دیدارنیوز ـ با پذیرش قطعنامه 598 از سوی ایران مرحله پرچالشی در دیپلماسی کشور آغاز شد. عراق با توهم پیروزی در میدان جنگ بهدنبال این بود تا با حذف نقش سازمان ملل، خواستههای خود را برکشورمان تحمیل کند. اما روند پرشتاب تحولات منطقهای و جهانی، عراق را در شرایطی قرار داد تا ضمن دست کشیدن از زیاده خواهیهایش بهمطلوبهای جمهوری اسلامی ایران از جمله پذیرش مجدد و رسمی معاهده حسن همجواری و مرزهای دولتی منعقد در سال1975 در سعد آباد، بازگشت به پشت مرزهای بینالمللی در سرتاسر خط مرزی و آزادی آزادگان سرافراز، یک جا تن بدهد تا پیروزیهای کشورمان تکمیل شود. در مناسبت سالگرد نامه نگاریهای صدام و مرحوم آیتالله هاشمی رفسنجانی؛ رئیس جمهوری وقت کشورمان که زمینه ساز این پیروزیهای شیرین است برآن شدیم تا پای حرفهای آقای دکتر عباس ملکی معاون وقت وزیر خارجه در آن ایام بنشینیم و از زبان ایشان دلیل برخی اتفاقات را بشنویم.
ازجمله اتفاقاتی که در ارتباط با جنگ پیش آمد و شاید اهمیت آن از یک عملیات پیروز کمتر نباشد، نامه نگاری صدام با رئیس جمهوری کشورمان است که در نهایت منجر به قبول مجدد معاهده 1975از سوی عراق و مبادله نزدیک به 80درصد اسرای ایرانی وعراقی شد. با توجه به قطببندی قدرت در شرایط آن روز جهان و جایگاه عراق دراین قطببندی، چه عواملی موجب این رخداد بود؟
جنگ ایران و عراق فارغ از انگیزههای صدام برای شروع جنگ وادامه آن، سرانجام بهجایی رسید که دوطرف، قطعنامه 598 شورای امنیت را پذیرفتند. پذیرش قطعنامه 598 از طرف ایران با تأخیر یک ساله و در شرایطی به وقوع پیوست که عراق توقع و انتظار چنین چیزی را از ایران نداشت، چرا که فضای رسانهای و اجتماعی ایران به گونهای بود که هیچ کس شک و شبههای برای ادامه جنگ تا رسیدن به یک پیروزی نهایی از سوی ایران به خود راه نمیداد و شعارهایی همچون «جنگ جنگ تا رفع فتنه از عالم» یا «راه قدس از کربلا میگذرد» سرلوحه اهداف و آرمانهای ترویجی بود. به همین جهت روزی که قطعنامه 598 از طرف ایران پذیرفته شد، عراق بشدت منفعل شد، زیرا سیاستهایش را با این فرض که ایران قطعنامه را نخواهد پذیرفت به نحوی طرحریزی کرده بود که با ژست صلحطلبی، ایران را متهم به ادامه جنگ و خشونت کند. از اینرو وقتی ایران قطعنامه را پذیرفت، عراقیها در ابتدا چیزی نگفتند، چون نمیدانستند باید چکار کنند. اما بعد از اینکه دبیر کل سازمان ملل بیانیه داد و از این کار استقبال کرد، عراقیها بعد از دو روز گفتند؛ ایران دروغ میگوید وهمچنان دنبال جنگ است. براین اساس حتی دعوت دبیر کل سازمان ملل متحد برای حضور وزیرخارجه این کشور بههمراه وزیر خارجه ایران در مقر سازمان ملل، بهمنظورآغاز مذاکرات صلح را نپذیرفتند و پیشنهاد مذاکرات دوجانبه بهجای مذاکرات سه جانبه را بهانه آن قرار دادند. دلیل این رفتارعراق حوادث روزهای پایانی جنگ بود. عراق با برخورداری از حمایتهای تسلیحاتی - سیاسی توانسته بود در مقطع کوتاهی به پیروزیهایی دست یابد. از این جهت صدام در صدد بود تا توفیقات روزهای آخر جنگ را به دیپلماسی هم تسری داده وبه زعم خود پیروزیهایش را تکمیل کند. یا حتی اگر توانست از طریق دیپلماسی، معاهده حسن همجواری ومرزهای دولتی منعقد در سال1975 در سعدآباد، کان لم یکن کند. این بود که وقتی ما به نیویورک رفتیم و با آقای دکوئیار ملاقات کردیم، وزیر خارجه عراق نیامد، در نتیجه مذاکرات صلح سرنگرفت بلکه در همان ایام ارتش عراق بههمراه نفراتی از مجاهدین خلق دست به حمله گستردهای از جنوب تا غرب زده و باردیگربه عمق کشورمان تجاوز کرد که البته با حضورانبوه مدافعان از تمامیت ارضی مواجه شدند. این مقطع از جهاتی چند، دوره بسیار مهمی از تاریخ جنگ هشت ساله است. دو روز بعد طارق عزیز وزیر خارجه عراق به نیویورک آمد و با دبیرکل سازمان ملل گفتوگو کرد ولی حاضر به ملاقات با هیأت ایرانی نشد. اگرچه ملاقات هیأت سیاسی دو کشور با حضور دبیرکل سازمان ملل دوهفته بعد در ژنو اتفاق افتاد، اما مذاکرات با همه تلاشی که هیأت ایرانی به کار گرفت، بخوبی پیش نمیرفت و گره مشکلات باز نمیشد.
دیپلماسی عراق با این کارها دنبال چه اهدافی بود؟
عراقیها با توهم کسب امتیاز و با روحیهای تهاجمی و طلبکارانه درجلسات حاضر میشدند و حرفهای نامربوطی میزدند. تقریباً برای ما مسجل شده بود که در چنین فضایی کار مذاکرات جلو نخواهد رفت. اما چون امام(ره)گفته بودند؛ ما همانطور که در جنگ جدی بودیم، در صلح هم جدی هستیم، تلاش میکردیم تا کاربه نحو مطلوبی به انجام برسد. تا اینکه اتفاق غیرمنتظرهای پیش آمد. در ژنو مجموعه آپارتمانهایی هست در کنار دفتر اروپایی سازمانملل که کشورها آنجا دفتر دارند. هرکدام از کشورها براساس حروف الفبا دفتری در اختیارشان قرار دارد و از آنجایی که براساس حروف لاتین ایران و عراق با حرف مشابهی شروع میشوند هردو کشور در یک طبقه جا دارند، منتهی یکی در بال راست مجموعه، دیگری در بال چپ آن. یک روز آقای «سیروس ناصری» نماینده وقت ایران در مقر اروپایی سازمان ملل در آسانسوربا «برزان تکریتی» برادر ناتنی صدام و نماینده عراق در سازمان ملل رو به رو میشود. وی ضمن سلام و علیک از آقای ناصری میخواهد تا همدیگررا ببینند و کمی بعد این دو با یکدیگر ملاقات و گفتوگو میکنند. برزان در این ملاقات برخوردی نسبتاً دوستانه داشته و از تمایل صدام برای حل مشکلات خبرمی دهد و میگوید برادرم پیام داده است که بیایید مشکلات را حل کنیم. آقای ناصری ازبرزان تکریتی میپرسد، چرا این مأموریت به هیأت عراقی مشغول مذاکره داده نمیشود تا کار در بستر عادی خود پیش رود!؟ برزان در پاسخ میگوید؛ هیأت مذاکرهکننده مربوط به دستگاه وزارت خارجه است که محدودیتهای خودش را دارد. من وشما اما میتوانیم راحت تربا هم حرف بزنیم و به نتایج خوبی هم دست یابیم.در همان ملاقات، برزان تکریتی نامهای ازطرف صدام به آقای ناصری میدهد تا به مسئولان عالی رتبه ایران برساند. سیروس ناصری بلافاصله گزارش این ملاقات را به همراه نامه صدام به تهران میرساند تا مسئولان کشور پس از ارزیابی در ارتباط با آن تصمیمگیری کنند.
این موضوع در چه تاریخی بوده است؟
یک سال و چند ماه بعد ازآغاز مذاکرات صلح، یعنی اوایل سال 1369.
عکسالعمل مقامات کشورمان در ارتباط با این نامه چه بود؟
ارزیابیهای درابتدا با شک و شبهه همراه بود و فکر میکردیم این هم یک بازی جدید صدام است.
بعد از آن نامه دیگری هم از طریق یاسر عرفات فرستاده شد؟
بله، در وهله اول ما فکر میکردیم این یک بازی است و صدام دارد با ما بازی میکند. اما وقتی عین همان نامه را یاسر عرفات آورد موضوع را جدی گرفته و قابل ارزیابی دانستیم.
فاصله این دو نامه چقدر بود؟
حدود سه یا چهار روز.
آیا نامهها از جهت محتوایی تفاوتی با یکدیگر داشتند؟
خیر! محتوای نامهای که یاسر عرفات آورده بود، با نامهای که توسط آقای ناصری به دست مسئولان کشور رسید، یکی بود.یک نامه در دو نسخه. صدام دو کانال را برای این کار در نظر گرفته بود تا ایران بتواند واقعی بودن نامه را دریابد. چون احتمال اینکه مسئولان ایران نویسنده نامه را فردی غیر از صدام فرض کرده و به آن اعتنایی نکنند، وجود داشت. به هر حال وقتی واقعی بودن نامه محرز شد ومعلوم شد که نامه از طرف صدام است،این سؤال پیش آمد که انگیزه او از نوشتن این نامه چیست؟
آیا پاسخی هم برای آن یافتید؟
بله، آن ایام فشار کشورهای عربی برای باز پسگیری پولهایی که در دوره جنگ به عراق داده بودند زیاد شده بود. براین اساس عراق درسالهای 1988 و 1989 احساس میکرد که از پشت به او خنجر زده میشود. دوبار هم صدام این احساس را به زبان آورد. سه کشور عرب جنوب خلیج فارس - عربستان، کویت وامارات - در مجموع درجنگ ایران وعراق 14 میلیارد دلاربه صدام کمک کرده بودند. صدام میگفت این پول برای دفاع از دروازه شرقی امت عربی بوده وخیال پس دادن آن را نداشت. دروازه غربی را بیتالمقدس و قدس تلقی کرده و نقطه تماس باعجمها را هم دروازه شرقی میگفتند! صدام میگفت من به نمایندگی از جهان عرب از این دروازه مراقبت کردهام و برای این کار باید حمایت مالی تسلیحاتی میشدم. این تفکر در میان مردم عادی کشورهای عربی هم بود واز این طریق برای صدام محبوبیت به همراه آورده بود. آن ایام به قدری نفوذ صدام در کشورهای عربی زیاد بود که عکس او را کنار عکس رهبر یا حاکم یا شیخ خودشان به دیوار میزدند. صدام دررسانههای عرب زبان نیز خیلی نفوذ داشت. فردی بود بهنام «احمد جارالله» که سردبیر روزنامه«السیاسه» کویت بود. ازاونقل قول شده است که میگفت؛ «بعد از صلاحالدین ایوبی کسی به قدرت صدام برای حفاظت از امت عربی نیامده است» در نتیجه این نفوذ بود که صدام فکر میکرد، پولی را که سران عرب به او دادهاند بلا عوض بوده و هزینه حفاظت از اعراب منطقه در قبال خطر توسعه انقلاب عجمها شده است!
آیا به عنصر نفت وتأثیر آن درسردی روابط اعراب منطقه با عراق هم میتوان اشاره کرد؟
بله، نکته دیگر موضوع نفت و قیمت آن بود. در ادبیات مربوط به امنیت انرژی، شوک مفهوم خاص خودش را دارد. شما وقتی به یک نفتی بگویید شوک یعنی چه؟ خواهد گفت؛ شوک یعنی بالا رفتن قیمت جهانی نفت در سال 1352به خاطر بستن شیرهای نفت کشورهای عربی در جریان جنگ رمضان، بین مصر و سوریه و اسرائیل که در نتیجه آن قیمت نفت به یک باره از هربشکه 3دلار به بشکهای 12 دلار رسید. در مقابل یک ضد شوک هم داریم و آن عبارت است از سقوط قیمت نفت در سال 1366 که هر بشکه نفت از 45 دلار به بشکهای 8 دلاررسید. این اتفاق در دورهای پیش آمد که ایران و عراق درگیر جنگی پر هزینه بودند وپایین آمدن قیمت نفت به هر دو طرف لطمات زیادی را وارد میکرد. صدام فکر میکرد این کار را امریکاییها با کمک عربستان و کویت انجام دادهاند و حدس میزد که دلیل این وضعیت افزایش تولید نفت عربستان است. صدام چند بار این موضوع را به سعودیها متذکر میشود اما آنان انکار میکنند. بهمنظور بررسی کم وکیف وضعیت قیمت نفت جلسهای در جده برگزار میشود تا به این موضوع رسیدگی شود. در این نشست که با حضور عربستان، کویت، امارات و عراق برگزار شد، عزت ابراهیم نفر دوم ونایب رئیس شورای فرماندهی عراق، رسماً با فحشهای رکیک به کویتیها و سعودیها آنان را متهم به خیانت به امت عربی میکند، حتی هجوم میآورد که آنها را بزند. او در این نشست میگوید:«شما میدانید ما به پول نیاز داریم این کار را کردید تا به ما ضربه بزنید.»
چه ارتباطی میان این اتفاقات و نامه صدام میتوان برقرارکرد؟
بهنظرمن این کار صدام برای آن بود تا درسی به سعودی، امارات و کویت بدهد. در میان آنان کویت از همه بدترعمل کرده بود. رهبران عراق میگفتند؛ کویتیها مثل یهودیها میمانند، چون کویتیها برخی از اوراقی که مربوط به طلبشان از عراق میشد را به قیمت کمتردر بازار ریسک امریکا فروخته بودند. یک باره صدام دید که بعضی حسابهای ارزی عراق بلوکه شد، لذا عصبانیتش تا حد جنون بالارفت، بعد هم حمله به کویت را تدارک دید.
اگرچه نامه اول صدام از جهت تأمین منافع کشورمان نامه مناسبی نیست. اما ما را وارد بازی جدید کرد، آیا پذیرفتن آن با احتمال ریسک همراه نبود؟
چرا! ریسک زیادی داشت، اما درعین حال مسیر جدیدی را روی دیپلماسی ایران میگشود و میتوانست بنبست مذاکرات را بشکند. اولین ریسک این بود که این مذاکرات هم به نتیجه نرسد. کما اینکه در مذاکرات قبلی به نتیجهای نرسیده بودیم و هرچه تلاش میکردیم بازعراقیها میرفتند سر خانه اول. درجریان مذاکرات آنقدر فشار زیاد بود که بعضی در داخل کشور میگفتند؛ عیب ندارد ما بپذیریم تا درموضوع اروند رود یک قرارداد جدید به جای ترتیبات مندرج در معاهده 1975تنظیم کنیم؛ حتی تا اینجا هم کشیده شد. مذاکرات تبدیل به دور باطلی شده بود که هیچ ثمری دربرنداشت. عراقیها حتی با هفت تیر و لباسهای فرمی که تداعیکننده نظامیگری بود در مذاکرات حاضر میشدند. کت سرمهای، شلوارخاکستری و صریحاً میگفتند؛ چون ما در جنگ پیروز شدیم، در این مرحله هم باید پیروز شویم. ما هم نمیخواستیم زیر بار برویم. بنابراین مذاکرات به بنبست رسیده بود. نامه صدام اگرچه ریسک به همراه داشت ولی از جهاتی یک گشایش و فرج بود.
اما نامههای اولیه لحن دوستانهای ندارند، حتی درنامه سوم صدام از موضع طلبکارانه مسائلی را مطرح میکند که ایران ترجیح میدهد پاسخ آن را ندهد؟
ببینید، ما همیشه فکر میکردیم سیستم تصمیمگیری عراق براساس منافع کشورشان است. یک سیستم دقیق و عقلایی که براساس منافع خودشان گامهای منطقی برمی دارد. بعد دیدیم نه، آنجا از هم پاشیدگی وجود داشته است که بیشترآن به روانشناسی و رفتار صدام برمیگشت. صدام امید داشت که از طریق نامهنگاری به بخشی از خواستههایش برسد. اما وقتی پاسخهای طرف ایرانی را دریافت کرد دچار شوک شد. چون روی پاسخها بسیار کار میشد و بر جنبههای حقوقی، سیاسی و... آن دقت لازم انجام میگرفت. از اینرو هر نامه آقای هاشمی نکتهها دارد. مثل اینکه شما جنگ را شروع کردید، شما متجاوز بودید، شما مردم خودتان را ناراحت کردید و مردم از شما ناراحت هستند و... که یکی از مواردی که صدام را خیلی ناراحت کرد همین جمله بود. صدام بعد از چند نامه اول به نظرم ناامید شد و چند ماهی بین نامه سوم و چهارم فاصله افتاد. آن زمان حتی این تحلیل مطرح شد که نامه نگاریها میتواند جبهه جدیدی باشد که عراق علیه ما گشوده است. همچنانکه چند جبهه در شمال، مناطق میانی و جنوب داشت، این هم یک جبهه جدید برای ضربه زدن به ماست و قصد صدام این است که مذاکرات با حضور سازمان ملل را منتفی کند. یکی از دلایل بیپاسخ گذاشتن نامه سوم هم همین بود. چون ما نگران این بودیم که دبیرکل روزی بگوید من دیگر نیستم خودتان با هم مشکلاتتان را حل کنید. برای ما حضور دبیرکل به معنای این بود که جامعه جهانی در جریان است. عراق هم بههمین دلیل مخالفت میکرد. معاونین دبیرکل یعنی آقایان جیاندومنیکو پیکوو یان الیاسون در این سالها به ما نزدیک شده بودند و ما وضعیت مناسبی در سازمان ملل داشتیم. به نظر من این سه نفر یعنی دبیر کل و دو معاونش به این نتیجه رسیده بودند که ایران در جنگ مورد تجاوز قرار گرفته است واین دستاورد خیلی مهمی بود.
در نامه پنجم بویژه نامه آخر- نامه ششم- لحن کاملاً متفاوتی حاکم است. آنجا صدام ضمن پذیرفتن معاهده 1975 اعلام میکند، تا چند روز دیگر از باقی مانده اراضی ایران که در تصرف دارد عقب نشینی میکند، همچنین خبر از آزادی اولین گروه اسیران ایرانی تا چند روز آینده در مرز خسروی میدهد. دلیل این تحول در روند نامه نگاریها چیست؟
تغییر لحن صدام وقتی است که صدام تصمیم خود را در مورد کویت گرفته بود و برای حمله به این کشورآماده میشد. از طرف دیگر صدام ازاینکه فشارهایش به ایران بتواند به جایی برسد هم ناامید شده بود. بنابراین در آستانه حمله به کویت و برای اینکه خیالش از طرف ایران راحت باشد و بتواند بخش عمده ارتش خود را که در مرزهای عراق با ایران زمینگیر شده بود را آزاد و روانه مرزهای کویت کند تن به این کار داد.
چرا عراق به جای امتداد این فرآیند، به مناسبات دوگانه خود با ایران ادامه داده و کماکان ایران را متهم به عامل بیثباتی ومانع تحقق صلح پایداردر منطقه میکرد؟
درطول جنگ تحمیلی اینگونه تبلیغ شده بود که عراق منجی جهان آزاد از شر انقلاب ایران است. اما درپی چند اتفاق از جمله در ماجرای بمباران شیمیایی حلبچه دنیا با چهره واقعی صدام مواجه شد و یک دفعه تکان خورد و با خود گفت؛ عجب! ما دنبال این بودیم که صدام ما را از رادیکالیسم شیعی نجات دهد. درحالی که خود دست به هر جنایتی میزند. در اینجا مناسب است به ماجرایی اشاره کنم که به فضای نبود اعتماد نسبت به رژیم بغداد کمک کرد. جوانی بود از کردهای ایرانی به نام «فرزاد بازفت» که در نشریه ایندیپندنت کار میکرد وخبرنگاراین روزنامه در بغداد بود. زمان جنگ ایران وعراق بزرگراه کویت- زبیر- بصره – بغداد شاهراه رسیدن کالا و مهمات به عراق از طریق کویت محسوب میشد. او یک بار که از بزرگراه بصره به سمت بغداد می آمده میبیند چندین موتور وجیپ ارتشی تعدادی تریلر حامل لولههای آب روکش دار را اسکورت میکنند، حساس میشود ودر ادامه مسیر میبیند که تریلیها وارد یک پایگاه نظامی در نزدیکی بغداد شدند. وی مشاهدات خود را در روزنامه ایندیپندت منتشر میکند که متعاقب آن دستگیر و15 روز بعد اعدام میشود. این واقعه افکار عمومی را تحت تأثیر قرار داده و شناخت ماهیت رژیم حاکم بر به بغداد کمک میکند.
به این ترتیب کمکم مشروعیت صدام دردنیا از میان رفت، تا آنکه اجماع جهانی برای برکناری صدام شکل گرفت. دیپلماسی ایران نیز در این مقطع نقش مؤثری ایفا کرد. گاهی پیش میآمد که دیپلماتهای ما شب تا صبح نمیخوابیدند تا امواج اتهاماتی که افکار عمومی را علیه ما بسیج میکرد ، به سوی عراق هدایت کنند و به جهانیان بفهمانند که صدام آن فردی که شما فکر میکنید نیست. کتابی است نوشته یوست.آر.هیلترمن که با عنوان «رابطه زهرآگین امریکا، عراق وبمباران شیمیایی حلبچه» ترجمه و در ایران منتشر شده است. این کتاب بخوبی نشان میدهد که بمباران حلبچه چگونه کم کم مشروعیت رژیم بغداد را زیر سؤال برد. تا اینکه روند مقابله با دولت صدام بهعنوان دولتی جنایتپیشه با بسته شدن دفترهواپیمایی عراق درنیویورک آغاز شد. تلاش دیپلماسی کشور درکسب این پیروزیها تأثیر مستقیم داشت.
که یکی از دستاوردهای آن آزادی و بازگشت آزادگان سرافراز به آغوش میهن است؟
بله، بازگشت گروهی قریب 40 هزار آزاده موضوع بسیار مهمی است که در این مقطع اتفاق افتاد.البته ایران از نظر تعداد اسیر دست بالا را داشت. اسرایی هم که دراختیار داشتیم، هم به لحاظ کمی وهم به لحاظ کیفی دارای اهمیت زیادی بودند. تعداد قابل توجهی از آنان ژنرال و فرمانده بودند که بخشی از توان نظامی عراق محسوب میشدند که تعداد قابل توجهی از آنان در طول اقامت در ایران نسبت به رژیم بغداد مسأله دارشده و دیگر اعتقادی به رژیم بعث عراق نداشتند. آنان در فضای عاری از تبلیغات بعثیها فهمیده بودند که حقیقت چیست. به همین دلیل هم تعدادی از آنان بعد از مصاحبه با نماینده صلیب سرخ پناهندگی گرفتند ودر ایران ماندند که ارتش جدید عراق را همینها شکل دادند.
در ارتباط با روند نامه نگاری میان دو رئیس جمهور، آیا میتوان برای هریک از آنان ویژگی خاصی را برشمرد؟
من در ارتباط با روانشناسی صدام خیلی مطالعه کردم تا بتوانم مقاله روانشناسی صدام را بنویسم، همچنین متنهای زیادی را در همین ارتباط خواندم تا ببینم وقتی رئیس جمهوری وقت کشورمان مرحوم آیتالله هاشمی رفسنجانی میخواهد پاسخ نامه صدام را بدهد چه چیزی بگوید که مؤثر باشد. ببینید، صدام ابتدا عصبانی، بعد تند و بعد نرم میشد. با توجه به این روحیات، موضوعاتی که ما در پاسخ آقای هاشمی میبینیم از ابتدا تا انتها حول چند محور اساسی است که مهمترین آن این بود که ما یک حقوقی داریم وشما باید این حقوق را به رسمیت بشناسید. آیتالله هاشمی بهدلیل روحیه مشورتپذیری این فرصت را فراهم آورد تا پاسخهای خوب و پختهای به نامههای صدام داده شود و بالطبع نتیجه خوبی هم گرفته شود.
منبع: ایران/اسماعیل علوی/۲۱ مرداد ۹۷