پرونده ویژه دیدارنیوز: نقد و بررسی سازمان بهزیستی ایران

نگاه دوم: زیستن در جهنم سکوت، ضعف بهزیستی در خدمات توانبخشی به ناشنوایان

مشکل مهم در سازمان بهزیستی، ضعف شدید در آموزش و حتی اشراف بر زبان اشاره در ایران است. نیاز ناشنوایان به زبان اشاره ارتباطی به کاشت حلزون یا استفاده از سمعک ندارد، نکته تاسف‌برانگیز اینجاست که متولیان سیاست گذاری در حوزه ناشنوایان، به دلیل شنوا بودن درکی از مشکلات ناشنوایان ندارند و تصور می‌کنند چون به زبان صوت صحبت می‌کنند نسبت به ناشنوایان برتری دارند و تدابیر بهتری اتخاذ می‌کنند. یکی از دلایلی که شهر و جامعه برای فرد ناشنوا و اساسا معلول جای دشواری برای زندگی شده همین عدم درک شنوا‌ها از دشواری‌های ناشنوایان در حوزه سیاست گذاری است.

کد خبر: ۶۲۷۷۸
۱۶:۲۱ - ۲۶ خرداد ۱۳۹۹
 
دیدارنیوز ـ مرضیه حسینی: نام سازمان بهزیستی ایران با محمدعلی فیاض‌بخش گره خورده است، یکی از شهدای هفتم تیر در انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی که در سال ۱۳۵۹ و در مقام «وزیر مشاور» کابینه شهید رجایی، این سازمان خدماتی را بنیان نهاد. از همان روزهای نخست ماموریت این سازمان، ارائه خدمات به معلولان و بیماران روانی مزمن، نگهداری شبانه‌روزی کودکان بی‌سرپرست و کارهایی از این دست بود. طبق آمار بیش از یک میلیون خانوار تحت پوشش این سازمان قرار دارند و اکنون بعد از گذشت چند دهه به دلیل گسترش فعالیت از یک‌سو و بودجه ناکافی از سوی دیگر سازمان بهزیستی در فهرست سازمان‌هایی است که موجب نارضایتی در بین خانواده‌های تحت پوشش شده است.

دیدارنیوز در پرونده ویژه‌ای به بررسی معضلات و مشکلات این حوزه پرداخته است. مرضیه حسینی در گفت‌وگو با اکرم سلیمی مدیرعامل انجمن خانواده ناشنوایان ایران به بررسی سیاست‌های بهزیستی در قبال ناشنوایان پرداخته است.


کارشناسان ناشنوایی سازمان ضعیف هستند
اکرم سلیمی در آغاز، به ضرورت تربیت شنیداری ناشنوایان اشاره کرد و گفت: ما سال‌هاست که در خصوص ضعف سیاست‌های بهزیستی در حوزه ناشنوایان با متولیان سازمان صحبت کرده و راهکار ارائه می‌دهیم، اما تا به حال شاهد عزمی برای اجرای راهکار‌ها نبوده‌ایم؛ به عنوان مثال تربیت شنیداری و گفتار درمانی برای ناشنوایان حیاتی است. سازمان، اما اراده‌ای برای رسیدگی به این مطالبه ندارد، البته در آمار و ارقام روی کاغذ تا دلتان بخواهد عدد و رقم می‌دهند، اما در عمل آموزشی وجود ندارد.

وقتی یک کودک ناشنوا برای گرفتن آموزش گفتار درمانی و تربیت شنیداری و یا خدمات توانبخشی به دفاتر سازمان مراجعه می‌کند، خدمات چندانی دریافت نمی‌کند تازه اگر پدر و مادر کودک هم ناشنوا باشند، کودک حتی پذیرش نمی‌شود، زیرا کارشناسان سازمان مهارت ارتباط برقرار کردن با خانواده کودک را ندارند، مهارت کارشناسان به حدی پایین است که حتی نمی‌توانند با فرد ناشنوا ارتباط برقرار کنند چه برسد به توانبخشی و کمک به او. نه در سازمان بهزیستی و نه در دفاتر سازمان در سطح شهر کارشناس ناشنوایی و کسی که به زبان اشاره مسلط و به مشکلات ناشنوایان و سبک زندگی آن‌ها آشنا باشد نمی‌بینید. حداقل من ندیده‌ام. وضعیت ناتوانی کارشناسان به گونه‌ایست که حتی تعریف درست ناشنوایی را نمی‌دانند، البته شاید نتوان تقصیر را کاملا بر گردن کارشناسان انداخت، زیرا ناتوانی آن‌ها ناشی از فقدان آموزش است. 

مگر ناشنوا معلول نیست؟
سلیمی افزود: یکی دیگر از مشکلات ناشنوایان در ارتباط با سازمان بهزیستی، برخی از خدماتی است که به ناشنوایان تعلق نمی‌گیرد؛ به عنوان مثال پلاک ویژه معلولین تنها به معلولین ویلچری داده می‌شود در صورتی که در تمام دنیا این پلاک متعلق به همه معلولین است. ما این تضییع حق را بسیار پیگیری کردیم، اما نتیجه نداد، زیرا سازمان می‌گوید این مساله مربوط به پلیس راهور است، پلیس راهور هم می‌گوید مشکل به بهزیستی مربوط است.

این تضییع حق در حالی است که بررسی‌های ما نشان می‌دهند در میان گروه‌های مختلف معلولین، ناشنوایان کسانی هستند که خود و نه فامیل و دوستان‌شان از اتومبیل دارای پلاک ویژه استفاده می‌کنند؛ بنابراین این پلاک حداقل در شهر تهران می‌تواند به ناشنوایان تعلق گیرد تا کمک هرچند اندکی به بحث اشتغال‌شان باشد. زیرا این گروه از نظر جسمی سالم هستند و کار‌های خود را به راحتی انجام می‌دهند. آمار جهانی می‌گوید بیشترین فشاری که از نظر روحی به معلول وارد می‌شود، مربوط به ناشنوایان است و آن‌ها یکی از سخت‌ترین معلولیت‌ها را تجربه می‌کنند و نیازمند توجهات ویژه هستند این مساله، اما در ایران پذیرفته شده نیست. 

اصرار غلط و غیرعلمی بهزیستی به کاشت حلزون
اکرم سلیمی در ادامه بحث خود با موضوع مشکلات روزمره ناشنوایان در ارتباط با ضعف سیاست‌های بهزیستی گفت: مشکل مهم دیگر ضعف شدید در آموزش و حتی اشراف بر زبان اشاره در ایران است. نیاز ناشنوایان به زبان اشاره ارتباطی به کاشت حلزون یا استفاده از سمعک ندارد، نکته تاسف برانگیز اینجاست که متولیان سیاست گذاری در حوزه ناشنوایان، به دلیل شنوا بودن درکی از مشکلات ناشنوایان ندارند و تصور می‌کنند، چون به زبان صوت صحبت می‌کنند نسبت به ناشنوایان برتری دارند و تدابیر بهتری اتخاذ می‌کنند. یکی از دلایلی که شهر و جامعه برای فرد ناشنوا و اساسا معلول جایی دشواری برای زندگی شده همین عدم درک شنوا‌ها از دشواری‌های ناشنوایان در حوزه سیاست گذاری است.

این مساله در سیاست‌های سازمان متاسفانه به شکل پررنگی دیده می‌شود به عنوان مثال اگر فردی کاشت حلزون انجام داده باشد، دسترسی بهتری به سوبسیدهای گفتار درمانی دارد. اما اگر کودکی باشد که به هر دلیل نتوانسته باشد کاشت را انجام دهد، مثلا شرایط کاشت حلزون را از لحاظ مالی و پزشکی نداشته یا اصلا مشکل شنوایی‌اش با سمعک حل می‌شود، این کودک نمی‌تواند به خدماتی که سازمان برای کودکان ناشنوا ارائه می‌دهد، دسترسی داشته باشد. یعنی سازمان گفته کودک قبل از اقدام برای دریافت خدمات باید کاشت انجام داده باشد در حالی که کاشت حلزون شرایط دارد و برای هرکسی قابل انجام نیست؛ یعنی فرد باید شنوایی بسیار پایینی داشته باشد که بتواند کاشت انجام دهد.

اگر شنوایی بچه با سمعک قابل حل باشد، باید سمعک استفاده کند و ما نمی‌توانیم به آن بچه مشاوره دهیم که حتما کاشت کند. تازه اگر حلزون یا همان پروتزی که کاشت می‌شود درست عمل نکند همان شنوایی کم کودک هم از بین می‌رود.

حمایت‌های ضعیف سازمان و از دست رفتن فرصت طلایی
سلیمی در خصوص ضعف خدمات توانبخشی بهزیستی در زمینه ناشنوایان گفت: در حوزه گفتار درمانی و تربیت شنیداری و به طور کلی در حوزه ناشنوایان ما یک مقطع طلایی داریم که کودک باید در آن زمان خدمات مربوط به معلولیتش را دریافت کند؛ اگر این اتفاق در این زمان طلایی نیفتد، پس از آن هرچقدر برای آن کودک هزینه شود فایده چندانی ندارد، بسیاری از کودکان ناشنوا به این دلیل که مجبورند مدت‌ها در نوبت پذیرش بمانند این فرصت طلایی را از دست می‌دهند. اصرار غیرعلمی سازمان به کاشت حلزون هم به همین مساله برمی‌گردد. این اصرار به کاشت در ایران در حالی است که در تمام دنیا نه در حول این مساله تبلیغ می‌شود و نه سوبسید تعلق می‌گیرد، حمایت اصلی در کشور‌های خارجی به حوزه توانبخشی مربوط می‌شود اما در ایران برعکس است. برای وادار کردن والدین به کاشت حلزون تبلیغ می‌کنند که با این کار کودک ناشنوا، شنوا می‌شود در صورتی این‌طور نیست، ممکن است مقداری شنوایی ایجاد شود، اما اینکه صددرصد کودک شنوا شود حرف غلطی است. تازه همین کودکی که کاشت کرده هم اگر آموزش‌های طولانی مدت تربیت شنیداری دریافت نکند، تاثیری در حل مشکلش ندارد.

بی قانونی در تربیت ناشنوایی در ایران
سلیمی در ادامه بحث تاثیر کاشت حلزون بر شنوایی گفت: کلاس‌های تربیت شنیداری که به صورت خصوصی وجود دارد بسیار هزینه بر است و متاسفانه سازمان بهزیستی اقدامی برای برگزاری این کلاس‌ها به صورت کمی و کیفی نمی‌کند. شرایط دسترسی به همین کلاس‌های محدود سازمان نیز دشوار است؛ یعنی شما باید در نوبت بمانید تا با شما تماس بگیرند، این در نوبت ماندن به قدری طولانی می‌شود که زمان طلایی کودک که تا سه سالگی است از دست می‌رود و والدینی که پولی برای پرداخت به موسسات خصوصی ندارند باید قید زبان آموزی فرزندشان را بزنند. مداخلات شنوایی چند مرحله دارد و مهم است که به موقع انجام شود. مرحله اول سمعک و مرحله بعدی زبان اشاره است، اگر کودک امکان برقراری ارتباط با این زبان را از نوزادی نیاموزند، مغز او برای حل شدن مشکلش تقویت نمی‌شود. در ایران خبری از این مداخلات و انجام این مراحل نیست. حتی در قانون حمایت از معلولین نیز معلولیت ناشنوایی دیده نشده و هیچ کدام از اصول و قوانین کنوانسیون حقوق معلولین را در قانون معلولین ایران و در خصوص ناشنوایان نمی‌بینید.

ببینید، وقتی که زبان اشاره در قانون رسمیت و جایگاهی ندارد، اصول و چهارچوبی هم در خصوص استفاده از آن نیست، و هر نهاد و سازمانی به عنوان مثال آموزش و پرورش، بهزیستی و صداوسیما هر طور که بخواهد به صورت سلیقه‌ای از آن استفاده می‌کند و یا اصلا کنار می‌گذارد. به عنوان مثال در تلویزیون بچه‌های ناشنوا واقعا متوجه صحبت‌های مترجم نمی‌شوند، چون ترجمه دلبخواهی است و درست و اصولی نیست.

بی توجهی به زبان اشاره در ایران
اکرم سلیمی در ادامه صحبت خود در خصوص عدم توجه به زبان اشاره در ایران گفت: زبان اشاره برای ناشنوا بسیار مهم و تنها راه ارتباطی او با دیگران است؛ علی‌رغم این اهمیت، سازمان بهزیستی مترجم کاربلد زبان اشاره ندارد، یا اساسا چنین مترجمی نیست یا اگر هم داشته باشد بسیار کم است. با چنین وضعیتی در سازمان، مشخص است که آموزش و پرورش استثنایی و سازمان‌ها و ارگان‌های دیگر برای داشتن مترجم زبان اشاره و در نتیجه دسترس پذیری ناشنوا موظف و ملزم نیستند.

دسترس پذیری یعنی برای مثال هنگامی که من ناشنوا به بیمارستان مراجعه می‌کنم یک پرستار باید آنجا باشد که بتوانم با او ارتباط برقرار کنم و مجبور به آوردن یک همراه نباشم. یکی از پرسنل بیمارستان حتماً باید به زبان اشاره مسلط باشد. در واقع مفهوم دسترس پذیری این است که فرد ناشنوا بتواند به طور مستقل و بدون داشتن همراه در جامعه حضور یابد.

سازمان طرح‌های NGO را اجرا نمی‌کند
سلیمی در خصوص مقاومت سازمان در برابر اجرای طرح‌های دسترسی پذیری ناشنوایان گفت: در این زمینه ما طرح‌های زیادی به سازمان داده‌ایم، ولی متاسفانه هیچکدام اجرایی نشده به عنوان مثال یکی از طرح‌هایی که قرار بود با شرکت ایرانسل کار کنیم ارائه خدمات تصویری بود یعنی ناشنوا می‌توانست با کاربر مربوطه تماس تصویری گرفته و نیاز یا مشکلش را بیان کند. علی‌رغم اینکه شرکت ایرانسل زمینه اجرای طرح را فراهم کرد، بهزیستی حاضر نشد حتی یک جلسه برای رفع محدودیت‌های اجرای طرح برگزار کند. از آنجا که که در ایران تماس تصویری از طریق تلفن ممنوع است، بدون همکاری بهزیستی این طرح قابل اجرا نبود. بقیه طرح‌ها هم به همین ترتیب مسکوت ماند، معلوم نیست بودجه ناشنوایان در کجا هزینه می‌شود در حالی که اگر از سازمانی‌ها بپرسید کلی آمار و عدد درباره عملکردشان ارائه می‌دهند.
ارسال نظرات
نام:
ایمیل:
نظر:
نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی : ۰
غیر قابل انتشار : ۰
خانم حیدری
|
|
۰۰:۵۴ - ۱۳۹۹/۰۴/۰۱
سلام بر مدیرعامل انجمن خانواده های ناشنوایان ایران سرکار خانم سلیمی و تمام ناشنوایان عزیز
دست خانم سلیمی درد نکنه و آنهایی که برای مربوط به ناشنوایان زحمت کشیدند درد نکنه