دیدارنیوز - ناهنجاریهای اجتماعی که ناشی از رفتارهای مغایر با قانون، عرف و اخلاق جامعه است، هرچند در نگاه اول ریشههایی در اقتصاد، فقر، بیسوادی، آشفتگیهای خانوادگی و سایر مبانی دیگر دارد، اما کالبدشکافی بزهکاریهای اجتماعی بدون عنایت به ریشههای رفتاری و روانشناختی آنها فقط مدیریت انتظامی و قضایی جامعه را در مسیر مقابله و برخورد قضايي قرار میدهد.
"مجيد ابهري" آسيبشناس در صفحه وبلاگ خود در سايت خبر آن لاين با بيان اين مطلب افزوده است:
امروز زندانهای کشور ما دو و نیم برابر ظرفیت فیزیکی خود، انسان در خود جا دادهاند. بیش از ۱۶۰۰ مصداق مجرمانه در قوانین ما وجود دارند که اکثریت آنها مجازاتی غیر از زندان ندارند. بر اساس پژوهشها و مطالعات انجام شده تصور میکنم بدون ریشهیابیهای رفتاری و روانی و خشکاندن اینگونه مبانی نخواهیم توانست به طور کامل و یا حتی مطلوب با جرایم مقابله کنیم.
در اولین مورد به یکی از جرایم اجتماعی که اقدام علیه اموال مردم تلقی میشود نظری میاندازیم. امیدوارم این حرکت توسط پژوهشگران مخصوصا دانشجویان رشتههای علوم اجتماعی تداوم یابد.
دزدی در شکلهای مختلف همواره باعث آزارهای روانی و زیانهای مادی شهروندان جامعه بوده است. از دلهدزدی تا دزدی لوازم اتومبیل و خود آن، سرقتهای مسلحانه و خشن همه در قالب سرقت قرار میگیرند که خطرات و ناهنجاریهای اجتماعی آنها در همه زمانها انسان را تهدید میکرده است.
در اینجا لازم میدانم به طور بسیار خلاصه به عوامل زیربنایی سرقت اشاره کنم:
الف: فقر عاطفی: کودکان و نوجوانانی که در خانواده متلاشی رشد کرده یا در اثر طلاق و مرگ یکی از والدین دچار تبعیض اجتماعی و سرخوردگی عاطفی شده و به دنبال آن مبتلا به حالتهای روانی چون انزواطلبی، افسردگی و گوشهگیری از جامعه میشوند، بستر رفتاری مناسب برای سرقت دارند.
ب: ناکامی: هنگامی که در راه رسیدن به اهداف مادی یا معنوی یک فرد موانعی ایجاد شود و شخص به هدفهای خود نرسد، دچار ناکامی ميشود و همین حالات روانی ممکن است راه ارتکاب سرقت را برای وی هموار کند.
ج: حسادت: پارهای از اوقات، فرد با توجه به عدم امکان و دستیابی به موقعیت مادی و اجتماعی و یا منزلت اقتصادی دیگران دچار رشک و حسد شده و چون نمیتواند مشابه صاحبان اموال و داراییهای قابل توجه مالک آنها شود دست به دزدی میزند.
د: راحتطلبی و تنبلی اجتماعی: یکی از اصلیترین علل روانی ارتکاب سرقت این فرآیند روحی است. فرد علاقهای به تلاش و کوشش ندارد و دلش میخواهد با یک قدم از ابتدای خانه خود تا انتهای هدف برسد و بدون تلاش و زحمت صاحب رفاه اجتماعی شود. اینگونه راحتطلبیها باعث راهاندازی و تشکیل باندهای کلاهبرداری، جعل، تقلب و امروزه شرکتهای هرمی که بدترین نوع از سرقت از مردم است، میشود.
و: تجربههای دوران کودکی: حوادث و اتفاقات تلخ دوران کودکی ممکن است از فرد شخصیتی ضداجتماعی بسازد. در بسیاری از موارد سارقین دارای رفتار ضد اجتماعی هستند یعنی گرایش درونی آنها به قانون شکنی باعث اصلی اقدام به دزدی میگردد. آزار و اذیت دیگران، سرقت اموال آنها حتی با زور و مجروح کردن باعث لذت اینگونه اشخاص میشود چرا که وقتی دست به چنین کارهایی میزنند تصور میکنند انتقام خود را از دنیای بیرحم و جامعه زورگو گرفته و همه اینها حق و حقوق از دست رفته او هستند.
ه: خودنمایی: برخی از نوجوانان و جوانان برای نمایش قدرت، جرات حادثهجویی و کلهشقی خود به همسالان که برای آنها بسیار ارزشمند هستند دست به دزدی و غارت اموال دیگران میزنند و به این وسیله با ایفای چنین نقشی نیاز به تعلق خاطر گروهی خود را برآورده میکنند. قرار گرفتن در گروه همسالان بزهکار مخصوصا برای نوجوانان و جوانانی که دوستان آنها دست به جیب بوده و در مواقع مختلف خوب پول خرج میکنند باعث میشود آنها که پول توجیبی محدود دارند به انحراف کشیده شوند.
نکات تربیتی که والدین باید توجه کنند
با توجه به دلایل روانی گفته شده و بعضی دیگر از مبانی روانشناختی سرقت که به دلیل اجمال، به آنها اشاره نشد باید راههای جلوگیری از بروز زمینه ارتکاب سرقت در نوجوانان و جوانان را نیز بررسی کرد. یعنی والدین به جای اینکه به فرزندان خود بگویند «مواظب باش»، «اطراف خود را بپا»، «هوای کار را داشته باش» و... بهتر است بگویند «چگونه باش»، «چگونه دوستانی انتخاب کن» و... که البته باید این مفاهیم با زبانی ساده و قابل فهم معنا و مفهوم دزدی را برای کودک روشن كنند و زشتی این عمل را به او نشان دهند یعنی همان داستان معروف تخم مرغ دزد و شتر دزد.
گاهی اوقات برخی والدین برداشتن یک خودکار یا مداد یا حتی اسباب بازی توسط فرزند خود را با آب و تاب بیان ميکنند و آن را به حساب شیرین کاری کودکان خود میگذارند. از همین جا نطفه دزدی بسته میشود. کودکان از چهارسالگی معنی وجدان، مال خود، مال دیگران، زشتی دستدرازی به اموال دیگران را به خوبی میفهمند و باید به آنها فهمانده شود.
والدین باید تلاش کنند فاصله ارتباطی خود را با فرزندانشان کاهش داده و فقط در جایگاه ارباب یا رییس یا فرمانده قرار نگیرند بلکه والدین موفق همواره در جایگاه دوست فرزند خود بوده که میتواند او را از بزهکاریها نجات دهد.
باید زمینه سالم پرورش شخصیت کودکان و نوجوانان بعد از والدین به وسیله معلمان و مربیان فراهم شود و کودکان به گونهای رشد کنند که از امور جرمزا بگریزند و بترسند و والدین در صورت مشاهده رفتار انحرافی در فرزندان باید مساله را جدی گرفته و قبل از رشد این ویروس در روح و روان وی ریشه آن را قطع کنند.
بعضی از مادران تصور میکنند با مخفی کردن ناهنجاریهای رفتاری فرزندان خود در مورد آنها دلسوزی میکنند. این حرکت نه تنها دوست داشتن و ترحم نیست بلکه گام اولیه در خیانت به آینده فرزندان است چرا که مخفیکاری اصلیترین حرکت در آغاز بزهکاری کودکان و نوجوانان در شرایط حاضر است.