حسین، مظلوم زمانه لالِ قیل‌وقال‌پرست

داستان حسین بن علی، تراژدی‌ای تحقّق یافته در تاریخ است. حسین قربانی جامعه‌ای منحط است؛ جامعه‌ای که در طی چند دهه پس از وفات پیامبر به انحطاط کشیده شد. حسین انسان والایی است که در جامعه‌ای منحط ناچار است بین شهادت و ذلت، یکی را انتخاب کند.

کد خبر: ۹۸۰۷
۱۶:۱۶ - ۲۴ شهريور ۱۳۹۷

دیدارنیوز ـ سارا مختاری: با نگاهی به تاریخ عزاداری‌های ماه محرم که متناسب با هر عصر و دوره‌ای و در پیوند با ساخت سیاسی رنگ و بوی خاص خود را دارد، ذهن را به یک نکته اساسی متوجه می‌کند و آن اینکه به نظر می‌آید با استحاله شدن قیام عاشورا و پیام کربلا، مراسم عزاداری ماه محرم به عرصه‌ای برای برون‌ریزی‌های احساسی، حب و بغض‌های سیاسی و تفریح برای بخشی از جامعه تبدیل شده است.

عاشورا که خود به تنهایی یک مکتب است، با نمادسازی و ساخت مشابهت‌های تاریخی در ادوار مهم تاریخ ایران مانند انقلاب مشروطه، بحران و شورش‌های نان، جنبش‌های آزادی‌خواهانه، جنگ هشت‌ساله و وقوع انقلاب اسلامی، نقش ایفا کرده است.
 
به عنوان مثال در پیروزی مشروطه، توده مردم درکی از اساس فکری مشروطه اروپایی که فردگرایی، ناسیونالیسم و سکولاریسم بود نداشتند، بنابراین علمای مشروطه‌خواه، روشنفکران و حتی ملکم‌خان که خود فرد مذهبی نبود، با نمادسازی از ارزشها و شخصیت‌های کربلا از یک طرف و برجسته کردن پیام آزادی‌خواهی و عدالت‌طلبی عاشورا از طرف دیگر، مردم را به شناختن یزید زمانه و لزوم مبارزه با آن فرا می‌خواندند. همین ظرفیت از طرف شریعتی در حسینیه ارشاد و غالب مبلغان مذهبی انقلابی در جریان پیروزی انقلاب اسلامی اتفاق افتاد.
 
با برجسته کردن وجه ظلم‌ستیزی و آزادی‌خواهی امام حسین، وجه مبارزه‌خواهانه اسلام برجسته و در تحلیل‌ها کارآمدتر از مارکسیسم - که در آن زمان رقیب اسلام انقلابی بود - معرفی شد. با گذشت زمان، اسلام سیاسی و اسلام تاریخی، هرچه بیشتر خود را بر عرصه اجتماعی دین تعمیم داد و سیاست نیز کوشید عاشورا و شخصیت‌هایش را به نفع خود مصادره کند. این عامل در کنار بی‌مایگی و ابتذال فزاینده اجتماعی که در نگاهی تاریخی به عزاداری‌های محرم از گذشته تا کنون به خوبی مشهود است، فرهنگ دینی را دچار انحطاط کرد و انجام مناسک و آیین‌های من‌درآوردی و تجملاتی جای عمل ایمانی را گرفت. کار به جایی کشید که دین سیاسی و سیاست دینی ضمن کاستن از اعتبار اجتماعی دین، نوعی گریز و حتی انزجار از آموزه‌های مذهبی را نزد برخی از افراد جامعه ایجاد کرد.
 
با محو و کم‌رنگ شدن آموزه‌های اصیل اسلام، پیام واقعی عاشورا و دغدغه اصلی حسین(ع) در این زمانه لال قیل‌وقال‌پرست هم گم شد و مردمی که زنجیرهای خود را می‌پرستند، در عزای حسین بر سر و سینه می‌زنند حال آنکه خود مستحق سینه‌زدن و عزا و نوحه‌اند چرا که حسین شهید مسرور راه آزادی و عدالت و ارزشهای انسانی است.
 
صدای عدالت‌طلبی را بلند کنیم نه صدای طبل و سنج را
 
محمدباقر تاج‌الدین دین‌پژوه، در خصوص این مساله می‌نویسد: از جمله پیام‌های مهم، درس‌آموز و تاریخی مکتب عاشورای امام حسین(ع) که در تمامی دوران‌های تاریخی معنا‌دار و عبرت‌آموز و بلکه مورد نیاز است، همانا پیام مبارزه با بی‌عدالتی و نابرابری در جامعه است. افسوس و هزار افسوس که این پیام مهم اکنون به دست فراموشی و نسیان سپرده شده و به جای این که صدای عدالت‌خواهی و ظلم‌ستیزی بیشتر از همه بلند و رسا باشد، با تأسف فراوان می‌بینیم و می‌شنویم که صدای طبل و سنج و موزیک از همه بلندتر است!!! و این دقیقا نشان از  انحطاط جامعه در ابعاد گوناگون آن دارد.
 
وقتی جامعه‌ای منحط می‌شود این چنین به «عزاداری‌های کارناوالی» روی می‌آورد و پیام اصلی قیام عاشورا را این چنین به ابتذال می‌کشد. عزاداری در ایران هم «کارناوالی» شده و هر سال بر شدت آن افزوده می‌شود، آن هم جهت‌دار و با برنامه!!!. 

 هیأت‌های مذهبی در راستای کارناوالی شدن عزاداری‌ها در ایران آن چنان همهمه و سر و صدایی برپا کرده‌اند که دیگر هیچ جایی برای طرح پیام اصلی قیام عاشورا باقی نگذاشته‌اند و امروزه هر آن چه که دیده و شنیده می‌شود صدای غرش طبل و موزیک‌های جورواجور، نورپردازی‌های رنگارنگ، آرایش‌های متنوع و جدید دختران و پسران، گشت و گذارهای شبانه، شلوغی‌های سرسام‌آور، نوشیدنی‌ها و خوردنی‌های رنگارنگ و خوشمزه(از چای ذغالی گرفته تا پیتزا و لازانیا و  انواع دسر و...)، گعده‌های فامیلی و همسایگی، قرارها و ملاقات‌های دوستانه و کاری و به نمایش گذاشتن لباس و آرایش و خودرو است. حالا به راستی باید پرسید که در چنین فضایی چطور می‌توان پیام عاشورا را به گوش مردمان این جامعه رساند و به آنان گفت که امام حسین(ع) شهید راه عدالت و حق‌طلبی و راستی بوده است و با شهادت خود می‌خواست به همه تاریخ بیاموزد که همواره باید بی‌عدالتی‌ها و نابرابری‌ها را فریاد زد و هیچ فریادی نباید بلند‌تر از فریاد عدالت‌طلبان و حق‌طلبان باشد و هر فریاد و صدایی دیگر در راستای  خاموش کردن و از بین بردن فریاد و صدای عدالت‌طلبی محکوم است.
 

 اکنون در جامعه ایرانی هیأت‌های مذهبی به جای برآوردن  فریاد عدالت‌طلبی و برابری‌خواهی و حق‌طلبی دانسته و ندانسته فریاد گوش‌خراش طبل و سنج را به صدا درآورده‌اند و گویی نمی‌دانند که همه این‌ها برای این است که فریاد و ندای عدالت‌خواهی خاموش بماند!!!!
 
انسان والا در جامعه‌ منحط قربانی است؛ خواه بمیرد و خواه زنده بماند

دکتر محدثی گیلوایی در نوشته‌ای تحت عنوان «تراژدی حسین، کمدی عزاداری»، حسین(ع) را قربانی انحطاط و ابتذال جامعه می‌داند و می‌نویسد: داستان حسین بن علی، تراژدی‌ای تحقّق یافته در تاریخ است. حسین قربانی جامعه‌ای منحط است؛ جامعه‌ای که در طی چند دهه پس از وفات پیامبر به انحطاط کشیده شد. حسین انسان والایی است که در جامعه‌ای منحط ناچار است بین شهادت و ذلت، یکی را انتخاب کند. او می‌کوشد از سقوط در "ابتذال شر" (تعبیر هانا آرنت) بگریزد اما سرانجام مجبور است بایستد و رو در رو با نیروهایی که تجسم چنین ابتذالی هستند، بجنگد و قربانی شود. قربانی شدن انسان والا در جامعه‌‌ای منحط برخلاف نظر علی شریعتی، فقط حکومت ظالم را رسوا نمی‌کند بلکه بیش از همه جامعه را رسوا و افشا می‌کند. حسین اگر زنده هم می‌ماند، قربانی می‌شد اما دیگر قربانی شدن‌اش با عزّت و سرفرازی همراه نبود. انسان والا در جامعه‌ منحط قربانی است؛ خواه بمیرد و خواه زنده بماند.

جامعه‌ ما جامعه‌ای منحط است، چون داستان انسان والا (حسین) را در قالب عزاداری به‌نحو کمیک بازپرداخت میِ‌کند و نمایش می‌دهد و عزاداری را کارناوالی کرده است. در این تبدیل تراژدی (به‌عنوان ژانری که قرن‌ها برای ترویج و تبلیغ فضیلت به‌کار رفته است)، حکومت و مردم با هم هم‌دست‌اند. یکی داستان حسین را به ابزار ایدئولوژیک و سیاسی تبدیل کرده است و دیگری آن را به ابزار تفریح و شادی. به قول آیت‌الله مطهری، مردم جامعه‌ای که قهرمانی چون حسین داشته باشند ولی وضع‌شان چنین باشد، مردمی سفیه‌اند.
  
منطق خاندان ابوسفیان را تحت نام و سیرۀ حسین توجیه و ترویج می‌کنند!

احمد زیدآبادی نیز در تحلیل حرکت آزادی‌طلبانه و عدالت‌جویانه امام حسین می‌نویسد: اگر به حسین و حرکت او در کربلا، ورای تعصبات و خرافات و تحریفات پیرامون آن، به دقت بنگریم؛ تصدیق می‌کنیم که هیچ آدمیزاد دیگری در تاریخ، مجبور به چنین انتخاب هولناکی بین دو راهی عزت و ذلت نشده و هیچ بنی‌بشری هم به استواری و استحکام و تزلزل‌ناپذیری و خلوص حسین، عزت خویش را به بهای قتل‌عام فجیع یاران و مردان خانواده‌اش و اسارت جانفرسای زنان خاندانش، انتخاب نکرده است.

این حقیقت را کسانی به درستی فهم می‌کنند که خود در راه آرمانی یا حفظ عزتی، هزینه‌ای را به جان خریده باشند. هزینه‌ای که حسین برای حفظ عزت و سربلندی خود پرداخت، حتی تصورش نیز بند دل آدمی را پاره می‌کند. هر کاری در مقابل کار او اندک و حقیر می‌نماید و هر فداکاری نسبت به عظمت جانفشانی او رنگ می‌بازد. از همین روست که خون حسین، مسیر تاریخ این بخش از جغرافیا را تغییر داده و مفهوم حیات و زندگی را برای همیشه دگرگون کرده است.

آنچه در روایت کربلا بسیار تکان دهنده است؛ مظلومیت حسین و قساوت دشمنان اوست. دشمنانی که جملگی مسلمان بودند؛ بعضاً در روز عاشورا روزه داشتند؛ بعضاً خود دعوت کنندۀ حسین به کوفه بودند؛ بعضاً خود را اهل بهشت و حسین را اهل دوزخ می‌شمردند و برای تقرب و ثواب، سر او و یارانش را بریدند و بر نیزه کردند و بر بدن‌های پاره پاره‌شان اسب تاختند.

این تجربۀ هول‌انگیز و هراس‌آور، هر مسلمانی را باید چون بید بر سر ایمان و عملکرد خود بلرزاند چرا که نشستن بر جایگاه قاتلان حسین، به همان سادگی است که در کربلا اتفاق افتاد!

این پرسش را باید همیشه تکرار کرد که چه چیز آن مسلمانان را به این درجه از قساوت و بی‌رحمی کشاند؟ به واقع، آن چیز یک چیز بیش نبود: «تقدس بخشیدن به قدرت سیاسی»! در تاریخ هر گاه قدرت سیاسی در دید و نگاه عده‌ای رنگ تقدس به خود گرفته، فاجعه و بی‌رحمی و شناعت و قساوت، پشت‌بند آن بوده است! همیشه همین بوده و همیشه نیز همین خواهد بود.

چرا علی بعد از قتل عثمان تن به خلافت نمی‌داد؟ چرا حسن تمامی قدرت سیاسی را یکجا به معاویه سپرد؟ چرا حسین بر سر راه کوفه دو بار «حِلّ بیعت» کرد و یاران خود را از قید و بند آن آزاد و رها ساخت؟ چون در نگاه آنان، قدرت سیاسی هرگز اصل و اساس کار نبود و بخصوص هیچ تقدسی نداشت.

در مقابل، خاندان ابوسفیان، چندان بر قدرت سیاسی اصرار داشتند که برای آن، هر جنایتی را مباح و هر شناعتی را توجیه کردند. هرگونه نافرمانبرداری از خود و رد بیعت را کفر شمردند و مردم تحت امرشان را در جهت قدسی شمردن قدرت خلیفه، تربیت کردند!

این خطر همچنان پابرجاست. امروزه در دنیای اهل سنت، گروه‌هایی نظیر داعش ظهور کرده‌اند که با قدسیت بخشیدن به قدرت سیاسی، خشونت و توحش را نشانۀ ایمان می‌دانند و در دنیای شیعه نیز همین منطق، بین عده‌ای معدود رواج یافته است. دریغ و درد که این عده، منطق خاندان ابوسفیان را تحت نام و سیرۀ حسین توجیه و ترویج می‌کنند! یعنی دقیقاً همانچه را که حسین برای مقابله با آن، مظلومانه قربانی شد؛ به عنوان هدف او معرفی می‌کنند!

آیا این خود قتل دوبارۀ حسین نیست؟ در وصف لحظات آخر زندگی او گفته‌اند: حسین بر اثر جراحت شمشیرها و کثرت تیرهای فرو نشسته بر بدن‌اش، پی در پی بر زمین می‌افتاد و برمی‌خاست؛ چون ماهی زنده‌ای که در تابه بریان شود. گویی او همچنان بر زمین می‌افتد و برمی‌خیزد.
ارسال نظرات
نام:
ایمیل:
نظر: