امیدها و حسرت‌های نوروز ۱۴۰۰؛ در پایان یک قرن خستگی

نوروز ۱۴۰۰ در حالی آغاز می‌شود که یک قرن خستگی را پشت سر گذاشته‌ایم. صد سال پر از جنگ، نهضت، کودتا، استبداد، انقلاب و تحول‌خواهی. راهی که گویی در ابتدای سال ۱۴۰۰، باید یک شروع پر دردسر دیگر و آینده‌ای نامعلوم باشد.

کد خبر: ۸۴۱۷۹
۰۹:۳۳ - ۳۰ اسفند ۱۳۹۹


دیدارنیوز
ـ اسفندیار عبداللهی: سال ۱۳۹۹ در حالی به پایان رسید که بار یک قرن پر از جنگ، صلح، سختی، توسعه و عقبگرد، بر دوشش سنگینی می‌کرد. روز آخر سال ۹۹ روز نفس کشیدن یک قرن تلاش انسان ایرانی برای مطلوب بود. در اوایل قرن سیزدهم ایران مشروطه سلطنتی شده بود. فرمان مشروطیت را  مظفرالدین شاه قاجار در ۱۳ مرداد ۱۲۸۵ خورشیدی امضا کرد و یک روز بعد در تاریخ ۱۴ مرداد ۱۲۸۵ فرمان مشروطیت صادر شد.

با شروع قرن چهاردهم هجری شمسی ایران وارد فاز جدیدی از تاریخ شد. ایرانیان قرنی را آغاز کردند که حافظه سال‌های پایانی قرن سیزدهم پر از سختی، مرض، جنگ و مبارزه مدنی بود. ۱۲ سال بعد از امضای فرمان مشروطه توسط مظفرالدین شاه  قاجار جنگ جهانی اول پایان یافته بود و ترکش‌های آن جنگ تا اوایل قرن چهاردهم در بدن مردم جهان بود. ایران دوره قاجار به خودی خود سرزمینی سوخته، پاره پاره، بی صاحب و غیر متمرکز بود. حدود یکسال و نیم از امضای فرمان مشروطه نگذشته بود که محمدعلی شاه قاجار با توپ‌های روسی و فرماندهی لیاخوف (افسر روسی) مجلس شورای ملی را به توپ بست.

حدود یکسال بعد از به توپ بستن مجلس توسط محمدعلی شاه قاجار (یعنی در ۱۲۸۸)، تهران توسط سپاه بختیاری به فرماندهی علیقلی خان سردار اسعد و برادرش نجف‌قلی خان معروف به صمصام‌السلطنه و سواران گیلانی به فرماندهی محمدعلی خان سپهدار تنکابنی فتح شد. قصد تاریخ نویسی نداریم فقط تا همین اندازه که بدانیم که در دل قرن چهاردهم چه راز‌هایی نهفته است حوادث مهم آن را مرور می‌کنیم.

رضا خان میرپنج فرمانده نیرو‌های قزاق با همکاری سیدضیا طباطبایی -که بعد نخست وزیر شد-، در سوم اسفند ۱۲۹۹ وارد تهران شد و در سال ۱۳۰۴ طی یک دوره ۵ ساله در تهران تاجگذاری کرد، اینکه از روزی که سپاه قزاق وارد تهران شد تا روزی که تاجگذاری کرد چه اتفاقاتی افتاد و قرار بود ایران چه نوع حکومتی داشته باشد و چه شد را به مورخان وامی‌گذاریم. اما ایران وارد تاریخ جدید در قرنی جدید شد. طی سال‌های بعد از جنگ جهانی اول در دنیا و منطقه نزدیک ما تحولات زیاد اجتماعی و سیاسی اتفاق افتاده بود. اروپا از زیر خاکستر جنگی سخت بیرون آمده بود، نقشه منطقه خاورمیانه دستخوش تغییراتی شده بود، امپراطور عثمانی فروپاشید و ترکیه جدید شکل گرفته بود، یک فرمانده ترک رهبر آن کشور شده بود و دنیا در حال توسعه بود.

دموکراسی‌های غربی شکل جدیدتری به خود می‌گرفت و تک و توک کشور‌های شرقی تلاش می‌کردند هرچند ناقص، ولی یک کپی از شیوه‌های حکمرانی غربی را پیاده کنند، نمونه شرقی این نوع از حکمرانی‌ها را می‌توان در ترکیه دید، ترکیه به رهبری کمال آتاتورک که همچون رضا خان یک فرمانده نظامی بود و تا سال‌های ابتدایی قرن چهاردهم موفق شده بود به عنوان میراث دار عثمانی‌ها شکل و شمایلی هر چند ظاهری به این کشور بدهد، همان آتاتورک و ترکیه‌ای که مبنای حرکت رضاخان و الگوی او  شده بود، رضا خانی که شاه شده بود، ولی هرگز چکمه‌ نظامی را از پایش خارج نکرد.

در اوایل قرن چهاردهم، ایران نه اینکه فقط جنگ جهانی دوم را همچون جنگ جهانی اول تجربه کرده باشد که مرکز منازعه متحدین و متفقین بود و قرارداد تهران با حضور چرچیل، روزولت و استالین که نشست تقسیم غنائم و جلسه جشن پیروزی بلوک متفقین بود نیز در تهرانی نوشته شد که حالا رضا شاه نداشت. این، همه داستان نبود، بعد از ۱۳۲۰ و تبعید رضا شاه، محمدرضا شاه آمد، جوانی غرب دیده و ظاهرا مدرن که ذیل مشروطه مردم ایران تعریف می‌شد و طبق قرارداد اجتماعی مشروطه، قرار نبود حکومت کند، ولی حاکم بلا منازع ایران شد. در حکومت محمدرضا فراز و فرود‌های زیادی داشتیم. صنعت نفت ایران ملی شد، برای بار اول شاه فرار کرد، با کمک آمریکایی‌ها علیه دولت قانونی دکتر مصدق کودتا و دوباره به ایران بازگشت. در این دوره پول نفت به ایران سرازیر شد و ادعا و شعار حکومت پهلوی بردن ایران به سمت تمدن نوین بود، ولی مردم ایران در سال ۵۷ او را بیرون کردند و مشروطه ایرانی نام جدید جمهوری اسلامی به خود گرفت.

 قرن چهاردهم کمی که از میانه گذشت که انقلاب مردم ایران پیروز شد و ایران پر از زخم و خستگی ناشی از انبوه منازعات تاریخی، اکنون با شور و هیجانی وصف ناشدنی وارد دوره جدیدی شد، ولی جنگ تحمیل شده توسط حاکم قلدر عراق به ایران تحمیل شد و صدّام صدمه زننده بزرگ آن داستان بود و انقلاب جوان مردم ایران وارد چالش جدید و به تبع آن ۸ سال خسارت جانی، مالی، فرهنگی و زیرساختی شد. گویی قرار نبود ایران و ایرانی رنگ آرامش ببیند.
 
جنگ زمینی با عراق تمام شد، ولی جنگ ایدئولوژیک انقلابیون که با تسخیر سفارت آمریکا در ۱۳ آبان ۵۶ شروع شد تا ۴۱ سال بعد از آن ادامه یافت، بدین معنی که ایران زخمی از دو حکومت پادشاهی قاجار و پهلوی، زخمی و خسته از دو جنگ جهانی و خسته از هزاران مرض دیگر، در حالی وارد نیمه دوم قرن چهاردهم شد که گروه‌های شریک در انقلاب ۵۷ به جان هم افتادند و همزمان یک جنگ خارجی هم به آن افزوده شد. چهل سال در جمهوری اسلامی نیز ایران  هنوز آن ایرانی نشده  که آرزویش را داشتیم. غوغایی بود این بیش از ۱۰۰ سال و این چهل و چند سال.
 
ایرانیان خسته و زخمی از ۱۱۰ سال مبارزه برای گرفتن حکومت از باند‌ها و خانواده‌ها، و یک قرن مبارزه و حوصله برای حاکم شدن قانون، به نظر می‌رسد امروز هنوز در ابتدای راه است و همچنان مبارزه مردم ایران برای جاری شدن روح قانون و دموکراسی ادامه دارد، این بار، اما در حکومتی که دارای یک قانون اساسی نسبتا مدرن که در آن استقلال قوا هم تعریف شده است، اما روح آن زخمی است و جاری نمی‌شود.

در ابتدای سال ۱۴۰۰ هستیم. می‌گویند ۱۴۰۰ ابتدای قرن پانزدهم نیست، مهم نیست هست یا نیست، مهم این است که همه بر این مهم متفقیم که عدد ۱۳۹۹ پایان یک عدد صد ساله است و ایرانیان از امروز احساس می‌کنند وارد قرن جدیدی شده اند. امروز پایان یک قرن پر از زخم، دعوا، خستگی و مبارزه است و آغاز آینده. آینده‌ای که چشم انداز مشخصی ندارد و حداقل برای نگارنده جاده‌ای پرچاله و تجسمی خاکستری است.
ارسال نظرات
نام:
ایمیل:
نظر: