دیدارنیوز ـ پرستو بهرامیراد/رسول شکوهی: در بخش اول گفتگو با محمد درویش به عدم برنامهریزی در حوزه محیطزیست پرداختیم و همچنین بحثهایی را پیرامون نگاه عقب مانده مدیران کشور نسبت به این مقوله داشتیم. همچنین به سراغ بحث مهم نگاه امنیتی به محیطزیست و دستگیری فعالان محیطزیستی رفتیم و درویش دیدگاههای خود را مطرح کرد. درویش به این نکته تاکید کرد که نگاه غلط به مقوله توسعه و امنیت غذایی باعث شده که نگاه به محیطزیست هم امنیتی شود که با منطق حاکم بر آن سازگار نیست. نقد NGOها و فعالان محیطزیستی نیز از دیگر بحثهایی بود که در گفتگو با درویش شکل گرفت.
در بخش دوم گفتگو با درویش به سراغ پدیدههایی رفتیم که زمانی برای زندگی مردم مفید بودند اما امروز به دلیل رعایت نکردن منطق اکوسیستمی تبدیل به خطر شدهاند. از مدارس طبیعت گفتیم. موضوعی که درویش خیلی بر آن تاکید دارد و آموزش را راه بهبود وضعیت محیطزیست میداند. مشکلاتی بر سر راه این مدارس به وجود آمده که در گفتگو با درویش به آنها نیز پرداخته شد. درباره کمپینهای مردمی و نقش سلبریتیها صحبت کردیم و در نهایت راهکارهای درویش برای عبور از بحران را نیز شنیدیم. بخش دوم گفتگوی دیدارنیوز با محمد درویش فعال محیطزیست را در ادامه بخوانید:
دیدارنیوز: تا مدتها برخی از پدیدههای طبیعی فرصتی برای زندگی روزمره مردم بود. چیزی مثل هامون و گاندوها که برای مردم محافظ آب بودند. چه اتفاقی افتاده است که امروز بر ضد خود مردم و زندگی عمل میکنند؟ این سؤال را پرسیدم که شما مثالهای بیشتری اضافه کنید تا مخاطب ما بداند که چه پدیدههایی بوده که تا دیروز بخشی از زندگیاش بوده و به هزاران دلیل امروز علیه زندگی او عمل میکند.
درویش: اتفاقاً در این جا است که بنده میگویم نقش هنرمندان و مستندسازان بسیار میتواند پررنگ باشد و سینماگران ما میتوانند حرفهای زیادی برای گفتن داشته باشند. چند وقت پیش پژوهشی در ایلام انجام شد در مورد اینکه چرا جنگلهای ایلام با آفتی به نام سوسک چوبخوار مواجه شده و ۷۰ درصد نشاط رویشگاهی این جنگلها از دست رفته و در حال خشک شدن است. نتایج این پژوهش این بود که در جنگلهای ایلام ما گونهای به نام دارکوب سر سرخ یا دارکوب باغی داشتهایم. صدای ضرب آهنگ این دارکوبها هنوز در خاطرات نوجوانی ما است که وقتی وارد یک بیشهزار میشدیم، صدای این ضرب آهنگ آشنا را میشنیدیم. دارکوبها با نوک خود از لابلای پوست این درختان، لارو این سوسکها را خارج کرده و با خوردن این آفات، جمعیت آنها را کنترل میکردند؛ اما در حال حاضر دارکوبها در منطقه وجود ندارند و وقتی نیستند این لاروها میتوانند به سوسک چوبخوار تبدیل شده و جمعیت آنها افزایش یابد و جنگلهای ما را نابود کنند. حال چرا دارکوبها رفتهاند؟ زیرا ما اجازه دادهایم که سگهای گله به شدت در منطقه افزایش یابند. تعداد دام سه برابر ظرفیت جنگل و مرتع شده است. ما سرشاخههای درختان را زدیم و وقتی درختی تنک شود، به هیچ وجه پرندهای بر روی این درختان لانهگزینی نمیکند، چون امنیت ندارد. ما اجازه دادیم تا کت زنی اتفاق بیفتد، به بهانه این که سایه بر روی زمین نیفتد. ما اجازه دادیم تا در زیراشکوب جنگلها کشاورزی انجام شود. وقتی در زیراشکوب جنگلها کشاورزی صورت گیرد یعنی انسان وجود داشته باشد، پرندگان به علت عدم امنیت برای لانهگزینی و تخمگذاری از آنجا میروند. دارکوبها که میروند، سوسکها میآیند و کارون میمیرد. به همین راحتی فرسایش خاک افزایش یافته و سد کرخه و سیمره پر از رسوبات میشود. شما ببینید که این سوژه چقدر برای به تصویر کشیدن توسط یک مستندساز میتواند جذاب باشد تا هم مردم و حاکمان را به فکر وا دارد که این اکوسیستم و قانون اکوسیستم یا بوم سازگان را اگر به رسمیت نشناسیم، چقدر میتواند سیلی سختتری به گوش ما بزند. در سیل اخیری که ۳۵ هزار میلیارد تومان به اقتصاد کشور خسارت زد، سبب جابجایی بخش بزرگی از خاک کشور شد، بسیاری از سدها به دلیل افزایش معنیدار رسوبات، عمرشان به پایان رسید، همه و همه اینها ناشی از این بود که به بهانه اشتغال، اجازه تغییر کاربری اتفاق بیفتد، جنگلها به اراضی کم بازده دیم تبدیل شود. نرخ فرسایش خاک، یک و نیم برابر افزایش یافت.
دیدارنیوز: بعضاً به بهانه اشتغال نیز نبود، بلکه به دلیل زد و بند و فساد صورت گرفت.
درویش: بله، ولی به هر حال بهانه اشتغال بود. در استان لرستان ۱۵۰ تا ۲۰۰ هزار هکتار از اراضی منابع طبیعی به کشاورزی تبدیل شد که غیر قانونی بوده است. اما آقایان چشمان خود را بر این مسئله بستهاند. همین اراضی یک و نیم برابر فرسایش بیشتری داشته است. در منطقه بلوچستان گاندوها همیشه به عنوان نگهبان زمین و آب مطرح هستند. جایی که گاندو یعنی تمساح پوزه کوتاه وجود دارد، یعنی کیفیت آن آب آنقدر خوب است که مردم میتوانند از آن آب برای آشامیدن استفاده کنند و از دیرباز مردم به گاندوها احترام میگذاشتند. امروز انتقال کشاورزی به بالادست و حفر چاه سبب به خطر افتادن زیستگاه گاندوها شده و آب و غذا برای خوردن ندارند. آنچه که اتفاق میافتد این است که مردمی که به سراغ این برکهها میروند، گاندوها به آنها حمله میکنند. در حال حاضر مردم گاندوها را دشمن خود میدانند. ما به راحتی میتوانستیم برای مردم منابع تأمین آب شرب فراهم کنیم تا آنها نیز به بچههای خود اجازه ندهند به سمت این برکهها بروند تا امنیتشان به خطر افتد. ولی ما این کار را نکردیم. وقتی با سازمان محیطزیست سیستانوبلوچستان در این مورد صحبت میکنیم آنها بیان میکنند که بودجهای به ما برای انتقال چهار تانکر آب دو هزار لیتری برای تأمین آب این روستاها ندادند. یعنی ما اینقدر فقیر هستیم؟ در منطقه باهوکلات در شمال ارتفاعات کرمان و بخشهایی از هرمزگان که زیستگاه خرس سیاه بلوچی است ما سالها با تعارض جامعه محلی با خرس سیاه بلوچی روبهرو بودیم. خرس سیاه بولچی عاشق «داز» یا همان خرماهای وحشی است. ما دو نوع خرمای اهلی و وحشی داریم و در این منطقه خرمای وحشی زیاد است و خرس نیز عاشق این خرماها است. ولی محلیها به آنها دازباف میگویند. چون از برگ و تنه و میوه این درختان انواع محصولات تولید میکنند. این دازبافها خرس سیاه بلوچی را در تضاد با منافع خود میدیدند و شکارچی میگرفتند که آنها را شکار کند و از بین ببرند. گروهی از فعالان محیطزیست با این مردم صحبت کردند و گفتند در معده این خرسها آنزیم بسیار قوی وجود دارد. شما اگر این هسته خرما را در زمین بکارید سبز نمیشود زیرا خیلی پوست آن محکم است اما اگر خرس آن را بخورد و در اثر فعل و انفعالات آنزیمی معدهاش عمل بیاید و بعد از طریق فضله دفع شود، در قلمرو گستردهای که دارد حرکت کند، این هسته رشد میکند. پس اگر میخواهید تعداد دازها بیشتر شود، باید به حفظ خرس سیاه بلوچی توجه کنید و هر چقدر که این گونه خرس بیشتر باشد یعنی رویشگاه داز متراکمتر شده و وضع اقتصادی شما بهتر میشود. کار به جایی رسید که مردم خود جاهایی خرما میگذاشتند که خرسها از آن تغذیه کنند تا در نهایت در قلمرویی که حرکت میکنند، باعث زادآوری طبیعی آن شوند. همین آموزش سبب شد تا هم جمعیت خرس بیشتر شود و هم پوشش گیاهی درخورتری در منطقه ایجاد شود.
ما در این حوزه چقدر کار انجام دادهایم؟ بسیاری از تعارضاتی که وجود دارد ناشی از نادانی است. ما هنوز آخرین پوست ببر ایلخانی را در موزه طنابزیستی تهران داریم که یک سروان ارتش در سال ۱۳۳۰ آن را با افتخار کشت. زمانی که ببر هیرکانی را در شمال کشور از دست دادیم، سه و نیم میلیون هکتار وسعت جنگل داشتیم؛ اما الان به ۱.۶ میلیون هکتار رسیده است که از این مقدار ۸۰۰ هزار هکتار آن مخروبه است. زیرا هر کسی به خود جرأت میدهد که یک اره برقی یا تیشه به دست بگیرد و به دل جنگل برود. هر شخصی دوست دارد یک ویلا در این مکان داشته باشد و با دیدن بخشدار و فرماندار، شروع به ساخت و ساز کند. اگر سلطان جنگل از آستارا تا گیلداغی همچنان در شمال کشور بود، کسی جرأت میکرد دام خود را به دل جنگل ببرد، ببر هیرکانی همه را میخورد. با رفتن ببر هیرکانی جنگل تراشی به حدی رسیده که تعداد سیلها و میزان جابجایی خاک به طرز وحشتناکی افزایش یافته است. زیرا دیگر درختانی وجود ندارد تا از زمین محافظت کنند. میلیونها نفر از مردم ایران خسارت میبینند و جان و مال و اراضی کشاورزی آنها در معرض خسارت است، ما قانون طبیعت را دستکاری کردهایم. منطقهای در جنوب شرقی اهواز در محور اهواز به ماهشهر بزرگترین کانون فرسایش بادی ما است. این مکان زیستگاه شیر یال کوتاه ارژن بوده است. در آنجا ساوانها یا علفهای بلند و متراکمی وجود داشته و شیرها در آنجا زندگی میکردهاند. از بالای مسجد سلیمان شینبار تا دشت پریشان و دشت ارژن و مهارلو این شیر وجود داشته است. همان شیری که سمبل اقتدار ایران بوده و هنوز بر سر در بهارستان دیده میشود. اما زیستگاه آن شیر را نابود کردیم و تمام آن علفهای متراکم را از بین بردیم. حالا مردم در اهواز نمیتوانند نفس بکشند. ما جشن گرفتیم که حالا که آن شیرها وجود ندارند، دام به آنجا میبریم. ولی چیزی در طبیعت به نام اصل پروانهای (butterfly effect) وجود دارد که عبارت است از تأثیر متقابلی که تمام این رفتارها و اکوسیستمها با یکدیگر دارند. باید همه اینها به شکلی جذاب و موثر برای مردم و حاکمیت شرح داده شود. تا زمانی که اینها درک نکنند که عدم توجه به محیطزیست میتواند به ضرر جیب آنها تمام شود، ما هرگز نمیتوانیم امیدوار باشیم که اتفاق امیدبخش و مثبتی در صحنه طبیعت ایران رخ دهد. گام اول این است که از مهدکودکها، مدارس و دبستانها شروع کنیم. متأسفانه در دولت دوم حسن روحانی این گام اول را آقای عیسی کلانتری سرکوب کرد و اجازه نداد که ۸۱ مدرسه طبیعت که در ۲۹ استان کشور راه افتاده بود، به کار خود ادامه دهد.
دیدارنیوز: مدرسه طبیعت در دولت روحانی طی توافقی بین آقای فانی و خانم ابتکار سازوکار مشخصی پیدا کرد. اما بعدها با یک نگاه امنیتی مواجه شدیم و مشاهده کردیم که مدارس مختلفی مانند کاویکنج مشهد بسته شد. در گیلان نیز یک نمونه دیگر بسته شد و اجازه برگزاری نشستهای سالانه آنها داده نشد. آیا خلأ قانونی وجود دارد یا آموزش و پرورش قصد انحصارطلبی دارد و یا نگاه عقب ماندهای دارند؟ زیرا همین اواخر مشاهده کردیم که خانم حکیمزاده معاون آموزش ابتدایی آموزش و پرورش به صراحت اعلام کردند که ما مخالف این گونه مدارس هستیم. مگر در دولت قبلی این توافق صورت نگرفت و قانون آن وجود ندارد؟ چرا این چنین وضعیتی ایجاد شد؟ زیرا در صحبتهای شما نیز بر روی آموزش از کودکی تأکید میشود.
درویش: قصه این است که برای تأسیس مدارس طبیعت براساس تفاهمنامهای با آموزش و پرورش پیش رفتیم. در منشور ۱۵ مادهای که مقام معظم رهبری در آستانه ۵ ساله ششم منتشر کردند، بند ۱۴ آن تأکید میکند که باید دولت به سمت ارائه آموزشهای جذاب محیطزیستی حرکت کند. ما برای عملی کردن این فرمان و اینکه این یک نیاز جدی است که سازمان محیطزیست دارد، اقدام کردیم. متاسفانه ۱۴۰ محیطبان خود را در تقابل با جامعه محلی و متخلفین از دست دادهایم، ۱۰ الی ۱۵ جنگلبان در مقابله با متخلفان کشته شدند، همه اینها در واقع شهید شدند. چرا این چنین جنگ پنهانی در طبیعت ایران وجود دارد؟ ما به نسبت سرانه جمعیت و سهم کشورمان از خشکیهای جهان بالاترین میزان کشتار را در طبیعت ایران داریم. ایالات متحده آمریکا که ۵ الی ۶ برابر ایران وسعت دارد از سال ۱۹۲۰ تاکنون فقط ۲۲ الی ۲۳ نفر از رنجرهایست. چرا ما باید در چهل سال اخیر در حدود ۱۵۰ نفر از محیطبان و جنگلبان و قرقبان خود را از دست بدهیم؟ پس ما باید در این حوزه کار کنیم و باید از کودکی هم شروع کنیم. بر این اساس جلو رفتیم و خانم ابتکار هم ما را حمایت کردند و رابطه خوبی نیز با وزیر وقت آموزش و پرورش داشتند و کار خوب پیش میرفت. در زمان آقای دانشآشتیانی نیز به شدت حمایت کردند و دستور دادند که معاونت آنها از این موضوع حمایت کند. اما متأسفانه بعد از برکناری ایشان و تعویض تیم آقای روحانی و رفتن خانم ابتکار و روی کار آمدن تیم عیسی کلانتری، گویی کودتایی رخ داده باشد، اصلاً به این موضوع توجه نشد و آقای کلانتری صراحتاً گفتند با این همه مشکلی که در محیطزیست وجود دارد، این کارها بچه بازی است و آن را به آموزش و پرورش بسپارید. خود مرکز پژوهشهای مجلس صراحتاً وارد ماجرا شد و گفت طبق قانون مسئولیت مدرسه طبیعت باید بر عهده سازمان محیطزیست باشد. همان طوری که فدراسیونش کشته شدند که بیش از ۹۵ درصد آنها در اثر حوادث طبیعی از دست رفتهاند یا در اثر حمله حیوانات وحشی و یا سقوط از کوه بوده ا فوتبال، مدرسه فوتبال دارد. اینها ربطی به آموزش و پرورش ندارد و طبق سرفصلهای رسمی آموزش و پرورش که نمیخواهند کاری کنند و رقیب آموزش و پرورش باشند. آموزش و پرورش بر اساس یک سوءتفاهم فکر میکرد که اینها رقیب مدارس هستند. اگر حساسیتی روی اسم مدارس بود، ما میتوانستیم هر اسمی بر روی آن بگذاریم. مثلاً اسمش را باغ کودک و طبیعت بگذاریم. در اصل برای ما این اسم اهمیتی ندارد. دو اتفاق نیز افتاد، بخشی از جناح تندرو و تمامیتخواه گفتند که در این مدارس سگ وجود دارد و این سگ نجس و ضد اسلامی است. همچنین گفتند که در این مدارس دخترها و پسرها با هم هستند-، چون مدارس از ۴ سال تا ۱۲ سال میپذیرفت- این خلاف شریعت اسلامی است. حرف ما این بود که مقرراتی وضع کنیم که در این مدارس طبیعت تا کودکان زیر ۷ سال به عنوان دانشآموز پذیرفته شود و سگها جدا باشند. نه اینکه صورت مسئله را پاک کنید و مدرسه را تعطیل کنید. علت اینکه این اتفاق میافتد این است که اعتقادی وجود ندارد. چرا ما نباید نسلی را پرورش دهیم که عاشق سرزمینش باشد؟ نسلی که عاشق سرزمینش باشد زبالههای خود را از شیشه ماشین به بیرون پرتاب نمیکند، در کنار یک لاشه خونآلود با لبخند به دوربین خود را شکارچی اعلام نمیکند، ته سیگار خود را درون طبیعت پرتاب نمیکند تا جنگلها و مراتع را به آتش بکشد، در پیشگاه این فرد هیچ گیاهی علف هرز و هیچ جانداری زیانکار نیست و به این ترتیب بسیاری از کسانی که تجارت آنها بر پایه تخریب طبیعت است با مشکل روبرو میشوند. این نسل باید شکل گیرد و مطالبهگر باشد. این نسل مانع و مزاحم قدرتسالاران طبیعتستیزی است که پول و نان آنها در ساخت سد بیشتر، طرحهای انتقال آب بیشتر، جادهها و انتقال نفت و گاز بیشتر، فروش چوبهای جنگلی، قاچاق خاک و حیاتوحش است. این افراد در کشور مافیای بسیار قدرتمندی هستند. این افراد یک سری اطلاعات غلط را به یک سری مدیران ناآگاه میدهند، آنها را نگران کرده که در نهایت تیشه و به ریشه مدارس طبیعت بزنند.
دیدارنیوز: هیچگاه به این موضوع فکر نکردهاید که شما اینها را بپذیرید و کاملاً آن را به بخش خصوصی انتقال دهیم؟
درویش: در اصل همینطور است. مدارس طبیعت یک ریال برای دولت هزینه نداشت و همه هزینه را بخش خصوصی تقبل میکرد. در راستای اصل ۴۴ قانون اساسی ما که بودجهای نداشتیم، توانستیم ۸۱ مدرسه تأسیس کنیم. خود پدر و مادرها نیز که تغییرات فرزندان خود را میدیدند، شهریه میپرداختند و از محل شهریه، تسهیلگران حقوق میگرفتند. این کار بیسابقهای بود و کل فارغالتحصیلان رشتههای محیطزیست و منابع طبیعی و آموزش، کار پیدا کرده بودند و امید ایجاد شده بود. یعنی با اتکا به بخش خصوصی؛ هم کارآفرینی ایجاد شده بود و همنسلی پرورش میدادیم که هوای طبیعت خود را داشته باشد. دولت قرار نبوده که در این حوزه کمک مالی کند، فقط قرار بود حمایت معنوی کند. من به عنوان مدیر کل دفتر مشارکتهای مردمی مجوز مدارس طبیعت و دستورالعمل چگونگی اداره، پایش و ارزیابی این مدارس را میدادم. این همان اتفاقی بود که میافتاد و یک فرصت استثنایی بود. ما پیشبینی کردیم که در پایان برنامه ششم حدود ۱۰۰ هزار اشتغال ایجاد کنیم.
دیدارنیوز: از منظر عدالت اجتماعی نقدی که به مدارس طبیعت وارد بود این بود که خانوادههایی که تمکن مالی دارند میتوانند در این مدارس ثبت نام کنند و به دلیل اینکه در جامعه ایران تعداد زیادی این امکان را نداشتند محروم میشوند.
درویش: بله این مسئله درست بود. برای همین ما میخواستیم که خیرین، یک سری مدارسی را احداث کنند که شهریه نگیرند. فکر میکردیم اگر این مدارس احداث شود، آرام آرام نسلی را پرورش میدهیم. یک خیر خوب این نیست که به کودک سرطانی کمک کند، باید کاری کند که مردم سرطان نگیرند. فقط نباید اماکن مذهبی بسازد، بلکه باید کاری کند که عمیقاً مردم به خدا و دین حرمت بگذارند. جهان چون خط و خال و چشم و ابروست که هر چیزی به جای خویش نیکوست، این آیه شریفه قرآن است. کسانی که از مدارس طبیعت فارغالتحصیل میشدند، عمیقاً به این آیههای خلقت احترام میگذاشتند. اتفاقاً هدف ما نیز این بود وقتی که حقانیت مدارس طبیعت روشن شد، آن موقع دولت و آموزش و پرورش هم روی آنها سرمایهگذاری کرده و آن را گسترش دهند. فقط به بخش خصوصی متکی نباشیم. اما مگر در حال حاضر مدارس غیرانتفاعی نیز این گونه اداره نمیشود؟ مگر دانشگاههای آزاد پول نمیگیرند و تبعیض آموزشی وجود ندارد؟ چگونه است که تبعیض آموزشی در این مکانها قابل تحمل است اما نمیتوانند تبعیض در مدارس طبیعت را تحمل کنند؟ همه بهانه بود.
دیدارنیوز: در دورههای مختلف ما شاهد کمپینهای مردمی مانند کمپین سهشنبههای بدون خودرو -که خود شما پایهریزی کردید- و کمپین کاشت بلوط که در ابتدا خیلی گل کرد ولی ادامه پیدا نکرد بودیم. من دو سوال دارم. اول اینکه چرا به جز کمپین سهشنبههای بدون خودرو باقی کمپینها ادامهدار نشد؟ آیا راهحل، این گونه پیش میرود و ما میتوانیم مسائل زیستمحیطی مان را با کمپینها پیش ببریم یا باز باید از دولت مطالبه کنیم؟ محیطزیستیها از سلبریتی و افرادی که مردم در فضای مجازی خیلی آنها را دنبال میکنند و حتی در بعضی مسائل، تأثیرگذار هم بودهاند، استفاده نمیکنند؟ چرا در داخل به مردم این آموزشها داده نمیشود و این قضیه را کاملاً از دولت جدا نمیکنید؟
درویش: هر چقدر تعداد کمپینها در جامعهای بیشتر باشد، یک شاخص مثبت است که نشاندهنده افزایش حساسیت مردم به محیطزیست است؛ بنابراین به صورت اصولی حضور و شمار کمپینها نشانه این است که مردم امیدوار هستند، به دنبال تغییر هستند، با روح وندالیسم فاصله دارند و بیتفاوت نیستند. اما مشکلی که در کمپینهای ما وجود دارد، این است که اغلب این کمپینها از هسته و اتاق فکری که باید برای ایجاد یک کمپین وجود داشته باشد، برخوردار نیستند. کمپینها یک شبه و احساسی آفریده میشوند، برای خیلی از پرسشها پاسخی ندارند، بر اساس یک میل و ژست اتفاق میافتند، بر اساس یک مشکل در یک منطقهای در کشور شکل میگیرند و بعد میخواهند این مشکل را به کل کشور تعمیم دهند، در حالی که مسئله کل کشور نیست. برای مثال، اعلام میکنیم که مشکل آب داریم، بعد یک کمپین با هدف اینکه به یکدیگر گل هدیه ندهند راه میاندازند. گل هدیه دادن در روحیه مردمی که در حال حاضر کلی افسردگی دارند و دچار غم هستند کمک میکند. گلها در بخشی رشد میکنند که پساب است و به درد هیچ نوع کشاورزی دیگری نمیخورد، پرورش گل مشکلی ندارد. هر جامعهای که بیشتر مردم به یکدیگر گل هدیه میدهند، آن جامعه توسعه یافتهتر، شادتر و با نشاطتر است. چرا همچین کمپینی راه میاندازید که معلوم است با شکست مواجه میشود؟ مشخص است که مردم و صنعتگرانی که در حوزه پرورش گل هستند جلوی شما میایستند. مثال دیگر کمپین تحریم سبزه و ماهی عید است که خود را در برابر کل مردم ایران که افتخار آنها به نوروز و فرهنگ اصیل است قرار میدهیم. در صورتی که به راحتی میتوانیم سبزهها را تبدیل به کمپوست کنیم و با آموزشهایی که به مردم میدهیم اجازه کشته شدن را به این ماهیها ندهیم و کاری کنیم ماهیها در برکههای محدودی که راه به جایی نداشته باشد، رهاسازی شوند و خطری برای طبیعت نداشت باشند، چرا صورت مسئله را پاک کنیم؟ کمپین سهشنبههای بدون خودرو به علت اینکه از اتاق فکر برخوردار بود، تیم گستردهای از آن حمایت میکرد، منطق داشت و مدام برای پرسشهای مطرح شده جواب میداد و کسانی که این کمپین را راه انداختند عمیقاً به این کمپین باور داشتند، ادامه یافت. سهشنبههای بدون خودرو دو سال قبل از اینکه سازمان ملل متحد یک روز جهانی به نام روز بدون دوچرخه را انتخاب کند، شکل گرفت. یعنی ما یک نیاز جهانی را در ایران زودتر تشخیص دادیم. این سهشنبهها را یک جوان اراکی به نام محمد بختیاری ایدهپردازی کرد و در زمانی که در سازمان به عنوان مدیرکل آموزش بودم از ایده حمایت کردم و با بسیاری از نهادهای دیگر صحبت کردیم که از این پویش حمایت کنند. اما وقتی که از آن سازمان هم بیرون آمدم، آن را فقط به عنوان یک تکلیف اداری ندیدم و همچنان از آن حمایت کردم. انتقاد من همیشه از مدیران سازمان محیطزیست این است که تا وقتی که در سازمان هستند و وزیر کشاورزی هستند این موضوعها برای آنها مهم است، ولی وقتی از سازمان بیرون آمدند این موضوع برای آنها بیاهمیت میشود. در زمان آقای خاتمی وزیر کشاورزی آقای حجتی بود. او در آن زمان مخالف طرح جاده تهران-شمال بود. بعد که آقای احمدینژاد روی کار آمدند، آقای حجتی مدیر اجرایی طرح آزادراه تهران- شمال در بنیاد مستعضعفان شد. چطور میشود که شما بتوانید این چنین تغییری را بپذیرید؟ مانند این است که بگویند آقای ولایتی فقط بلد است وزیر خارجه باشد و، چون در ایران نمیتواند وزیر شود در اسرائیل وزیر خارجه شود! این که امکان پذیر نیست. پس ما در طرح سهشنبههای بدون خودرو همچنان از این پویش حمایت کردیم، کارگاه گذاشتیم، هسته فکری را حفظ کردیم و با شهرداران مختلف صحبت کردیم، ساعتها با آقای حناچی و جمالی نژاد صحبت کردم. چون کسانی هستند که قدرت دارند و خیلیها روی مرام و فکر آنها حساب میکنند. این که شهردار تهران خودش سوار دوچرخه میشود، موجب شد موج بزرگتر و جدیتر در حمایت بیشتری از سهشنبههای بدون خودرو راه بیفتد و ما بیش از ۱۱۰۰ کیلومتر مسیر ایمن دوچرخهسواری بسازیم که در طول تاریخ شهرداریهای مدرن بیسابقه است. ما در طول ۴ سال این کار را انجام دادیم. تعداد سفر با دوچرخه در تهران به چیزی حدود ۹۰ تا ۱۰۰ هزار رسیده است که این بیسابقه است. در شهرهایی مانند قزوین، اصفهان، مشهد، تبریز، یزد، سیرجان و شهرهای کوچکتر سهشنبههای بدون خودرو جا افتاده است. ما در ۲۵۸ شهر ایران سهشنبههای بدون خودرو را برگزار میکنیم. راز موفقیت این است که انسانهایی باید پشت یک پویش باشند که حاضر باشند برای تداوم این طرح هزینه کرده و از دانش لازم برخوردار باشند.
ما تلاشمان این است که هنرمندان و سلبریتی ها را پای کار بیاوریم. بخشی از این هنرمندان هم مانند آقای کیانیان، خانم میترا حجار و آناهیتا همتی به ما پیوستهاند؛ ولی عموماً هنرمندان ما نیز خیلی به موضوع محیطزیست اشراف ندارند و درک درستی از آن ندارند. بعضی مواقع هم حضور آنها به جای اینکه به نفع محیطزیست باشد، به ضرر آن است زیرا از دانش لازم در این حوزه برخوردار نیستند و باعث پارادوکسهایی میشوند. نگاه افراطی که در برخی حوزهها وجود دارد میتواند مشکلساز باشد. موضوعی که من اخیراً میبینم و با برخی از دوستان هنرمند صحبت میکنیم، الان پویشی به نام دولت «محیط نیستی» راه انداختهایم. از دولت آقای روحانی خواستهایم که صفت محیطزیستی را از دولت خود بردارد زیرا عملکردش مورد رضایت محیطزیست نیست. ما با هر هنرمند و سلبریتی که در مورد حمایت از این پویش صحبت میکنیم، میگویند ما امضا میکنیم ولی از ما نخواهید که این پویش را مطرح کنیم زیرا بعداً برای ما مشکلساز خواهد شد. اینها هم در واقع تبعات این کار است.
دیدارنیوز: شما به عنوان یک شخصی که سالها در حیطه محیطزیست فعالیت داشتهاید، راهکار اینکه در سال ۱۴۲۰ به یک ایران ویران تبدیل نشویم، چیست؟
درویش: ما هیچ راهی نداریم جز اینکه اجازه دهیم مردم ما آگاهی و دانش پیدا کنند. ما اگر میخواهیم حرف برای گفتن داشته باشیم باید چیدمان توسعهمان را بر مبنای مزیتهای واقعی این کشور از نو طراحی کنیم. کشوری مانند ایران با جرأت میتواند ادعا کند که بالاترین میزان دریافت انرژی خورشیدی را در بین تمام کشورهای موجود در کره زمین دارد. ما در برنامههای پنج ساله ۵ و ۶ توسعه پیشبینی کرده بودیم که دولت ۵۰۰۰ مگاوات برق از طریق انرژیهای نو تولید کند، اما حتی یک صدم این رقم را محقق نکردیم. اگر به سمت تولید انرژیهای نو برویم، نه تنها میتوانیم نیاز داخلی خود را تأمین کنیم و نیاز به ساخت سدهای برق آبی و نیروگاههای حرارتی نداریم، بلکه میتوانیم صادر کننده برق نیز باشیم. در یک گزارشی که سال ۲۰۰۶ UNDP منتشر کرد، گفت پهنهای به طول و عرض ۸۰۰ کیلومتر اگر به پنلهای خورشیدی مجهز شود، میتواند نیاز انرژی مردم ساکن در ۵ قاره جهان را برای یک سال تأمین کند. ۸۰۰ کیلومتر مربع یعنی یک سوم خاک ایران، اگر به این سمت حرکت میکردیم، میتوانستیم به عنوان بزرگترین صادر کننده انرژی باشیم. همین حالا اگر ما به افعانستان برق دهیم، افغانستان نیز به ما آب میدهد. یعنی اجازه جاری شدن هلیلرود و هیرمند را در مشهد و زابل میدهد تا این همه مشکل ایجاد نشود. پس ما میتوانیم مردم فقیری نباشیم و به حفر چاههای بیشتر تن ندهیم. از منظر پدافند غیر عامل کسی نمیتواند خورشید را تحریم کند. چه کسی میتواند ما را تحریم کند؟ فرض کنیم نیروگاه خورشیدی را بمباران کنند. آیا اگر این نیروگاه خورشیدی بمباران شود تبعات بیشتری دارد یا یک نیروگاه اتمی؟! شما الان چرنوبیل را ببینید که بعد از ۳۳ سال هنوز تبعات آن پایان نیافته است و ممکن است هیچگاه پایان نیابد. پس ما اگر بخواهیم برای سال ۱۴۲۰ حرفی برای گفتن داشته باشیم، باید به سمت تقویت مزیتهای نسبیمان برویم که یکی از آنها استحصال انرژیهای نو مانند انرژی بادی، خورشیدی، جزر و مدی و زمین- گرمایی است. یکی دیگر از آنها ایجاد بسترها و زیرساختهای لازم برای توسعه گردشگری در حوزههای طبیعی، تاریخی و فرهنگی است. باید به سراغ تولید ثانویه برویم و از خام فروشی فاصله بگیریم. باید به سرمایه انسانی که در این کشور است، احترام بگذاریم. تعداد فول پروفسورهایی که در ایالات متحده زندگی میکنند و ایرانی هستند ۲۰ هزار تا است که ۱۵ درصد صنعت انفورماتیک آمریکا را میچرخانند. تعداد فول پرفسورهایی که در ایران هستند ۵۰۰۰ تا است. چگونه اجازه میدهیم که این سرمایههای انسانی، کشور را ترک کنند؟ ما باید شرایطی فراهم کنیم تا با افتخار در این کشور بمانند و پول و کار تولید کنند. این نیاز به این دارد تا از مدیریتی برخوردار باشیم که به جای کوبیدن بر طبل تحجر، تعصب، توهم و دشمنتراشی، آشتی ایجاد کند. نشان دهد که کشوری است که میتواند به صلح پایدار جامعه بشری کمک کند. اگر میگوید ما طرفدار جهان عاری از خشونت هستیم، عملاً با رفتن به سمت تحکیم ملاحظات زیستمحیطی آن را نشان دهد. محیطزیست در این حوزه میتواند برگ برنده باشد. اگر به این سمت برویم هم انتشار گازهایگلخانهای کاهش مییابد، هم سفرههای آب زیرزمینی کاهش نمییابد، هم رکورد دار نشست زمین نیستیم، هم چشمههای تولید گرد و خاک افزایش نمییابد، هم افراد به بسیاری از مشکلات مانند سکتههای مغزی، قلبی، کبد چرب، دیابت و فشار خون بالا مبتلا نمیشوند. ما میتوانیم کشوری پیشگام در ترویج دوچرخهسواری جهانی باشیم. با غول آلودگی که طبق گزارشی که مرکز پژوهشهای مجلس ارائه داد، ۸ و نیم میلیارد دلار در سال به ما خسارت میزند، مقابله کنیم. محیطزیست میتواند دوست اقتصاد کشور باشد. چرا باید دولت مجبور باشد به قیمت سال ۱۳۹۵، ۳۵ هزار میلیارد تومان برای درمان بیماریهای غیر واگیر ناشی از کم تحرکی هزینه کند؟ ۳۵ هزار میلیارد تومان یعنی ۳ هزار میلیارد تومان بیشتر از بودجه بزرگترین وزارتخانه کشور که اگر میتوانستم به آموزش و پرورش برسیم آن وقت نخبگان کشور به جای پزشک شدن، با افتخار معلم شوند. جامعهای که نخبگان آن معلم شود، در مسیر توسعه پایدار حرکت میکند، زیرا نسل فرهیخته، هوشمند و خلاقی را پرورش میدهد. اما جامعهای که پیوسته تعداد مدارس، ورزشگاه و باشگاههای آن به نسبت رشد داروخانهها و بیمارستانهایش کاهش مییابد، هرگز در مسیر رشد توسعه پایدار حرکت نمیکند.