پرداخت یارانه نقدی به همه شهروندان ایرانی، اکنون وارد یازدهمین سال خود شده است. این در حالی است که اکنون، همه نامزدهای حاضر در انتخابات ریاست جمهوری، وعده افزایش یارانهها را میدهند و بحث تنها بر سر این است که چه کسی قرار است یارانهها را بیشتر افزایش بدهد. اما آیا ایرانیها این بار هم این وعده را فریبنده مییابند؟
دیدارنیوز ـ یارانههای نقدی و غیر نقدی، سالها است که با زندگی ما ایرانیها عجین شده است. در واقع، اکنون دست کم ۴ دهه است که ما به اشکال مختلف از دولتهای مان یارانه میگیریم و ظاهراً، این به چپ گرا یا راست گرا بودن دولتها هم خیلی ربطی نداشته است.
دولتِ زمان جنگ در دهه ۱۳۶۰، اساسا کشور را با یارانهها اداره میکرد و کوپنهای روغن، برنج، چای و امثال این ها، تا سالهای پایانی دهه ۱۳۷۰ هم مهمانِ شیوه کشورداری ایران بودند، اما با روی کار آمدن دولت هاشمیرفسنجانی در سال ۱۳۶۸، تلاش برای خلاص کردنِ اقتصاد ایران از شر «یارانهها» هم آغاز شد.
با این همه، دولت «سازندگی» در این پروژه کلانِ خود موفق نشد و دولت بعدی، یعنی دولت «اصلاحات» هم همینطور. محمد خاتمی، رییسِ دولت «اصلاحات»، پس از پایان کارش به عنوان رییسجمهور، در یک مصاحبه گفته بود که دوست داشته در زمان ریاست جمهوری دو کار مهم را به انجام برساند، اما موفق نشده است. یکی از این دو، به گفته او، «تک نرخی کردن ارز» بود و آن دیگری، «هدفمند کردن یارانه ها».
دولت نخستِ احمدی نژاد در سال ۱۳۸۷، لایحه هدفمندسازی یارانهها را به مجلسِ وقت فرستاد، اما تا تبدیل شدن این لایحه به قانون، ۲ سال طول کشید. اجرای طرحِ پر سر و صدایِ «هدفمندسازی یارانه ها» که با گران شدن دوباره بنزین (پس از سال ۱۳۸۶) هم همراه بود، در سال ۱۳۸۹ کلید خورد.
اکنون که حدود ۱۱ سال از آن زمان میگذرد، بخش تولید و صنعت (به رغم تصریح قانون) هنوز هیچ یارانهای دریافت نکرده و با وجود آزاد شدن منابع مالی سنگینی که باید خرجِ یارانهها میشد، نه فقط دست دولت برای تخصیص این منابع به توسعه کشور باز نشده، که پرداخت یارانه هایِ نقدیِ بسیار ناچیز به حدود ۹۷ درصد از جمعیت کشور، عملاً باری هم بر دوش دولت شده است.
با احتساب دلار ۲۳ هزار تومانی (که در این ۱۱ سال مبالغی از هزار تومان، تا ۳ هزار و ۷۰۰ تومان و حتی ۳۲ هزار تومان را هم به خود دیده)، دولت تاکنون ۱۸ میلیارد دلار یارانه به مردم ایران پرداخت کرده است (با در نظر گرفتن قیمتهای دیگر برای دلار، این عدد میتواند بالاتر و پایینتر برود).
این عدد، بسیار بزرگ است و در مقابل، به نظر میرسد عایدی آن برای شهروندان ایرانی بسیار کم بوده باشد. در واقع، عمده شهروندان ایرانی، امروز از مبلغ ۴۵ هزار و ۵۰۰ تومانی یارانهها با تمسخر یاد میکنند و با وجود آنکه گزارشهای نگران کنندهای از گرو گذاشتن یارانهها برای خرید نان از نانواییها در برخی شهرهای استان سیستان و بلوچستان هم شنیده میشود، این میزان یارانه برای بخش عمدهای از طبقه متوسط ایران ناچیز است.
این در حالی است که با روی کار آمدن دولت حسن روحانی در سال ۱۳۹۲، دولت و برخی چهرههای ملی، سیاسی و حتی مذهبی، از مردم خواستند که از دریافت یارانههای نقدی انصراف بدهند. نتیجه، اما حیرتآور بود.
تقریبا ۹۷ درصد از شهروندان، خواستار تداوم دریافت یارانهها شدند و رسانهها، تحلیلهایی با عناوینی همچون «جامعهشناسی عدم انصراف از دریافت یارانه» کار کردند. جمعبندی رسانهایِ این موضوع این بود که ایرانی ها، در بیاعتمادیِ کامل به دولت، ترجیح میدهند همین ۴۵ هزار و ۵۰۰ تومانِ ماهانه را هم دریافت کنند تا از قافله عقب نمانند.
در این میان، یک پرسش مهم میتواند این باشد که چرا با وجود فشارهای مالی و سیاسی و با وجود تصویب قوانینی در مجلس، هنوز یارانه دهکهای درآمدی بالا قطع نشده است؟ به نظر میرسد هیچ دولت و یا جریانِ سیاسی نمیخواهد بدنامیِ اجتماعی و سیاسی ناشی از قطع یارانه میلیونها نفر را به جان بخرد.
بر این اساس، با وجود آنکه امکان فنی شناسایی دهکهای درآمدی بالا وجود دارد (از جمله با چک کردن حسابهای بانکی و تراکنشهای مالی، دادههای مالیاتی، داراییهای ملکی و...) هنوز هم بخش عمده اعضای این دهکها یارانهای را دریافت میکنند که برای آنها بی نهایت ناچیز است، اما میتواند زندگی دهکهای درآمدی پایینتر را دگرگون کند.
نگرانی اصلی، اما این است که همه نامزدهای انتخاباتی در واقع «مجبور میشوند» وعده یارانههای بیشتر و بیشتر بدهند و گویی مسابقه بر سر نامزدی است که بالاترین پیشنهاد را میدهد. در اینکه دولت باید از دهکهای درآمدی پایین حمایت کند شکی وجود ندارد.
جدیدترین گزارش سازمان تامین اجتماعی نشان میدهد که حدود ۳۰ درصد از ایرانیها زیر خط فقر مطلق زندگی میکنند (یعنی با کمتر از ۲.۱۹ دلار در روز یا به عبارتی کمتر از ۵۰ هزار تومان در روز). به این ترتیب، دولت باید دست کم از این جمعیت حمایت کند تا نگرانیهای اجتماعی، سیاسی و امنیتی کاهش پیدا کنند. اما پرسش واقع بینانه این است: چه کسی قرار است هزینه پرداخت یارانه یا حمایت نقدی به این جمعیت بزرگ در ایران را بدهد؟
کسانی میگفتند رخدادهای پس از آزادسازی قیمت بنزین در سال ۱۳۹۸، موجب خواهد شد که دولتهای بعدی تا سالها جسارت اجرای طرحهای بزرگ را نداشته باشند و سعی کنند با «هر آنچه که هست» بسازند.
اما آیا در نبود دلارهای نفتی و در نبود رشد اقتصادیِ قابل توجه، میتوان چتر حمایتیِ بزرگی روی سر ۳۰ درصد از جمعیت ایران (یعنی حدود ۲۵ میلیون نفر) کشید؟ کسانی که زیر «خط فقر مطلق» نیستند، اما زیر «خط فقر نسبی» هستند چطور؟ اگر قرار است از آنها هم حمایت یارانهای بشود، منابع مالی چند صد هزار میلیارد تومانیِ مورد نیاز از کجا قرار است تامین بشود؟ و در نهایت اینکه آیا وعده پرداخت یارانه ۴۵۰ هزار تومانی یا وعدههای شبیه به آن که فضایِ سیاسیِ کشور را در بر گرفته، در نهایت به تشدید بحران نمیانجامد؟
گزارش از محمد مهدی حاتمی