قانع بودن مردم باعث میشد که حاکم در انجام هرگونه بذل و بخشش بیت المال مبسوط الید باشد و هیچگاه این سوال در اذهان مردم شکل نگیرد که مقصر این همه بدبختی و مشکلات اقتصادی کیست؟ زیرا فقر و بدبختی خود را خواست و تقدیر الهی میدانستند و لذا با آن دم خور بودند.
دیدار اندیشه - حسین جعفری: گفته شد حرکت امام در این مرحله نه قیام و طغیان بود و نه شورش و تلاش برای کسب قدرت، بلکه فقط حرکتی امتناعی برای عدم بیعت با حاکم جور بود. امام مجبور فرار از مدینه به مکه میشود.
کارگزاران یزید در مکه نیز چنان کار را بر حسین بن علی سخت میگیرند که امام ناگزیر میشود تا بفکر فرار و خروج از مکه بیفتد و در این زمان است که دعوتنامه کوفیان برای یاری امان میرسد و روشن است که در این شرایط بهترینگزینه برای خرج از مکه، کوفه است.
حال این سوال وجدانهای بیدار را اذیت میکند چرا کوفیان بر عهدشان پایدار نمانند؟!
چه شد و مردم چگونه میاندیشیدند که در روز عاشورا، عمر بن سعد برای تحریک و تهییج سپاهیانِ خود به جنگ با امام حسین و یاران مظلومش، با شعار «یا خیل الله ارکبی و بالجنة ابشری» دستور حمله به امام حسین و یارانش را صادر میکند و مردم را در قتال با حسین، به بهشت بشارت میدهد؟! آیا طرح این رجز و شعار؛ دروغین بود یا واقعاً پنداشته میشد که با کشتن حسین ابن علی بهشت را تضمین شده در اختیار خواهند گرفت؟
چرایی وقوع حادثه کربلا را باید از توصیف و تحلیل سالهای دورتر از سال ۶۰ هجری شروع کرد و نقش فرهنگ عربی–اسلامی مردم را مورد توجه بیشتر قرار داد!
... و منظورم از بررسی سالهای دور تر، نه از منظری است که توسط مداحانِ عالم نما و عالمان مداح گون! تبلیغ و ترویج میشود و حادثه کربلا را به تخلفاتِ صحابی و مردم مدینه در پشت کردن به امامت علی (ع) مرتبط میکنند. بلکه بطور مشخص نگاه ویژه به فرهنگ غلیظ خاص عربی به مساله خلافت دارم.
نتیجه عملی اقدامات خلفاء سه گانه، خصوصاً جناب عثمان، رجوع فرهنگ جاهلی در موضوع روابط میان حاکم با مردم (رعیت) بود. مردمی که با دو خصلت بارز ذیل قابل شناسایی بودند:
۱- مردمی قانع! که فقیر بودن خود را تقدیر الهی میدانند.
۲- مردمی تابع! که به حقیر بودن خود خو کرده اند و فضلیت را اطاعت بی، چون و چرای از حاکم دانسته و کسب بهشت را تنها از طریق کر و کور بودن نسبت به منویات جانشین خدا در روی زمین (خلیفه و حاکم) تعریف میکنند!
قانع بودن مردم باعث میشد که حاکم در انجام هرگونه بذل و بخشش بیت المال مبسوط الید باشد و هیچگاه این سوال در اذهان مردم شکل نگیرد که مقصر این همه بدبختی و مشکلات اقتصادی کیست؟ زیرا فقر و بدبختی خود را خواست و تقدیر الهی میدانستند و لذا با آن دم خور بودند.
صفت تابع و حقیر بودن مردم هم آثار سیاسی مهم خود را بر جای میگذاشت و حاکمان را از دائره نقد خارج میساخت! حاکمان خود را خلیفه منصوب خدا معرفی کرده و بجای آنکه خود را منتخب مردم دانسته و در برابر آنان مسئول (مورد سوال) باشند، تکیه بر اریکهی قدرت را عنایت خدا دانسته و خود را در جایگاه خلیفه الهی قرار داده، مجبور نبودند به مردم پاسخگو باشند.
بعبارت دیگر در فقدان عزت و قدرت پرسشگری برای مردم، حاکمان؛ مبسوط الید میشدند، قدرت مطلقهای که (نعوذ بالله)، خدا هم حریف شان نبود! زیرا خود را زبان خدا هم معرفی میکردند؟!
ادامه این مطلب را در ویدیوی زیر ببینید و بشنوید.