آیا توجه به سازمانهای مردم نهاد در راستای حل بحرانهای محیط زیست، که به جای تکیه بر دولت به فرهنگسازی و آگاهیبخشی اجتماعی توجه دارد، میتواند راه برون رفت از بحران زیست محیطی باشد؟
کشور ما نیز سالهاست با این بحرانهای زیست محیطی دست به گریبان است. این در حالی است که سازمان محیط زیست جزء فقیرترین نهادها در بدنه دولت است بهعنوان مثال در سال ۹۶ تنها سه درصد از کل قراردادهای نفتی به حل مشکلات اقلیمی خوزستان که بیش از ۷۰ درصد از منابع نفت و گاز را تامین میکند، اختصاص یافته بود.
دولت تدبیر و امید بارها خود را دولتی زیست محیطی خوانده بود که حل مشکلات این حوزه از دغدغههای اصلی اوست. اما نتیجه و حاصل شعارها، منفعل بودن دولت در برابر بحران خشکیدگی ایران، اجرای سیاستهای جمعیتی (افزایش جمعیت با توجه به ناکافی بودن منابع)، انفعال دربرابر مساله تالابها، اجرای طرحهای انتقال بین حوزههای آب، تشدید بحران زباله و ... بوده است.
البته این نقد بر دولتهای پیش هم وارد است در نتیجه تجارب چند دهه اخیر، در نظام سیاستگذاری عمومی در بیشتر حوزههای اجتماعی و زیستشهری حاکی از ناکارآمدی، انعطافناپذیری و به دور از واقعیت بودن این سیاستگذاریها است.
ناشنوایی سیستماتیک دولت در برابر هشدارهای متخصصین و فعالین محیط زیست و ناامیدی از دولت به عنوان کنشگر، این پرسش را در ذهن ایجاد میکند که آیا میتوان برای انجام اصلاحات در عرصههایی، چون محیط زیست، فرهنگ شهروندی و زیست شهرنشینی به جای دولتها و سیاستمداران، به مردم و آگاهیبخشی به آنها امید بست؟ آیا میتوان فرهنگسازی و تغییر نگرش جامعه را بدون کمک دولتها انجام داد با این استدلال که اهالی سیاست حداقل در جامعه ما هیچ توجهی به هر آنچه به مردم مربوط میشود ندارند؟
کنشگری در عرصه عمومی در دو سطحِ دستگاههای اجرایی و قدرت حاکم، و عاملیت مردم با محور فرهنگ انجام میشود. حوزههایی، چون محیط زیست که در این نوشتار زیست شهری را هم مشمول این حوزه میدانیم، متاثر از این دو سطحِ کنش هستند. یکی از وظایف عمده دولتها احقاق حقوق اجتماعی مردم است بدین معنی که به آنها حق سهیم شدن در میراث اجتماعی را داده و امکانی فراهم آورده که مردم بتوانند بر اساس معیارها و استانداردهای مرسوم جامعه زندگی کنند.
در این راستا دولتها موظف به تامین حداقلی از رفاه از حیث دسترسی شهروندان به زیستی مطلوب و برخورداری از هوایی پاک، منابع انرژی و محیط زیستی مناسب هستند. دولتها این وظیفه را از طریق برنامهریزی سیاستهایکلان، توسط سازمانهای دولتی انجام میدهند. ضعف قدرتهای حاکم در تامین زیست مطلوب برای شهروندان و بیتوجهی بازوهای اجرایی دولت به جلوگیری از تخریب طبیعت و هدر رفت منابع انرژی، عدهای از اصلاحگران و فعالین حوزه محیط زیست را به سمت تلاش برای هدایت سیاستهای اقتصادی به سمت اکولوژیک و محیط زیست با محوریت دولت سوق داده، این گروه از منتقدینِ سیاستهای دولت، توجه کمتری به نقش فرهنگ عامه در حفظ محیط زیست دارند.
رویکردی دیگر تکیه خود را بر اصلاح فرهنگ عامه و آموزش در خصوص ضرورت حفظ محیط زیست قرار میدهد و تلاش دارد از طریق سازمانهای مردم نهاد، رسانهها و تلاش در عرصه عمومی به آموزش شهروندان اقدام کند مانند آنچه در کشورهای غربی وجود دارد.
انقلاب سبز عنوانی است که در بسیاری از کشورهای اروپایی برای توضیح این قبیل از اقدامات فعالین محیط زیست به کار میرود. این حرکت نوعی جنبش مردمی است که البته نهادهای دولتی و کارگزاران دینی نیز در آن فعال هستند. در کشور ما نیز امکان استفاده از ظرفیتهای دین اسلام و فرهنگ کهن ایرانی برای حفاظت از محیط زیست در کنار همکاری مردم وجود دارد، اما نکته این است که در جامعهای که بهصورت تاریخی دولت بر تمام عرصههایش سیطره دارد و اقتدار جامعالقوای دولتی در تمام عرصهها اعمال میشود، میتوان بدون مشارکت دولت اقدام موثری در زمینه فرهنگسازی و حفاظت از محیطزیست انجام داد؟
ناگفته پیداست که مساله فرهنگسازی و آموزش شهروندی در نسبت با جامعه مدنی قرار دارد، در غیاب این مفهوم و نهادهایش چگونه میتوان کنشگری اجتماعی کرد؟ برخی ویژگیهای جامعه مدنی عبارتند از: مشارکت سیاسی و اجتماعی تودههای مردم، بالا بودن فهم و شعور سیاسی و اجتماعی جامعه، قانونمداری، تحرک سیاسی و اجتماعی، وجود فضای باز سیاسی، عدم تمرکز قدرت، نقدپذیری منابع قدرت، رقابت سیاسی سالم، وجود فضای دمکراتیک، امکان فعالیت آزاد نهادهای مردم محور و فعالین اجتماعی، داشتن حق بیان برای گروههای مختلف فکری، تکثر گرائی و ... در فقدان چنین ویژگیهایی، آموزش دادن به مردم به صورت نهادمند و سازماندهی شده، اگر نگوییم غیرممکن، اما بسیار دشوار است. زیرا موفقیت در اجرای طرح اصلاح و ارتقای فرهنگی مستلزم همکاری متقابل نیروهای اجتماعی و سیاسی، طبقات و اقشار، نهادهای مدنی و دولت و میزان اثر گذاری آنها بر یکدیگر است.
بهویژه در مورد ما ایرانیان که علیرغم اینکه هم در دین باستانی ما و هم دین اسلام و فرهنگ ایرانی ـ. اسلامی تاکید جدی بر آموزههای محیط زیستی وجود دارد، وارث فرهنگی هستیم که نسبت به این مساله توجه چندانی ندارد. البته نباید از نظر دور داشت که تخریب محیطزیست در وهله اول محصول سرمایهداری و منطق سود است که برای انباشت هر چه بیشتر ثروت، دست به بهرهکشی از منابع انسانی و طبیعی میزند، اما این مساله چیزی از اهمیت مسئولیت مردم در خصوص زیستبومشان نمیکاهد؛ بنابراین با توجه به اینکه طبیعت و محیط زیست ما هم در سیطره مردم و هم دولتهاست، رویکرد عافیتطلبانه به کنشگری مردم و نگاه رمانتیک به دستگاه قدرت، در حل مشکلات زیست بوم ما به تنهایی ثمربخش نیست. این واقعیت که در ایران منابع در اختیار قدرت است، آن هم قدرتی که پاسخگو نبوده و همچنین در گسست با بدنه جامعه است، کار فرهنگسازی را با مشکل مواجه میکند به عنوان مثال سدسازی که یکی از دلایل بحران آب است، کاری است که همواره در اختیار دولت بوده در سال ۷۶، ۴۶ سد در اقلیم خشک ایران ساخته شد، بدون اینکه نظر یک کارشناس محیط زیست پرسیده شود در نهایت این اقدام به شکنندگی زیستگاههای موجود، فرونشست دشتهای فلات مرکزی، خشکیدگی تالابها و پهنههای آبی و متعاقب با آن فشار بر ساکنین روستاها و شهرها منجر شد؛ بنابراین حل معضل بحران محیط زیست در ایران، با همکاری متقابل سیاستهای دولتی و نهادهای مدنی ممکن است.