دیدارنیوز - وارد كوچه نيلوفر (اقدسيه) كه ميشويد ساختمانهاي قديمي و درختان كهنسال توجهتان را جلب ميكند، همهچیز قابلتوجه است، خانهها، نماها، مغازهها، آدمها، خودروها. همه چیز جلب توجه میکند جز خیریهای که برای کودکان بیسرپرست و بدسرپرست کار میکند. ساختمانی که هیچ نشانی از یک خیریه ندارد، نه تابلویی، نه نامی و نه تبلیغی. پلاک ٥، در میانه کوچه است؛ کوچهای با ساختمانهایی که نفسشان از پیری، درحال بندآمدن است. خانه قدیمی است، با حياطي پر از گل كه در دو طرف پلههاي پهن وسط حياط خودنمايي و شما را به در چوبي زيبا و قديمياي راهنمايي ميكنند تا پاي صحبتهاي «فاطمه برزگر» بنشينيد.
او میخواهد قصه بنياد خيريه زينب كبري(س) را روایت کند؛ بنيادي كه از سال ٥٧ با هدف نگهداري، تربيت و آموزش كودكان بيسرپرست و بدسرپرست فعاليت خود را شروع كرد و در سالهاي بعد حمايت از دانشآموزان و دانشجويان مستعد بيبضاعت و خانوادههايشان، حمايت و آموزش مادران سرپرست خانوار و امدادرساني در حوادث غيرمترقبه را به فعاليتهاي اوليه خود افزود. فاطمه برزگر خود را اينگونه معرفي ميكند: «متولد ١٣١٤ كه در دو رشته زبان انگليسي و كتابداري تحصيلاتش را ادامه داده است. سال ٥٣-٥٢ با توجه به تحصيلاتش در كتابداري در راهاندازي كتابخانه دانشكده علوم ارتباطات مخابرات تهران، كتابخانه حسينيه ارشاد تهران در کنار علي شريعتي و راهاندازي آسايشگاه معلولان كهريزك فعاليت داشته است، با اين وجود سر زدن به مراكزي كه در آن سالها پرورشگاه ناميده ميشدند را فراموش نميكرد.
برزگر اما علاقهاش را در كارهاي خيرخواهانه ميبيند و از سال ٥٣ همراه بعضي از دوستانش آپارتماني نزديك حسينيه ارشاد اجاره ميكند تا زنان سرپرست خانوار را حمايت كند و براي تامين منابع مالي اين خيريه كلاسهاي آشپزي، آموزش زبان انگليسي، خياطي و قرآن برپا ميشود. برزگر آموزش زبان انگليسي و آشپزي را بهعهده ميگيرد؛ يكي را به واسطه تحصيلاتش و ديگري را به دلیل علاقه. از اول به آشپزي علاقه داشت و پخت انواع و اقسام غذاها را ياد گرفته بود.
او در توضیح بیشتر میگوید: «سال نخست ازدواجم براي تحصيلات همسرم به سوئد سفر كرديم و همانجا كلاسهاي آشپزي را گذراندم.» به مرور زمان با شروعشدن فعاليتهاي انقلابي در كوچه و خيابانها كلاسهاي آشپزي جاي خود را به كمكهاي اوليه ميدهد و دكتر جريري كه سابقه زندانهاي شاه را داشت، تدريس اين كلاسها را بهعهده ميگيرد. «شايد براي نخستینبار بود كه كلاسهاي كمكهاي اوليه برپا ميشد.» خيريه خانم برزگر تا پيروزي انقلاب به زنان سرپرست خانواده خدمات ارايه ميكند و به فعاليتش ادامه ميدهد.
ورود به دنياي بچههاي بيسرپرست
در دوران مهدی بازرگان -نخستین نخستوزیر- محمد توسلي-نخستین شهردار تهران پس از انقلاب- مسئوليت شهرداري را بهعهده ميگيرد؛ سازماني كه در زيرمجموعهاش سازمان تربيتي را ميديد كه مسئوليت نگهداري از بچههاي بيسرپرست را بهعهده داشت، چون در آن دوره سازماني به نام بهزيستي وجود نداشت. برزگر درباه آن دوران ميگويد: «از من خواستند در اين سازمان شروع به كار كنم. با همسرم مشورت كردم و در نهايت با توجه به عشقي كه در وجودم نسبت به اين بچهها حس كردم، اين مسئوليت را قبول كردم.
تمام سالهايي كه به مراكزي از اين دست سر ميزدم، به اين واقعيت پي برده بودم كه اين بچهها محتاج محبتاند، چون وقتي يكي از آنها را در آغوش ميگرفتم يكي، دونفر ديگر هم خودشان را به من ميچسباندند.» او شرايط كار در اين مراكز را بسيار سخت توصيف ميكند و ميگويد: «بيشتر از تعداد بچهها پرسنل در آنجا مشغول به كار بودند، پرسنلي كه تحصيلات بالايي نداشتند و از نظر اخلاقي هم نميدانستند چطور بايد با بچهها برخورد كرد. يكي ديگر از مشكلات اين مركز اين بود كه ميشد جوانهاي ٢٧-٢٦ ساله را در كنار بچههاي ٤-٣ساله ديد. در ابتداي كار بچههاي بزرگتر را از كوچكترها جدا كرديم. در گامهاي بعدي طبق رده سني بچهها را به خانههايي كه از كميته گرفته بوديم، فرستاديم؛ هر خانه ١٥-١٠ بچه. البته خانهها تجهيز نبودند و نياز بود از نظر آشپزخانه، وسايل بهداشتي، خواب و... براي نگهداري بچهها تجهيز شوند كه اين كار صورت گرفت، البته با همان پرسنل مجبور به ادامه كار بوديم، براي همين در تغيير رفتار و اخلاق بچهها ناموفق بوديم. تا عصر پيش بچهها بوديم و فردا صبحش كه برميگشتيم ميديدم پنجرهها شكسته يا وسايل خانه تخريب شده است، چون يكي از پرسنل با بچهها بدرفتاري كرده و بچهها هم با تخريب وسايل عكسالعمل نشان دادهاند.
بعد از يكسال كار به اين شكل به اين نتيجه رسيديم كه در زمينه تربيتي و اخلاقي بچهها نتوانستهايم تغيير محسوسي ايجاد كنيم، براي همين پيشنهاد دادم پرسنل با شرط دريافت حقوق در خانه بمانند و پرسنل ديگري جاي آنها را بگيرند كه موافقت نشد، پس تصميم گرفتم ٣٠ نفر از بچههاي ٦ساله را با خودم ببرم تا به سبك درست تربيتي روي آنها كار شود. در مشورت با روانشناسها چيزي كه به من توصيه ميشد اين بود كه شخصيت اين بچهها شكل گرفته است، با اين حال خانهاي تهيه كرديم و بچهها را آنجا برديم و برنامه شبهخانواده از همانجا كليد خورد.»
قصه بنياد خيريه زينب كبري(س)
با آمدن ٣٠بچه، بنياد خيريه زينب كبري(س) ثبت شد. «با جداشدن بچهها كارهاي هنري و ورزشي را شروع كرديم و مانند يك مادر برايشان وقت گذاشتيم. به جز آشپزي و نظافت بچهها ساير كارهايشان را خودشان انجام ميدادند تا متكي به خود تربيت شوند. يكسال اين روش دنبال شد و در نهايت به اين نتيجه رسيديم كه ميشود با اين رويه كار كرد. براي اينكه بتوانيم كار ريشهاي انجام دهيم، تصميم گرفتيم بچهها را از سنين پايين بياوريم، به همين منظور با دادسرا، دادگستري و هلالاحمر مشهد و شيراز وارد گفتوگو شديم. بچهها واقعا در شرايط بدي نگهداري ميشدند و مانند يكتكه گوشت روي تخت افتاده بودند و پزشكها ميگفتند اين بچهها فلج هستند و خوب نميشوند. درواقع اين بچهها بيمارياي نداشتند، بلكه از كمبود محبت به اين وضعيت افتاده بودند. بچهها را آورديم و خوشبختانه نهتنها سلامتشان را بهدست آوردند، بلكه زير نظر دادستاني آنها را به فرزندخواندگي داديم. اين ارتباط با مراكزي از اين دست ادامه داشت تا اينكه بهزيستي راهاندازي شد و من مشاور شهيد فياضبخش شدم.»
٣٠کودکی كه دليلي شدند براي شروع به كار بنياد خيريه زينبكبري(س) حالا همگي ازدواج كردهاند و صاحب فرزند و نوه هستند و هنوز مادر فاطمه را از ياد نبردهاند و به او سر ميزنند. «وقتي موفقيت تكتك بچهها را ميبينم حس مادري را پيدا ميكنم كه فرزندش به موفقيت رسيده و تمام تلاشهايش به ثمر نشستهاند. اين حس واقعا قابلوصف نيست.»
حاشيههاي ساختمان بنياد
بنیاد زینب کبری(س) تا مدتها در نزد افکار عمومی چندان شناختهشده نبود، اما درست از روزی که یکی از رسانههای مخالف با معصومه ابتکار، رئیس سازمان محیطزیست، با هدف تخریب او فاطمه برزگر را که مادرش است، نشانه گرفت و مدعی شد زمین بنیاد مصادرهای و محلی برای دیدارهای خارج از برنامه معاون رئیسجمهوری است، نام بنیاد زینب کبری(س) نیز بر سر زبانها افتاد و توفیقی اجباری شد برای معرفی هرچه بیشتر فعالیتهای خیرخواهانه این بنیاد و آشنایی بیشتر با مادر نیکوکار رئیس سازمان محیطزیست. «اين خانه را از كميته گرفتيم، اما صاحب خانه ميداند كه اينجا به بنياد خيريه بدل شده و رضايتش را اعلام كرده است و ميخواهد اين فعاليتها ادامه پيدا كند.»
محيطي شبهخانواده و سختگيريها براي فرزندخواندگي
بنياد خيريه زينب كبري(س) كارش را با ٣٠ کودک ٦ساله شروع كرد و تمام سالهاي فعاليتش کودکانی را به خانوادهها سپرده است تا در خانوادهاي واقعي روزگار بگذرانند. مادر خانم ابتكار در اينباره ميگويد: «آوردن بچهها سختيهاي خودش را داشت و فراهم آوردن شرايطي براي اينكه بتوانند در محيطي مانند خانواده تربيت شوند هم به نوبه خود سختیها و مشكلاتي داشته و هنوز هم دارد اما به واسطه عشق به اين بچهها اين كار ادامه داشته است. هدفمان اين است که کودکان در محيطي شبيه به خانواده تربيت و به خانوادههاي مناسبي سپرده شوند، به همين دليل سختگيريهاي زيادي داريم و خوشبختانه همه اين سختيها باعث شده كار مثبتي صورت بگيرد و كمتر بچهاي از خانوادههايي كه پذيرش شدهاند به خيريه برگردند، البته خانوادهها خيلي خوب انتخاب ميشوند و ريزهكاريها و سختگيريهايي براي آن مدنظر داريم، هرچند بهزيستي هم قواعد و مقررات خودش را براي انتخاب خانوادهها دارد؛ بهعنوان مثال مدتي قبل خانوادهاي معرفي شد كه يك پسر ٦ساله داشت و ميخواست دختري را به فرزندخواندگي قبول كند كه ما قبول نكرديم چون آينده را مدنظر داشتيم و به اين فكر كرديم كه در دوران نوجواني و جواني درست نيست اين دو در يك خانه زندگي كنند. از هر جنبهاي كه به اين مسأله نگاه كنيم، درست نبود چه شرعي، چه عرف و...» بنياد خيريه زينب كبري(س) بهواسطه فراهم آوردن محيطي شبهخانواده از طرف رئيس شوراي فرزندخواندگي آمريكا تقدير و بهعنوان نمونه مناسب در خاورميانه معرفي شده است.
تهيه جهیزيه، حمايت براي ادامه تحصيل و مدرسهسازي
برزگر در اين سالها تنها دغدغه بچههاي بدسرپرست و بيسرپرست را نداشته و در حوزههاي ديگر فعاليتها و مسئوليتهايي را قبول كرده است. «از ١٧سال پيش ايده حمايت از بچههاي بااستعدادي كه از داشتن پدر محروماند و مادرشان مسئوليت اداره خانواده را به عهده دارد به ذهنم خطور كرد و از همان زمان در اين عرصه هم فعاليتهايمان را شروع كرديم. در اين سالها از اين بچهها دانشآموز، دانشجو و فارغالتحصيل در مقطع دكترا بسيار داشتيم، البته با تحت پوشش قرار گرفتن يكي از بچهها كل خانواده از حمايتهاي بنياد بهرهمند و خواهران و برادران آنها هم ترغيب ميشوند بهتر درس بخوانند. بنياد از اين بچهها تا پايان تحصيلات حمايت ميكند. گرچه در گام نخست معيار تحت حمايت قرار گرفتن بچهها استعداد است اما در ادامه خواهران و برادران اين بچهها هم تحت حمايت قرار ميگيرند، البته اگر دختران تحت حمايت ازدواج كنند، بنیاد جهیزيهاي در شأن آنها تهيه ميكند.»
يكي ديگر از كارهايي كه بنياد سالهاست به آن ورود پيدا كرده، كارهاي مربوط به فعاليتهاي هلالاحمر است. برزگر در اينباره ميگويد: «در زلزلهها بنياد هميشه ورود پيدا كرده است؛ زلزله رودبار، قائن، بم و... در اين حوادث ما كمكهاي مردمي را جمعآوري و كمكهاي جنسي را خود شخصا در مناطق آسيبديده توزيع ميكنيم و با كمكهاي نقدي به نام خيريه، مدرسه ميسازيم. در قائن مدرسهاي شبانهروزي ساختهايم كه دختران روستا در آن درس ميخوانند و تنها پنجشنبه و جمعهها به خانهشان ميروند، البته در براوات بم هم دبيرستان فنيوحرفهاي ساختهايم. در زلزله كرمانشاه هم كمكهاي نقدي به اندازهاي نبود كه مدرسهاي بسازيم، براي همين منتظريم مدرسهاي كه ساخته ميشود را تجهيز كنيم.» بنياد براي فعاليتش در عرصه کودکان بيسرپرست با مشكلات بسياري روبهرو بوده و هميشه اين نگراني را داشته که نتواند در اين عرصه كارش را ادامه بدهد براي همين به عرصههاي ديگر ورود پيدا كرده تا كارهاي نوعدوستانهاش ادامه پيدا كند: «در بومهن هم مدرسهاي فنيوحرفهاي راهاندازي كردهايم كه به زنان سرپرست خانوار آموزش ميدهد؛ قاليبافي، گليمبافي، خياطي و... و خوشبختانه بسياري از اين زنان خودكفا شدهاند. حتي چرخهايي در اختيار آنها قرار دادهايم تا در منزل كار كنند.»
باز باران
«باز باران» يكي ديگر از طرحهايي است كه بنياد خیریه زینب کبری(س) به آن ورود پيدا كرده است؛ تحت پوشش قرار دادن بچههايي كه با نقص ايمني به دنيا ميآيند، هدف این طرح است: «نقص ايمني، بيماري پرهزینهای است که نياز به مراقبتهاي ويژه دارد. بيشتر اين بچهها در روستاها و شهرستانها به دنيا ميآيند. يكسال و نيم، شايد هم دوسالي ميشود كه در اين عرصه شروع به فعاليت كردهايم و به همين منظور با بيمارستان امامخميني(ره) در ارتباطيم که بچههايي را به ما معرفي ميكنند. در اين مدت ٣-٤نفر از اين بچهها كه تحت حمايت بنياد قرار گرفته بودند، معالجه شدهاند.»
برزگر در مورد اين بيماري توضیح بیشتری میدهد: «اين بيماري مثل سرطان است و بايد برایش پيوند خون انجام شود. اگر اين پيوند از پدر، مادر يا خواهر و برادر بيمار باشد ٢٠تا٣٠ميليون هزينه دارد، در غير اين صورت بايد از خارج خون وارد شود كه بين ٦٠تا٧٠ميليون هزينه دربر دارد. البته بعد از پيوند بايد در شرايط ايزوله از آنها نگهداري شود. آزمايشگاهي، محلي موقتي در اختيار بنياد قرار داده تا براي شرايط ايزوله بچهها از آن استفاده كند.» اين بنياد از طريق كمكهاي مردمي هزينههاي تمامي فعاليتهايش را تامين ميكند اگرچه سالي سه بار خود بنياد بازارچهاي برپا ميكند تا بخشي از هزينههايش تامين شود و اين در حالي است كه پرسنل خيريه از حقوق و بيمه برخوردارند و بهزيستي تنها براي هر كودك صد و بيست، سي تومان ميدهد و حسابرسيهاي بنياد ميگويد ماهانه هر كودك يكميليون هزينه دارد.
«فاطمه برزگر» اميدوار است بنياد در سالهاي دور بتواند جايگاه امروزش را حفظ كند: «از ابتدا ما اصولي كار را دنبال كردهايم و به عبارتي كارهايمان پايهاي بوده و فكر ميكنم در آينده هم جايگاهش را حفظ كند. اميدوارم تمام كساني كه بعد از من اين بنياد را اداره ميكنند همين مسير را ادامه بدهند.» او مرگ را شيرين و دلچسب ميداند: «الان مرگ را خيلي خوب ميبينم. فكر ميكنم اداي وظيفه كردهام و از خدا خواستهام با لب خندان از دنيا بروم.» برزگر در مورد سختي كار ميگويد: «مسئوليتها سنگيناند اما خدا كمك ميكند. درواقع ٢٤ساعته مشغول فعاليتهاي بنياد هستم اما هميشه به اين فكر ميكنم كه اينها بچههاي من هستند و يك خانوادهايم. واقعيت اين است كه اگر روزي اين بنياد نباشد، من هم نيستم.»
زندگي شخصي فاطمه برزگر
«از دوران كودكي شاهد كارهاي خير مادرم بودم. مادرم هميشه از پدربزرگم ميگفت كه چطور مخفيانه به ديگران كمك ميكرده است. خوب آن دوران را به ياد دارم. پدرم مالك بود و هميشه مادرم همراه زنان فاميل چرخهايشان را دور هم جمع ميكردند و براي زنان و دختران كشاورز لباس ميدوختند. دختران زيادي را هم مادرم عروس كرد. مادرم از پدربزرگم تعريف ميكرد كه مرد تاجري بوده و هميشه از كارگزارش ميخواسته تا خانوادههاي بيبضاعت را شناسايي كند و عبا بر سر ميكشيده و مخفيانه به آنها كمك ميكرده است.
بهنظرم رسالت من هم در زندگي فعاليت در اين عرصه بوده است. خداوند از اول اين مسير را براي من انتخاب كرده بود و من نميدانستم و ناخودآگاه خودم را در اين مسير يافتم، هرچند عشق به کودکان از اول در وجودم بوده و هست و خواهد بود. با تقی ابتکار که پسرعمهام است، ازدواج كردم. ما در تهران زندگي ميكرديم و به شخصه شناخت زيادي از آقاي ابتكار نداشتم. بعد از فوت پدرم، من و پسرعمهام با هم ازدواج كرديم. سال اول زندگيمان در سوئد گذشت و بعد از آن به تهران برگشتيم و تدريس در دانشگاه تهران را شروع كرد. آقاي ابتكار در مكانيكي ريلهاي راهآهن تحصيل كرده بود اما ادامه تحصيل دوباره ما را مسافر كرد و اينبار به آمريكا. او تحصيلاتش را در مقطع فوقليسانس و دكترا به پايان برد.
خوب به ياد دارم كه تز دكترايش مورد توجه ناسا قرار گرفت تا جايي كه از او خواستند جذب اين سازمان شود و فعاليت كند اما او گفت: «پوست و استخوانم در ايران رشد كرده است.» به تهران برگشتيم و دوباره شروع به تدریس در دانشگاه تهران كرد. در تمام اين سالها زندگي شخصيام را يك زندگي ميديدم و زندگي با بچههاي بنياد را زندگي ديگري. البته هميشه نسبت به بنياد تعصب بيشتري داشتم. بيشترين تاكيدم بر كارها و فعاليتهاي بنياد بود. مرحوم آقاي ابتكار در زمان حيات فعاليتهاي ارزندهاي داشت. با تمام مشكلاتي كه وجود داشت فنيوحرفهاي را راهاندازي كرد، چون بر اين باور بود كه ما به پشت ميزنشين نياز نداريم و كشور به متخصصان آچار به دست بيشتر نياز دارد، اگرچه همان زمان هم وزير وقت آقاي گلپايگاني با اين مسأله مخالفت ميكرد اما آقاي ابتكار شروع كرد و موفق شد. دوگانهسازي اتومبيلها در مشهد و شيراز هم از كارهاي آقاي ابتكار بود و همينطور نانوتكنولوژي را راهاندازي كرد.
البته در همه اين سالها مسئوليتهايي را هم به عهده داشت؛ معاون رئيسجمهوری، رئيس سازمان محيط زيست و... معصومه ابتكار تنها فرزندم است و در همه اين سالها سعي كردهام نقش مادري و مادربزرگ بودن را بهخوبي ايفا كنم. هميشه در عينحال كه حواسم به كار و فعاليتهاي بنياد بوده زندگي شخصي خود و دخترم را گوشه ذهنم داشتهام. خيلي وقتها از نوههايم همينجا نگهداري كردهام. واقعيت امر اين است كه بنياد هیچ مشی یا خط سیاسی را دنبال نميكند چون هدف، این مسائل نیست. دغدغه ما بچهها و مسائل فرهنگی است. شايد گمان كنند به واسطه خانم ابتكار چهرههاي سياسي به اين بنياد رفتوآمد داشته باشند، در حالي كه اينگونه نيست.»
منبع: روزنامه شهروند / لیلا مهداد / 2 خرداد 1397