بعد از ماجرای خودسوزی و درگذشت سحر خدایاری معروف به «دختر آبی»، حالا نوبت به یک پسر بچه ۸ ساله رسیده که ناباورانه در حومه فوتبال ایران جانش را از دست بدهد. عماد صفی یاری که پس از بازی دیشب پرسپولیس- صنعت نفت آبادان در اطراف دروازههای ورود و خروج ورزشگاه دچار برق گرفتگی شد و متاسفانه در عنفوان کودکی از دنیا رفت، احتمالا به زودی با عنوانهایی مثل «پسر سرخ» یا چیزهایی از این دست نام برده خواهد شد و لکه ننگ تازهای خواهد بود بر دامان پرآشوب فوتبال ایران.
دیدارنیوز ـ آرش راهبر: حتما آن جمله معروف بیل شنکلی را هزار بار شنیده اید که: «فوتبال مسئله مرگ و زندگی نیست، چیزی فراتر از آن است.» به نظر میرسد در فوتبال ایران داریم هر چه بیشتر به این مفهوم نزدیک میشویم!
در چند سال اخیر در فوتبال ایران جلوههای زندگی، زیاد داشتیم، مثل کسانی که از زار و زندگی شان میزدند و از شهرهای دور و نزدیک به تهران میآمدند و شب در اطراف استادیوم میخوابیدند تا مثلا داربی پایتخت را تماشا کنند! یا در شکلی دیگر از تلاش برای زندگی، میتوان از کسانی نام برد که در سکوهای ورزشگاههای مختلف مورد اصابت سنگ از سوی هواداران رقیب قرار گرفتند یا بعضا مورد ضرب و شتم فیزیکی واقع شدند، چشمشان را از دست دادند، سرشان شکست یا تن شان کبود شد، اما هر طور بود زنده ماندند!
تازهترین معنی از این جمله استاد بیل شنکلی هم البته در فصل جدید از لیگ برتر تعبیر شده و عینیت یافته است. اگر در سالهای گذشته گهگاه خبر سکته و ایست قلبی برخی از هواداران متعصب را میشنیدیم و غمگین میشدیم، حالا چند وقتی است که دخالتهای انسانی هم به کمک عوامل و بلایای طبیعی آمده و اجازه نمیدهند که آدمها زنده بمانند و از چنگال مرگ بگریزند!
بعد از ماجرای خودسوزی و درگذشت سحر خدایاری معروف به «دختر آبی»، حالا نوبت به یک پسر بچه ۸ ساله رسیده که ناباورانه در حومه فوتبال ایران جانش را از دست بدهد. عماد صفی یاری که پس از بازی دیشب پرسپولیس- صنعت نفت آبادان در اطراف دروازههای ورود و خروج ورزشگاه دچار برق گرفتگی شد و متاسفانه در عنفوان کودکی از دنیا رفت، احتمالا به زودی با عنوانهایی مثل «پسر سرخ» یا چیزهایی از این دست نام برده خواهد شد و لکه ننگ تازهای خواهد بود بر دامان پرآشوب فوتبال ایران... واقعا چطور میتوان این همه مرگ و بدبختی را تحت عنوان «حادثه» جمع کرد؟ اگر در دهههای گذشته ورزشگاههای ما مترادف با بددهنی و بی فرهنگی بودند حالا انگار خشونت و حادثه و مرگ هم به اماکن ورزشی سنجاق شده و با شنیدن نام استادیوم، تصویر زشت این مفاهیم نیز در ذهن آدم شکل میگیرد.
بعد از آنکه به خشونتهای عریان و ضرب و جرحهای پردامنه در فوتبال باشگاهی ایران عادت کردیم حالا انگار قرار است همنشین عفریت مرگ در فوتبال هم باشیم. آیا کسی میداند که این همه دردسر و نکبت چگونه وارد فوتبال مملکت ما شد؟ چرا باید تا این حد اتفاقات غیرمعمول خشونت بار و غم انگیز در فوتبال ایران رخ دهد؟ حالا جان از دست رفته عماد را از چه کسی می توان مطالبه کرد، از مسئولان فوتبال، وزارت ورزش یا نهادهای دیگر؟ چطور داربست آهنین به سیم برق وصل بوده در حالی که هیچ کس به آن نظارتی نداشته؟ آیا در جاهای دیگر هم همه چیز همین طور است؟ آیا سهل انگار معرفی کردن پیمانکار کافی است یا دیگرانی هم در این ماجرا مسامحه کرده اند؟
اگر فوتبال در بسیاری از نقاط دنیا مترادف با تفریح و رواداری و همزیستی مسالمت آمیز است انگار در مملکت ما به شدت به سوی ضد اخلاق، ضد فرهنگ و ضد زیست انسانی پیش میرود، چیزهایی که میتوان آنها را فراتر از «مرگ و زندگی» دانست و البته در برخی کشورهای دیگر هم نمونههایی از آن دیده شده است.
در هر حال روحت شاد جناب آقای شنکلی...