دیدارنیوز ـ یاسر عرب* : روایت قتل و تجاوز به بیش از ۱۸ کودک؛ بازخوانی پروندهای که خردِ حکمرانی ما را مورد سؤال قرار میدهد.
۰/ اشاره:
خبرهایی از جنس قتل، تجاوز، آدم ربایی، کودک آزاری، و .. آنقدر در فضای جامعهی ما پمپاژ شده است که به نقل و نباتِ بیات و بی ارزش بر سر سفره اخبار میماند! در این میان شما حق دارید بپرسید «حالا چه دلیلی دارد که یکی از هولناکترین این پروندهها را در سالگرد آن برای اولین بار مورد بازخوانی قرار دهیم؟»
فیه ما فیه! پاسخ این سوال در همین یادداشت نهفته است. متنی که با تشریح جزء به جزء حادثه میپرسد «ساختار حکمرانی ما در ابعاد اجتماعی، فرهنگی، انتظامی، امنیتی، توسعه یافتگی و... چه ویژگیهایی دارد که باعث میشود جوانی ۲۲ ساله با ۵ کلاس سواد و محروم از کمترین امکاناتِ ارتکاب جرم (مثل وسیلهی نقلیه) بتواند ۱۸ ماه بهطور مداوم و بهراحتی مرتکب آدم ربایی، تجاوز و قتل بیش از ۱۸ کودک شود؟
پانزدهسال پیش در همین روزها جوانی به نام محمد بسیجه به جرم قتل ۱۸ کودک و ۳ بزرگسال و تجاوز جنسی به آنها اعدام شد. برادران رضا مشتاقی (پژوهشگر) و میکائیل دیانی (کارگردان) به یاری خانم سعیده آقاجانی (تهیهکننده) فیلمی مستند به نام «بیجه» ساختهاند که هماکنون در سایت هاشور قابل دسترس است. این فیلم روایتی است از زندگی محمد بسیجه، قاتل زنجیرهای کودکان پاکدشت در سالهای ۱۳۸۱-۱۳۸۳. تلاش این عزیزان فتح بابی است تا این پروندهی هولناک را برای ورود به ایرانِ ۱۴۰۰ مورد بازخوانی قرار دهیم. چرا که «گفتمان محمد بسیجه» هنوز زنده، آزار جنسی کودکان همچنان بهراه، حاشیهنشینی برقرار، فقر فرهنگی رو به افزایش و سازوکارهای تولید این آسیبها همچنان فعال است. در این میان روند رسیدگی به این پرونده نیز کلیدهایی طلایی برای باز کردن در بروکراسی اداری، فهم نظام انتظامی (یا چرخه امنیتی) و سایر بازوهای حکمرانی ما دارد. در ادامهی این یادداشت، به ادلهی دعوی خود پرداخته و سعی میکنم در بازخوانی این پرونده نکاتی را مطرح نمایم که عمدتاً خارج از اطلاعات داخل فیلم است!
نقشه ماهوارهای پاکدشت
۱/ مکان و زمان:
به اولین قتل در اسفند سال ۱۳۸۱ بازمیگردیم؛ به پاکدشتی که در ۲۰ کیلومتری تهران، ۳۰۰ هزار نفر جمعیت و ۷۶۰ کیلومترمربع وسعت دارد؛ منطقهای که ۷۰ تا ۱۱۰ هزار نفر از ساکنین آن را اتباع خارجی تشکیل میدهند؛ بارانداز مواد مخدر تهران. ۵۲% از جمعیت پاکدشت مهاجرانی هستند که بعد از انقلاب در این شهرستان ساکن شدهاند. هرساله بین ۴ تا ۵ هزار نفر کارگر کورهپزخانه بهصورت فصلی به این شهرستان مهاجرت میکنند. زمانی که جمعیت پاکدشت تنها ۳۰ هزار نفر بود، ۲ پاسگاه انتظامی داشت و در سال ۱۳۸۱ با ۱۰برابر شدن جمعیت، ۳ پاسگاه دارد. این اولین کلید برای باز کردن اولین در است. لازم نیست جامعهشناسی یا پزشکی اجتماعی خوانده باشید تا بدانید این حاشیهنشینی لجامگسیخته چه بر سر مردمان آن دیار خواهد آورد و صدالبته که آورد.
۲/ ماشین کشتار:
محمد بسیجه، ۲۲ ساله، حاشیهنشین، متولد تربت حیدریه، فرزند علیاکبر.
مادر محمد در ۳۰ سالگی، وقتی او ۳ سال داشته، به علت بیماری سرطان خون فوت میکند. محمد یک خواهر و برادر از مادرش به یادگار دارد؛ برادری ۲۸ ساله که در تربت زندگی میکند و خواهری ۲۳ ساله که ساکن همدان است. او از طرف نامادریاش شش خواهر و برادر دیگر هم دارد که با آنها زندگی میکند. محمد تا کلاس پنجم دبستان درس خوانده. او سربازی نرفته، در فصلهای گرم نزد پدرش در کورهی آجرپزی کار میکند و در فصلهای سرد به جوشکاری، کار در کارگاه سماورسازی، چوپانی و هر کار دیگری که از دستش بر بیاید میپردازد. آیا او بهعنوان قاتلی زنجیرهای که به مدت ۱۸ ماه نظام انتظامی و امنیتی ما را دچار چالش کرده بود از نبوغ خاصی برخوردار است؟
۳/ پیشنیاز:
محمد کار را با قتل سگها آغاز میکند. او سم سیانور را از مغازهی فروش سموم کشاورزی در ناصرخسرو میخرد، سگی را پیدا میکند و او را نازونوازش میکند. وقتی حیوان بهقدر کافی اعتماد کرد، در حین نوازش به چشمهای او خیره میشود و با او سخن میگوید تا همدلانه نزدیکی مرگ را به او نوید دهد: «حیونکی باورت میشه الان میخوای بمیری؟» آنگاه ناگهان سرنگ حاوی سیانور را به گردن حیوان تزریق کرده و با خونسردی مرگ او را تماشا میکند. او بعدها در اعترافاتش میگوید دلیل این کار علاقه او به «تجربهی مرگ» بوده، اما این تکنیک «بازسازی» برای روانشناسان آشنا است. احتمالاً همانطور که او در هنگام مکالمه با سگ هیچ واکنشی از جانب سگ نمیدیده، به همین شیوه در هنگام وقوع قتلها خودش نقش سگ را میپذیرفته و صدای عجز و لابهی کودکان را نمیشنیده و نمیفهمیده است.
۴/ تجاوز جنسی:
در این پروندهی خاص نمیتوانیم دست روی قتلی بگذاریم، بیآنکه تجاوز جنسی در آن رخ نداده باشد. اما به نظر میرسد وقتی محمد بسیجه خود میگوید «اگر نیاز جنسی داشتم با بچههای کوچکتر از خودم در ازای پول لواط میکردم» نمیتوان انگیزهی او از دعوت و قتل کودکان را «نیاز جنسی» دانست. ضمناً با وجود ادعای بسیجه مبنی بر نداشتن میل جنسی به زنان، در بازخوانی پرونده میبینیم که دوبار اقدام به خواستگاری کرده است. او در گفتگو با یکی از روانشناسان اعتراف میکند که برای رابطه جنسی «رفیقه» داشته.
به بحث تجاوز جنسی بر میگردیم، اما لازم است در اینجا نگاهی به لیست قتلهایی داشته باشیم که محمد بسیجه طی ۱۸ ماه مرتکب آنها شد.
۵/ قتلها:
قتل اول:
احمدرضا خدری، ۱۰ ساله. تاریخ قتل: ۲۳ اسفند ۱۳۸۱
قتل دوم:
محمد جعفری، ۱۳ ساله. تاریخ قتل: ۴ فروردین ۱۳۸۲
قتل سوم:
سیدجواد حسینی، ۹ ساله. تاریخ قتل: ۲ اردیبهشت ۱۳۸۲
قتل چهارم:
مرد مجهولالهویه به نام غلامحسین، ۴۰-۴۵ ساله. تاریخ قتل: اردیبهشت ۱۳۸۲
قتل پنجم:
رضا بربری، ۱۵ ساله. تاریخ قتل: اردیبهشت ۱۳۸۲
قتل ششم:
مسعود شیداک، ایرانی، ۷ ساله. تاریخ قتل: ۳۰ اردیبهشت ۱۳۸۲
قتل هفتم:
میلاد طحانی، ۱۲ ساله. تاریخ قتل: ۲۵ مرداد ۱۳۸۲
قتل هشتم:
سجاد ستوده، ۱۱ ساله. تاریخ قتل: ۵ شهریور ۱۳۸۲
قتل نهم:
محمد قدیمی، ایرانی، ۹ ساله. تاریخ قتل: ۲۴ شهریور ۱۳۸۲
قتل دهم:
حمید جعفری، ۱۲ ساله. تاریخ قتل: ۲۰ آبان ۱۳۸۲
قتل یازدهم:
نعمتالله شمسی، ۱۲ ساله. تاریخ قتل: ۱۲ آذر ۱۳۸۲
قتل دوازدهم:
یونس ملاکی، ۱۲ ساله. تاریخ قتل: ۳ دی ۱۳۸۲
قتل سیزدهم:
کنیز دوکله، زن، ۴۵ ساله. تاریخ قتل: حدود ۲۶ دی ۱۳۸۲
قتل چهاردهم:
وحید امنی، ۱۰ ساله. تاریخ قتل: حدود ۳ بهمن ۱۳۸۲
قتل پانزدهم:
عیوض اسکندرزاده، ۴۶ ساله. تاریخ قتل: حدود ۲۰ بهمن ۱۳۸۲
قتل شانزدهم:
احسان زارع، ۱۲ ساله. تاریخ قتل: ۲۹ بهمن ۱۳۸۲
قتل هفدهم:
باقی نوری، ۸ ساله. تاریخ قتل: ۶ شهریور ۱۳۸۳
قتل هجدهم، نوزدهم و بیستم:
کیوان خسروی، ۱۱ ساله
احمد عظیمی، ۹ ساله
میلاد امانپور، ۹ ساله
تاریخ قتلها: ۱۰ شهریور ۱۳۸۳
قتل بیستویکم:
کودکی که در زمان محاکمه و اعدام بسیجه در کما بوده و بعدها جان خود را از دست میدهد. هیچ اطلاعی از مشخصات وی در دسترس ما نیست.
۶/ چگونه ممکن است؟
ساده مینویسم و ساده میخوانی.
تا قتل شانزدهم یعنی قتل احسان زارع، برخورد اولیهی ماموران نیروی انتظامی عموماً اینگونه بوده است که «حالا یه روزه بچهتون نیومده خونه. بذار یک هفته بشه بعد بیا.» یا «احتمالا فرار کرده بچهتون... خودتون بگردین.» در مواردی هم خانواده کودک را سوار ماشین میکردهاند و در خیابانهای اطراف دوری میزدهند. بعد از آن هم پروندهها مختومه اعلام میشد و نیروی انتظامی پیگیری خاصی نمیکرد؛ مگر اینکه خانواده خود پیگیر میشد. مثلاً خانوادهای داریم که پدر آن چندین مظنون را به پاسگاه معرفی و پلیس هم همانجا در محل از آنها بازجویی کرد.
در یک کلام از تحقیق جدی و فنی خبری نیست. البته در قتل هفتم یعنی قتل میلاد طحانی که والدین کودک ساکن کرج و مسافر بودهاند، خود خانواده موضوع را بهشدت پیگیری و جسد میلاد را پیدا میکنند، اما متأسفانه اتفاقی بسیار شوم در این میان رخ میدهد (که فعلاً نمیتوانم آن را با شما در میان بگذارم) و درنتیجه مردی افغانستانی به عنوان متهم دستگیر و تا گرفتارشدن محمد بسیجه در بازداشت بهسر میبرد. بعدها علت دستگیری او تحقیقات ناقص و اشتباه اعلام میشود که چنین نیست. ....
۷/ دو پدر:
پدر احسان زارع، مقتول شانزدهم، بهشدت پیگیر است و برای یافتن سرنوشت فرزندش به آبوآتش میزند. او اولین کسی است که اعلام میکند نسبت به ساکنان کوره عاج و بهویژه خانواده بسیجه مظنون است و در این میان پای خانوادهها را هم به دفتر امام جمعه پاکدشت باز میکند. امام جمعه با شنیدن قصهی پرغصه این خانوادهها رونوشت نامه استغاثه آنها را به شورای تأمین میفرستند. با پیگیری این خانوادهها از شورای تأمین، ماجرای قتلها بهشکل جدی در دستور کار قرار میگیرد. گستردهترین دستگیری مظنونین با ورود شورای تأمین اتفاق میافتد. در این مرحله محمد بسیجه هم در میان مظنونین که بین ۲۰ تا ۳۰ نفر بودند، دستگیر میشود. جالب اینکه در همین مرحله فردی به نام سعید... که در مقابل مدارس پسرانه مزاحمتهایی ایجاد میکرده دستگیر شده و در روند بازجوییها به ۵۰ مورد تجاوز به کودکان اعتراف میکند. از این پرونده که همزمان با پرونده محمد بسیجه جریان داشته هیچ نامونشانی جز در برگههای بازجویی وجود ندارد.
۸/ آزادی بسیجه:
فقدان بازپرسی صحیح و اصولی و نبود ادله کافی برای مجرم شناختن محمد بسیجه، کار را دشوار میکند. در اینجا فردی ذینفوذ (که فعلا نمیتوانم به جایگاه او اشاره کنم) نیز به نیروی انتظامی توصیه میکند تا بسیجه را آزاد کند. آن مقام بعدها به محققین پرونده میگوید: «من فقط توصیه کردم. آقایان میتوانستند به توصیه من عمل نکنند.» در این میان یکی از اقوام مادری بسیجه، یک افسر پلیس، کفیل او شده و بهاینترتیب محمد بسیجه در ۲۹ اردیبهشت ۱۳۸۳ بعد از ۷۲ روز بازداشت، آزاد و کشتار دوباره شروع میشود.
۹/ عجیبترین قتلها:
در میان تمام قتلهای بسیجه شاید بتوان عجیبترین آنها را قتل سه کودک بهشکل همزمان دانست.
کیوان خسروی، ۱۱ ساله. احمد عظیمی، ۹ ساله. میلاد امانپور، ۹ ساله. این کودکان با هم مشغول بازی بودند که محمد بسیجه آنها را دیده و بهزور به خرابهای دور از منطقهی مسکونی میکشاند. در این پرونده هنوز پاسخ سؤالات بسیاری مبهم است. مثلاً اینکه چرا حداقل دونفر از این کودکان وقتی با نیت شوم بسیجه مواجه شدهاند فرار نکردهاند؟ آیا پای افراد دیگری در میان بوده؟ در این بین نکات بسیاری مطرح است که در این مقال نمیگنجد. در پاسخ به این سؤال حدسوگمانهایی از همکاری چهارنفر از اهالی قیامدشت تا همکاری علی باغی دستیار بسیجه مطرح است، اما در نهایت دادگاه عامل قتل این سه کودک را هم بسیجه معرفی میکند.
۱۰/ علی باغی کیست؟
علی غلامپور، فرزند حسین، متولد ۱۳۵۲، معروف به علی باغی. این فرد بهخاطر اینکه با پدرش در اتاق مخروبهی موتورآب یک باغ زندگی میکرده به این نام شهرت داشته. علی و پدرش هردو معتاد بودند. علی باغی ده سابقهی کیفری اعم از سرقت، مصرف و حمل مواد مخدر، روابط نامشروع، لواط، و تمکین به لواط و ... داشته. علی به گفته روانشناسان محقق پرونده جوانی کمهوش و کندذهن بوده که انگیزه جنسی در همدستیهای او با بسیجه بسیار پررنگ است. هرچند علی در اقرارهای اولیه میگوید که در قتلها دست داشته، اما در ادامه و طی بررسیهای بیشتر، عنوان میشود که در هیچکدام از قتلها شرکت نداشته است. او نهایتاً در دادگاه تنها به جرم آدمربایی و تفخیذ (قرار دادن اندام تناسلی مرد بین رانها یا نشیمنگاه انسان مذکر دیگر) به ۱۵ سال حبس و شلاق محکوم شد.
۱۱/فهمِ میدانی بسیجه:
باور نمیکنیم که کانون جنایتها محیطی بوده است تنها به شعاع ۵۰۰ متر؛ فضایی محدود که نظارت بر آن با یک رصد ساده (دوربین یا نیروی مخفی) امکانپذیر بوده؛ حداقل بعد از چهارمین قتل که دیگر محیط وقوع جنایتها کاملاً مشخص و تکراری است. بسیجه، اما بیش از اینها نسبت به این عدم نظارت آگاه است. در دومین قتل (که میتوانست آخرین قتل باشد) وقتی پدر کودک، علی جانجعفری، به پاسگاه پاکدشت مراجعه میکند، با تحقیر و جواب سربالای یکی از پرسنل پاسگاه روبهرو میشود. او موضوع واکنش بسیار بد پاسگاه را هنگام برگشت در جمع همسایگان عنوان میکند. محمد بسیجه که همسایه اوست در میان جمع ایستاده و شاهد روایت او از اتفاقات رخ داده در پاسگاه است.
۱۲/ زمینهی دستگیری محمد بسیجه:
سخت مینویسم و آسان میخوانی.
افسانههایی در مورد شیوه دستگیری بسیجه توسط برخی مسئولین مطرح میشود. یکی از آنها سرهنگی است که خود را شرلوک هلمز ایران مینامد و بعدها ارتقاء درجه هم میگیرد! اما من در این یادداشت روایت دستگیری محمد بسیجه را از زبان خانوادهها بازنمایی میکنم:
پدر احمد عظیمی، کودک افغانستانی، قبل از مهاجرت به ایران در کشور افغانستان پلیس بوده و با جدیت تمام پیگیر قتل کودک خود میشود. او پرسانپرسان از آخرین افرادی که بچهاش را دیده بودند جستوجوی خود را آغاز میکند تا به علی باغی میرسد. پدر از او سراغ کودکش را میگیرد و در اینجا علی باغی با لحنی تند به او پاسخ میدهد که «چه ربطی به من داره؟ چرا هرکسی بچهش گم میشه میاد سراغ من؟» آقای عظیمی بهخاطر این برخورد علی باغی مشکوک میشود و او را به عنوان مظنون معرفی میکند. او در اعترافات اولیه حرفهای ضدونقیض بسیاری میزند، اما در نهایت کسانی که او را میشناختند عنوان میکنند که او دوستی به نام محمد بسیجه دارد که بسیار به هم نزدیک هستند. وقتی پلیس برای آخرینبار به سراغ محمد بسیجه میرود، میبیند که او بر سر یک بلندی نشسته و با دوربین شکاری در حال دیدزدن منطقه است.
۱۳/ دستگیری بسیجه:. محمد بسیجه ۱۴ شهریور برای دومین و آخرینبار دستگیر میشود. او بعدها میگوید که در اولین دستگیری (بههمراه مظنونین دیگر از جمله پدرش و ...) تحقیقات دقیقی از من نشده بود. سؤالات بسیار ساده بود و من بهشکل مشخص مظنون نبودم. بسیجه ادعا میکند که اگر در اولین دستگیری از من مشخصاً میپرسیدند که «تو بچهها را کشتی؟» اعتراف میکردم. (بازپرس پرونده این اداعا را رد کرده)
اینبار، اما شرایط فرق دارد. بسیجه به پایگاه نهم آگاهی منتقل میشود؛ واحدی حرفهای و زیرمجموعهی شهر تهران. تحقیقات بهشکلی جدی آغاز میشود و بسیجه در روند بازجویی به قتل کودکان اعتراف میکند.
۱۴/ قتلهای دیگر:
چند قتل دیگر هم در این پروندهی هولناک وجود دارد. از جمله قتل مردی افغانستانی، قتل زنی روسپی و قتل مردی دیگر که هر کدام داستان خود را دارند و بهخاطر طولانی نشدن یادداشت از ذکر روایت آنها صرف نظر میکنم.
۱۵/ شیوهی فریب و تجاوز:
تکنیکهای فریب دادن کودکان توسط بسیجه بسیار ساده بوده است. محمد بسیجه به کودکان نزدیک شده و به آنها پیشنهادهایی میداده. مثلاً: «بیا بریم برات بلال بچینم.»، «اونجا یه سگ زاییده، بیا بریم توله هاش رو نشونت بدم.»، «میخوای چندتا بچهخرگوش بهت بدم؟»، «چندتا کبوتر دارم، میخوای ببینی؟» و…
بسیجه با این وعدهها کودکان را با خود همراه میکرده و در محلی خلوت بهشان میگفته که یا میگذاری با تو عمل جنسی داشته باشم یا اینکه میکشمت. عموماً کودکان در این مرحله مقاومتی نمیکردهاند و به او اجازه میدادهاند کاری را که میخواهد انجام دهد. تجاوز در بیشتر مواقع بدون دخول و در چندمورد با دخول کامل همراه بوده است.
۱۶/ شیوهی قتل و نابودی جسد:
بسیجه بعد از تجاوز جنسی روی سینهی کودکان مینشسته، دو پای خود را روی دو بازوی کودک میگذاشته و با فشار دست روی دهان و بینی آنها، خفهشان میکرده. در برخی موارد هم از شیوههایی مثل ضربه زدن با سنگ به سر، تزریق آمپول سیانور به پهلوی کودک، ریختن سود (مادهای سمی) درون دهان مقتول در یک مورد و ... استفاده شده.
بسیجه برای نابود کردن جسدها بعضاً از بخش هواکش کورهپزخانهی آجر استفاده میکرده تا آتش جسدها را بهطور کامل نابود کند. او برخی از جسدها را هم با لاستیک کهنه یا باطری ضایعاتی آتش زده است. قاتل پس از سوختن کامل جسد، استخوانهای درشت را با سنگ یا چوب خرد و در کانالهای آب رها میکرده است. بسیجه بعضی جسدها را هم درون چاه میانداخته یا زیر ماسه پنهان میکرده. مثل جسد میلاد طحانی که بخشی از پای او بیرون مانده و عمو و پدرش جسد او را پیدا میکنند. در یک مورد هم با سنگ به سرکودکی ضربه میزند و دهانش را پر از لجن میکند. اما در ادامه متوجه میشود که شخصی در بالای کارگاه ضایعات مشغول تماشای اوست. این است که میترسد و پا به فرار میگذارد. این کودک پیدا و به بیمارستان منتقل میشود، زنده میماند و بعدها بسیجه را شناسایی میکند.
۱۷/ قصاص:
محمد بسیجه در تاریخ ۱۴/۶/۱۳۸۳ دستگیر میشود. رأی دادگاه کیفری استان در تاریخ ۲۱/۷/۱۳۸۳ صادر و در ۱۹/۱۰/۱۳۸۳ رأی دادگاه انقلاب هم داده میشود. او در تاریخ ۲۶/۱۲/۱۳۸۳ در ملاء عام اعدام و در قبرستانی متروک دفن میشود. در روز اعدام، هنگام بردن او پای جرثقیل، اقوام یکی از مقتولین در راه از پشتْ شانهی او را با چاقو زخمی میکند. بسیجه اعتراضی نمیکند و به سمت طناب دار میرود.
۱۸/یک لحظه تأمل
در علوم جدید (شناسایی و غربالگری ژنهای مستعد) برخی از رفتارهای ناهنجار، یا خشونتهای بسیار شدید ممکن است در ارتباط با مسائل دی انای یا ترکیب ژنتیکی خاصی مطرح باشد. در بسیاری کشورها همراه با بررسیهای قضایی پرونده، در چنین مواردی، پروندههای خاص تشکیل داده و از جمجمه MRI گرفته شده، ناهنجاری بطنها را مورد بررسی قرار میدهند. در برخی آزمایشها ساختار مغزی بزهکار دقیقا مورد آنالیز قرار میگیرد. متخصصین جرمشناسی و پزشکی با هم در این باره به رایزنی میپردازند و حتی ترکیب DNA این افراد مورد بررسی قرار گرفته تا شکست یا ناهنجاری کروموزومها با دقت رصد شود. (تریوزومی) در برخی از موارد دیده شده چنین افرادی یک کروموزوم x اضافه دارند. اما نه تنها از این نوع تحقیقات و بررسیها در پرونده محمد بسیجه خبری نیست بلکه از تحقیقات منسجم و درست و با کیفیت روانشناختی و جامعه شناختی و جرم شناختی هم که متعارفتر و معمولتر هست در این پرونده در حد استاندارد چیزی به چشم نمیآید. (البته بحث جرم شناختی زیستی، چالش برانگیز است و در مورد آن نظرات متعارضی وجود دارد. مخالفان این گفتمان عوامل انسانی، ساختاری، خلقت، و… را بیان کرده و گفتمانِ «مجرمین بالفطره» را با گفتمانِ «کرامت انسانی» در تعارض میدانند)
در همینجا باید یاد آوری کنم از آنجا که اشارههایی در این یاداشت به تقصیر یا قصور نهادها و سازمانها رفته است باید منصفانه در نظر داشت در این مورد کم کاری را صرفا منتسب به نهاد انتظامی یا قضایی ندانیم. بلکه نهاد دانشگاه نیز به شدت باید مورد سوال قرار گیرد! (نگارنده به یاد دارد در پرونده قتلی که یک جوان در اصفهان، پدر و مادر خود را با چاقو سلاخی کرده بود سرهنگ حسین زاده معاونت سابق نیروی انتظامی استان اصفهان یک ماه تمام از اساتید دانشگاه خواسته بود تا در دوره بازداشت مصاحبههای عمیق با این جوان انجام داده و بزه هولناک او را ریشهیابی کنند که متاسفانه با برخورد منفعلانه ایشان مواجه شده بود!)
۱۹/ جمعبندی:
حتماً برای شما هم صدها سؤال و بارش فکری در حواشی این پروندهی هولناک بهوجود آمده است: از دوران کودکی محمد بسیجه (که مورد تعرض جنسی قرار گرفته بود و پناهی برای درمان و التیام روحی نداشت) تا تحلیلهای بسیار دیگر، از عملکرد نیروی انتظامی تا وضعیت حاشیهنشینان، از مفهوم طردشدگی اجتماعی و جامعهی طبقاتی تا علل روانشناسانه، از وضعیت خانوادگی بسیجه تا عملکرد دستگاه قضایی و چگونگی کارکرد و ساختار محلهزداییشده و ....
اما سؤالاتی که ذهن من را با اولویت درگیر کردهاند:
۲۰/ سؤالات:
الف:
مسئول مصاحبههای روانشناسی محمد بسیجه چه کسی بود؟ صلاحیت این فرد طی چه روندی احراز شده بود؟ چند جلسه و با حضور چه شخصیتهای علمی این بررسیها انجام شده بود؟ آیا ایشان میتوانند اعلام کنند (به عنوان مثال) گرایش جنسی بسیجه چه بوده؟ آیا گزارش کاملی از دوران کودکی محمد بسیجه موجود است؟ آیا اساساً سه ماه زمان بین دستگیری و اعدام او برای پی بردن به ریشههای آسیبهای عمیق روانی او کافی بوده؟
ب:
...؟ مسئولین ذیربط دیگر در کدام نهادها مورد پرسش قرارگرفتهاند؟ بهطور مشخص محمد باقر قالیباف به عنوان مسئول نیروی انتظامی وقت، بهجز مصاحبه با جراید و ابراز تاسف، دلجویی و سخنان کلی با موضوع ریشهیابی در مورد پدیدآمدن آسیبهای اجتماعی (!) در کدام مقطع و با چه ابزاری پاسخگوی مدیریت خود در طی ۱۸ ماه زمان قتلها بوده است؟ روایت افسران و ضابطان پرونده چگونه راستیآزمایی شده است؟ آیا کمکاری نیروی انتظامی در آن مقطع مورد بررسی نهادهای حفاظتی قرارگرفته است؟ نتیجه آن چه بوده؟
ج:
آیا دولت در این پرونده کاملاً بیتقصیر بوده؟ اگر چنین است چرا به پیشنهاد مرحوم یاورزاده، رئیس دادگاه کیفری وقت، ۲۱ چک به مبلغ حدوداً ۲۰ میلیون تومان برای ۲۱ خانواده بهعنوان دیه صادر شد؟ اگر نسبت به جبران خسارت احساس وظیفهای وجود داشته، آیا نگاه ترمیمی دولت فقط با پرداخت مبلغی دیه به خانوادههایی عمدتاً بیبضاعت امکانپذیر است؟ سایر خدمات اجتماعی برای بازسازی فضای روانی خانوادهها چه بوده است؟ پس از گذشت سالها چه بر سر خانوادهی مقتولین آمده و امروز در چه شرایطی هستند؟
د:
حاکمیت برای عدم تکرار چنین حوادثی چه تدبیری اندیشیده؟ بهطور مثال منطقه پاکدشت اکنون چقدر جمعیت دارد و تا چه اندازه از رفاه عمومی برخوردار است؟ باعث تأسف است اگر بدانیم همان زمان که این قتلها به وقوع میپیوست، دستور تخریب اماکن جرمخیز و بیغولههای خرابه در منطقه، بین دستگاههای دولتی بیهوده میچرخیده و امروز پس از گذشت سالیان، تیم تولید «مستند بیجه» در همان مخروبهها و بیغولهها با همان فضاهای جرمخیز و رعبآور مواجه شده و در همان مکانها که محمد بسیجه در آن دست به قتل میزده تصویر برداری کرده اند. گویا مناطق دستنخورده بهعنوان موزه بیجه به یادگار مانده است و در تمام این سالها هیچ همتی برای پاکسازی آن مناطق بهکار نرفته.
ه:
چه شخصیتی و بنا بر چه مصلحتی نام «محمد بسیجه» را به «محمد بیجه» تغییر داده است؟ آیا این رویکرد تقلیلگرایانه که ظاهراً برای حفظ آبروی بسیج بهخاطر تشابه اسمی بسیج و بسیجه صورت گرفته هنوز در جریان است؟ آیا این عمل قانونی بوده؟
و:
الگوی تربیتی-آسیبی محمد بسیجه در پژوهشهای بهعملآمده تا چه اندازه مورد بررسی نهاد دانشگاه قرارگرفته و سازوکارهای نهادهای تربیتی برای اصلاح این موارد چیست؟
ز:
چرا موضوع پروندهای به این هولناکی بهراحتی فراموش شد؟ چرا رسانههای رسمی، به خصوص صداوسیما، حداقل به مناسبت سالگرد این موضوع لایههای انتظامی، آموزشی، تربیتی، مدیریتی، سیاستگذاری، خانوادگی و ... درگیر در ابعاد گسترده این پرونده را بررسی نکردهاند؟ آیا محمد بسیجه آخرین مورد در ژانر کودکآزاری و تجاوز-قتل بود؟ حاکمیت برای جلوگیری از چنین رخدادهایی در لایههای مختلف چه سیاستگذاریهایی داشته است؟ مواردی، چون «بیجه مرودشت» و «بیجه تجریش» چه شباهتهایی با این پرونده داشته و با چه مختصاتی تکرار شدهاند؟
پایان:
در سراسر جهان چنین پروندههایی به شکل قتلهای زنجیرهای وجود داشته و ممکن است این رخدادها در ابعادی محدودتر یا شاید گستردهتر مجدداً تکرار شوند. اما مهم این است که ما حین بازخوانی و تجربهاندوزی از چنین فجایعی، تا چه میزان ریشهها و زمینههای اجتماعی آن را فهم کردهایم و درصدد بستن راه تکرار خطاهایمان هستیم؟ آیا درحالیکه همه میدانیم دولت توان فهم و توصیف دقیق پدیدهها و آسیبهای اجتماعی را ندارد و در شرایطی که برای بهبود ایرانِ فردا، تکیهگاهی جز نیروی عمومی و قوه جمهور مردم نداریم، میتوان با محدود کردن نهادهای مردمی و تحدید و تهدید فعالان اجتماعی راهی به دهی فردایی روشن باز کرد؟
منبع: کانال تلگرامی یاسر عرب