متن کامل گفتگوی "دیدارنیوز" با رضا اکبرینوری پیرامون تفکر انتقادی؛
دیدارنیوزـ رسول شکوهی: تفکر انتقادی یکی از مباحثی است که چند سالی است در ایران پا گرفته و افراد مختلفی به سراغ آن رفتهاند. در همین راستا گفتگویی با رضا اکبرینوری استاد دانشگاه و کارشناس تفکر انتقادی داشته ایم که متن کامل آن در ادامه میآید.
دیدارنیوز: من فکر میکنم خلاقیت، تفکر انتقادی، مهارتهای زیستی، مهارتهای اجتماعی، توانایی حل مسئله از فیزیک و ریاضی و شیمی برای کودکان ما در مدرسه هم مفیدتر و هم واجبتر است. سؤال اول من یک سؤال به ظاهر ساده، اما مهم است. تفکر انتقادی چیست؟
اکبرینوری: سؤال هم سخت است و هم ساده است. این سؤال کل پیکره تفکر انتقادی را در بر میگیرد. برای شروع از همین ابتدا عرض میکنم که ما تفکر انتقادی را اصطلاحاً برای شیوه درست اندشیدن و واضح اندیشیدن و عقلانی و استدلالی اندیشیدن و مبتنی بر ارزیابی میبینیم. وقتی میگوییم فردی مهارت تفکر انتقادی را دارد به آن معنا است که به توانایی که ما از آن تحت عنوان توانایی اندیشیدن یاد میکنیم، مجهز است.
دیدارنیوز: نسبت این توانایی اندیشیدن با تفکر خلاق و تفکر تحلیلی و ... چیست؟
اکبرینوری: بین تفکر خلاق و تفکر تحلیلی، تفاوت وجود دارد. در تفکر خلاق، فکر معطوف به ساختن و تولید کردن و ایجاد کردن است. در تفکر انتقادی، محوریت با ارزیابی کردن است. یعنی کار تفکر انتقادی این است که دستاوردهای فکری و عملی ما را مدام به ارزیابی بگذارد و آنها را واضحتر و منطقیتر نماید. استدلالهای لازم را برای آنها فراهم بیاورد و بعد زمینه ارتقاء آنها را ایجاد کند. به این معنا تفکر خلاق و تفکر انتقادی، دو رویه یک سکه هستند. اما یکی معطوف به ساخت و تولید است و دیگری معطوف به سنجش و اعتبار سنجی است. تفکر تحلیلی زیر مجموعه تفکر انتقادی قرار میگیرد.
دیدارنیوز: یک ویژگی اصلی تفکر انتقادی پرسشگری است. نسبت تفکر انتقادی با پرسشگری و آموزش پرورش چیست؟
اکبرینوری: تفکر انتقادی یک سری مبانی و معیار و مؤلفه دارد و یکی سری هم خروجی و دستاورد دارد. از جمله مبانی بسیار مهمی که در تفکر انتقادی عملاً موتور محرکه تفکر به معنای درست است مهارت یا روحیه یا توان پرسشگری است. به این معنا آنچه که ما مد نظر داریم این است که دانشآموزان و فرزندان و افراد جامعه ما پیش از این که هرگونه داوری، قضاوت و هرگونه تصمیمگیری را بخواهند در رابطه با موقعیت یا موضع و مسالهای انجام دهند باید پیش از هر کدام، یک سری پرسشها را مطرح کنند. حالا این پرسشها برخی معطوف به مبانی و برخی معطوف به اجزاء و ترکیب و تحلیلی و برخی معطوف به پیامدها و نتایجی است که از یک مسئله یا موقعیت ممکن است به دست آید. اما وجه مشترک همه اینها توانایی پرسشگری است. پرسشگری در تفکر انتقادی از اهمیت زیادی برخوردار است به این معنا که اساساً تفکر انتقادی بدون پرسشگری نمیتواند محقق شود. اهمیت پرسشگری در تفکر انتقادی در این است که شکافنده است. وقتی ما پرسش میکنیم مسیری را میشکافیم یا فضایی ایجاد میکنیم تا بتوانیم شفافتر ببینم و ارزیابی کینم. آنچه در رابطه با بحث نظام آموزشی و مدرسه مهم است این است که ما بتوانیم فرزندان خود را در نظام آموزشی به توان پرسیدن و جسارت پرسیدن و چگونه پرسیدن مجهز کنیم.
دیدارنیوز: یکی از نقدهای جدی به آموزش پرورش ما تاکید بیش از اندازه بر محفوظات است و تحلیل و تفکر کمرنگ میشود. برای تفکر انتقادی در عمل چه باید کرد؟ در دنیا در رابطه با تفکر انتقادی در مدارس چه کارهایی انجام میدهند؟
اکبرینوری: بسیار سخت است که ما این فرایند را در فضای آموزشی به نتیجه برسانیم. یک اشتباهی که معمولاً در مورد تفکر انتقادی در جامعه رخ میدهد این است که مسئولین ما و مدیران آموزشی ما تصور میکنند تفکر انتقادی یعنی یک واحد درسی است؛ و یا اینکه چند صفحه از یک کتاب را به تفکر خلاق و یا تفکر انتقادی اختصاص دهند و دانشآموزان، سالی ۱۰ صفحه تفکر خلاق بخوانند و شاید تمرینهایی انجام دهند تا این سبک از تفکر ایجاد شود. کاملاً اشتباه است. مشخصاً در جوامع پیشرو دنیا تفکر انتقادی بسیار مهم است. تفکر انتقادی را جریان پایدار و مستمر در آموزش میبینند که این جریان در همه دروس و در همه فعالیتهای فوق برنامهای مدارس و نظامهای آموزشی جاری است. یعنی وقتی میگوییم فرزندان ما باید متفکر تربیت شوند. معنایی که ما از آن صحبت میکنیم یعنی ما درس شیمی و فیزیک و تاریخ و ریاضی و... را بر بستر تفکر انتقادی باید آموزش دهیم. فرزندان ما تفکر انتقادی را در اجزای آموزشی و درسی خودشان میآموزند. فرزندان ما در نظام آموزشی که بر این مبنا آموزش میبینند، وقتی هندسه میخوانند به درک هندسی دست مییابند. درک و فهم کردن چیزی فراتر از آموختن است. مشکلی که ما داریم این است که فرزندان ما هندسه را میآموزند، اما درکی از آن ندارند. بقیه دروس هم همینطور است. تفکر انتقادی یک پروسه مستمر و نسبتاً در آموزش طولانی مدت است. بدان دلیل که امروزه متخصصان تعلیم و تربیت که مبنای آنها تفکر انتقادی است بر این اعتقادند که برای اینکه فرزندان در نظام آموزشی مهارت اندیشیدن پیدا کنند به یک پروسه ۱۲ تا ۱۶ ساله نیاز دارند. یعنی از ۶ سالگی تا ۱۸ سالگی یا ۲۴ سالگی. به همین دلیل این فرایند مستمر است و مشخصاً با حوزه درک کار دارد.
آموزش به دو شیوه میتواند رخ دهد. یک بار آموزش میدهیم و در آن تحریک حافظه مد نظرمان است. در چنین شرایطی طبیعتاً آنچه که برای ما مهم میشود، سواد اطلاعاتی است. یعنی هر چه بچههای ما سواد اطلاعاتی بیشتری داشته باشند و اطلاعات انباشته کنند اینها افراد موفقتری هستند. نظام پاداش و تنبیه را هم روی همین مسئله قرار میدهیم. در نوع دوم تعریف ادراک و تفهیم فهم، مد نظر است و دیگر خیلی سواد اطلاعاتی مهم نیست. چون فرزندان ما وقتی نمیدانند با اطلاعاتی که در اختیار دارند باید چه کنند، طبیعتاً هر چه اطلاعات به آنها دهیم برای آنان بیشتر یک مصیبت است. با این همه محفوظات نمیدانند چکار کنند و زیر آن اطلاعات دفن میشوند و خلاقیتشان از بین میرود و نمیتوانند مسیرشان را انتخاب کنند.
دیدارنیوز: بحثی که در نظام آموزشی ما پیش میآید این است که همه در نظر از این بحث میکنند که ما باید کودکان را به سمت تولید و خلاقیت ببریم. اما در عمل این اتفاق رخ نمیدهد و باز هم به تعبیر شما به همان نظام پاداش و تنبیه برمیگردد. بچهها و خانوادهها هنوز متوجه نشدهاند چه چیزی برایشان کاربردی است. چه کاری میتوان انجام داد که متوجه شوند این تفکر انتقادی است که در زیست جمعی و فردی کار میکند. اول باید از کجا آغاز کرد؟
اکبرینوری: عرض کردم فرایند دشواری است به این معنا که بپذیریم کار سنگین و زمانبری را در پیش داریم. شاید اولین جایی که باید اتفاق بیفتد حوزه ادراکی مدیران آموزشی و خانوادههای ما است. یعنی درک کنیم که آنچه به عنوان تفکر انتقادی مطرح است تا چه اندازه در سرنوشت تک تک فرزندان جامعه ما در درجه اول و بعد سرنوشت جمعی جامعه ما مؤثر است. برخی از کشورها و مؤسساتی که چهار دهه است به صورت حرفهای در زمینه تفکر انتقادی کار میکنند یک عبارتی دارند که «آینده جهان از آن جوامعی است که آموختن بیندیشند». این حرف یک حرف معنی داری است. یعنی اگر قرار است که من موفقیتی کسب کنم و موقعیتی داشته باشم و دستاوری برای خودم و جامعه خودم داشته باشم، مسیر آن از اصلاح شیوه اندیشیدن میگذرد. اگر این اتفاق درحوزه ادراکی مدیران آموزشی ما اتفاق بیفتد، کار ما سادهتر خواهد شد. چون آنها میدانند چه رسالت و مأموریت مهمی را در پیش دارند. بعد از آن میتوان مسیر را تعیین کرد. اینکه معلمان ما، خودشان مهارت اندیشیدن را یاد بگیرند. آنها هم میتوانند هم زمان با دانشآموزان یادگیری را شروع کنند. با توجه به توانایی و تجربه معلم در تدریس، میتواند آموزش را با دانشآموزش شروع کند و ضمن آموزش دادن، خودش هم یاد بگیرد. این اتفاقی است که در خیلی از نظامهای آموزشی رخ میدهد. ضمن اینکه به طور موازی میتوانیم دانشگاههایی که معلم تربیت میکنند، یک یا دو سال قبل اینکه این افراد وارد دوره آموزش جدی با بچهها شوند تحت آموزش قرار گیرند.
دیدارنیوز: بنابراین ما به چند سطح میرسیم؛ ۱- مدیران ۲- معلمان و مربیان ۳- خانواده ۴- بچهها. آیا در خصوص معلمان و مربیان نکتهای باقی مانده است که بفرمایید؟
اکبرینوری: یکی دو نکته درمورد مربیان وجود دارد. از آنجایی که بحث تفکر در درجه اول خیلی بدیهی به نظر میرسد، این نگاه وجود دارد که معلمانی که مهارت لازم را کسب کنند میتوانند با دانشآموزان شروع به کار کنند و در خصوص خانواده باز هم باید تغییر ادراک اتفاق بیفتد. چون میتواند تبدیل به یک مطالبه در خانواده شود. چطور امروز خانوادهها تشخیص میدهند که باید یک زبان دوم یاد بگیرند؟! خانواده باید در یک نقطهای به این تشخیص برسد که فرزندش باید اندیشیدن بیاموزد؛ که ممکن است در خرید کتاب و یا ویدئوهای آموزشی برای این کار، مسیر بچه را هموار کند. در عین حال خودش هم آموزش ببنید. طبیعتاً مدیران، مربیان و بعد خانوادهها در کنار فرزندان قرار میگیرند تا بتوانند این مسیر را سریعتر و بهتر هموار کنند. چون زمان زیادی نداریم؛ و هر چه زمان از دست بدهیم، کار برای ما دشوارتر خواهد شد به دو معنا یکی که کشورهای دیگر در این زمینه خیلی سریع حرکت میکنند و دستاوردهای زیادی دارند. کما اینکه تمام کتابهای تفکر انتقادی ترجمه است؛ و هنوز خودمان کتابی ننوشتهایم. بعد نوبت فرزندان است. با توجه به سن فرزند، وضعیت متفاوت است. از کودکان ۵ ساله تا مقطع دبستان نمیتوان انتظار داشت که خودشان مسیری را برای این موضوع هموار کنند. ما یک طیف فرزندان بالغتری داریم که با آگاهی بخشی به اینها میتوانیم مجابشان کنیم که خودشان دنبال مفهوم بروند. برای رفتن در این مسیر، شرط اول این است که ما حوزه ادراک را دستخوش تغییر قرار دهیم و افرادی که اثرگذار هستند آگاهی پیدا کنند که ما چه زمانی، در قبال چه امر مهمی داریم از دست میدهیم.
دیدارنیوز: این نوع حوزه ادراک و نسبت آن با تفکر انتقادی کاملاً اکتسابی است. برای کسب تفکر انتقادی چه مهارتهایی را باید آموخت؟
اکبرینوری: خیلی مفصل است و به دورههای اموزشی متعددی نیاز دارد. مقدمتاً آنچه ما نیاز داریم که اتفاق بیفتد و راه را برای درست اندیشیدن هموار میکند، مقوله پرسشگری است. جامعه ما جامعهای است که بیش از اینکه پرسش داشته باشد، پاسخ دارد. پاسخهایی که ما برای موقعیتهای مشابه، همیشه آماده داریم که ارائه کنیم. وقتی میگوییم ما باید مهارت پرسشگری یاد بگیریم یعنی در ما باید چند اتفاق بیافتد: ۱- اینکه ما آگاهی پیدا کردیم که وادی جهل ما یا نداستنهای ما بزرگتر از دانستههای ما است. پس کمتر پاسخ میدهیم. ۲- میپذیریم که پرسشگری است که میتواند وضعیت را برای ما واضحتر کند و در قبال این وضعیت میتوانیم فکر کنیم و داوری کنیم و مسیرمان را انتخاب کنیم.۳– جسارت و اعتماد به نفس لازم را برای مواجهه با موقعیتهای کمتر شناخته شده پیدا میکنیم. ما به دلیل ابهام در موقعیتهای کمتر شناخته شده از ورود به آنها ابا داریم و سعی میکنیم با موقعیتهای آشنا زندگی کنیم؛ لذا بخش مهمی از زندگی ما به بخش نا اندیشیده مربوط میشود. پرسشگری این جسارت را میدهد که با موقعیتهای مبهم و دشوار و تا اندازهای ناشناخته روبه رو شویم. ۴- و در نهایت وادی کشف است. پرسشگری معطوف به کشف است. کشف خود، دیگری یا مسئله یا موقعیت. بعد حل مسئله است. ما باید آنقدر در قبال موقعیتها و مسئلهها و جملات بپرسیم تا به این نتیجه برسیم که در یک وضعیت آشنا و شفافی قرار داریم و در این موقعیت آشکار و شفاف اقدامی انجام داد یا مسیری را برای حرکت تعیین کرد.
دیدارنیوز: اتفاقی که در عمل رخ میدهد این است که در مدرسه، بچهای که پرسشگری میکند طرد میشود و بچهای که تسلیم است مورد پذیرش است. در واقع در عمل علاقهای به این جنس تفکر وجود ندارد.
اکبرینوری: مشکل حوزه ادراکی است. ما در اذهان خودمان کمبود وقت داریم. کمتر حوصله داریم. چرا این گونه است؟ به دلیل اینکه شیوه ادراکی ما به عنوان پدر و مادر یا مربی آموزش و پرورش یا مدیر تصمیم گیرنده در نظام آموزشی شیوهای است که این مسائل را به ما القا کرده است. چون اینگونه القا شده و اهمیت کاری را که داریم انجام میدهیم و فلسفه کاری که انجام میدهیم درک نکردهایم نمیتوانیم کار را به درستی پیش ببریم. اینکه شما میفرمایید که ما صبوری لازم نداریم و به بچههای پرسشگر اهمیت نمیدهیم و وقت پرسشگری برای بچههای پرسشگر نمیگذاریم برای این است که اهمیت موضوع را درک نکردهایم و متوجه نشدهایم که بچههای ما با پرسشگری است که بزرگ میشوند، بالغ میشوند، شجاعت پیدا میکنند، کشف میکنند و خودشان و جامعه را میشناسند؛ لذا برای بچهها چه در مدرسه و چه در خانواده معمولاً پاسخهای آمادهای داریم که با این پاسخهای آماده، مسیر تفکر فرزندانمان را میبندیم و مسدود میکنیم. ما در تفکر انتقادی میگوییم «آموزش، پر کردن یک سطل خالی نیست، بلکه روشن کردن شعله آتش است». در نظامهای آموزشی که به تحریک حافظه میپردازند، ذهن را مانند یک سطل خالی میببنند که مدام باید آن را با سواد اطلاعاتی پر کنند و هرچه این سطل پر شود، فرد موفقتر است. اما در تفکر انتقادی آنگونه نیست. ما باید شعلهای را در فرزندانمان روشن کنیم. این شعله پرسشگری است. جسارت افتادن در وادی پرسشگری است. اینکه فرزندان ما بتوانند شکافنده، زندگی کنند.
دیدارنیوز: جذاب بود. آموزش پر کردن یک سطل خالی نیست، روشن کردن شعله آتش است. مشکلی که باز اینجا است این است که خودِ دانشآموز با یک معیارهایی سنجیده میشود که معیارهای اصیلی نیست. مثلا اینکه مدارک تحصیلی بسیار ارزشمند است. نسبت پیدا کردن این تفکر با یک امر بیرونی است. تا اینکه بخواهد در یک فضای آکادمیک بشود. در جهان پیرامون یا در طبیعت یا در کار است. ولی ما این فضاها را نداریم. از دل نظام آموزشی و دانشگاه ما، کار حاصل نمیشود و همه معطوف به یک مدرک است. این مسئله نه در فرایند کار ما وجود دارد و نه در نتیجه وجود دارد.
اکبرینوری: نظر من این نیست که از نظام اموزشی ما چیزی درنمیآید، اما آنچه خارج میشود انتظارات ما را برآورده نمیکند. با سرمایهای که در اختیار داریم این سرمایه باید خروجی قدرتمندتری را ارائه بدهد، اما این اتفاق نمیافتد و البته به صورت تصادفی و موردی اتفاقاتی رخ میدهد، اما فراگیر نیست. وقتی از تفکر انتقادی صحبت میکنیم یعنی از افراد جامعه میخواهیم خودشان برحسب تواناییها و امکانات و استعدادهایشان زندگی خود را شکل دهند. چرا در جامعه مدرکگرایی و رو آوردن به دانشگاه شایع میشود. زاویهای که قصد ورود به آن را دارم مفهومی است تحت عنوان copy - paste، یعنی رونویسی کردن. دانشگاهیهای ما با این، خوب آشنایی دارند. در مقاله و رساله و کتاب به وفور به کار برده شده است. دریافت من از جامعه این است که رونویسی کردن در همه زندگی ما یک فعل فراگیر است. چون پسر همسایه من به دانشگاه رفت پس بچه من هم باید دانشگاه برود. چون بچه دختر خاله من کلاس موسیقی رفت بچه من هم باید به این کلاس برود. این در معماری ما هم وجود دارد. اینکه میگوییم حوزه نا اندیشیده یعنی به زعم من تقریباً پیکره جامعه ما به دلیل اینکه هر کسی برای شکل دادن به زندگی خود نمیاندیشد بنابراین از روی دیگران رونویسی میکند به همین دلیل در زمنیههای مختلف شبیه هم میشویم. بعد فکر میکنیم مسائل همه ما شبیه هم است. در صورتی که الزاماً اینگونه نیست. هر کسی در شرایط خود مسائل خود را دارد. نتیجه این میشود که هدف گذاریهای مان را شبیه هم قرار میدهیم. پس همه باید دانشگاه بروند. چون خودمان برای شکل دادن به زندگی فرزندانمان نیاندیشیدهایم که بر حسب تواناییها و استعدادها وامکاناتی که در اختیار فرزندان هست بتوانیم زندگیشان را ساماندهی کنیم و موفق باشیم.
دیدارنیوز: بعضی این تفکر انتقادی را به فردگرایی متهم میکنند. یعنی نقش ساختارها و نظام سیاسی در آن دیده نمیشود و محوریت را به فرد میدهد. جواب شما چیست؟
اکبرینوری: این حاصل دریافت غلط از تفکر انتقادی است. اتفاقاً تفکر انتقادی باعث قدرتمندی سیاسی و اجتماعی میشود به شرطی که ما قدرت را در این نبینیم که کسی از ما پرسش نکند. حتی کسانی که فکر میکنند قدرت در این است که کسی از آنها پرسش نکند، خظا میکنند. چون در نهایت ما برای مدت کوتاهی میتوانیم پرسشگران را به حاشیه برانیم. چه بهتر اینکه ما پرسشگرانی توانمند تربیت کنیم. کسانی که دغدغه جامعه دارند و امکان و شرایط و توان گفتگو کردن با مسائل و موقعیتهای پیرامون خود را دارند.
ما در تفکر انتقادی دو تا از مسائلی که خیلی خوب یاد میگیریم انصاف است و دیگری تواضع عقلی است. کسانی که به توانایی درست اندیشیدن مجهز شدهاند، میتوانند درکی از تواضع عقلی داشته باشند. چون اینها آموختهاند که به عنوان یک فرد در بهترین حالت، فردی هستند که در قبال یک مسئله، راهکارها و استدلالها و شرایط و ویژگیهای مختص به خود را میتوانند ارائه دهند. در قبال همان مسئله در شرایط دیگر در زمان دیگر و در جوامع دیگر ممکن است راهکار بهتری داشته باشند. ربط مستقیمی بین تفکر انتقادی و اخلاق وجود دارد که انصاف یکی از آنهاست. انصاف یعنی اینکه ما میتوانیم با دیگران فهم همدلانه داشته باشیم. میتوانیم خودمان را جای دیگران تصور کنیم. در مقوله انصاف هست که اجازه بدهیم دیگران هم ظهور و بروز داشته باشند و شرایط برایشان مهیا باشد. تفکر انتقادی این نیست که مدام موضع گیرانه بحث کنیم. ما در تفکر انتقادی به معیارهای اندیشیدن میپردازیم که با انتقاد کردن متفاوت است. هر چند انتقاد کردن هم بخشی از این مسئله است. در جامعه یک اصطلاح غلط باب شده و افراد مختلف هم از آن استفاده میکنند که انتقاد سازنده خوب است. در تفکر انتقادی، انتقاد فی نفسه سازنده است و انتقاد غیر سازنده نداریم. اما شرطش این است که مهارت انتقاد کردن را آموخته باشیم. آنچه که ما آن را نقد مخرب مینامیم اصلاً نقد نیست. وادی نقد اساساً سازنده است. هر چند ممکن است گوشههای تیز و برندهای داشته باشد.
در دین ما هم این امر وجود دارد. انسان باید خود را بازخواست کند. تفکر انتقادی فضا را شفاف میکند. برخی از کسانی که با تفکر انتقادی مشکل دارند، با فضای شفاف میانهای ندارند. مولانا میگوید نکتهها چون تیغ پولاد است تیز/ پس تو، چون سپر نداری واگریز. نیاز به سپر داریم. ما نیاز داریم بیاموزیم. زندگی در بعضی جاها برندگیهایی دارد. این برندگیها موجب تعالی جامعه خواهد شد. وگرنه اگر قرار باشد ما جامعهای داشته باشیم که همه یکدیگر را تایید کنند، خب هیچ اتفاقی در این جامعه رخ نخوهد داد.
دیدارنیوز: یادم است از شما شنیده بودم پیشرفت از دیالکتیک نقد و اصلاح زاده میشود. میخواهم وارد بحث معضلات اجتماعی شوم. جامعه ما درگیر معضلات اجتماعی ویژهای مثل اعتیاد در سنین پایین، فقر، طلاق، حاشیهنشینی و ... است. در زیست اجتماعی فردی ما این تفکر انتقادی برای کاهش حجم بالای این معضلات اجتماعی چه کمکی میتواند بکند؟
اکبرینوری: من معتقدم تفکر انتقادی مهارت مادر است. مانند دوندگی در ورزش. مهارت مادر یعنی اینکه من چه به عنوان فرد و چه به عنوان شهروند و چه به عنوان پدر، مادر، متخصص و ... برای زیستن چه در زندگی روزمره و چه در زندگی حرفه ای و چه در زندگی فردی و چه در زندگی جمعی نیاز دارم درست بیاندیشم. چون زندگی من به طور روزمره و زندگی حرفه ای و تخصصی من همواره مبتلابه مسائل متعددی است. من باید برای مسائلم راهکارهایی پیدا کنم و پاسخهایی داشته باشم. اگر من نیاموخته باشم که چگونه فکر کنم چگونه میتوانم با کوچکترین مسائلم رو به رو شوم. هر گامی که در زندگی میخواهم بردارم باید بتوانم آن را شفاف کنم، ارزیابی کنم و آن را از وادی ابهام خارج سازم. بعد در مورد آن تصمیمگیری کنم. آنچه که شما به عنوان معضلات اجتماعی مطرح میکنید بخش عمدهای از آن ناشی از ناتوانی ما در پیدا کردن مسیرهای درست است. اگر من نتوانم مسیر درست را پیدا کنم بدان معنا است که تشخیص درستی ندادهام. این بدان معناست که مسئله را نشناختهام. اینها در پرتو توانمند شدن من در اندیشیدن است. ما مدام به فرزندان خود میگوییم که فلان کار را نکنی، فلان پیشنهاد را نپذیری و .... اما در خیلی از موارد کارساز نیست. ما باید توانایی تعریف موقعیت را در لحظه برای فرزندانمان فراهم کنیم. تا این امکان را پیدا کنند در موقعیتهای مختلف تصمیم درست بگیرند. این زمانی رخ میدهد که توانایی را پیدا کند که در لحظه تشخیص دهد در چه موقعیتی رو به رو است. یکی از معضلات ما این است که خودمان یا فرزندانمان مستحیل در جمع میشوند. چه جمع هم سن و سالان؛ چه همکاران و چه همسایگان. بدان معنا که اراده خود را به دست جمع بسپارند. باید درمان فکر کنیم. بخش عمدهای از معضلات اجتماعی و معضلات فرهنگی در جامعه ما ناشی از این است که افراد نتوانستهاند در موقعیتی که قرار گرفتهاند درست بیاندیشند و در نتیجه، درست تصمیم بگیرند. منکر بحثهای ساختاری نیستم. فقر، در بزهکاری اجتماعی بحث مهمی است. اما اگر ما فقیر بودیم الزاماً باید بزهکار شویم؟ نه اینگونه نیست. جوامعی داریم که میانگین توانایی مالیشان خیلی بالا نیست، اما میزان بزه آنها از جامعه ما پایینتر است. پس هر چند فقر ممکن است رابطهای با شرارت و ناهنجاری داشته باشد، اما این رابطه یک رابطه الزامی نیست. فردی که در یک محیط ناهنجاری دنیا آمده، لزومی ندارد و محکوم نیست که ادامه بدهد. توانایی خروج از این مسائل را میتوان با تفکر انتقادی به فرد داد. چه بسا بشود از یک وضعیت ناهنجار به وضعیت هنجار برویم.
دیدارنیوز: با همه این بحثهایی که شد خروجی نظام آموزشی ما باید چه چیزی باشد؟
اکبرینوری: جمله معروفی وجود دارد که متخصصان تعلیم و تربیت که بر مبنای تفکر انتقادی، تعلیم و تربیت را تعریف میکنند: «آینده جهان از آن جوامعی است که آموختن بیندیشند». ما باید به این فکر کنیم که خروجی نظام آموزشی ما باید تربیت مجامع متفکران باشد. یعنی کلاسهای درس ما باید به مجامع کوچک تفکر تبدیل شود. خروجی این کلاسهای درس باید عرضه این مجمع متفکران به جامعه باشد. وقتی اینگونه نگاه میکنیم باید رویکرد ما از تحریک حافظه به تحریک ادراک تغییر کند. باید بدانیم رابطه نزدیک و مستقیم و جدی بین تفکر انتقادی و یادگیری وجود دارد. ما فکر میکنیم یادگیری مربوط به این است که فرزندان ما بیشتر بیاموزند اما باید بگویم که یادگیری معطوف به این است که فرزندان ما بیشتر بدانند. ما میتوانیم ریاضی و فلسفه بیاموزیم، اما ریاضی و فلسفه ندانیم. وقتی میگویم مجامع متفکران، یعنی فرزندان ما باید در نظامهای آموزش ما به جای اینکه مسائل را بیاموزند، از طریق درگیر شدن با محتوای درسی و مسائل جامعه، رویکرد دانستن را به جای رویکرد آموختن در پیش بگیرند. ما در حال حاضر در نظام آموزشی به بچهها میآموزانیم. اما معنای آن دانستن نیست و اگر هم هست انقدر گستره دانستن، کوچک است که نمیتواند اتفاقهای بزرگی از طریق خروجیهای نظام آموزشی رقم بزند. نظام آموزشی ما باید تبدیل به مجامع متفکران شود و خروجی ما هم باید ارائه افراد صاحب فکر و کسانی که میدانند، به جامعه باشد.
دیدارنیوز: این نظام آموزشی را هم که در مدرسه محدود نمیکنید؟
اکبرینوری: تمام سطوح تماس (touch point) باید نظام آموزشی را حمایت کنند. فرزند ما در مدرسه، خانواده و گروههای هم سن و سال و کلاسهای فوق برنامه از ورزش تا هنر و... و رسانهها، همه اینها باید این رویکرد را به عنوان یک رویکرد اصلی بپذیرند. اگر این اتفاق رخ دهد گستره آموزشی ما خیلی سریعتر میتواند به آن هدف آموزشی که مد نظر ما هست برسد. البته این بدان معنا نیست که منتظر بماینم همه اینها همگرا شوند. همه ما باید وظیفه خود را به سهم خود انجام دهیم.
دیدارنیوز: میخواهم در چارچوب تفکر انتقادی وارد بحث آسیب شناسی نظام آموزشی با محوریت مدرسه شوم. جدای از مواردی که فرمودید در رابطه با آسیب شناسی نظام آموزشی به چه مواردی میتوان اشاره کرد.
اکبرینوری: افراد مختلف در این خصوص نظرات زیادی دادهاند. شاید به نظر من یکی از دشواریهای نظام آموزشی ما سنگینی محتوا است. محتوایی که ما در اختیار دانشآموزان قرار میدهیم آنقدر حجیم و سنگین است که فرصت اندیشیدن و فضایی که باید بین آموختنها قرار گیرد تا در آن فضاهای خالی فرزندان ما فرصت فکر کردن داشته باشند، از بین میبرد. بچه ذیل این محتوا دفن میشود و تنها وظیفهاش پاسخ دادن به این محتوای سنگین است. این یکی از جدیترین آسیبهایی است که پیش روی ما است. ما در تفکر انتقادی اینگونه میگوییم که باید بیاموزانیم و بعد فرصت دهیم تا فرزند ما فرصت کند به آنچه آموخته فکر کند و آن را درونی کند، پرسش کند و خطاهای آن را پیدا کند، حرفهای جدید بزند و پرسشهای جدید بپرسد. اما چون فرصت را از او میگیریم این اتفاق نمیافتد. بچه ما میخواهد با فراغت بیشتر زندگی کند و به کشفها و پرسشهایش ادامه دهد. این مسئله است که در تفکر انتفادی به آن، دادن فرصت میگوییم.
دیدارنیوز: تجربه در این بین نکته مهمی است و انسانها از دل تجربیات خود زاده میشوند و عیارشان سنجیده میشود. نسبت تجربههای زیسته با تفکر انتقادی چیست؟
اکبرینوری: این دو رابطه نزدیکی دارند. به دلیل اینکه رویکرد تفکر انتقادی این است که انسان را با مسئله مواجه کند. تجارب ما، حاصل مسائلی است که در زندگی رخ میدهد. جمله معروفی است که میگوید «چون ممکن است هم من اشتباه کنم، هم تو، ترجیح میدهم تجربه اشتباه خود را داشته باشم». وقتی در تفکر انتقادی میگوییم فرصت بدهیم، بخشی از آن، فرصت اشتباه کردن است. ما باید اجازه دهیم فرزندان ما در گیر و دار مسائلی که با آن مواجه هستند تجاربی بدست بیاورند و به بهانه اینکه جلوی خطای فرزندان را بگیریم جلوی هر عمل و هر فکری از بچهها را نگیریم که باعث شود فرزندانمان درتجربه کردن با موانع زیادی روبرو شوند. چون میخواهیم مراقب او باشیم. مراقبت، توانمند کردن فکر است.
خطا رابطه جدی با تعالی دارد. خطا میکنیم بعد اصلاح میکنیم و متعالی میشویم. ما، چون کمالگرا فکر میکنیم خطا را نقص میبینیم و تلاش میکنیم جلوی هر خطایی را بگیریم؛ بنابراین اجازه فرصتهای جدید را از ما میگیرد. چالش گریزی یکی از نمونههایی است که ما اجازه ندهیم فرزندانمان تجارب جدید داشته باشند، چون نمیخواهیم. این اتفاق به کرات در نظام آموزشی ما رخ میدهد. این فرصتها به فرزندانمان داده نمیشود تا آنچه میآموزند را بدانند. عملاً وقت تنگ است. در دانشگاهها هم همین طور است. میبنیم که ترم تمام شد و محتوا هنوز مانده هست. حال فکر کردن به کنار. کنکور تراوش تمام دانستههایی است که فرزند ما در این سالها آموخته و باید این هیولا را از میان بردارد و اگر دانشگاه قبول شد آن را موفقیت میدانیم. در صورتی که در تفکر انتقادی موفقیت یعنی حل مسئله. اگر فرد پژوهشی انجام داد که یک مسئله از محیط پیرامون را حل کرد موفقیت است. من اگر مقاله بنویسم تقدیر نمیشوم، ولی اگر کنکور قبول شوم خیلی موفق جلوه میکنم. میدانید در همه جای دنیا بار توسعه بر دوش علوم انسانی است. اما در جامعه ما چه رشتههایی را تشویق کردهایم؟! لذا علوم انسانیهای ما انسانهایی بیکار یا فقیری میشوند. اما درجوامع توسعه یافته، عنوان فیلسوف، جامعه شناس و ادیب و مورخ عنوان بزرگی است. ما اذهان چابکتر و ورزیدهتر در تفکر و حل مساله تولید نمیکنیم.
دیدارنیوز: اگر جمع بندی دارید ارائه کنید.
اکبرینوری: اول اینکه شیوههای آموزشی و رویکردهای آموزشی و به تبع آن محتوای آموزشی ما در جامعه ما باید دستخوش تغییر شود. برای این کار نیازمند این هستیم افراد جدیدی که توانایی این را دارند که محتوای جدید را عرضه کنند به خدمت بگیریم و تربیت کنیم. دوم اینکه بدانیم که زمان زیادی برای اصلاح وضعیتمان در پیش نداریم. سوم اینکه از قِبَل اصلاح همین نظامهای آموزشی است که میتوانیم بسیاری از ناهنجاریها و بزهها و مسائل اجتماعی را حل کنیم. وقتی انسانها یاد میگیرند چگونه فکرکنند، خودشان توانمند میشوند و خیلی از مسائل خود را حل میکنند. این دیگر بر عهده پدر و مادر و جامعه قرار نمیگیرد. همه ما برای تغییر حوزه ادارکی جامعه باید تاش کنیم و آن را تبدیل به یک مطالبه عمومی نماییم. ما میخواهیم فرزندانمان درستتر و بهتر بیاندیشند و فکر کنند.