دیدارنیوز ـ آرش راهبر: دقایقی پس از آن که علی کریمی در صفحه شخصیاش اعلام کرد قصد دارد وارد انتخابات فدراسیون فوتبال شود، نخستین پیغامهای تبریک، توام با یک جور هیجانزدگی بدوی، ایستگاههای فوتبالی مملکت را درنوردید. واکنشها چه در رسانهها و چه در میان بازیکنان سابق و همدورههای کریمی، نشانهای از بغض و نارضایتی از گردانندگان فدراسیون در یک دهه اخیر بود و انگار که شماره ۸ مشهور فوتبال ایران، توپ را برداشته و همه بدمنهای فوتبال را نفری دو بار دریبل کرده و گلش را هم زده، انگار که همین اعلام کاندیداتوری مساوی است با به دست آوردن کرسی ریاست فدراسیون و بالا پریدن در ردهبندی فیفا و باقی قضایا...
البته که برخی از آیدیهای رنگی یا جعلی در فضای مجازی یا در ستون کامنتها هم به علی کریمی تاختند و بد و بیراه گفتند که چرا چنین قصدی کرده و اساسا با تکیه بر کدام تجربه مدیریتی، میخواهد مدیریت داغترین صندلی ورزشی مملکت را تصاحب کند و چه و چه...؟
با این همه، حضور علی کریمی در روز انتخابات فدراسیون، هنوز چندان تصویر درستی از ذهنیات و ایدههای این جادوگر عاشق توپ ارائه نکرده؛ صرفا دل خیلیها به این خوش است که علی کریمی حتی در روز بدش هم به همه فوج کاندیداهای سفارشی نانجیب و بیهنری که معلوم نیست پشتشان به کدام شخص مملکتی گرم است، میارزد. این درست که علی کریمی در زمین انتقاد هم توپش پُر بود و همه را حتی محمدرضا ساکت و دیگر ابوالمشاغلهای فوتبال را از دم تیغ زبانش گذراند و با کله آنها روپایی زد، اما آیا این چیزها برای اداره کردن فوتبال ایران کافی است؟
مجمع و انتخابات آینده فدراسیون فوتبال در آخرین روزهای قرن ۱۴ برگزار میشود و این گردهمایی بر مبنای اساسنامه جدید و پرماجرایی که بالاخره توسط دولت و فیفا تایید شده انجام میگیرد. اساسنامهای که در آن تعداد اعضای مجمع افزایش پیدا کرده و در ظاهر کمی دست و پای حکومت برای دخالت بیپایان جمع شده و حالا یکی مثل علی کریمی هم میتواند بیاید و شانساش را آزمایش کند. تا قبل از این هر نامزدی میبایست ۱۰ امضا از اعضای مجمع را میگرفت تا بتواند وارد عرصه انتخابات شود و حالا این عدد به ۵ امضا تقلیل پیدا کرده.
از طرفی هیاتهای استانی دیگر تعیینکننده اصلی رایگیری نیستند و حالا نهاد باشگاهها نیز ۳۵ رای در اختیار دارند و در کنار این، حضور کاپیتانهای تیمهای ملی هم کفه ترازو را به سمت فوتبالیها سنگین میکند. شاید اینها همه اخبار خوبی برای آنهایی باشد که از لابی حکومتیها در ادوار گذشته به تنگ آمده بودند و با اینکه خود را خبره و دلسوز فوتبال میدانستند، اما فریادهایشان برای جلوگیری از نااهلان به راس هرم فوتبال به جایی نمیرسید. با این اوصاف مجمع فدراسیون فوتبال در ترکیب جدید نیز چندان تضمینی برای موفقیت فوتبالیها نیست و راه برای رایزنیهای پشت پرده و لابیهای جماعت دولتی و حکومتی باز است.
مسئله بعدی در مورد فوتبال ایران این است که همچنان متکی و وابسته به دولت و حاکمیت است و تقریبا هیچ شباهتی به یک سازمان مردمنهاد یا به قول فرنگیها NGO ندارد. فوتبال دائما مقروض و بدون ساختار متکی بر باشگاهها و نهادهای مردمی، چگونه میتواند بدون حمایت دولت و وزارت ورزش اموراتش را بگذراند؟ در چنین زمینی که ستارههای نامدار فوتبال مثل کریمی یا دایی، توانایی و تمرین قابل توجهی نداشتهاند چگونه میتوان انتظار پیروزی در انتخابات و احیانا موفقیت آنها در صورت رسیدن به کرسی ریاست را تصور کرد؟
با مطالعه اساسنامه جدید و بررسی بالینی فوتبال ایران به سادگی میتوان فهمید که امثال علی کریمی، خداداد عزیزی، مهدویکیا و حتی علی دایی شانسی برای نشستن بر صندلی مدیریت یک باشگاه ساده را ندارند چه برسد به کرسی ریاست فدراسیون فوتبال. میدان اداره فوتبال ایران نیز شباهت بسیاری با دم و دستگاه دولت و حکومت در حوزه سیاست دارد و فوتبالیهای هرچند نامدار هم در این میدان چیزی بیش از غریبههای بزرگ نیستند.
به قول بزرگی: «آدمها، سازمانها و نهادها را میسازند، اما روزی میرسد که سازمانها آدمها را میسازند.»