی از بهترین بازی ­های کارنامه خود را در این اثر ارائه داده است، چرا که هم نقش دو کاراکتر مجزا را بازی می­کند، و هم دچار آشفتگی و به­ هم ریختگی شخصیتی خاصی می­شود که در کنار موتیف‌های رمانتیک و جنایی فیلم، از ارکان اصلی در لایه­ های زیرین فیلمنامه است. در واقع بهرام رادان هم در نقش "بردیا" و هم در نقش "باربد"، دچار یک گم­ گشتگی می­شود و هویت اصلی خود را از دست می­دهد. بردیای ثروتمند و مغرور که تازه همسرش را از دست داده، در مقابل باربدِ مظلوم و نویسنده ­ای که تازه با دختری وارد رابطه جدی شده است. این پارادوکس­ها و تضاد‌های شیطنت آمیز بین شخصیت­های این دو برادر، توسط یک قتل (که به شدت مضحک و سطحی شکل می­گیرد) با هم ادغام می­شوند. یعنی در همان دقایق ابتدایی فیلم، باربد، بردیا را به قتل می­رساند و از آنجایی که تصمیم می­گیرد خود را بعنوان بردیا جا بزند، به نظر می­رسد که بردیا واقعا و به صورت جدی به کالبد باربد رخنه می­کند.

جیرانیِ همیشگی، اما زمانی حضور پیدا می­کند که مثلث عاشقانه خود را بین دو مرد و یک زن (که از خودخواه نشان دادنش ترسی ندارد) شکل می­دهد. اما تفاوتی که جیرانیِ خفه­ گی و آشفته­ گی با جیرانیِ دهه هشتاد دارد، ایده‌های فرمالیستی و پیاده ­سازی خلاقیت‌های کارگردانی است که البته مسعود سلامی نیز بی تاثیر در اجرای آن­ها نیست. این ایده ­های تکنیکال که در قاب­های ثابت، شکننده و خاص فیلم خودنمایی می­کنند، در راستای همان ایجاد فضای رعب­ آوری است که جیرانی اخیرا به آن علاقمند شده است. اما باید مرور کرد که آیا تاریخ مصرف چنین ایده ­پردازی‌هایی نگذشته است؟

 

 

اینکه یک بار در یک فیلم از فضای نوآر سینمای کلاسیک بهره ببرید، شاید در حد یک تجربه­ جذاب و ادای دینی به آن بخش از تاریخ سینما جلب توجه کند. اما وقتی همین مسئله تبدیل به مولفه­ ثابت آثار شما می­شود، باید کمی در مورد آن عمیق­تر و شکاک‌تر شد. اینکه امروز در قرن بیست و یک، با پا به عرصه گذاشتن خیل عظیمی از ایده­ ها و ساختار‌های مدرن و پست مدرن، ما رجوع کنیم به بازسازی فیلم‌های کلاسیک و نوآر، دیگر یک ادای دین و یک تجربه­ سینه ­فیلیایی نیست، چراکه عقب­ گردی است به درازای یک تاریخ، و این ذهنیت را به همراه دارد که سینمای ایران، آنقدر از جهان عقب مانده است که تازه حالا به جذابیت­ های پنهان سینمای امثال فریتس لانگ و اورسن ولز و جان هیوستون پی برده­ است و مشغول بازسازی ایده ­های تکراری آنها است؛ هرچند که حمایت از جیرانی فعلا عاقلانه­ تر است، چرا که در بازار شام سینمای ایران و موارد پوچ و سطحی و عملا فاقد ساختار، می­توان همین عقب­گردها را هم غنیمت شمرد و البته امیدوار بود که فریدون جیرانی حالا که جسارت کسب تجربه را یافته، دست روی مسائل و ساختار‌هایی مهم­تر و به­ روز‌تر بگذارد. البته که جیرانی سینما را بلد است و خوب می­داند چطور باید هم مخاطب و هم منتقد را راضی نگه داشت، اما شخصا احساس می­کنم که الآن دیگر برای فریتس لانگ بودن و موسیقی پدرخوانده و اسلحه­ کِشی و عاشق شدن، کمی دیر شده باشد.

"آشفته­ گی" به شدت چشم ­نواز است و کاملا از طریق موسیقی درست و بازی­های قابل قبولش به دل می­نشیند، اما مخاطب جدیِ امروزِ سینما، کمی پرتوقع‌تر و کمی سرد و گرم چشیده ­تر است. بابت همین مسئله، انتظار ایده ­هایی جدیدتر در مقیاس جهانی و تجربه­ هایی خاص­تر از طریق سینما را می­طلبد. تصویر، هرگز دچار کمبود ایده نمی­شود و کاش جیرانی‌ها به این مهم، واقف باشند.

تیزر فیلم آشفتگی: 

ارسال نظرات
نام:
ایمیل:
نظر: