دکتر حسین بیات، حقوقدان و وکیل پایه یک دادگستری درباره نامه فائزه هاشمی از زندان، یادداشتی را برای دیدارنیوز ارسال کرده است که می خوانید.
دیدارنیوز _ حسین بیات: نامهی اخیر فائزه هاشمی از زندان اوین که در نقد مشی و سلوک مبارزاتی و رفتار فردی و اجتماعی زندانیان سیاسی در زندان و نحوهی برخورد و مواجهه با سایر زندانیان از جمله خود وی منتشر شده به بروز بحثها و جدلهای بسیار منجر شده است.
برخی به صورت عادی و بر اساس برنامهی از پیشتعریف شده او را به خیانت و همراهی با نظام سیاسی مستقر و سیاهنمایی علیه زندانیان سیاسی متّهم میکنند. برخی نظیر نظیر ایران اینترنشنال و سایرین یعنی همان براندازان او را مهرهی نظام سیاسی تلقی میکنند یا به بازی در زمین جمهوری اسلامی متهم میکنند.
در این میان البته برخی نیز که کم نیستند محتوی نامهی خانم هاشمی را گویای فقدان فهم نهادینه و رسوب یافته در ذهنیت سیاسی فعالان سیاسی و باز تولید رفتار دیرینهی استبداد زده در انسان ایرانی تفسیر میکنند. نگارنده البته با نظر سوّم همدلی افزونتری دارد و آن را با واقعیت فرهنگی و جامعه شناختی ابران منطبقتر مییابد.
واقعیت آن است که علیرغم بیش از یک قرن تمنای آزادی و آزادیخواهی در ایران فرهنگ عمومی انسانی ایرانی نه تنها میان اقشار فرودست جامعه بلکه نزد روشنفکران، فعالان سیاسی، اجتماعی و اصولا اهل قلم و اندیشه بدان نسبت رشد نیافته و کماکان درگیر ذهنیّت خود حق پندار استبداد زدهی تاریخی مانده است. انسان ایرانی از آزادی سخن به میان میآورد. پیرامون آن شعر میسراید و در قالب مختلف نظم و نثر در رثای آن میگوید خود، اما نمیداند که از آزادی و کدامین معنا و مفهوم آن آنگونه که متناسب شرایط امروز ایران باشد دم میزند. انسان ایرانی آزادیخواه است غافل از آنکه خود آزادی را به انحاء مختلف به بند میکشد و خویش را در باتلاق بردگی مستترترین اندیشههای سلطهگرانه، فرد محور، گفتگو گریز فرو میبرد.
آزادی یکی از مهمترین مفاهیم فلسفهی سیاسیست که اندیشهورزان بزرگ نیز از عصر روشنگری تاکنون بدان پرداخته و ابعاد مختلف آن را به بررسی و جستجو و تحقیق نشستهاند.
آیزایا برلین در درس گفتار مشهورش تحت عنوان "دو مفهوم از آزادی" آن را به دو بخش سلبی، ایجابی یا منفی و مثبت تقسیم میکند. از نگاه برلین سطحیترین مفهوم از آزادی آن است که انسان بتواند بدون مداخله سایر انسانها و نیروهای خارجی مداخله گر نظیر حکومتهای استبدادی بدون ایجاد محدودیت در آزادی دیگران مبادرت به عمل کند. جان لاک نیز چنین ذهنیتی از آزادی داشت. در این نوع از نگاه به آزادی این عوامل خارجیست که انسان را دچار محدودیت یا محرومیت از آزادی میکند. میان اندیشهورزان معاصر نیز فون هایک و فون میزس چنین میاندیشند.
واقعیت، اما آن است که آزادی تنها به رهایی از قید و بند خارجی بطور مثال حکومت استبدادی منحصر نمیشود. بخش اساسی و اصلی آزادی را باید در آزادی ایجابی جستجو کرد بدین معنا که برای تحقق کامل آزادی فرد انسانی باید بتواند بر اساس آرمانها و اهداف خود و فهمی که از زندگی اجتماعی دارد دست به انتخاب بزند. ژان ژاک روسو از این ایده حمایت میکند. آزادی ایجابی بافت گسترده تری نسبت به آزادی سلبی دارد. در واقع چنین نیست که همه انتخابها آزادانه باشد.
انسان تحت تاثیر عوامل مختلف سیاسی، اقتصادی اجتماعی و فرهنگی بی آنکه بداند یا که آگاهانه بخواهد در اسارت عوامل مدکر اتخاذ تصمیم میکند در حالیکه به ظاهر آزاد است و تحت سلطه عوامل مادی عینی خارجی نیست. یعنی در حالیکه از منظری عینی آزاد است از منظر ذهنی تحت تحت تاثیر بافت اجتماعی و متنی که در آن زندگی میکند عملا آزادانه تصمیم نمیگیرد. یکی از عوامل ذهنی که آزادی را تحت الشعاع خود قرار میدهد و اراده انسان را ذیل چارچوب محدود خود قرار میدهد فرهنگ عمومیست. فرهنگ عمومی برساختهی تاریخ تحولات سیاسی اقتصادی اجتماعی یک ملت است.
اگر تاریخ تحولات مذکر دلالت بر استمرار استبداد فردی پادشاهی، خلفایی و دیکتاتوری مطلقه کند این تداوم تاریخی در فرهنگ عمومی جاری و ساری میشود و خود را در قوانین و نظام حقوقی و آداب و سنن و نوع مناسبات فردی و اجتماعی انسانها باز تولید میکند. بطور مثال ریاست مرد بر خانواده و اختصاص حق طلاق به مرد و تجویز قانونی ایراد جرح بر همسر و قتل فرزند و نگاه سلسله مراتبی در نظام حقوقی خانواده و فقدان روحیهی مبانی بر کار جمعی و گفتگو و مذاکره و تساهل و تسامح و تحدید آزادی بیان و اندیشه و... مولود دیرینگی استبداد و نظام روابط استبدادی در ایران است که نه تنها در قوانین بلکه در شریعت نیز بازتاب یافته است. از تصویب قانون اساسی مشروطه در ایران و آغاز اساسی گرایی تنها اندکی بیش از یک سده گذشته و بسیار طبیعیست که آزادی و آزادیخواهی آنگونه که در تاریخ تحولات غرب مشاهده میشود در ایران مجال بروز و ظهور نیابد.
انسان ایران چه در مناسباتش با همسر، فرزند، پدر، مادر، برادر و خواهر و چه در مناسبات با سایر آحاد جامعه بوضوح تحت تاثیر استبداد است. اینگونه نیست که این حکومتها باشند که در ایران استبداد میورزند. استبداد خلاف تصور عوام نه از بالا که از پایین یعنی در قاعده هرم تولید میشود و در قالب قدرت سیاسی استبدادی در راس هرم اجتماعی بازنمایی میشود.
همانطور که ذکر شد اختصاصی هم به عوام جامعه ندارد خواص نیز حتی فلاسفه سیاسی ایرانی دچار چنان جزم و جمود هستند. آنقدر که اندیشمندان عرصه سیاسی از گفتوگو با یکدیگر گریزانند و با تهمت و افتراء و تخطئه با یکدیگر برخورد میکنند فرو دستان اجتماعی چنین نمیکنند.
مشکل آنجاست که انسان ایرانی چه فرهیخته چه عامی گمان میبرد آزادی همانیست که او تصور میکند و بدان قائل و قائم است. چنین انسانی گمان میبرد آزادی را به تمامی دریافته و در ذهن و ضمیر و روح و روان خویش بافته است. فهمی که گمان میبرد تمامی حقیقت آزادی نزد اوست و هر آنچه دیگران میگویند و مدعی میشوند جز مشتی اباطیل نیست که باید دور ریخته شود و با آن به نزاع برخاسته شود و از بیخ وبن برکنده شود.
این نظام فکری هم در قاعده هرم و هم در راس آن یعنی در اجزاء و ارکان حاکمیت دیده میشود و از البته از بالا به پایین واز پایین به بابا مداوما رفت و آمد میکند و قوت و قدرت میگیرد؛ بنابراین هیچ بعید نیست که آزادیخواهان مبارز و مبارزان آزادیخواه نیز درون خویش مستبدی را پنهان کرده باشند و از آن دستور بگیرند. لازمه آزادی و آزاد اندیشی پذیرش آزادی و آزاد اندیشی فرد مقابل است.
فرد آزادیخواه و آزاد اندیش آزادی را تنها در آزادی اراده خویش و اراده آزاد خود معنا نمیکند آزادی نه مفهومی فردی که اجتماعیست آزادی حتی نوع فردی آن در ساحت اجتماع معنا پیدا میکند. فردی که در یک جزیره دور افتاده به تنهایی گرفتار شده نمیتواند مدعی آزادی باشد...، چون در مقام عمل آزادی او با حضور آزاد سایر انسانها در آن جزیره و نسبتی که با یکدیگر برقرار میکنند معنا مییابد.
جالب توجه آنکه مارکسیسم و کم نیست نیز مدعی آزادی انسان بودند و آرمان خویش را آزادی بشر از قید سلطه بورژوازی و سرمایه داری غربی معنا میکردند در مقام عمل، اما غیر آزادترین جوامع انسانی را به ارمغان آوردند و فجایع انسانی بزرگی را رقمزدند. آن جوامع بسته فرو خفته و برده وار محصول اندیشه اندیشه ورزانی بود که گمان میبردند گوهر آزادی را و راه حصول آن مقصود را یافته اند. فاشیستی و آنارشیسم نیز از آزادی سخن بهمیان میآورد، امّا جز فاجعه به ارمغان نیاوردند.
دیرینگی نظام استبدادی و فرهنگ استبداد زده مانع از تجلی روح تعامل و تعاطی آراء و افکار و گفتگو و مذاکره و گفتمان از موضع برابر در ایران شده و زندانیان سیاسی نیز سخت درگیر آنند. بسیار از فعالان سیاسی، گروهها، جریانها و تشکلهای سیاسی که از آزادی میگویند به محض کسب قدرت آزادی را سر میبرند. نگاهی به عملکرد براندازان جمهوری اسلامی بیاندازید این ادعا را تایید خواهید کرد.
اصولا رواداری خصلتیست که در ایرانیان شکل نگرفته یعنی تداوم ساختارهای سیاسی استبداد و لاجرم تعمیق فرهنگ واگرایی منفعت طلب تمامتخواه مدعی حقانیت و البته توجیه و تقدیس قدرت و اتکاء به مرجعیتهای فکری اعم از دینی و ... اجازه نداده ایرانیان پذیرای تکثر درحقیقت و پلورالیسم فرهنگی و گشودگی اندیشه باشند. رواداری نه به معنا مدارا آنگونه که در دوران اصلاحات توسط روزنامههای زنجیری ترویج میگردید و به گفتمانی مسلط مبدل گردیده بود عمدتا معطوف حقانیت مشی اصلاحطلبی حکومتی بود نه گفتمان فراگیری که جریان اصولگرا و اپوزیسیون را دربر بگیرد. اصلاحطلبان زمان که بر قدرت بودند بگونهای از آزادی سخن به میان میآوردند و پس از در قدرت شدن به گونهای دگر و تمامتخواهانه از آن بهره بردند.
بسیاری از فعالان سیاسی داخل ایران که برخی از آنها نیز در زندان بسر میبرند درست یا غلط گمان میبرند نظامسیاسی مستقر به پایان رسیده و میبایست که از آن براندازانه گذر کرد. خارج نشینان برانداز نیز چنین میاندیشند. اینان مشی اصلاحات تدریجی و درون ساختاری را نمیپذیرند و هرگونه حرکت سیاسی در چارچوب قانون اساسی را خیانت به آزادی قلمداد میکنند کما اینکه دعوت کنندگان به شرکت در انتخابات از جمله نگارنده را به سازشکاری و خیانت متهم کردند.
در واقع تمام کسانی که در ساحت عمومی به امر سیاستورزی اشتغال دارند خود را حق مطلق میپندارند و از برقراری هرگونه گفتمان دیالکتیکی که برآیند آن نظر متفاوتی باشد فرار میکنند. زین روی نیز هست که هیچگاه میان فعالان سیاسی اجتماعی در راستای منافع ملی وفاق ایجاد نمیشود و نیروهای سازنده تحول اجتماعی هرز میروند و به ضد یکدیگر مبدل میشوند.