دیدارنیوز ـ پرستو بهرامیراد/ رسول شکوهی: دولتها در تاریخ معاصر ایران به دنبال اقداماتی بودند که زود بازده باشد و سریع به نتیجه برسد. چون زمان صدارت خود را کوتاه میدانستند و به دنبال برنامههای بلند مدت نبودهاند. به تعبیر بهتر هیچ دولتی برنامههای بلند مدتی را دنبال نکرده و همواره از برنامههای دیر بازده دوری کردهاند. محیطزیست نیز از جمله مسائلی است که همواره دولتها به آن بی توجهی کردهاند و علاوه بر آن، علیه محیطزیست نیز اقداماتی انجام دادهاند. به تعبیری میتوان گفت که دولتها در تاریخ معاصر ایران تقریبا هیچ برنامهای در حوزه محیطزیست نداشتهاند و به اسم رشد و توسعه، محیطزیست را فدا کردهاند.
مسائل و مشکلات محیطزیست در ایران به مراحل بحرانی رسیده و باید فکری جدی به حال آن کرد. دیدارنیوز در گفتگو با محمد درویش فعال با سابقه محیطزیستی به سراغ مسائل این حوزه رفته است. این گفتگو که در دو بخش منتشر خواهد شد به مسائلی مانند برنامه دولتها برای محیطزیست، نقد وضعیت فعلی سازمان محیطزیست، مدارس طبیعت، کمپینهای مردمی و نگاه امنیتی به محیط زیست پرداخته است.
دیدارنیوز: بحثهای کلاسیک توسعه همواره در چند پارامتر ویژه مثل رشد اقتصادی و یا دسترسی راحت به آموزش و بهداشت و مسائلی از این دست مطرح بود. امروز یک پارامتر بسیار مهم به نام محیطزیست به بحثهای جدید توسعه اضافه شده است. محیطزیست نه تنها در توسعه بلکه در زندگی روزمره انسانها تأثیرگذار بوده و باید خاطر نشان کرد که ایران امروز در حوزه محیطزیست درگیر مشکلات بسیاری است. به عنوان سوال اول، در دولتهای جمهوری اسلامی ایران شاید هیچگاه یک برنامه مدون و جدی در حوزه محیطزیست تدوین نشده باشد و هیچگاه شاهد این مسئله نبودهایم که در رقابتهای انتخاباتی برنامهای ارائه شده باشد. همواره پیرامون بحثهای اقتصادی و رفع تحریمها و آزادیهای سیاسی و اجتماعی بحث شده است. به نظر شما چرا این اتفاق نیفتاده است؟ چرا سیاستمداران ما محیطزیست را جدی نگرفتهاند؟
درویش: خیلی سؤال مهمی است. از نظر من مهمترین دلیل این است که سیاستمداران و مدیران ارشد ما هرگز فهم درستی از محیطزیست نداشتهاند. آن چیزی که ما به آن سواد محیطزیستی و فهم اکولوژیک میگوییم در بین سیاستمداران ما به شدت کمیاب است. تا مدتهای زیادی که اصلاً محیطزیست را جدی نمیگرفتند. به یاد دارم که یک زمانی که صحبت انتخابات چهار دوره پیش در مجلسشورایاسلامی بود، من به دوستان خودم در رسانه گفتم وقتی شما با رؤسا و رهبران سیاسی کشور صحبت میکنید از آنها بخواهید که برنامههای خود را در حوزه تغییرات اقلیمی و در حوزه Global Warming Climate Change بگویند؛ جالب این جا است که از هر کدام سؤال کرده بودند گفته بودن اینها یعنی چه؟ چهار دوره پیش یعنی ۱۶ سال پیش. بعد که برایشان توضیح دادند که تغییرات اقلیمی بدین معناست، گفته بودند این چه ربطی به انتخابات مجلس دارد؟! میخواهم بگویم که این فضا چقدر دور است. محیطزیست را معمولاً موی دماغ توسعه میبینند. فکر میکنند پرداختن به محیطزیست، یعنی دور ماندن از رشد اقتصادی و دور ماندن از رسیدن به مسائل اساسی کشور. حتی من در نامه آخری که به آقای عیسی کلانتری نوشتم وقتی که استعفا دادم صراحتاً از ایشان خواستم که در سه حوزه، پیگیرانه تلاشهایی را که ما در طی چهار سال اخیر کردیم را دنبال کنند؛ یکی بحث جلب مشارکتهای مردمی و مشارکت جدی مردم در فرآیند تصمیمگیری بود؛ دومی بحث مدارس طبیعت بود. سومین مورد بحث، تغییر مبلمان شهری از خودرو محوری به زیستمحوری بود. ایشان در پاسخ به نامه من نوشتند که اینها مسائل روبنایی و سطحی هستند و در برنامههای من به این مسائل توجه نمیشود، صراحتاً این را مطرح کردند. حقیقت ماجرا این است که ما پیش نرفتیم، بلکه فرو رفتیم. شما در خاطرات اولین رؤسای محیطزیست بعد از انقلاب میبینید که صراحتاً گفتند به ما این مأموریت را دادند که بیاییم و این سازمان را تعطیل کنیم و برویم. یکی از آنها معلم هم بود (در خاطرات آقای هاشمی رفسنجانی هم هست)، آقای رفسنجانی میگوید یک روز سراسیمه آمد و گفت در منطقه پارک ملی کویر، مانور میگذارند و حیات وحش آسیب میبیند. بعد آقای هاشمی رفسنجانی گفته بودند تو که آمده بودی سازمان را منحل کنی چرا علاقهمند شدی؟ او گفت که ماجرا این است وقتی درگیر موضوع شدم و با محیطبانها صحبت کردم، تازه متوجه شدم که محیطزیست چقدر مهم است. کسی را رئیس سازمان محیطزیست گذاشتند که هیچ نوع علاقه و دلبستگی به محیطزیست ندارد. بعد از ۴۰ سال دوباره کسی به محیطزیست آمده است که صراحتاً اعلام میکند به ۹۵ درصد حوزه محیطزیست اشراف ندارم، میگوید حفاظت از یوزپلنگ آسیایی مسئلهای جزئی است و تشکلهای مردم نهاد در حوزه محیطزیستی افرادی احساساتی، سیاسی و یا نادان هستند. کلماتی که معمولاً در چنین حدی از شفافیت هرگز حتی از تمامیتخواهترین و اصولگراترین دولتهای بعد از جمهوریاسلامی هم نشنیدهایم. دولتی که خودش را محیطزیستی میداند، وقتی مسئول محیطزیست این دولت چنین سخنانی میگوید، نشاندهنده این است که عمیقاً به موضوع محیطزیست توجه نشده است.
دیدارنیوز: مگر دولت آقای روحانی ادعای محیطزیستی بودن نداشت و تنها دولتی نبود که ادعای برنامه داشتن برای محیطزیست را داشت؟
درویش: این ادعا را داشت. ولی وقتی پای کار رسیدیم دیدیم که بین ادعا و عمل خیلی تفاوت وجود دارد. بنده به یاد دارم که در اولین سال دولت آقای روحانی، تمام مدیران کل محیطزیست در شیراز جمع شدیم. در آنجا استاندار وقت فارس در حضور خانم ابتکار برای ما سخنرانی کرد. ایشان به خانم ابتکار گفتند که مرا سرباز خود بدانید و گفت آقای دادستان، اولویت شما از این به بعد رسیدگی به مسائل محیطزیستی است، من خودم کتم را در میآورم و درخت میکارم و محیطزیست برای من خیلی مهم است. همه با خود گفتیم ایشان عجب مدیر خوبی هستند و ای کاش ایشان رئیس محیطزیست میشدند. همین آقا با این که میگفت محیطزیست خیلی برای من اهمیت دارد، پایش را در یک کفش کرد که پارک ملی بمور را باید به پالایشگاه تبدیل کنیم. همین آقا قصد تبدیل منطقه حفاظت شده بهرام گور به بزرگترین سایت حفاری معدن را داشتند که مردم از بیکاری نجات پیدا کنند. یعنی محیطزیست فقط در حد یک ژست بود. ولی حاضر نبودند برای حفظ آن هزینه کنند. همه دولتها محیطزیست را مانند حیاط خلوت خود میدانند.
دیدارنیوز: امروز شاهد دستگیری یک سری از فعالین محیطزیستی هستیم و برخی نگاههای امنیتی و بعضا عدم تمایل به این حوزه دیده میشود. شما که سالها روی این موضوع کار کردهاید، این عدم علاقه را ناشی از چه موضوعی میبینید؟ به نظر می رسد یک مقداری ناشی از هزینه و مقدار دیگری هم برخوردهای انتظامی با محیطزیست و افراد آن است. شما علت را در چه چیزی میدانید؟
درویش: بخش مهم آن به این برمیگردد که در ذهنیت دولت مردان ایران پرداختن به محیطزیست، انگار سوسولبازی و سانتیمانتال است. این که چند کله بز حالشان خوب یا بد باشد در مقایسه با مردمی که این همه مشکلات معیشت دارند، محلی از اعراب ندارد. آن ها محیطزیستیها را افرادی مرفه و بیدرد میدانستند که مشکلی ندارند و به محیطزیست میپردازند. محیطزیستیها هم ادبیاتشان تند است، در همه جای دنیا اینطور هستند و دولت را به چالش میکشند. دولتهای بزرگ و تمامیتخواهی که همیشه در ایران بودهاند، با تکیه به درآمد سرشار و بیانتهای نفت، هیچ نیازی ندارند به سرمایه اجتماعی بپردازند و نیاز ندارند از مردم کمک بگیرند. دوست ندارند کسی به آنها انتقاد کند. ناخودآگاه در برابر این افراد موضع میگیرند. دوست ندارند قدرتشان را با کسی به اشتراک بگذارند. بخش دیگر آن به توانمندی NGOها و فعالان محیطزیست برمیگردد. یعنی وقتی به اصطلاح یک جوالدوز به دیگران میزنیم باید یک سوزن هم به خودمان بزنیم. باید قبول کنیم که بسیاری از NGOهایی که به عنوان فعالان محیطزیست شکل گرفتهاند، آنها هم یک محیطزیستی واقعی نبودهاند. محیطزیستی واقعی فقط به این نیست که برای تراشیده شدن جنگلها، آلوده شدن طبیعت، خشک شدن دریاچه ارومیه اشک بریزد و ناراحت و غمگین شود. یک محیطزیست واقعی این است که راهکاری برای جلوگیری از خشک شدن دریاچه ارائه دهد، چه باید کرد که پل شهید کلانتری احداث شود بدون اینکه منجر به افزایش بارگذاری رسوب گردد؟ چگونه میتوان زباله را به پول تبدیل کرد؟ چگونه پسآبها را میتوان احیا کرد؟ یک محیطزیستی واقعی فقط نباید امر و نهی کند، بلکه باید علاوه بر امر و نهی، راهکارهایی ارائه دهد که درآمد به مراتب بیشتری کسب شود.
همچنین اگر چهرهای از محیطزیست به تصویر میکشیدیم آن موقع این همه دافعه و ترسی که از محیطزیستیها وجود داشت، کمتر میشد. در واقع ما با معضلی به نام محیطزیست هراسی در بین دولتمردان روبرو هستیم. بخشی از این محیطزیست هراسی ناشی از لکنتهای من به عنوان فعال و متخصص محیطزیست است که نتوانستهام به خوبی حوزهای را که به آن اشراف و در آن تخصص دارم ارائه و معرفی کنم. وقتی رئیس سازمان حفاظت محیطزیست ما می گوید اگر قوانین زیستمحیطی در کشور ما اجرا شود، یعنی ۸۰ درصد صنایع و کشاورزی کشور باید تعطیل شود، شما خود را جای نماینده مجلس و مدیر سازمان برنامه و بودجه بگذارید که با خود میگوید اگر من بخواهم به محیطزیست توجه کنم یعنی ۸۰ درصد صنعت، اشتغال و کشاورزی تعطیل خواهد شد؛ بنابراین بهتر است همانگونه این حوزه حقیر شود و فقیر و عقب افتاده باقی بماند و کمترین بودجه را داشته باشد و کارشناسان آن پول نداشته باشند یک دوره بازآموزی ببینند. زیرا اگر بخواهد قدرت بگیرد باید صنعت کشور تعطیل باقی بماند، این ادبیات بسیار غلطی است. این که رئیس سازمان محیطزیست میگوید مردم در عسلویه یا باید مهاجرت کنند یا بمیرند و یا دچار سرطان شوند، یا پارس جنوبی را تعطیل کنیم، این ادبیات خیلی بدی است. مگر در قطر همین تشکیلات در محیط بزرگتر کار نمیکند. آیا مردم از منطقه رفتهاند و یا مجبور شدهاند تعطیل کنند؟
اصل مسئله این است که سازمان محیطزیست و محیطزیستیها نباید خود را در هیبت سازمان «محیط ایست» معرفی کنند. آنها باید تلاش کنند تا به نحوی فعالیت کنند که مردم و دولتمردان و رهبران احساس کنند هزینه برای حفظ محیطزیست اتفاقاً به نفع اقتصاد پایدار کشور است. ما در این زمینه لکنت داشتیم و این باعث شده است که سوءتفاهمها بیشتر شود. ما نتوانستهایم بگوییم که اگر شما به حرف ما گوش کرده بودید امروز لازم نبود تا صد هزار میلیارد تومان برای احیای دوباره دریاچه ارومیه هزینه کنید. شما برای اینکه ۲۰۰ هزار شغل ایجاد کنید، همه مسلمات و قوانین و آموزههای محیطزیستی را نادیده گرفتید، ۷۲ تا سد بر روی ۱۱ رودخانهای که به سمت دریاچه ارومیه میرفت احداث کردید، وسعت اراضی کشاورزی را از ۳۲۰ هزار هکتار به ۶۸۰ هزار هکتار افزایش دادید. یعنی ۳۶۰ هزار هکتار به وسعت اراضی کشاورزی اضافه کردید. هر هکتار به طور متوسط ۱۰۰۰۰ متر مکعب آب نیاز دارد. یعنی ۳.۶ میلیارد متر مکعب آب به حوزه تحمیل شده است، آبی که وجود نداشت. حقابه دریاچه ۳.۱ است که همه مصرف شد. برای ۵۰۰ میلیارد متر مکعب دیگر شما اجازه دادید چاه حفر شود و این بلا بر سر دریاچه ارومیه آمد. الان همه باغها و زمینهای کشاورزی شرق دریاچه از حیز انتفاع خارج شده، موج مهاجرت رخ داده است، بر طبل جریانهای پانترکیسم کوبیده شده و میگویند فارسها به عمد دریاچه را خشک میکنند و کلی تبعات امنیتی ایجاد شده است. آیا اگر به حرف ما گوش میکردید به نفع اقتصاد و امنیت نبود؟ ما با این ادبیات صحبت نمیکنیم. اگر با این ادبیات صحبت کنیم، بعد آرام آرام صدای ما شنیده میشود و از ما مشورت میخواهند. این اتفاق در مجموع سبب شد که چنین لکنتی پیش آید. همانطور که شما گفتید در پیشگاه بسیاری از مدیران ارشد در این کشور، محیطزیستیها چهره چندان مطلوبی نیستند.
دیدارنیوز: در این سیری که شما تحلیل کردید، این عدم فهم و عدم شناخت درست همواره وجود داشته است. چیزی حدود ۱۰ سال یا کمتر است که نگاه امنیتی هم به این مسئله اضافه شده است. یعنی فعالین محیطزیستی را به عنوان یک همراه نمیبینند. آنها را بعضاً به عنوان یک جاسوس، رقیب و عناوینی از این دست میبینند. تا حدی که کاوه مدنی را هم تحمل نمیکنند و با اتهامات جاسوسی و اخلاقی، به تعبیری او را فراری هم میدهند. این از کجا شروع شده است؟ چرا منطق مسائل امنیتی را بر مسائل زیستمحیطی حاکم کردهاند؟
درویش: یک تفکری در جمهوری اسلامی ایران هست که میگوید چون خلاف جریان رود شنا میکنیم، باید مایملک غذایی خود را تولید کنیم و کاملاً به آن اشراف داشته و امنیت غذایی داشته باشیم. چون ممکن است دنیا با ما مشکل پیدا کند و گندم، جو، برنج و سویا به ما ندهند. حال هر کسی در این کشور اگر صحبتی کند که بوی این را دهد که باید کشاورزی کاهش داده شود و به سراغ کاهش وابستگی معیشتی به منابع آب و خاک برویم، آنهایی که در این راستا فکر میکنند، گمان میکنند که این افراد عوامل امپریالیسم جهانی هستند که در قالب فعالان محیطزیستی میخواهند از نظر غذایی کشور را به غرب وابسته کنند تا ما در نهایت به آنها کرنش کنیم. اصل ماجرا و تضاد و نگرانی در اینجا به وجود آمده است؛ یعنی من احساس میکنم در اثر یک سوءتفاهم است. فعال واقعی محیطزیست، مخالف کشاورزی نیست، اما حرف این است که ما باید براساس مزیتهای نسبی کشورمان، چیدمان توسعه را طراحی کنیم. فعال واقعی محیطزیست میگوید در کشوری که میانگین ریزشهای آسمانی یک سوم میانگین جهانی است، در کشوری که تبخیر آن دست کم ۵۰ درصد بیشتر از میانگین جهانی است، اگر همه تخممرغها را در آن سبدی بگذاری که چشم به آسمان باشد، آسیبپذیرتر میشود و از نظر پدافند غیر عامل، وضعیت به مراتب وخیمتر میشود. چرا در این کشور هنگامی که خشکسالی یا ترسالی میشود این همه خسارت به بار میآید؟ امسال ۳۵ هزار میلیارد تومان از سیل و سال گذشته ۲۲ هزار میلیارد تومان از خشکسالی خسارت دیدهایم. زیرا همه سبدها را در کشاورزی، دامداری، شیلات، مرغ و طیور و زراعت و باغ، یعنی همه آنهایی که چشمشان به آسمان است، قرار دادیم؛ آن هم با الگوی غلط. اینکه بتوانیم از کشاورزی، صادرات داشته باشیم یعنی صادرات آب مجازی در کشوری که خود به شدت مشکل دارد. ما باید تعیین تکلیف کنیم که سه الی چهار تا محصول جزء محصولات استراتژیک است، ما باید در حد نیاز کشور، آنها را تولید کنیم. ما میتوانیم این کار را به هر قیمتی انجام دهیم اما این که ما بخواهیم برای مثال دو میلیون تن مازاد هندوانه، گوجه فرنگی و خیار و انواع و اقسام محصولات جالیزی آب بر را تولید کنیم، بعد بخواهیم این محصولات را بفروشیم اشتباه است. برای مثال سیب که ۵ برابر انگور آببری دارد و حوزه آبخیز دریاچه ارومیه که زمانی بهترین تاکستانهای ایران را داشته است، تبدیل به باغ سیب شده و هر هکتار سیب ۵ برابر هر هکتار انگور آب مصرف میکند، این برنامهها اشتباه و از نوع اشتباهات راهبردی است. این برنامهها نه ما را به امنیت غذایی و نه به پایداری زیست میرساند. اشتباه راهبردی که رخ داده این است که به جای اینکه آرمان ما تامین امنیت غذایی باشد، آن را خودکفایی در کشاورزی گذاشتهایم و این غلط است. باید درمورد این مسئله بحث کنیم تا سوءتفاهمات برطرف شود.
دیدارنیوز: آقای درویش این برنامهای که دولتها، مثلا دولت روحانی بر اساس آن راهبرد حرکت میکند، کجا برنامهریزی شده است؟ محیطزیستیها که میگویند ما این برنامهریزیها را انجام ندادهایم. دانشگاهیها هم این برنامهریزیها را قبول نمیکنند. پس براساس چه راهبردی این برنامه را پیاده میکنند؟
درویش: باید با جدیت به شما بگویم که ما هرگز برنامهای به نام برنامه محیطزیستی نداشتهایم. شما به برنامهریزیهای ۵ ساله که در حوزه سیاسی، اقتصادی و اجتماعی تدوین شده است نگاهی بیندازید، تحلیلی که سازمان مدیریت و برنامهریزی وقت، اعلام کرده بود این بود که ما بین ۲۰ تا ۳۰ درصد به اهداف این برنامهها میرسیم. حالا تصور کنید در حوزهای مانند محیطزیست که من برای مثال به عنوان مدیر کل آموزش و مشارکتهای مردمی سازمان، وقتی وارد سازمان شدم، باید برنامهای باشد که طبق آن پیش رفته و اهداف برنامه را اجرا کنم، بعد مدیر بالادستی بر اساس این که من چه مقدار در اجرای این برنامه موفق بودهام، من را عیار بگذارند که آیا مدیر خوبی هستم یا نه؟ علاوه بر این که هیچ برنامهای وجود ندارد، تازه از ما برنامه میخواهند. در سازمان حفاظت محیطزیست دفتری که مغز برنامهریزی باشد، وجود ندارد. اینها همه نشان دهنده این است که قرار نبوده محیطزیست جدی گرفته شود. محیطزیست قرار بوده یک ویترین باشد که بگویند ما هم مثل همه کشورها محیطزیست داریم.
ببینید در این کشور انتخاب رؤسای محیطزیست بر چه اساسی رخ داده است؟ چرا تاکنون نتوانستهایم یک متخصص محیطزیست را به عنوان رئیس سازمان محیطزیست معرفی کنیم؟ یعنی یا معلم یا پزشک و یا ایمونولوژیست و متخصص کشاورزی بوده است. محیطزیست یک فن و دانش پیچیده و مهم است. یک سازمانی است که به شدت راهبردی است اما چون قرار بوده حیاط خلوت باشد، نمیخواستیم خیلی جدی گرفته شود. اگر در برخی مقاطع گاهی اتفاقاتی هم افتاده است، به سرعت سرکوب شده و نگذاشتهاند که رشد کند. من وقتی وارد سازمان محیطزیست شدم و قرار بود یگان حفاظت محیطزیست را آموزش دهیم، متوجه شدم که محیطبانهایی در این سازمان هستند که ۲۲ سال است هیچ نوع آموزشی ندیدهاند. محیطبانی که با مردم، متخلفان و حیاتوحش درگیر است. شما فیلمی را دیدید که چند تن از محیطبانان ما یک خرس را در طبیعت رها کردند، آنقدر دانش آنها ضعیف بوده که همان خرس آنها را دنبال کرده و آنها پا به فرار گذاشتند. یعنی بر روی اصول این که این خرس چقدر باید بیهوش باشد، کجا باید رها شود، محیطبانها بعد از آن باید چه رفتاری داشته باشند، پیشبینی آنها چیست، جامعه محلی چگونه باید باشد، در این موارد هیچگونه اطلاعاتی نداشتند. آیا محیطبان مقصر است؟ وقتی که گفته میشود پول برای آموزش محیطبان نداریم، محیطبانها نمیتوانند به کشورهای پیشرفته رفته و دورههایی با همتایان خود در این کشورها بگذرانند، وقتی کارشناس ما به محیطزیست وارد میشود، به فسیل تبدیل شده و اجازه گذارندن دو دوره ضمن خدمت را ندارد، محیطزیست به محیط ایست تبدیل میشود. افتخار اغلب مدیران ما در سازمان محیطزیست این است که جلوی فلان پروژه یا فلان سد را گرفتهاند. این افتخار آخر آنها است. این که افتخار محسوب نمیشود. افتخار این است که بگویند استان و منطقه تحت حفاظت خود را هم به رونق اقتصادی رسانده و هم محیطزیست را حفظ کرده اند. این آن اتفاقی است که باید بیفتد.
دیدارنیوز: آیا ابزار آن را دارند؟ بودجه سازمان محیطزیست چقدر است؟
درویش: ابزار آن را ندارند. بودجه سازمان محیطزیست امروز بین ۳۵۰ تا ۴۰۰ میلیارد تومان است. یعنی از بودجه شهرداری ناحیه ۵ منطقه ۲ تهران هم کمتر است. دولت هر سال حدود ۵۰۰ میلیارد تومان به مناطق آزاد کشور کمک بلاعوض میکند؛ حتی در این حد دولت سازمان محیطزیست را جدی نمیگیرد. اما عدم توجه به ملاحظات محیطزیستی باعث شده گردش مالی سرطان در کشور ما ۱۰ میلیارد دلار باشد. ستاد احیای دریاچه ارومیه برای احیای دریاچه ارومیه، در طول این چهار سال ۳۵۰۰ میلیارد تومان، یعنی در حدود ۱۰ برابر بودجه سازمان، هزینه کرده است. همچنین گفته است که ما به ۱۰۰ هزار میلیارد تومان پول نیاز داریم. عدم توجه به ملاحظات محیطزیستی در خوزستان مانند خشک کردن هورالعظیم سبب شد ۱۰ هزار معلم از خوزستان مهاجرت کنند و ۱۰ هزار معلم دیگر قصد رفتن داشتند که جلوی آنها گرفته شده است. آسیبهای ناشی از ریزگردها غوغا میکند و تنشهای امنیتی ایجاد کرده است و هزینههای هنگفتی را بر دوش دولت و ملت گذاشته است.
من به یک جنگل بینظیر به نام عثمانوند در استان کرمانشاه که زیستگاه خرس قهوهای است، رفته بودم. قرار بوده در این منطقه یک خط لوله گاز رد شود و به سمت شمال غرب کشور برود. من مشاهده نمودم این خط لوله را به عرض ۱۵۰ متر در دل جنگل عبور میدهند. یک خط لوله که طبق قانون باید حداکثر بین ۲۰ تا ۳۰ متر معبر برای آن تعبیه شود، ۱۵۰ متر برای آن معبر درست کرده بودند. در فاصلهی کمتر از ۲۰۰ متری این خط، یک زمین کشاورزی وجود داشت که راحت میتوانستند این خط لوله را از این زمین کشاورزی عبور دهند. اما این کار را نکردند. زیرا تفکرشان این بود که جنگل برای دولت بوده و مجانی است. اما برای خرید زمین کشاورزی باید هزینه کنند. این دقیقاً نگاه دولتها به محیطزیست است و آن را حیاط خلوت خود میپندارند. آنها میگویند که اگر مردم در این زمینه دانشافزایی کنند، بعد یقه ما را میگیرند که چرا از دل جنگل عبور کند و از زمین کشاورزی عبور نکند.
مهمترین و قدیمیترین باغ اکولوژی که در بندر نوشهر است و نزدیک ۸۰ سال عمر داشته و در آن درختان ۲۵۰ ساله وجود دارد، در زمان آقای احمدینژاد میخواستند برای توسعه بندر نوشهر کنار گذر ایجاد کنند. آنها به این نتیجه رسیدند اگر از دل باغ گیاه شناسی نوشهر، کنار گذر زده شود، هزینههایش برای آنها کمتر خواهد بود. چون اگر بخواهند از کنار این باغ، آن را احداث کنند میبایست خانههای مسکونی مردم را بخرند. در حالی که در این باغ تنها باید ۳۰ هزار درخت قطع شود و اصلاً برایشان مهم هم نبود. اما اینکه ۸۰ سال همه پژوهشهای حوزه محیطزیست، منابع طبیعی و گیاهشناسی در آنجا انجام شده و آزمایشگاه زنده است، اصلاً برایشان مهم نبود. در آخر فراخوان دادیم مردم با فرزندان خود جلوی لودرها بایستند و توانستیم جلوی این کار را در دولت احمدینژاد بگیریم.
دیدارنیوز: در اینجا نقدی به خود محیطزیستیها وجود دارد. سالها است دولت با شما همیاری نکرد و ممکن است هیچگاه این همیاری میسر نشود. چرا محیطزیستیها، پایگاههای مردمی و NGO ایجاد نکردند؟ ما در همه جای دنیا میبینیم که اگر قرار باشد پارک، جنگل، دریا و یا دریاچهای دچار خطر شود، مردم و محیطزیستیها در کنار هم تظاهرات میکنند، بیانیه میدهند. اما در ایران چرا این اتفاق رخ نمیدهد؟ در ایران خیلی کم شاهد این هستیم که NGOها وجود داشته و مردم در آنها آموزش داده شوند و مردم همراه باشند. قطعاً وقتی مردم جلوی یک اتفاق بد زیستمحیطی بایستند، دولت مجبور است که سکوت کرده و در مورد این موضوع ایست کند.
درویش: دو اتفاق در این زمینه رخ داده است؛ اول اینکه زمانی مردم متوجه میشوند که این الماس از این شکلات بیشتر میارزد که در مورد ویژگیهای شکلات و الماس به آنها اجازه داده شده باشد که اطلاعات کسب کنند. وقتی حتی در این سامانه سیاسی، مدارس طبیعت تحمل نمیشود و هیچ بستری برای آموزشهای جذاب محیطزیستی به مردم نداریم، چگونه باید برای مردم مسئله محیطزیست جدی شود که بخشی از وقت خود را در قالب ایفای مسئولیتهای اجتماعی در حوزه تشکلهای مردم نهاد محیطزیستی و فعالیتهای مدنی مصروف بدارند؟ بسیاری از NGOهایی که در کشور ما شکل گرفته است، در تأمین حق عضویت از اعضایشان درمانده شدهاند. شخص بیان میدارد همین که عضور NGO شما شدهام کافی است؛ حال پول نیز پرداخت کنم؟! در صورتی که در دنیا عیار توجه به محیطزیست را با میزان مشارک مالی مردم برای حفظ محیطزیست میسنجند که اگر واقعا مهم است چقدر حاضری برای آن پول پرداخت کنید. متاسفانه وجود این شرایط بیانگر این است که دولت و حکومت در ایران هیچگاه به سمت آگاهسازی واقعی مردم در این زمینه حرکت نکردهاند. هر شخصی هم که در این حوزه توانسته است حرکتی کند، شخصاً تلاش کرده، جنبشی برپا کرده و اگر از حدی از بدنه اجتماعی برخوردار میشود، آن وقت شاخکهای نهادهای امنیتی تیز میشود و با همانها برخورد میکنند. جبهه سبز در دهه ۷۰ یکی از قویترین NGOهای کل آسیای جنوب غربی و خاورمیانه بود. آن را از عمد و با ترفندهای مختلف متلاشی کردند. سعی میکنند بین آنها اختلاف بیندازند. دوست ندارند که یک نهاد مدنی تا این حد قدرت یابد که بتواند ۴۰ هزار نفر را به خیابان بکشاند؛ بنابراین این دو را کنار هم بگذارید؛ نه نهادهای امنیتی دوست دارند مردم در این حوزهها با یکدیگر متحد شوند و عمل کنند و نه اصولاً به مردم اجازه دادیم که در این حوزه آگاهی یابند.
اما اتفاقاتی افتاده و استثنائاتی هم انجام شده است. برای مثال کارخانه سرب و روی زنجان چرا با آن همه قدرت در دولت احمدی نژاد تعطیل شد؟ من به خاطر دارم که آن کارخانه سه مدیرکل عوض کرد زیرا سبب مزاحمت شده بودند. اما وقتی ۸۰ هزار نفر از مردم به این که پساب این کارخانه، سفرههای آب زیرزمینی و منابع آب سطحی ما را آلوده میکند و آینده فرزندان ما را به خطر میاندازد، اعتراض کردند آقای احمدینژاد دستور داد تا کارخانه تعطیل شود تا بتواند تنشهای امنیتی را ساکت کند. برای مثال در موضوع معدن کوه شاه بافق، یک سرمایهگذار گردن کلفت با استاندار بست؛ به بهانه اینکه ۲۰۰ شغل میخواهیم ایجاد کنیم و قصد برداشت داشتند. قله کوه شاه، سرچشمه هلیل رود بوده و تنها رودخانه دائمی در جنوب شرق ایران است که به سوی جازموریان حرکت میکند. اگر آنها کوه شاه را برداشت میکردند، چون ارتفاعش بالای ۴۰۰۰ متر بوده و تنها منبع تأمین آب و یخ دائم کرمان است، نابود میشد. موج مهاجرت بزرگ از شرق که در حال حاضر نیز با بیآبی مواجه است به سوی مناطق مرکزی که خود چالش بیآبی دارد، راه میافتاد. ما فراخوان دادیم و مردم در ارتفاع ۳۸۰۰ متری جمع شدند. توانستیم ۱۱۰۰ نفر کوهنورد را جمع کنیم و در زیر لودرها خوابیدند. خبر به استاندار رسید و به دلیل ترس، دستور تعطیلی آن معدن را صادر کرد. اخیراً نیز در آب پخش، وزیر صمت برای افتتاح یک کارخانه پتروشیمی به آنجا رفت و مردم اعتراض کردند وگفتند ما پتروشیمی نمیخواهیم و نخلستانهایمان را میخواهیم و مانع از این کار شدند. این اتفاقات در ایران کم سابقه است. همیشه مردم برای این مواهب توسعه دست میزدند. قبل از ایام عید، وزیر نیرو برای افتتاح یک سد در بالادست مسجد سلیمان به لالی رفته بود که با اعتراض مردم مواجه شد. سدی که زمانی نماد سازندگی بود مخالفت کردند. الان ببینید چه مخالفهای جدی با سد لاسَک در گیلان اتفاق میافتد. اینها نشاندهنده چیزی است که من آن را بیداری محیطزیستی مینامم و ناشی از حضور جریان آزاد اطلاعرسانی است که به کمک دنیای مجازی و شبکههای اجتماعی و ماهوارهای ایجاد میشود. یعنی هر چه بخواهند مجراهای اطلاعرسانی را ببندند باز دنیا به همین سمت میرود. هر کدام از ما با یک گوشی هوشمند میتوانیم یک خبرنگار و رسانه باشیم و به تبادل اطلاعات بپردازیم. الان مانند قدیم نیست که فکر کنند خیلی راحت میتوانند با یکدیگر هماهنگ کنند که فلان سد و فلان کارخانه را احداث کنند. بلافاصله مردم در شبکههای اجتماعی عکسهای آن را منتشر میکنند و شروع به اطلاعرسانی میکنند. اینها امیدبخش است و سبب میشود که به رغم اینکه بخشی از حاکمیت دوست ندارد مردم در این حوزه حساس شوند، مردم دارند حساس و مطالبه گر میشوند. این میتواند برای ما امید ایجاد میکند تا به سمتی حرکت کنیم که با دولتمردانی روبرو شویم که عمیقاً به محیطزیست بهاء دهند و حاضر به امضای پروژه و طرحی نباشند که به تخریب غیر قابل جبران محیطزیست منجر شود.
ادامه دارد...