کارگردان و استاد نمایش عروسکی گفت: یکی از تهمتهای بزرگ به فردوسی آن است که شاهنامه درباره ستایش شاهان است؛ اما این اثر بزرگ درباره ستایش حقیقت و ستودن پروردگار است. فردوسی معلم عرفان ایرانی به شیوه خود و معلم عرفای بعد از خودش نیز هست.
دیدارنیوز ـ زبان هر جامعه، قوم و کشوری بازتاب آرا، افکار، نظر و در یک کلام تمدن و فرهنگ آن جامعه است. در طول تاریخ چه بسا کشورهای فراوانی را میتوان نام برد که در پسِ پشت حمله کشورهای قدرتمند نهتنها شاهد از بین رفتن فرهنگ و تمدن خود که از آن بالاتر شاهد تغییر، دگرگونی یا نابودی زبان مادریشان بودند.
ایران با پیشینه تاریخی کهن و باستانی در سیر تطور و تحول حیات خود، بارها شاهد تاختوتاز دشمنان بودهاست؛ اما دراینمیان آنچه هویت، جایگاه و شناسه فرهنگی آن یعنی زبان و ادب فارسی به شمار میرود هیچگاه دستخوش تغییر نشدهاست. یکی از مهمترین مؤلفهها در دستیابی به این مهم را میتوان حکیم ابوالقاسم فردوسی و شاهکار جاودانه او در پاسداشت زبان فارسی یعنی شاهنامه نام برد. کتابی که از قرن پنجم هجری تا امروز یکی از اصلیترین سردمداران حفظ زبان فارسی است.
اما این گنجینه ارزشمند چه در زمان سرایش و چه سالهای بعد از آن با وجود تلاش بسیاری پادشاهان و حکمرانانی که بدون هویت ایرانی بر این آبوخاک سلطنت کردند با دشمنی و حتی تلاش برای نابودی روبرو بوده است. جایگاه رفیع، ارزشمند و قلهنشین شاهنامه فردوسی و ریشههای آن در پاسداشت زبان فارسی حتی در سختترین دورهها از سینه به سینه و دل به دل میان ایرانیان هویتبخش و پاسدار زبانی بود که خاستگاه تمدن، فرهنگ ایرانی و شناسنامه هویت ایرانزمین را بازتاب میداد.
دلایل کماقبالی و بیتوجهی هنرهای دراماتیک به شاهنامه فردوسی
در بهره بردن آثار هنر دراماتیک در عرصه تئاتر و سینما هیچگاه شاهد آن قدر و ارزشی نبودهایم که غربیها در مواجهه با آثار ادبی خود هستند. آنها بارها برای بازتاب تفکر و تمدنشان در اقتباس مستقیم و غیرمستقیم از آثار ادبی خود، شاهکارهای متعدد و مختلفی را در قامت آثار سینمایی و تئاتری خلق کردهاند.
اینکه دلیل کم اقبالی و به بیانی صریحتر بیتوجهی هنرمندان تئاتر و سینمای کشورمان نسبت به چنین گنجینه ادبی، حماسی و داستانی چیست را باید در دلایل مختلف جست وجو کرد. از بیمیلی و کم رمقی پژوهشگران نسبت به مداقه و پژوهش در این گنجینه ادبی تا ضعف و سستی نظام آموزشی در بهرهبردن عینی و عملی از داشتههای کهن ادب فارسی بهویژه شاهنامه، از تهمت و انگهایی، چون اختصاص شاهنامه فردوسی به کتابی درباره پاسداشت و ستایش شاهان و تقبیح و نکوهش آن تا کمتوجهی نهادهای فرهنگی، ادبی و هنری دولتی و بیمحلی مدیران به خلق آثاری مستند و مستدل برگرفتهشده از این گنجینه ادب فارسی تنها بخشی از دلایل بیتوجهی به شاهنامه در کشورمان را شامل میشود.
حال که روز بیستوپنجم اردیبهشت مصادف با روز بزرگداشت فردوسی و روز پاسداشت زبان و ادب فارسی قرار گرفتهایم با بهروز غریبپور پژوهشگر، نمایشنامهنویس و کارگردان تئاتر که فصل مهمی از قریب به پنج دهه فعالیت هنری اش در اقتباس از شاهکارهای ادب فارسی رقم خوردهاست، دلیل کممحلی و بیتوجهی به شاهنامه فردوسی در خلق آثار دراماتیک را به بحث گذاشتهایم.
غریبپور در گفتگو با ایرنا اظهار داشت: دغدغه ذهنی ام درباره پژوهش و تولید اثر درباره فردوسی و شاهکار جاودانش شاهنامه، تنها مختص به تولید اپرای عروسکی رستم و سهراب نبوده است.
نخستین بار برای افتتاح المپیک غرب آسیا در سال ۷۵ - ۷۶ براساس هفتخان رستم برای افتتاحیه آن مراسم با گروهی ۷۰۰ نفره و چند هزار قطعه عروسکی و بازیگر، این اثر را روی صحنه بردم. اتفاقاً پساز آن در بازیهای آسیایی این کار تقلید شد و حتی آثاری بر اساس شخصیتهای بزرگ دیگری، چون ابنسینا، خیام، عطار و دیگران در مراسم افتتاحیه بازیهای آسیایی تولید شد.
وی با بیان آنکه گرایش به فردوسی و بهکارگیری آثار او در صحنههای بزرگ و کوچک همواره مد نظرش بوده و هست ادامه داد: با تایید مواردی، چون تنبلی نسل جوان در امر پژوهش، بیتوجهی دانشکدهها و مراکز تربیتی، نبود حمایت نهادهای دولتی متولی فرهنگ در حوزه تولیدات مرتبط با فردوسی و گنجینه عظیم آن یعنی شاهنامه دلیل بیتوجهی به فردوسی را باید در کنار آن دلایل ذکر شده در فهرست بلندبالایی جستوجو کرد.
کارگردان اپرای عروسکی رستم و سهراب تصریح کرد: در دوره پهلوی اول به موضوع باستانگرایی به عنوان یکی از ویژگیهای هویت ایرانی توجه و کمابیش از آثاری با این محور حمایت شد. ساخت آرامگاه فردوسی و توجه به چنین مواردی در دستور دولت و حکومت قرار گرفت. کسانی مانند مجتبی مینوی یا عبدالحسین نوشین نیز کنار بسیاری بزرگان و ادبا در هزاره فردوسی حضور داشتند و ایفای نقش کردند.
وی افزود:، اما بهتدریج این موضوع مطرح شد که، چون یک شاه از شاهنامه حمایت کرده فردوسی درباره شاهان و شاهنشاهی است و عملاً گرایش به فردوسی به گرایشی سخیف و بیارزش بدل شد و اقتباس از داستانهای شاهنامه نیز همین سرنوشت را پیدا کرد. دکتر مهدی فروغ طی یک بررسی در دهه ۴۰ و ۵۰ خورشیدی از تولید ۱۵۰ نمایشنامه براساس شاهنامه فردوسی و داستانهای شاهنامه صحبت کرد. بسیاری از این آثار شانس روی صحنه رفتن را داشتند حتی در تئاترهای لالهزاری شاهد اجرای داستانهایی از شاهنامه به شکل اجراهای مردمپسندی بودیم که رنگ صحنه به خود دیدند.
این مدرس و پژوهشگر تاکید کرد: آن گرایش به شاهنامه به سبب همان نگرش آلوده به جهل به ضدگرایش به شاهنامه تبدیل شد. اما اخیراً با نقالی اندکی مساله بی توجهی به شاهنامه فردوسی جبران و بار دیگر گرایشی در نسل جوان به داستانهای شاهنامه ایجاد شده است.
شاهنامه؛ اثری در ستایش حقیقت و ستودن پروردگار است
شاهنامه نه در ستایش شاهان که درباره ستایش حقیقت و پروردگار است
غریبپور یادآور شد: اولین فیلمنامهنویس، اپرا نویس و داستاننویس و داستانسرای ایرانی فردوسی بوده است. همچنان که ایلیا و اودیسه باید در دستور کار همه دانشکدههای تئاتری قرار بگیرد، در ایران باید در دانشکدههای سینما، تئاتر و رشتههای ادبی دوباره شاهنامهخوانی بهعنوان یکی از دروس اصلی قرار گیرد.
یکی از تهمتهای بزرگ به فردوسی آن است که شاهنامه درباره ستایش شاهان است که مطلقا اینگونه نیست. شاهنامه اتفاقاً درباره ستایش حقیقت و ستودن پروردگار است. فردوسی معلم عرفان ایرانی به شیوه خودش و معلم عرفای بعد از خودش نیز هست. او حتی معلم خیام است. هرچه ما در رباعیات خیام میبینیم در لابهلای داستانهای ایرج، سیاوش، رستم و سهراب و دیگران وجود دارد.
شاهنامه همواره قربانی کجاندیشی شده است
غریبپور تاکید کرد: بهکرات گفتهام از نظر ساختار دراماتیک، حداقل ۱۸ اثر دراماتیک ناب در داستانهای شاهنامه وجود دارد که با آثار اِشیل، سوفوکل و شکسپیر برابری میکند که هیچ، حتی بالاتر از آنها نیز قرار میگیرد. اگر شاهنامه فردوسی در دانشکدهها توسط کسانی که واقعاً عمری را پای شاهنامه گذاشتهاند تدریس شود و اگر دانشجویان نحوه صحیح و اصولی استخراج داستانها را از شاهنامه را فرا بگیرند، ایمان دارم تمام داستانهای فردوسی درسهایی برای هزاران سال عمر بشریت است.
کارگردان اپرای عروسکی مکبث افزود: درباره آثار شکسپیر شما فکر نمیکنید اگر لیر شاه را روی صحنه ببرید یک اثر تاریخی را روی صحنه بردهاید، خیر. لیر شاه را روی صحنه میبریم برای آنکه یک اثر انسانی و یک داستان تلخ بشری را ببینیم، عبرت بگیریم و تاسف بخوریم. بههمین دلیل فکر میکنم شاهنامه هم در زمان گرایش افراطی به شاهنامه و هم هنگام طرد شاهنامه قربانی کجاندیشی شدهاست.
غریبپور تصریح کرد: وقتی چنین جوی را بهصورت اغراقآمیز نسبتبه یک اثر ایجاد میکنید و آن نگاه غلوآمیز به امر قابلقبول بدل میشود، طبیعی است احمد شاملو، فردوسی را در حد یک کلهپز معرفی کند. درحالیکه جنبشی که در مورد ضحاک پدید میآید چنان برای تاریخ بشریت درسآموز است که باید به انحای مختلف و از جهات گوناگون به آن داستان توجه شود. توجه کنید واقعگرایی که در فردوسی وجود دارد برای داستاننویسان، نمایشنامهنویسان و فیلمنامهنویسان امروز عبرتآموز است.
کارگردان اپرای سعدی یادآور شد: برای آنکه ضحاک از ابتدا ماردوش، ستم کاره، خونخوار و بیرحم نبوده است. ضحاک عمر اسطورهای دارد و یک دوره تاریخی نزدیک به ۳۰۰ سال پادشاهی میکند. پادشاهی او در آن دوران سرشار از عدل است. حتی زمانی که کاوه آهنگر علیه او قیام میکند، یکبار او از درباریان شهادت میگیرد چقدر نیکیها کرده، چقدر برای سرزمینش مفید بوده است. اما بعدها به سبب غرور و تکبر میبینیم تبدیل به عنصری ضدانسانی میشود که حتی فردوسی او را در جریان قیام فریدون و کاوه به قتل نمیرساند و میگوید او را در دماوند در غاری به زنجیر کشند. برای آنکه شر و ستمگری نیرویی دائم است. فردوسی اینقدر سطحی فکر کند اگر ضحاک کشته شود ستم از جهان پاک میشود.
هیچیک از آثار شکسپیر، پند و درسهای شاهنامه را ندارد
غریبپور ادامه داد: وقتی اینچنین به اثری، چون شاهنامه نگاه میکنید متوجه میشوید هیچیک از آثار شکسپیر چنین درسی در بطن خود ندارند. چند سال پیش یک لیبرتو (متن اپرا یا اپرانامه) با نام کاوه ناتمام نوشته بودم که حتی تا مرحله اجرا رفت، اما اجرا نشد. در آن تاکید داشتم که کاوه در عمل قیام میکند، اما اندیشه ادارهکردن و ادامهدادن حکومت را ندارد. حرکتی که او میکند، حرکتی ناتمام است. اینها تمام براساس شواهد موجود در شاهنامه فردوسی است.
داستان رستم و سهراب، فوقالعاده درسآموز است. وقتی رستم میگوید: «کدامین پدر هرگز این کار کرد/ سزاوارم اکنون به گفتار سرد؛ به گیتی که کشتست فرزند را/ دلیر و جوان و خردمند را»، در حقیقت فریادی است که رستم علیه غرور، تکبر، بیتوجهی به نصایح، پندها، راهنماییها و مشاورهها، میزند. یا وقتی میگوید: «چه گویم چرا کشتمش بیگناه/ چرا روز کردم بروبر سیاه»؛ طرح این سوالها، طرح سوالهایی ابدی و ازلی و فوقالعاده دراماتیک است.
شاهنامه؛ اثری در ستایش حقیقت و ستودن پروردگار است
دریغ از حمایت و توجه
غریبپور ادامه داد: طبق آنچه تاکنون ذکرش رفت، تصور میکنم فردوسی و شاهنامه شناخته نشده است. برای جبران این آسیب باید به شیوه علمی وارد میدان شد. من حتی اعتراضی به کار بزرگ عبدالحسین نوشین دارم. او خودش تئاتری است. بازیگر، مترجم و کارگردان بوده است. اما وقتی میآید شاهنامه را تصحیح میکند از نوشتن یک مقدمه درباره آنکه این داستانها چقدر جنبههای دراماتیک دارد دریغ میکند. او مثل یک مصحح دقیق و زرفاندیش به ادبیات نگاه نمیکند. کاری که در نقطه مقابل او بزرگی، چون دکتر (محمدجعفر) محجوب انجام میدهد. او بعد از تصحیح شاهنامه به جنبههای نمایشی این آثار توجه میکند.
کارگردان اپرای عروسکی عشق گفت: با توجه به همه این دلایل تاکید میکنم فردوسی چه در حوزه حماسه و چه در حوزه عرفان کاملاً ناشناخته مانده است.
خلق را تقلیدشان در باد داد
با اتکا به تمام صحبتها و نکتههای مورد اشاره توسط دکتر بهروز غریبپور این سوال پیش میآید که در سایه ایجاد آسیب کجروی درباره درک و دریافت صحیح بزرگی مانند فردوسی و شاهنامهاش که در دوره پهلوی اول ایجاد شد، در این سیر و گذار تاریخی چرا کمتر پژوهشگران، کارشناسان و نهادهای آکادمیک زنهاری به آن کجاندیشان دادند تا شاهد قرار گرفتن مسیر درست در درک و دریافت دقیق و عمیق فردوسی و شاهنامه باشیم.
اگر روی نام بهروز غریبپور خط بکشیم، به چند نام دیگر میتوانیم دست یابیم در اصلاح آن مسیر به کج رفته تمام قد وارد شده باشند. آنگونه که غریبپور اشاره کرد در این مسیر شاهد کمکاری بدنه نهادهای فرهنگی و هنری دولتی نیز بودیم. چرا با وجود تمامی این آسیبها نهادهای آکادمیک، کارشناسان و پژوهشگران به چنین بزنگاهی توجه نکردند تا نسل امروز بتواند گامهای صحیح آنها را در این مسیر ادامه دهند.
در پاسخ به این پرسش غریبپور گفت: پاسخ به طرح این دغدغه جوابی مفصل نیاز دارد، اما سعی میکنم مجمل پاسخ دهم. دیده و شنیدهایم که یک نمایشنامه در غرب به دلایل متعددی مهم و برجسته میشود. به فاصله کوتاهی عدهای بلند میشوند بلافاصله آن را ترجمه و روی صحنه میآورند. این یعنی همان تقلیدی که خلق را بر باد دادهاست.
وی ادامه داد: امروز میبینیم در غرب مدام در انتظار گودو یا آوازهخوان طاس در جال اجراست. این را میبینیم و میشنویم، اما اصلا فکر نمیکنیم در غرب تماشاخانهها، سالنهای اپرا و سالنهایی که آثار کلاسیک روی صحنه میبرند از توجه به اسطورههای باستانی یونان اشباع شدهاند. پس نیازمند تنفس هستند. اما دقیقاً ساعت را با ساعت آنها و تاریخمان را با تاریخ آنها تنظیم کردهایم.
خیلی وقتها برای یک استاد کراهت دارد بگوید من به گذشته ایران کار دارم، تخصصم در این حوزه است و میخواهم به معرفی متون باستانی بپردازم. میهراسد به او بگویند از زمانه عقب افتادهاست. نتیجه آن میشود که وقتی به نسل امروز میگویید آیا میدانستید محمدعلی فروغی بهعنوان یک سیاستمدار استخواندار تاریخ معاصر ایران نمایشنامه ترجمه کرده؟ آیا میدانید ناصرالملک نایبالسلطنه نخستین مترجم اتللوی شکسپیر است؟ گمان میکنند آنها را دست انداختهاید. اینها را در دانشگاهها تدریس نمیکنند. اما تا اسمی امروزی مطرح میشود به سبب دسترسی آسان به منابع از طریق ایرنترنت و جستجویی ساده، طرف اطلاعاتی را به دست میآورد و تلختر آنکه فکر میکند باسواد است.
شاهنامه؛ اثری در ستایش حقیقت و ستودن پروردگار است
غریبپور در بیان دیگر دلایل خود درباره آسیبهای موجود در بدنه محیطهای دانشگاهی در تشریح بیتوجهی به پیشینه سترگ ایران در حوزه مبانی فرهنگی، چون شاهنامه فردوسی گفت: امروز به رسالههای دانشگاهی کافی است که نگاهی کنیم. این خود ویترینی است بر این جهالت. ببینید چقدر درباره پیتر بروک، گروتوفسسکی و نظایری از ایندست هنرمندان رساله وجود دارد. این به معنای کاهش ارزش آن هنرمندان نیست. حرف من آن است در این میان اگر ۱۰ اثر پیدا شد که به چگونگی استخراج نمایشنامهها، اپراها یا فیلمنامهها از شاهنامه فردوسی اشاره کرده باشد آن وقت میتوانید بگویید که حرف من غلط است.
رو برگرداندن از داشتههای کهن به سبب تقلید از الگوهای مدرن
غریبپور تاکید کرد: نگاه تازه داشتن به داشتههای فرهنگی و ادبی کهن میتواند یکی از راههای اصلی برای برقرایر پل میان نگاه مدرن و هویت معنابخش باستانی باشد. در برداشت و تولید از داستانهای شاهنامه اصلاً قرار نیست همفکر و همسلیقه باشیم. با استناد به این رویکرد معتقدم داستان رستم و سهراب یا داستان سیاوش چونان جنبههای بیشمار دارد که هر کس میتواند به آن از زاویهای متفاوت بنگرد.
وی با ذکر مثالی ادامه داد: اخیراً اپرایی دیدم براساس نمایش الکترا (اثر سوفوکل نمایشنامهنویس شهیر یونان باستان) که کاملاً به شیوه مدرن تولید شده بود. اگر دانش و توانمندی داشته باشیم یک غزل حافظ را میتوانیم چنان بخوانیم که تصور کنیم شاعرش شب قبل آن را سروده است. یا اگر به فردوسی نگاه امروزی بیاندازیم انگار که فردوسی هم دوره و معاصر شماست.
فکر میکنم آسیب درافتادن به تقلید از آثار مدرن و بیتوجهی به داشتههای کهن فرهنگی و ادبی به نیاز آدمها به شهرتهای آنی بازمیگردد. این درست به معنای تغییر معنای ثروت است که در جامعه ما رُخ داده است. قبلاً یک نفر عمری تلاش میکرد وقتی به سن ۷۰ سالگی میرسید، اگر حرفهاش در زمره کارهای خلاقه نبود به ثروت و مکنتی دست پیدا میکرد. ولی امروز وقتی میبینید یک جوان چنان دارای سرمایهای است که میتواند یک کارخانه صنعتی را در جنوب کشور بخرد مسلم است یک جایی راه را به خطا رفتیم. این مساله در مورد نمایشنامهنویس، فیلمنامهنویس و اپرا نویس نیز صادق است.
نظام آموزشی ما، نظام فرسوده و مقلدی است که توسط جوانان کهنسال اداره میشود
غریبپور در پاسخ به این پرسش که با وجود تمام آسیبها و با این نظام آموزشی و نگرش موجود آیا میتوان به فردایی که امروز، نسل جدید و جوانان آن را نمایندگی میکنند امیدی داشت؟ گفت: به این پرسش باید با تامل فراوان پاسخ داد. با اتفاقاتی که امروزه در دانشگاهها میافتد که همه دنبال لقب استاد هستند. همه دوست دارند شاگردان و دانشجویان مطیع و گوش بهفرمان تربیت کنند. کلاسها اگر یک ساعت است سه ربع آن به بدگویی و غیبت و ترور شخصیت دیگران پرداخته میشود و یک ربع آن حالا ممکن است چیزی گفته شود، نه! چنین امیدی وجود ندارد!
وی با تاکید بر آنکه باید اصلاحات جدی در نظام آموزش هنری صورت گیرد خاطرنشان کرد: با قدرت میگویم زمان کار خود را میکند. بسیاری از مخاطبان آثاری که با محوریت سعدی، حافظ، فردوسی، عطار و شیخ صنعان به صحنه بردم را جوانانی آگاه و مطلع تشکیل میدهند که در این حوزه تحقیق میکنند. میان آنها افرادی هستند که هر اثر را ۱۰ یا ۲۰ بار دیدهاند. این خود نشاندهنده نگاه تحقیقی، پژوهشی و علاقه آنها به فرهنگ و ادبیات باستانی ایران است.
نظام آموزشی ما یک نظام فرسوده و مقلد است. مشکل اینجاست که این نظام را اتفاقاً استادان پیر و کهنسال اداره نمیکنند که جوانان فرسوده آن را اداره میکنند. کسانی که اگر از آنها سوال کنید خانم یا آقای محترم شما بگویید که آیا از میان شخصیت داستانها برصیصای عابد را میشناسید؟ با خود فکر میکنند برصیصای عابد کیست؟ حتما این نام جدیداً گذاشته شدهاست؟ ولی اگر به او بگویید که سید یا ادموند یا هر اثر داستانی غربی را میشناسند با جستوجویی ساده در گوگل جوابی میگیرند و پاسخ میدهند و ادعای دانش و فضل هم میکنند.
کارگردان اپرای عروسکی عاشورا در پایان گفت: درباره ادبیات عرفانی و ادبیات حماسی مطلقاً در دانشکدهها خبری وجود ندارد. به این دلیل اگر وضع بر همین منوال پیش رود نمیتوان به فردا امیدی داشت. اما اگر به آنهایی که خارج از دانشگاه با آگاهی و نگاه پرسشگر و رفتاری پژوهشی مشغول فعالیت هستند دل ببندید قطعا امیدی وجود دارد.