بررسی نقش جبهه ملی، بازار و پیشه وران در پیروزی انقلاب/بخش اول

محمد محمدی اردهالی: ما اطلاعیه دادیم و بازار تهران را تعطیل کردیم/ هیچ یک از اعضای جبهه ملی با بختیار همکاری نکرد

ملی‌گرا‌ها یکی از جریانات اصلی و حاضر قبل از پیروزی انقلاب ۵۷ بودند. در شرایطی که فضای جامعه آن روز به سمت مبارزه مسلحانه با رژیم پهلوی گرایش پیدا کرده بود، این جریان به سمت مبارزه مصلحانه رفت و در همین راستا مهندس بازرگان به شاه گفت ما آخرین گروهی هستیم که با زبان قانون با شما صحبت می‌کنیم. دیدارنیوز برای بررسی تأثیر جریان بازار و عملکرد ملی گرایان در به ثمر نشستن انقلاب مردم در سال ۵۷ به سراغ محمد محمدی اردهالی از بازاریان و حامیان جبهه ملی رفته است که در ادامه می توانید بخش نخست این مصاحبه رابخوانید.

کد خبر: ۵۱۱۱۲
۱۲:۴۰ - ۱۸ بهمن ۱۳۹۸

دیدارنیوز ـ مسلم تهوری: ملی‌گرا‌ها یکی از جریانات اصلی و حاضر قبل از پیروزی انقلاب ۵۷ بودند. در شرایطی که فضای جامعه آن روز به سمت مبارزه مسلحانه با رژیم پهلوی گرایش پیدا کرده بود، این جریان به سمت مبارزه مصلحانه رفت و در همین راستا مهندس بازرگان به شاه گفت ما آخرین گروهی هستیم که با زبان قانون با شما صحبت می‌کنیم.

 

دیدارنیوز برای بررسی تأثیر جریان بازار و عملکرد ملی گرایان در به ثمر نشستن انقلاب مردم در سال ۵۷ به سراغ محمد محمدی اردهالی از بازاریان و حامیان جبهه ملی رفته است که در ادامه می توانید بخش نخست این مصاحبه رابخوانید.

 

دیدارنیوز: جناب محمدی اردهالی خیلی لطف کردید که تشریف آوردید.
محمدی اردهالی: از اینکه از طیف گذشته‌ بازار برای بررسی نقش آنها در مبارزات قبل از انقلاب دعوت کردید سپاسگزارم. سابقه‌ جامعه اصناف و پیشه‌وران و بازار تهران از زمان دکتر مصدق است. بزرگانی مثل مرحوم شمشیری، مانیان، قاسم لواسچی و حاج علی صدری بودند که قضایا را اداره می‌کردند. تعدادشان زیاد است. برخی را هم از یاد بردم. این آقایان از دوره دکتر مصدق، کمک‌یار نهضت ملی بودند. سال ۴۱ و ۴۰ آقای خمینی هم وارد مبارزه علیه شاه شد. آن زمان در بازار بیشتر شعارها درود بر مصدق و زنده‌باد خمینی بود. اطراف بازار تهران مساجد زیادی بود. این‌ها شب‌ها برنامه داشتند و ما هم اعلامیه تقسیم می‌کردیم و تقریباً مبارزه جبهه ملی به مبارزه آقای خمینی پیوند خورد. بیشتر جامعه بازار از آقای خمینی حمایت می‌کردند چراکه هنوز در دانشگاه و اینطور جا‌ها آقای خمینی مطرح نبود. در حادثه‌ای که روز دوم فروردین ۱۳۴۲ در قم اتفاق افتاد، آقای خمینی اعلام کرد امسال عید نداریم. قرار شد در مدرسه فیضیه قم یک برنامه باشد. من در آن مجلس بودم و جزء مضروبین و کتک خورده‌های آن جریان بودم. به هر صورت از آن وقت شروع شد که بعد از ضرب و شتم مردم، مرحوم خمینی اعلام کرد که شاه دوستی یعنی غارت و چپاول و دزدی. این حوادث همین طور ادامه پیدا کرد تا به ۱۵ خرداد رسید. ۱۲ خرداد روز عاشورا بود که از مجلس حاج ابوالفتح، همه ملیون به اتفاق بیشتر جامعه بازار آن تظاهرات را راه انداختند که تا دانشگاه شعار بود و بیشر شعار‌ها در مورد امام حسین بود. شعار هم  بیشتر بر این پایه بود که نهضت حسینی را تقویت می‌کرد تا به دانشگاه رسیدیم. در دانشگاه کسی از آقایان آخوند و روحانی نبود که صحبتی کند. در این جمعیت هم روحانی نبود. اگر هم بود خیلی به ندرت دیده می‌شد. در آنجا نهضتی‌ها آمدند سخنرانی کردند و جلسه تمام شد.


دیدارنیوز: متولیان آن حرکت چه کسانی بودند؟
محمدی اردهالی: بیشترشان طرفداران خود آقای خمینی بودند اما از همه دعوت کرده بودند. از جامعه بازار هم دعوت کرده بودند. اما شروعش را آن‌ها راه انداختند. یعنی گروه آقای عسکراولادی آن را راه انداختند. ما قبول داریم در این قسمت، ایشان سردمدارش بود و مورد توجه همه قرار گرفت. وقتی در بازار اطلاعیه صادر شد، ما هم اطلاعیه دادیم و برای قضایای ۱۵ خرداد همه آمدند. البته حرکت ۱۲ خرداد اتفاق افتاد. ۱۵ خرداد روزی بود که آقای خمینی را گرفتند و حوادث بعدی اتفاق افتاد وگرنه اصلش روز ۱۲ خرداد بود. آن حرکت عظیمی که برای تظاهرات راه افتاد از مسجد حاج ابوالفتح ـ میدان شاه آن زمان که حالا شده میدان قیام ـ شروع شد و تا دانشگاه هم آمد. جمعیت آمدند و شعار می دادند: «گفت عزیز فاطمه، نیست ز مرگ واهمه، تا به تنم توان بود، زیر ستم نمی‌روم» این شعار‌ها بر همین پایه‌ها بود. تا به دانشگاه رسیدیم. آن زمان سر درب دانشگاه، قدیمی بود. در آنجا سخنرانی شد و نهضتی‌ها آمدند سخنرانی کردند و آن‌ها کسی را نداشتند که صحبت کنند. از مردم تشکر کردند و همه متفرق شدند و تقریباً جمعیت از هم جدا شد. 


دیدارنیوز: عده‌ای معتقدند ملی‌گراها؛ چه اعضای نهضت آزادی و چه طرفداران جبهه ملی، خیلی دنبال مبارزه نبودند. چند دلیل هم می‌آورند؛ یکی اینکه این‌ها می‌گفتند که ما با زبان قانون با شما صحبت می‌کنیم. اساساً مگر با حکومت پهلوی با زبان قانون می‌شود صحبت و مبارزه کرد؟ دوم اینکه حکومت پهلوی اصلاً آقایان ملی‌گرا را سرکوب نکرد. مثلاً حکومت پهلوی به آن‌ها بورسیه تحصیلی می‌داد و در مناصب دولتی هم بودند. نکته‌ دیگر آنکه به غیر از مرحوم دکتر فاطمی ملی‌گراها هیچ تلفاتی ندادند. این چه مبارزه‌ای بوده که تلفاتی هم در قبال آن ندادند؟! پس اساساً مبارزه‌ای نمی‌کردند.
محمدی اردهالی: آقای خمینی هم که جنگ مسلحانه اعلام نکرد. مبارزه در گذشته همین بود. آقای خمینی برای شاه نوشت. خیلی هم با ادب با شاه صحبت کرد. شما می‌توانید به این‌ها مراجعه کنید و سرفصل‌های اعلامیه‌ها را ببیند. اما اینکه ملی‌گراها مبارزه نکردند، شاید بی انصافی باشد. هر دو گروه، سابقه مبارزه داشتند. برخی که جرأت داشتند و بیان هم نمی‌کردند، سابقه مبارزاتی‌شان را به فداییان اسلام می‌بستند. اما جبهه ملی خودش را به نهضت ملی می‌بست. بعد از ۲۸ مرداد تنها گروهی که مبارزه را شروع کرد به نام نهضت ملی شروع کردند. مرحوم آیت‌الله زنجانی جبهه ملی‌ها را صدا کرد و همه را دور هم جمع کرد و  مبارزه شروع شد. اولین اتفاقش هم سه تا دانشجو بود که به قول برخی اولین قربانیان بعد از ۲۸ مردادی بود که نهضت ملی داد. سه تا از دانشجویانی است که نام‌شان را خودتان هم می‌توانید مطرح کنید این‌ها حرکت را شروع کردند. در سال ۱۳۳۹ قضایا اینگونه اتفاق افتاد که شاه می‌خواست انتخابات را برگزار کند. آقای اللهیار صالح از کاشان کاندیدا و نفر اول شد. یک نفر به مجلس آمد و مجبور شدند مجلس را تعطیل کنند. این مجلسی که فقط یک نفر از جبهه ملی در آن وارد شد، به خاطر همین یک نفر مجلس را تعطیل کردند و آقای دکتر امینی به طور کل مجلس را تعطیل کرد. چون دید نمی‌تواند با این مجلس کار کند. وقتی آقای خمینی آمد به عنوان سمبل روحانیت در این مبارزه آمد، این دو گروه با هم همراه شدند.

 

 


دیدارنیوز: می‌گویید این دو گروه با هم همراه شدند؛ چپ‌ها هم همراه بودند.
محمدی اردهالی: ما صحبت از مسلمین می‌کنیم. جریان چپ فقط حزب توده بود که سرکوب شده و رفته بود. ما داریم سال ۱۳۴۲ را می‌گوییم. هنوز وارد سال ۱۳۴۸ و چریک‌های فدایی خلق و مجاهدین نشده‌ایم. آن زمان حزب توده تقریباً یا تمام سرانش در زندان بودند یا اینکه منفعل شده و سکوت کرده بودند. اما تنها گروهی که مبارزه می‌کرد ملیون به علاوه طرفداران آقای خمینی که هر دو با هم موافق بودند و هیچ مخالفتی با هم نداشتند و در همه حرکت‌ها با هم بودند. هم ما در جلسات آن‌ها شرکت می‌کردیم و هم آن‌ها در جلسات ما شرکت می‌کردند. وقتی مبارزه شروع شد و تبعید آقای خمینی اتفاق افتاد، اعضای جبهه ملی‌ زندانی شدند. تمام سران جبهه ملی به زندان محکوم شدند. در تاریخی که این‌ها در زندان بودند، تقریباً مبارزات خوابید. یعنی بعد از اینکه شاه رفراندوم را اعلام کرد. جبهه ملی گفت اصلاحات آری و دیکتاتوری نه. با شاه سر دیکتاتوری مخالفت کرد. 

 
دیدارنیوز: این «اصلاحات آری» شعار چه کسی بود؟
محمدی اردهالی: شعار جبهه ملی بود.


دیدارنیوز: ملی‌گراها با لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی و همچنین با انقلاب سفید شاه مخالفت کردند. این مخالفت با آن شعار اصلاحات آری و دیکتاتوری نه منافات ندارد؟
محمدی اردهالی: اینکه می‌خواستند زنان را برای رأی دادن بیاورند جبهه ملی موافق بود. اما آنجایی که قسم خوردن به کتاب آسمانی مطرح بود جبهه ملی مخالف بود و صحبت از اصلاحات کرد. نیامد آن کلام را تأیید کند. گفت اصلاحات آری. من به یاد دارم در جلسات جبهه ملی که تشکیل می‌شد بر سر حقوق زن مخالفتی نبود، اما می‌گفتند حقوق مردان هم رعایت نمی‌شود.


دیدارنیوز: پس موردی با برخی موافق و با برخی مخالف بودند.
محمدی اردهالی: بله با برخی از مواد مخالف بودند. اطلاعیه هم دادند. همه این اطلاعیه‌ها شاید باشد. اما در قسمت بعدی که مهندس بازرگان و این‌ها به محاکمه کشیده شدند، تقریباً تمام جریانات افت کرد.


دیدارنیوز: در سال ۱۳۵۰ که بحرین را از ایران جدا کردند، انتظار می‌رفت جبهه ملی که شعار ملی‌گرایی می‌دهد، آنجا موضع سفت و سخت بگیرد. این همان مقطعی است که نیروهای جبهه را دستگیر کرده بودند و همه چیز افت کرده بود؟
محمدی اردهالی: اتفاقاً سر همان مسئله اطلاعیه صادر کردند.


دیدارنیوز: در داخل یا خارج؟
محمدی اردهالی: در داخل. آن طور که آن زمان معروف شد اردشیر زاهدی با دریافت پول از شیخ نشین‌های خلیج فارس با رفراندومی که در بحرین انجام گرفت، آنجا را به شیخ نشین‌های خلیج فارس فروخت. از اولین کسانی که دستگیر شدند داریوش فروهر بود و سپس پنج نفر از حزب ملت ایران به نام‌های علی‌اصغر بهنام، بهرام نمازی، فرزین مخبر، منصور رسولی و دکتر جمشیدی دستگیر و زندانی شدند. آنجا سه تا زندانی داشتیم. آقای فروهر را گرفتند و فروهر مقاومت کرد و گفت که من با قضایا مخالفم و سه نفر را گرفتند و زندانی کردند. 

 

در آمریکا وقتی که کِنِدی روی کار آمد، آن کشور‌های تحت سلطه آمریکا را زیر فشار قرار می‌داد که برخورد درستی انجام دهید. در آن شرایط شاه مجبور شد امینی را روی کار آورد. در سال ۱۳۵۶ هم وقتی که آقای کارتر روی کار آمد، شاه را وادار کرد که در مقابل ملت ایران آزادی‌ها را قبول کند. باز هم صدای ملیون و صدای آقای خمینی در آمد. از آن طرف شاه رفت با صدام حسین توافق کرد که آقای خمینی را از آن کشور اخراج کند. آقای خمینی قصدش این بود که به کویت برود. آنجا چند نفری آشنا داشت. آقای دکتر یزدی از آمریکا به آنجا رفت و آقا را متقاعد کرد و به طرف کویت رفتند که البته کویت راهشان ندادند. آنجا با ایشان صحبت کردند و ایشان را متقاعد کردند در پاریس اقامت کند. با بنی‌صدر هم در پاریس صحبت کردند و آیت‌الله خمینی را به پاریس آوردند. از اینجا به بعد در پاریس شاهد این مبارزه بودیم. از این طرف هم در تهران در ۱۳۵۶ ما به نام جامعه اصناف و پیشه‌وران بازار تهران اولین حرکت را ایجاد کردیم که اعلامیه دادیم و در منزل آقای لقایی دعوت کردیم جمعیتی جمع شدند و آنجا اعلام موضع کردیم. آقای فروهر هم صحبت کردند. شما ببینید در آن شرایط چه کسی می‌تواند به این محکمی صحبت کند؟ ببیند مقاومت یعنی چه؟ اینکه ما بودیم یا نبودیم؟


دیدارنیوز: اشکالی متوجه ملی‌گرایان وارد شده که این‌ها در پاریس با امام بیعت کردند که انقلاب کنیم و داخل با شاه هم برای حفظ سلطنت همفکری و همکاری می‌کردند و نخست‌وزیری بختیار در همین راستا است.
محمدی اردهالی: آقایان دکتر سنجابی و حاج محمود مانیان برای هماهنگی قرار شد به پاریس بروند. آقایان هم به پاریس رفتند. در پاریس اتفاقاتی که افتاد این بود که آقای مرحوم خمینی به آن‌ها گفت که شما در جلسه سوسیالیست‌ها که در کانادا تشکیل می‌شود شرکت نکنید. ایشان هم گفتند ما می‌خواهیم برای مبارزه برویم. اگر شما نظر ندارید نمی‌رویم و نرفتند. اما یک شروطی هم امضاء کردند که مبارزه را بر چه پایه‌ای در تهران دنبال کنند. آقای دکتر سنجابی تعریف می‌کردند که روز آخر که ما می‌خواستیم بیاییم داماد آقای خمینی ـ آقای اشراقی ـ با من و آقای مهندس بازرگان در یک رستوران قرار گذاشتند. آقای اشراقی پیشنهاد کرد که شما اینجا اعلام کنید سلطنت شاه باطل است. گفتم نه، ما این کار را نمی‌توانیم بکنیم. ما می‌خواهیم به کشورمان بازگردیم. مبارزه راه دارد. من اگر بخواهم این را اعلام کنم باید بغل دست شما بنشینم. آقای سنجابی می‌گفت که من اولین جمله‌ای که گفتم این بود که این نظر شما است یا نظر آقای خمینی است؟ ایشان گفتند که نظر من است. گفتیم که ما نظر شما را قبول نداریم. بعد هم ما می‌خواهیم به کشورمان بازگردیم. نمی‌شود که من بیایم اینجا با این وضعیت به ایران بازگردم. امکان چنین مبارزه‌ای را نداریم. ما اما با آن قراردادی که با آقای خمینی امضاء کردیم، مشکل نداریم. مبارزه را ما می‌خواهیم در تهران انجام دهیم. اینجا جای مبارزه نیست؛ اینجا شما امنیت دارید، ما می‌خواهیم به کشور بازگردیم. بعد که اینجا آمدند، شاه اول سراغ آقای دکتر صدیقی رفته بود. من شب یا فردا شبش به دیدن آقای دکتر صدیقی رفتم. مرحوم دکتر صدیقی صریح گفتند که این راهی که ما داریم در انقلاب دنبال می‌کنیم، با این وضعیت نتیجه نمی‌گیریم. من به شاه گفتم که خون مصدق در رگ‌های من است. من حاضر نیستم برای تو آبرو و حیثیتم را بدهم، اما برای کشورم می‌دهم. خون مصدقی که در من است به من می‌گوید نجات این ملت، اولویت است، حتی اگر آبروی من برود. اگر شاه از کشور خارج نشود به کیش یا جای دیگری برود به این شرط که یاران مورد اعتمادم با من همکاری کنند، قبول می‌کنم. اگر آن‌ها با من همکاری  کنند من برای نجات کشورم این آمادگی را دارم. من این کار را برای نجات شاه نمی‌کنم. شاه هم که گفته بود من می‌خواهم بروم و تقریباً موضوع منتفی شد. بعد به سراغ دکتر سنجابی رفت. دکتر سنجابی هم همین حرف‌ها را به او زده بود که من تنهایی هیچ کاری نمی‌توانم بکنم و دیگران هم هستند. او پنهانی با آقای دکتر بختیار صحبت کرد. تقریباً هفت، هشت، ده روز بعد از اینکه با بختیار صحبت کردند او مذاکره با شاه را مخفی می‌کرد. وقتی که اعلام کرد، تقریباً یک نفر هم نتوانست در جبهه ملی همراه پیدا کند. از بیرون از جبهه ملی نیرو برای خودش درست کرد. هیچکدام از افراد جبهه ملی حاضر به همکاری با او نشدند.

 

 


دیدارنیوز: چرا؟
محمدی اردهالی: چون قبول نداشتند. می‌گفتند که آقای سنجابی رفته تأیید کرده و این راه هم راه درستی نیست.


دیدارنیوز: شما می‌فرمایید مرحوم دکتر صدیقی و سنجابی اصل قضیه را منتفی نکردند و نگفتند که ما نیستیم. گفتند ما به چند شرط هستیم. پس بدنه جبهه ملی با اصل داستان موافق بوده است؟
محمدی اردهالی: خیر، موافق نبوده است. این‌ها یک مذاکره اولیه کردند. بعد بیایند در کنگره یا در جلسه مطرح کنند که اگر پذیرفتند.


 دیدارنیوز: پس شما معتقدید آقای بختیار یک تصمیم شخصی خارج از جبهه ملی گرفته است. با این اوصاف شائبه‌ای که آنجا بیعت کردند و اینجا برای حفظ سلطنت تلاش می‌کردند، رد است؟
محمدی اردهالی: بله مطلقا رد است. چون هیچ کسی همکاری نکرد. این آقا یک تصمیم شخصی گرفت.


دیدارنیوز:  بعد از آن هم جدا شد.
محمدی اردهالی: من خودم پیش آقای دکتر بختیار رفتم. داستان را هم از اینجا ما متوجه شدیم. به یک آقایی که کارمند وزارت مخابرات بود، مأموریت می‌دهند که سه تلفن در خانه آقای بختیار نصب کند. سه تا تلفن شبانه نصب می‌کند. او با یکی از دوستان ما آشنا بود. خبر آورد که من دیشب برای آقای بختیار تلفن نصب کردم. مثل اینکه خبر‌هایی است. قرار شد من و آقای حاج محمود مانیان برویم ببینیم این آقا چه می‌گوید. ما پیش ایشان رفتیم و ایشان منکر شد. گفت اگر همه جبهه ملی این را قبول کند، من یکی قبول نمی‌کنم. چون شاه از بختیاری‌ها چهار یا پنج نفر را کشته است. شما‌ها هم اگر قبول کنید من قبول نمی‌کنم.


دیدارنیوز: این حرف را چند روز قبل از اعلام رسمی گفت؟
محمدی اردهالی: تقریباً یک روز و نصف قبل. نقش بازی می‌کرد. ما به ایشان گفتیم که موضوع تلفن‌ها چیست که برای شما تلفن نصب کردند؟ گفتند که مگر عیبی دارد که کسی تلفن نصب کند. به هر صورت بختیار در این جریان مخفی کاری کرد. وقتی آمد اعلام کرد یک نفر هم تأییدش نکرد. شما ببینید این‌هایی که به عنوان هیئت دولت انتخاب کرد کدام‌شان جبهه ملی بودند؟ هیچ کس در جبهه ملی زیر بار آن نرفت. نه آقای دکتر سنجابی حاضر شد، نه غلامحسین خان صدیقی و نه آقای فروهر و نه دیگران حاضر شدند. ایشان تک و تنها ماند و رفت از بیرون کمک گرفت و یک هیئتی درست کرد که شکستش معلوم بود. در تمام جریانات جبهه ملی و نهضت آزادی دقیقاً در حمایت از جریان آقای خمینی ایستادگی کردند. مسجد قبا هر شب برنامه بود و خدا رحمت‌شان کند مرحوم دکتر سحابی و مهندس بازرگان و وزیر بهداری مرحوم آقای دکتر سامی همه این‌ها شب‌ها برای انقلاب صحبت می‌کردند. همه دور انقلاب بودند. سال ۱۳۵۷ ما خواهش کردیم شما بیایید با هم دسته جمعی یک اعلامیه صادر کنیم تا بازار تهران تعطیل شود. آن‌ها قبول نکردند مؤتلفه قبول نکرد. اعلامیه جبهه ملی، بازار تهران را تعطیل کرد. روز دوم یا سوم هم که آقای خمینی آمد جامعه اصناف و پیشه‌وران بازار تهران را دعوت کردند. ما خدمت ایشان در مدرسه علوی رفتیم و ایشان از ما تشکر کرد و اعلام کرد که شما کار بسیار بزرگی کردید و بازار تهران را به تعطیلی کشاندید. ما در این مسجد شاه سخنرانی گذاشتیم. آقای فروهر و دیگران آمدند صحبت کردند و ناصر تکمیل همایون صحبت کرد. ما اسم مسجد شاه را مسجد امام گذاشتیم. ما با برنامه‌ریزی این کار‌ها را کردیم. آقایان مؤتلفه جرأت نکردند اعلامیه دهند. اما ما اعلامیه دادیم و بازار تهران را تعطیل کردیم. با تعطیلی بازار آن اتفاق افتاد و بعد از انقلاب یک شرایط دیگری مطرح شد.

 

ادامه دارد...

 

ارسال نظرات
نام:
ایمیل:
نظر: