دیدارنیوز ـ مومیاییای که از هفته گذشته هویتش ذهن مردم را به خود مشغول کرده بود، حالا سرنوشتش برای همگان محل سؤال شده است؛ «با او چه کردهاند؟» و «باید با او چه کرد؟»
از لحظهای که تصاویری از مومیایی از کنار حرم مطهر حضرت عبدالعظیم حسنی در فضای مجازی و شبکههای اجتماعی منتشر شد، بحثها بالا گرفت که «آیا جنازه رضاخان بالاخره پیدا شد؟»؛ اما حالا همگان انگار مطمئن از اینکه مومیایی یافت شده جنازه «رضاخان» است، از سرنوشت آن میپرسند.
پیامهای مومیایی کشف شده و واکنشهای جامعه به آن، بسیار عبرتآموز است؛ برخی با نگاهی رقتبار به مردی که زمانی رضاقلدر خوانده میشد و حالا در میانه خاک و سنگ و آجر افتاده است، نوشتند که این سرنوشت همه کسانی است که دنیا را محل گذر نمیدانند و ظالمانه رفتار میکنند. برخی هم با نوستالژی سلطنت و با فانتزی حاکم قدرتمندی که اندیشه آبادانی ایران را داشته، گفتند نور به قبرت ببارد.
از هر نگاهی که بنگری، انگار دیگر خبری از آن نفرت و خشم انقلابی 57 نبود؛ این تفاوت در واکنشها در یک بازه 40 ساله، یا نشان از یک گسست نسلی دارد یا حاکی از برخی اعتراضات به وضع موجود است؛ گویا نوستالژی رضاخانی برخی پیرمردهای تحصیلکرده و تحصیل ناکرده قدیمی، حالا در نسل جدید بروز یافته است.
هشدارهای مومیایی
صادق زیباکلام، استاد علوم سیاسی از جمله کسانی بود که از این شکاف نسلی سخن گفت و بیتأثیر بودن تبلیغات علیه پهلوی. وی در واکنش به بایکوت خبری مومیایی پیدا شده در رسانههای رسمی، نوشت: «مشکل جسد رضا شاه نیست، مشکل بنیادیتر آن است که چهل سال تبلیغ علیه رضاشاه از دبستان گرفته تا دانشگاه، از سریالهای تلویزیونی همچون معمای شاه تا دهها کتاب و مقاله و سخنرانی، عکس جواب داده. ای کاش مسئولان این سؤال ساده را از خودشان میکردند که چرا نه نسبت به خود شاه یا رضا پهلوی، آن احساس به وجود نیامده؟»
احمد زیدآبادی، از فعالان ملی مذهبی هم در این باره نوشت: «بازتاب گستردۀ پیدا شدن احتمالی جنازۀ رضا شاه و نوعی همدلی بخشی از افکار عمومی با آن به چه معنی است؟ طبعاً میتوان این حادثه را به رفتار عکسالعملی بخشی از مردم در مقابل برخی عملکردهای حکومتی نسبت داد و از کنار آن گذشت؛ اما به نظرم ماجرا پیچیدهتر از این است. رضا شاه به عنوان رهبری مستبد و مقتدر اما درعین حال کارآمد و مفید معروف است؛ فردی که با تکیه بر منابعی محدود و وسایلی ابتدایی، راه آهن سراسری ایران را از میان کوههای صعبالعبور گذر داد و در عین حال، سید حسن مدرس و شماری از نزدیکان خود چون تیمورتاش را هم به قتل رساند.»
وی میافزاید: «به نظرم توجه به رضاشاه نوعی نومیدی از شرایطی است که نهاد دولت را از اقتدار تهی کرده است به طوری که توان تصمیمگیری برای حل معضلات کشور و یا اجرای تصمیمات خود را ندارد و کارش به «حرف درمانی» تقلیل یافته است. در واقع با کمی تأمل میتوان دریافت که کشور نه فقط دستخوش نوعی از ملوک الطوایفی است و مسئولان هر استانی ساز خود را مینوازند، بلکه در هر شهر و آبادی نیز دهها نهاد و دستگاه با تعریف منافع و رانتهای مشخص اقتصادی و سیاسی و مدیریتی برای خود و اطرافیان شان، در جهت خنثی ساز فعالیت های یکدیگر در نزاع و رقابتاند و از این جهت نه فقط مشکلی را حل نمیکنند بلکه به انباشت روزافزون مشکلات دامن میزنند.»
زیدآبادی در پایان هشدار میدهد: «بدین ترتیب، در حالی که اهل سیاست از توجه به مشکلات اصلی جامعه باز مانده و اهل فکر و اندیشه نیز خود را درگیر مفاهیم انتزاعی کرده است؛ جنازۀ رضا شاه به سخن درآمده و به زبان بیزبانی به همۀ ما می گوید که اگر با همین فرمان برانید؛ باید منتظر ظهور کسی چون من باشید! منی که زبانهای دراز را بریدم و دهان همۀ منتقدان را میخکوب کردم، اما در عوض، امور روزمرهتان را به سامان آوردم!»
عقلانیت به جای خشم انقلابی؟
سالها پیش، همزمان با پیروزی انقلاب اسلامی، مردم خشمگین از ستم پهلوی، برای مردی که همراه با خشمی انقلابی به سراغ قبر رضاخان رفته بود، هورا میکشیدند؛ مردی که بعدها در افواه و افکارعمومی، خود به نماد خشونت تبدیل شد.
صادق خلخالی زمانی که با کلنگ و مواد منفجره به سراغ قبر رضاخان رفت تا جنازه را بیرون بکشد، شاید باور نمیکرد که یک روز خبر کشف جنازه مومیایی شده رضاخان، با چنین واکنشهایی مواجه شود؛ واکنشهایی که عکسهای او را در حال تخریب قبر رضاشاه دوباره روآورد ولی این بار همراه با تقبیح و ملامت.
هرچند که هنوز هم برخی عنوان میکنند جنازه را باید در جایی مخفی دفن کرد یا حتی آن را معدوم ساخت ولی عدهای هم معتقدند جنازه مومیایی شده پهلوی اول باید بعد از شناسایی دقیق، به عنوان بخشی از میراث تاریخی و فرهنگی ما، در موزه جای بگیرد؛ چرا که دیگر خشم انقلابی معنایی ندارد و باید با عقلانیت به دوران پهلوی نگریست و آن را نقد کرده و بد و خوب آن را عنوان کرد؛ سخنی که نه تنها از زبان برخی صاحبنظران حوزه عمومی شنیده میشود، که برخی مسئولان نیز آن را تکرار میکنند.
با جنازه رضا خان چه کنیم؟
با این نگاه، بواقع «باید با جنازه رضاخان چه کرد؟»؛ این پرسش مهمی است که اذهان را به خود مشغول کرده است؛ آیا مومیایی رضاخان را باید به موزه بسپاریم؟ یا برای آن مقبرهای درست کنیم؟
امروز صبح ـ شنبه هشتم اردیبهشت ـ محمدجواد حقشناس عضو شوراي شهر تهران در گفتوگو با شرق اظهار کرد: جسد کشفشده قطعا متعلق به رضاخان است که پس از احراز هويت مجددا دفن شده، محل دفن آن نيز کاملا مشخص و در دسترس است تا در صورت لزوم و همچنين توافق مسئولان مجددا نبش قبر و به موزه انتقال داده شود.
وی که رئيس کميسيون فرهنگي و اجتماعي شوراي شهر تهران است، ادامه داد: شنيدهام موميايي شهرري را دفن کردهاند.
حقشناس در ادامه از منتشر نکردن اطلاعات دقيق و درست در اينباره انتقاد کرد و گفت: «معمولا نوع نگاه برخي بر پوشاندن برخي خبرهاست و متأسفانه مردم را خيلي محرم نميدانند. ما منتظريم اطلاعات دقيقتري در خصوص اين پيکر که اخيرا اظهار شده در شهرري و حرم حضرت عبدالعظيم پيدا شده دريافت کنيم، اما متأسفانه هيچ اطلاع رسمي و دقيقي نه توسط آستان حرم عبدالعظيم در اختيار ما و مردم قرار گرفته و نه توسط مقامات قضائي و مسئولان مرتبط در اين حوزه اطلاعاتي داده شده است. به نظر من جامعه بهشدت منتظر است که در اين خصوص اطلاعات دقيق و روشني دريافت کند. دليلي ندارد که اگر فرضا ثابت شود اين جسد متعلق به رضاشاه است، نخواهيم به جامعه توضيح دهيم.»
دکتر محسن رنانی، اقتصاددان و استاد دانشگاه فعال در حوزه عمومی، در کانال تلگرامی خود نوشت که باید پیکر رضاشاه را به عنوان سرمایه نمادین به موزه بسپاریم.
او عنوان کرد: «اینکه جمهوری به این عزم و جسارت برسد که پیکر رضاشاه را به یک موزه ملی منتقل کند، نشانه اقتدار و احساس قدرت در جمهوری اسلامی است. این اقدام به این معنی است که جمهوری اسلامی ایران از نمادهای پهلوی نمیترسد و آنها را بهعنوان بخشی از تاریخ ایران حفظ میکند. چنین اقدامی به معنی خلع سلاح کردن کل سلطنت طلبهاست. یعنی اگر جمهوری اسلامی از پیکر رضاشاه نترسد از نوهی او و از دیگر نمادهای رژیم پیشین نیز نمیترسد. این اقدام به منزله نوعی التیام بخشیدن به روند تندرویهای گذشته در قبال تاریخ ایران و رژیم پهلوی است. بنابراین سرمایه اجتماعی نظام و امید به تدبیر آنرا افزایش میدهد. جمهوری اسلامی به این ترتیب خودش را از تندرویهای امثال مرحوم خلخالی جدا میکند و ناگفته میگوید که من آن جمهوری اسلامی تندروی خلخالی نیستم. به گمان من این برای نظام، اعتبار بیشتر و سرمایه اجتماعی بالاتر بههمراه میآورد. در واقع اگر چنین عزمی در نظام ایجاد شود در گام اول به منزله نوعی تابو شکنی است اما در واقع آغاز فرایند حساسیتزدایی و نرمالیزاسیون خواهد بود. با این اقدام فضا و زمینه و موضوعی برای گفتوگو درباره تاریخ پهلوی باز میشود. نگه داشتن این پیکر و انتقال آن به موزه، در اصل، مجوز دادن به جامعه فکری برای باز کردن غده چرکینی است که دردناک باقی مانده است و از آن گفتوگو نمیشود. جامعه روشنفکری و مردم عادی به بهانه این پیکر، گفتوگو خواهند کرد و پرونده توسعه در ایران بار دیگر ورق خواهد خورد. ما برای ورود به سال صفر توسعه، باید روی مسائل مهمی گفتوگوی ملی راه بیندازیم، از جمله بر روی سیاستهای توسعهای خودمان و رژیم قبل. بیگمان ماههای اول تعداد زیادی از مردم برای دیدن پیکر رضاشاه راهی موزه میشوند. اشکالی ندارد این خودش نوعی تخلیه انرژی اجتماعی و سیاسی است و بعد از مدتی مسأله کاملاً طبیعی میشود. جامعه با همین چیزهای ظاهراً کوچک نفس میکشد و احساس آزادی و پویایی میکند. بازتاب خارجی این اقدام نیز البته خوب خواهد بود. در نگاه جهانی نوعی ظرفیت و قدرت و اعتماد به نفس جمهوری اسلامی را بازتاب میدهد.»
رنانی همچنین اضافه کرد: «پیکر رضاشاه را باید، مانند جنازه استالین که به عنوان دیکتاتور روسیه به موزه سپرده شده است، به موزه بسپاریم. همانگونه که کاخ مرمر رضاشاه را حفظ کردیم و اکنون بخشی از میراث فرهنگی ماست پیکر او نیز ارزش تاریخی دارد. همانگونه که اگر کاخ مرمر بسوزد، سوخته آن هم جاذبه تاریخی خواهد بود، پیکر رضاشاه نیز حتی اگر استخوانی بیش از آن نمانده باشد اثر تاریخی و جاذبه فرهنگی خواهد بود. خیلی از آثار تاریخی وقتی سوختند بیشتر مشهور شدند و جاذبه شدند. پس پیکر رضاشاه نیز صرفنظر از این که او خوب بود یا بد، دوستش داریم یا نه، یک اثر تاریخی است و حق نابودی آنرا نداریم. همانگونه که امروز مقبره کوروش کبیر یک اثر تاریخی است و کسی حق تخریب آن را ندارد. این که پیکر رضا شاه را گموگور کنیم مثل این است که دستور بدهیم تمام حوادث تاریخی که اسم رضاشاه در آنها آمده است از همه کتابهای کشور حذف شود. ما در تلاش برای حذف تاریخ نه تنها ناکام میمانیم بلکه همان تلاشهای ما برای حذف تاریخ نیز در تاریخ میماند. تلاشهای برای حذف تاریخ تلاشی است که پیشاپیش شکست خورده است. حذف عمدی بخشهایی از تاریخ، نوعی ممانعت از انباشت تجارب بشری است و درواقع ایجاد مانع در برابر توسعه طبیعی و تاریخی جامعه است و تنها نتیجهاش پرهزینه کردن این بلوغ تاریخی جامعه خواهد بود. بنابراین حکومتها به جای آن که بخواهند با حذف یا کتمان بخشهایی از تاریخ، خودشان را منزه بنمایانند، دقیقا خودشان را در برابر تاریخ آینده در مظان اتهام قرار میدهند و نسلهای آینده آنها را متهم خواهند که مانع بلوغ طبیعی جامعه شدهاند. در حالی که تلاش حکومت باید بر این استوار باشد که تجربههای تاریخی دائما به بصیرت و دانش ضمنی و عبرت تبدیل بشود و به تکامل اجتماعی ما کمک کند. پوشاندن تجارب تاریخی، موجب کند شدن و پرهزینه شدن فرایند تکامل تاریخی جامعه میشود.»
مومیایی رضاخان؛ اثر تاریخی و سرمایه نمادین؟
اما آیا، جمهوری اسلامی بنا بر این پیشنهادات، نگاه میراث باستانی و فرهنگی یا سرمایه نمادین به مومیایی رضاخان خواهد داشت؟
از نسلی که کمترین درکی از میزان وابستگی رضاخان به بیگانگان و عدم قرابت با مردم خویش دارد، شاید این مطالبه که مومیایی رضاخان به عنوان سرمایه نمادین انگاشته شده و به عنوان یک میراث نگاه داشته شود، دور از ذهن نباشد؛ اما شنیدن آن از زبان صاحبنظران و برخی مسئولان محل تأمل است.
باید این نکته را یادآور شد که با وجود نوستالژیای که برخی سالخوردگان از رضاخان دارند که خود ریشههای تاریخیای نهفته در عصر قاجار، پهلوی اول و پهلوی دوم دارد، اما بر کسی پوشیده نیست که تحقیر جامعه ایرانی در دوره پهلوی به حدی صورت گرفته بود که محمدرضا شاه، تا سالها به بازگرداندن جنازه پدرش به ایران به چشم یک آرزو مینگریست و آن را برای خود ممکن نمیدید.
حافظه مردم ایران روزگاری را به خاطر ندارد که قبر رضاشاه به محل آمدوشد مردمی تبدیل شده و گذر زمان او را از کسوت یک دیکتاتور چکمهپوش قلدرمآب در مقابل ملت و بله قربانگوی استعمارگران خارج کرده باشد. همچنین نوع همراهی و شادی مردمی در ابتدای پیروزی انقلاب در لحظات تخریب قبر رضاشاه، خود بیانگر احساس واقعی مردم زمانهای است که در متن آن دوران زیستهاند و دوران پهلوی را با لحظه لحظههای عمر خویش درک کردهاند.
حال با این پشتوانه فکری، رفتار با جنازه رضاخان از سه حالت خارج نیست که در برابر هر حالتی، سؤالی رخ مینماید:
1- رضاخان مومیایی شده را در جایی دفن کنیم و کسی از آن خبردار نشود؛ آنگاه با این سؤال افکار عمومی مواجه خواهیم شد که چرا به یک جنازه مومیایی شده به صورت یک راز سر به مهر و یک موضوع احتمالا امنیتی نگاه شد و تاریخ نیز از ما سؤال خواهد کرد که چرا؟
2- رضاخان مومیایی شده را در جایی دفن کنیم و اعلام کنیم که قبر او فلان جاست؛ آنگاه آیا بروز مسائل امنیتی در آن محتمل نیست؟ آیا عقلانی است که جمهوری اسلامی بعد از تخریب قبر رضاشاه که میتوانست چهل سال پیش با کنترل خشم، خراب نشود، امروز برای او قبری بسازد و احتمالا مجالی برای اندک مویه سرایان سلطنت درست کند و به دست خود برای خود مسألهسازی کند؟
3- رضاخان مومیایی شده را به موزه بسپاریم و او را به حالت ایستاده یا خوابیده در شیشهای نگاهداری کنیم؛ آنگاه این شیوه با آموزههای اسلامی و احکام شرعی مطابقت دارد؟
آنطور که از فحوای اخبار برمیآید، جنازه کشف شده، متعلق به هرکسی بوده، دوباره دفن شده است؛ حال باید دید نظام با اعلام هویت صاحب جنازه و همچنین محل دفن مجدد او چه خواهد کرد؟