نه، فرار نکن! به قول کاوه گلستان «من میخواهم تصویری به تو نشان بدهم که امنیت تو را خدشهدار کند» و این تصویر مردی است که ایستاده وسط گذر، یک دستش مشتی موی سیاهِ سرِ از گردن بریدهشده دختری نوجوان است و دست دیگرش دشنه و به این هیبت، سند غیرتش را به مردم نشان میدهد!
دیدارنیوز ـ تصویر آشناست؟ بله، در فیلمهای گلادیاتوری و بازیهای کامپیوتری از این تصاویر زیاد دیده میشود؛ مرد پیروزی سر بریدهای را در دست دارد. آنجا البته خون، آبی است و سرِ مجسمه است، اما اینجا وسط گذر در اهوازِ جانمان است. سر، واقعی است و خون، سرخ است.
نوجوانی که به قتل رسیده، «مونا حیدری» هنوز به سن قانونی رایدادن، گرفتن گواهینامه رانندگی و افتتاح حساب بانکی نرسیده بود، اما از نظر کسانی که این تراژدی را رقم زدند آنقدر بزرگ شده بود که پنج سال قبل به عقد پسرعمویش در بیاورندش و وقتی فرار کرد و برش گرداندند، از نظر شوهر و برادرشوهرش آنقدر بزرگ شده بود که بمیرد تا سر بریدهاش سند «افتخار» و نشانه «غیرت» مردان خانواده باشد.
قاتل و برادرش بعد از اینکه یکی روی پای دختر نشسته و دیگری سرش را بریده، سر و تن را در جایی دور از هم رها کرده و فراری شدهاند. جای دوری هم نرفتهاند البته. هر دو بازداشت شدهاند و دادستانی اهواز میگوید «برخورد میکنیم».
از پریشب و بعد از انتشار فیلم قاتلِ سر در دست، حرفها در مورد اینکه چرا این قتل رخ داده و برخورد با آن چطور خواهد بود، بالا گرفته است. خیلیها مدعی هستند «این سنت عشیره است» و «کسی نمیتواند از قانون عشیره بالاتر باشد». واقعا سنت عشیره است که نوجوانی را به زور به زنیِ پسرعمو بدهند و اگر گفت نمیخواهم، بکشندش، چون حق ندارد نخواهد؟ میگویند «قانون هم کاری نمیتواند بکند» و استدلالشان این است که در صورت رضایت، ولی دم، به هر حال قاتل مجازاتی بیش از مجازات بابت جنبه عمومی جرم دریافت نخواهد کرد. میگویند حتی اگر بخواهند برخوردی بکنند و از تبعات نترسند، باز هم نهایتا ۱۰ سال حبس نصیب قاتل میشود.
دیگرانی هم هستند که با استناد به اینکه قاتل با چاقو در گذر ایستاده حرف از محاربه و سلب امنیت جامعه میزنند و درخواست اشد مجازات و اعدام دارند. اینکه علاوه بر قتل، چه عنوان مجرمانهای به قاتل و همدستش نسبت داده شود و چطور مجازات شوند، تصمیمی است که قاضی و دادستان خواهند گرفت، اما اینکه ما تماشاچیان این وحشت، چطور در مورد این قتل و ابعادش قضاوت کنیم، نه در اختیار دستگاه قضایی و سیستم فرهنگی بلکه صرفا در اختیار خود ماست.
به دست گرفتن سری که خون از آن جاری است، هر چند واقعیت لخت و شرمآوری است، نشانی هم از اسطوره در خود دارد. مدوسا، دوشیزه زیبایی که میخواست خورشید را ببیند نفرین شد تا به هر کس که نگاه میکند او را سنگ کند و پرسئوس، سر زن جوان را برید تا از آن به عنوان سلاح در جنگهایش علیه دیگران استفاده کند.
چیزی که ظاهر ماجراست و به اندازهای که ما میدانیم، دختر نوجوانی در پی یک ازدواج اجباری فرار کرده و شوهر و برادرشوهرش برش گرداندهاند تا با کشتنش و نشاندادن سرش به همگان از خودشان در جنگی که بر سر غیرتشان در جریان است دفاع کنند و چشم کسانی را که میگویند غیرت نداشتید که زنی از خانهتان فرار کرده است و چشم دیگری به او افتاده است، کور کنند.
نوجوانی کشته شده تا مردانی از حیثیت خود در برابر «حرف دیگران» دفاع کنند. خونی به زمین ریخته شده است تا مردان خانواده اثبات کنند که به اندازه دیگران «مرد» هستند و این مردبودن را تنها با سلطه بر زنان خانواده، با مجبورکردن یک دختر نوجوان به ازدواجی عشیرهای، با برگرداندن و زندانیکردن و کشتنش ثابت میکنند.
زن، سلاح و ابزار مبارزه است برای مردانی که میخواهند بگویند «کمتر از مردان دیگر» نیستند و ما چه؟ ما تماشاگران بیسلاح این مبارزه چه؟ ما باید از دیدن سر بریدهشده نوجوانی در دست مردی که خودش هم قربانی رسم و جامعهپذیری غلط است، سنگ شویم و لالمانی بگیریم و مردانگی مردی که با بریدن سر یک دختر نوجوان به همه میگوید ببینید که «من کم نیستم» را بپذیریم و بگوییم «بله، فرهنگ عشیره از قانون بالاتر است» و «کاری نمیتوان کرد»؟
مسلما تا وقتی منتظریم که کسی از راه برسد که رسم غلط را براندازد هیچ کاری نمیشود کرد. تا وقتی الگوی «مردانگی سمی» ترویج میشود، زن جزء املاک مرد تبلیغ میشود، ازدواج کودکان توجیه و تقدیس میشود و برخی سعی میکنند هر تلاشی برای اصلاحات فرهنگی را به «نفوذ» و پروژههای خارجی علیه امنیت ملی تعبیر کنند و کنشگران مدنی در حاشیه قرار میگیرند تا مروجان خشونت بدون مزاحمت در همهجا از رسانههای رسمی گرفته تا شبکههای اجتماعی جولان بدهند و موج درست کنند و به آتش خشم کور بدمند، هیچ کاری نمیتوان کرد.
دختر نوجوانی به قتل رسیده است. این نه اولین زنکشی و دخترکشی در این سرزمین است، نه آخرین آن خواهد بود. عشیره و غیرعشیره هم ندارد. فرقی نمیکند قاتل، پدر «رومینا» باشد که، چون دخترش با مردی فرار کرده سر او را با داس بریده باشد یا «مونا» باشد که از ازدواج اجباری و عشیرهای فرار کرده و توسط شوهر و برادرشوهرش سر بریده شده است. هنوز در آستانه قرن جدید شمسی، هستند کسانی از اهالی شمال و جنوب و شرق و غرب این کشور که معتقدند «زنان» مایملک «مردان» خانوادهاند و قتل، راه ترمیم «مردانگی» کسانی است که دختری از زیر دستشان فرار کرده است.
شما چه نگران زنکشی باشید، چه نگران امنیت روانی جامعه باشید، چه نگران بهرهبرداری خارجی از حوادث در کشور باشید، چه نگران مسئولیت جمعی و نهی از منکر و پل صراط باشید، چه نگران تصویر خون پاک آریایی باشید و چه فقط و فقط نگران این باشید که کسی آرامش روانتان را مخدوش نکند، باید کاری کنید!
غیرت اگر تعریفی داشته باشد، آن تعریف، «محافظتکردن» است. ما که روی کشورمان، فرهنگمان و خانوادهمان غیرت داریم، اجازه ندهیم کسی نابودش کند.