این پوزخندهای مخاطب سینما به نابلدیها و سخنرانیهای ایدئولوژیک؛ نه از سر بی دینی که از سر بی دانشی و ناآگاهی صاحب اثر در عرصه انتقال محتوای هنری است. گویا آنچه اولویت و اهمیت دارد، تنها انتقال پیامی است که حالا چه در قالب مذهب و چه در هر قالب دیگری قرار است منتقل شود و هیچ توجهی به "روش" و "نوع" انتقال نمی شود.
دیدارنیوزـ ایمان رضایی: اصلیترین ایراد فعالیت های هنری/فرهنگی در جهان سوم و بزرگترین علت عقب ماندگی هایمان در دستاوردهای هنری، برخورد ایدئولوژیک با مقوله آثار هنری است. برخلاف آنچه که هست، ما فکر می کنیم که هنر و مدیوم هنری، ابزاری است صرفا در راستای بیان عقاید. البته کاش بیان باشد! آنچه که می بینیم عملا تحمیل است؟! از این حیث، خروجی آثار هنریمان، معمولا یا از این سمت بوم افتاده اند یا از آن سمتش. به این منظور که گاهی ممکن است با ژست اپوزیسیون، اثری کاملا شعار زده با ژست رادیکال بسازیم، یا با حمایت سیستم، آثاری کاملا سفارشی را فراهم آوریم. اتفاقا آنجاست که هنر از طریق تاثیرگذاری در ناخودآگاه، به انتقال یک حس، از جنس پیام می پردازد.
اینکه کاراکترهای انیمیشن بنیامین به شخصیت تبدیل نشده و صرفا در مرحله تیپهایی با سطحیترین شمایل اجتماعی و مذهبی شان تصویر می شوند، موجب ایجاد یک کنتراست ایدئولوژیک می شود که گستره مخاطبانش را به شدت محدود می کند. یعنی هدف خود را مخاطبی قرار می دهد که با تفکر خودش موافق است و این مسئله، ضعف کار است چراکه قدرت تاثیرگذاری بر جبهه مقابلش را از دست می دهد. در ادامه، این کنتراست ایدئولوژیک، پررنگتر هم می شود و گاها به ورطه تبلیغات نیز می افتد. بنیامین، قصد دارد تا عقاید اسلامی/قرآنی را با زبان و روایتی کودکانه ارائه دهد، محبتِ انتظارِ منجی را به دلِ مخاطب کودکش بنشاند و رفاقتی بین کودک و مذهب ایجاد کند که بعضا به بیراهه می رود. حالا این تبلیغ نگاه و طرز فکرش، آنقدر خام دستانه اجرا شده که گاهی فکر می کنید حتی اثر به سمت ضد ارزش بودن پیش می رود. آنقدر آماتور و غیرحرفهای است که ناخواسته از چهره قهرمان هایش، تیپهایی احساساتی می سازد و اعمال نیکشان نیز در سالن سینما با قهقهه تمسخرآمیز تماشاگر روبه رو می شود.
این پوزخندهای مخاطب سینما به نابلدیها و سخنرانیهای ایدئولوژیک؛ نه از سر بی دینی که از سر بی دانشی و ناآگاهی صاحب اثر در عرصه انتقال محتوای هنری است. گویا آنچه اولویت و اهمیت دارد، تنها انتقال پیامی است که حالا چه در قالب مذهب و چه در هر قالب دیگری قرار است منتقل شود و هیچ توجهی به "روش" و "نوع" انتقال نمی شود. این مورد، معضلی است که نه فقط در عرصه انیمیشن و نه فقط در بینامین، که در خیل عظیمی از مدیومهای هنری در کشورهایی مثل ایران، گریبانگیر فیلمسازها و باقی هنرمندان شده است.
جُدا از بحث محتوایی و مفهومی اثر، بُعد تکنیکال آن نیز چیزی ماقبل بد و ماقبل توصیف است. ما هنوز به بدترین انیمیشنهای قرن بیست غربیها و شرقیها هم نرسیدیم. در این انیمیشن، گاها صحنههایی وجود دارد که تجمع مثلا دویست نفر را در بر می گیرد، در صورتی که برای تمام این دویست نفر، تنها پنج یا شش چهره منحصر به فرد تعریف شده و همین پنچ/شش چهره، در رنگهای متفاوت، کپی و تکثیر شده اند، به طوری که در نمای اکستریم لانگ از جمعیت یک دهکده، ما دویست بدن می بینیم که چهرههای تکراری روی آنها سوار است و یکی در میان شبیه هم هستند. اینجاست که فاجعه متن با فاجعه ساختار، همراه می شود. صداپیشههایی که به جای با نمک بودن، لوده و لوس به نظر می آیند و موشن گرافیهایی که در حد اتود دانشجوهای انیمیشن سازی است.
اضافه گویی نخواهم کرد، در همین حد قابل توصیف است که بنیامین، نمونهای است از آثاری که حقیقتا "هنر" شمرده نمی شوند و در بهترین حالت، نقش رسانههای موظف به انتقال مفاهیم را بر عهده دارند و آنقدر از شناخت فن هنری و شناخت ماهیت هنر به دور هستند که قابلیت تحلیل و نقد برای منتقد هنری را نمی گذارند.