نگاهی به سقوط دیکتاتور سودان
از این دیکتاتور به آن دیکتاتور فرج است!
وقتی آن زن جوان سودانی بر بلندی رفت و آواز آزادی و شادی خواند همگان میدانستیم این خوشحالی موقت است. الساعه دیکتاتوری دیگر سر بر میآورد تا چند صباحی در آشکارا و پنهان، خون جوانان آن سرزمین را همچون ضحاک مار بردوش میریزد و ملت هم در سکوت و روزمرگی به زندگی خود ادامه دهند تا سقوط دیکتاتور بعدی و شادی کوتاه و دوباره دیکتاتوری دیگر.
دیدارنیوز- سعید معدنی: با سقوط حکومت ۳۰ ساله (۱۹۸۹ - ۲۰۱۹) عمر البشیر مستبد سودان و دستگیری وی و اعضای دولت و اعوان و انصارش، چهرههای ستمدیده سیاه سودانی با دندانهای سپید لبخند میزنند و بانویی جوان بر بلندی میایستد و سرود آزادی و رهایی میخواند و مردمان تهییج میشوند و دست میزنند و میرقصند اما غافل از اینکه دیری نمیپاید و دیکتاتوری دیگر سر بر می آورد. این داستان تلخ بسیاری از کشورهای آفریقایی و شرق است که دیکتاتوری جایگزین دیکتاتوری شود.
البته میان این ظهورها و سقوطها فضایی برای تنفس و تخلیه عقدههای فرو خورده و برآوردن بانگ و فریاد بر علیه استبداد و حتی فرصتی برای شکوفایی برخی ابتکارات، خلاقیتها و ظهور اندیشهها و نحلههای فکری پیش میآید.
مثلا در کشاکش سقوط حکوت استبدادی امویان و به روی کار آمدن عباسیان، فرصتی دست میدهد تا مخالفان این دو حکومت در فضای آزاد، تنفسی کرده و به فعالیتهای فکری و اجتماعی بپردازند. نمونه بارز آن امام صادق (ع) است که تفکر شیعی را انسجام بخشید و شاگردان بسیاری تربیت کرد. یا با کناره گیری رضاشاه (۱۳۲۰) تا کودتای ۲۸ مرداد (۱۳۳۲) فضای مناسبی در تاریخ معاصر ایران بود تا احزاب، تشکلها و اندیشهها و ادبیات غنی، تولید شود.
وقتی تاریخ را نگاه میکنیم گویا سرنوشت تلخ محتوم اکثریت جهان سومیها از دیر باز چنین رقم خورده است:
دیکتاتوری - آزادی - دیکتاتوری - آزادی - دیکتاتوری - آزادی - دیکتاتوری...
در داستان سمبلیک (قلعه حیوانات) نوشته جرج اورول، وقتی حیوانات به رهبری خوکها علیه استبداد انسانها قیام می کنند و پیروز میشوند همه شادمانند الا الاغ قصه با نام بنیامین که فردی آگاه و ظاهرا دنیا دیده است. او شادمانی حیوانات (مردمان) را موقتی وبیهوده میداند زیرا می داند همین خوکها که شعارهای برابری و برادری میدهند خودشان در آینده، حکومت استبدادی تشکیل خواهند داد. چنین نیز میشود. در آخر داستان، خوکها به حاکمان دیکتاتوری تبدیل میشوند و در رفاه بسر می برند و سعی میکنند مثل انسانها (اربابان سابق شان) ایستاده راه بروند و ادای اربابها را در بیاورند و مردمان (در اینجا سایر حیوانات مزرعه) همچنان تحت ظلم هستند و وضعیت شان مثل قبل است و فرقی نمیکند. فقط حاکمان عوض شده اند.
وقتی شادی مردم استبداد زده سودان را از سقوط عمر البشیر میبینیم و بعد، آن یک ژنرال چند ستاره در صفحه تلویزیون ظاهر میشود و وعده انتخابات دو سال دیگر را میدهد! لبخند آزادی در گوشه لب مردمانش میماسد و در مییابند دیکتاتوری را پایانی نیست و سرنوشت شوم شان این است که این آزادی، موقتی و این شادی بی سبب بوده و باید خود را برای تحت سیطره بودن دیکتاتور بعدی آماده کنند.
خاک سرزمینها و سرنوشت شوم سودان، آفریقا و اکثریت جهان سوم را با دیکتاتوری آمیخته اند و فعلا استبداد، پای ثابت حاکمیت این سرزمین هاست زیرا بیش از این پافشاری بر آزادی ممکن است امنیت شان را به خطر بیندازد! وجهان سومیها بین آزادی خواهی و حفظ حداقل امنیت در زندگی روز مره درمانده اند.
مردم لیبی دیکتاتوری افسار گسیخته ۴۰ ساله قذافی را سرنگون کردند و در خیابان او را گرفتند و به شکل رقت باری کشتند و انتقام دههها عقده و غصه فرو خورده را از دیکتاتور گرفتند اما حاصلش شد یک کشور جنگ زده که هشت سال است که دیگر روی خوش امنیت را به خود ندیده است. سرنوشت مصر و عراق و یمن و سوریه را هم که میبینیم که هر کدام یا به دیکتاتور جدید بر خورده اند و یا دچار ناامنی بی پایان شده اند.
ظاهرا سرنوشت محتوم و غمبار مردمان محروم و فقیر است که تن به دیکتاتوری بدهند که حداقل امنیت را داشته باشند. در بسیاری از کشورهای جهان سوم، نسلهای بیشماری میبایست در حسرت آزادی و دمکراسی پیر شوند و سرود آزادی را برای نسلهای بعدی بخوانند و برای حفظ امنیت ظاهری جامعه، تن به دیکتاتوری بدهند.
وقتی آن زن جوان سودانی بر بلندی رفت و آواز آزادی و شادی خواند همگان میدانستیم این خوشحالی موقت است. الساعه دیکتاتوری دیگر سر بر میآورد تا چند صباحی در آشکارا و پنهان، خون جوانان آن سرزمین را همچون ضحاک مار بردوش میریزد و ملت هم در سکوت و روزمرگی به زندگی خود ادامه دهند تا سقوط دیکتاتور بعدی و شادی کوتاه و دوباره دیکتاتوری دیگر.
واین سرنوشت شوم همچنان تکرار و تکرار و تکرار میشود.
اما در این میان باز هم، از دیکتاتوری به دیکتاتور دیگر فرجی است!