ترور اسماعیل هنیه در تهران و تروری دیگر در بیروت توسط اسرائیل، نگرانیها درباره مذاکرات غزه را افزایش داده است. آیا این ترورها برنامه بازدارندگی علیه ایران و حزبالله را نابود میکند؟
دیدانیوز ـ سرویس بینالملل: این مطلب را با ترجمه اختصاصی دیدار بخوانید با این توضیح که لزوما مطالب درج شده در این مقاله مورد تایید دیدار نیست و تنها جهت اطلاع خوانندگان منتشر شده است.
منبع: موسسه واشنگتن
نویسندگان: دنیس راس معاون سابق وزیر خارجه آمریکا، دیوید مککوسکی، نومی نئومان و فرزین ندیمی کارشناسان و اعضای موسسه واشنگتن
مترجم: حمید رضا بابایی
در روزهای اخیر دو حمله هدفمند، خاورمیانه را به شدت تکان داده است: ترور فواد شکور فرمانده حزبالله لبنان در حمله اسرائیل به بیروت در ۳۰ ژولای، و چند ساعت پس از آن، ترور اسماعیل هنیه رئیس دفتر سیاسی حماس در تهران که هنوز هیچ کس مسئولیت آن را برعهده نگرفته است.
در نگاه نخست، تنها وجه اشتراک میان این دو حمله، آن است که هر دو فرد شهید شده، اعضای ارشد "محور مقاومت" هستند. درک دلایل حمله به شکور سادهتر است: اسرائیل وی را مسئول حمله موشکی به منطقه مجدل شمس در ارتفاعات جولان میداند. در این حمله ۱۲ کودک کشته شدند. با وجود آن که حمله مجدل شمس خطوط قرمز فراوانی را نقض کرده بود، اسرائیل همچنان نمیخواست با حزبالله درگیر جنگی تمام عیار بشود؛ لذا ترجیح داد حملهای هدفمند انجام دهد که هزینهای سنگین داشته باشد - یعنی کشتن یک فرمانده ارشد در قلب بیروت – که در عین حال از یک عملیات گسترده با تلفات زیاد غیرنظامی اجتناب شده باشد. با این رویکرد، سوالی که به ذهن میرسد این است: گام بعدی در خصوص حزبالله چیست؟ حتی در شرایطی که مشخص شده است اسرائیل نسبت به این گروه و تحرکات آن، همچنان اشراف اطلاعاتی دارد.
ترور هنیه، اما شگفتآورتر بود – بخشی به این دلیل که ظاهرا هنیه طرف حسابِ اصلی قطر در مذاکرات مربوط به آزادی گروگانهای اسرائیلی در غزه بود که در هفتم اکتبر اسیر شده بودند، دلیل دیگر هم آن که هنیه در زمان ترور، در ایران به سر میبرد.
اسرائیل هنوز نپذیرفته که مسئول آن حمله در مرکز تهران بوده است (که گزارش رسانهها حاکی است از انفجار بمبی ناشی شده است که چند هفته پیش در آن محل کار گذاشته شده بود)، ولی ماهیت عملیات و هویت فرد هدف، نشان میدهد اسرائیل هدایت آن را برعهده داشت. قتل هنیه برای تهران عمیقا تحقیرآمیز است، زیرا وی روز قبل با رهبران ایران مذاکره کرده و برای حضور در مراسم تحلیف رئیس جمهور پزشکیان، در تهران به سر میبرد. با روشن شدن ابعاد این حادثه، دولت ایران تحت فشار قرار خواهد گرفت تا به نوعی آن را تلافی کند.
اما قتل فکور به سادگی قابل درک است و میتوان آن را برای هر کسی که با سوابق عملیاتی او آشنا است و از تلاشهای درازمدت اسرائیل علیه شخصیتهای مشابه حزبالله اطلاع دارد، توجیه کرد. در حالی که ترور هنیه ظاهرا و در نگاه اول قابل درک نیست. درست است که از نظر اسرائیلیها، احتمالا تمام رهبران حماس مسئول خشونتهای هفتم اکتبر هستند، اما هنیه سفرهای زیادی میکرد و فرصتهای فراوانی برای ترور او وجود داشت؛ پس چرا باید این اقدام در تهران صورت گیرد؟
پاسخ احتمالی به این پرسش را احتمالا باید در این مساله یافت که اسرائیل میخواهد مجددا تصویری ارائه کند از این که قادر است با دشمنانش چه کارهایی انجام دهد. ده ماه جنگ در غزه، چنین تصویری را از توان نظامی اسرائیل در خاورمیانه از بین برده است.
اسرائیل با کشتن دو شخصیت برجسته با این فاصله کوتاهِ زمانی، در دو منطقه مهم و با استفاده از تجهیزات دقیق نظامی و قابلیت اطلاعاتی بالا که هیچ کشوری در منطقه از آن برخوردار نیست، احتمالا امیدوار بوده است که بر تواناییهای خود به شیوهای بهتآور تاکید کند. بر اساس این خط فکری، ایران، حزبالله و حماس باید بدانند که اسرائیل قادر است هر کسی را که مستقیما شهروندانش را تهدید و یا حمله به آنها را تایید کند، بکشد و یا خواهد کشت. پیام مهم این مساله آن است که اسرائیل برای این منظور به هر مکان و هر فرد مورد نظر دسترسی دارد.
هدف چنین رویکردی عملا آن است که مساله بازدارندگی، به یک موضوع شخصی تبدیل شود، یعنی این که فرماندهان و سایر شخصیتهای برجسته بدانند که با طراحی و تایید حمله به اسرائیلیها، جان خود را به خطر میاندازند.
محاسبه برنامه ریزی ایران؟
جدا از خواسته اسرائیل برای احیاء بازدارندگی، رهبران آمریکا و اسرائیل باید همچنان به این فکر کنند که پاسخ ایران و حزبالله احتمالا چگونه خواهد بود. بله، کشتارهای هدفمند چند روز اخیر، باید هر دوی آنها را با دقت به این تفکر وادارد که واکنش به خواسته همیشگی ایران برای ایجاد "حلقه آتش" اطراف اسرائیل چه باید باشد؛ و حتی اگر هم تصمیم بگیرند که در درازمدت به این مساله بیشتر دقت کنند، احتمالا باید در کوتاه مدت نیز به فکر اقدام متقابل باشند که در این صورت با خطر شدید اشتباه بیشتر محاسباتی مواجه خواهند شد.
از منظر تهران، قتل هنیه مستلزم پاسخی درخور است، زیرا این ترور در تهران رخ داده است، به این معنا که دولت ایران قادر نیست از میهمانان خود و متحدانش در "محور" حمایت کند. اما برای حزبالله، ترور شکور بیشتر از آن که مسالهای تحقیرآمیز باشد، بیانگر آسیبپذیری جدی آن است. مانند ایران، حزبالله نیز در روزهای آینده به دنبال عوامل جاسوسی و درزهای اطلاعاتی در دستگاههای امنیتی خود خواهد گشت. به هر حال هرچه زودتر به دنبال آن خواهد بود تا اسرائیل به نوعی بهای این کار را بدهد. نه تهران و نه گروه اصلی نیابتیاش ظاهرا به دنبال جنگ با اسرائیل نیستند، اما باید به گونهای عمل کنند تا ضعیف به نظر نرسند.
در خصوص اقدام تلافیجویانه احتمالی، آنها از توانایی لازم برای حملات دقیق به شخصیتهای اسرائیلی برخوردار نیستند. اما قادرند با انبوهی از موشک، اسرائیل را هدف قرار دهند. ایران احتمالا از طریق حزبالله در لبنان، حوثیهای یمن، و گروههای نیابتی خود در عراق به صورت همزمان چنین عملیاتی را اجرا خواهد کرد به این امید که برخی از آنها به اهداف مورد نظر اصابت کنند یا دستکم این که سیستم دفاعی اسرائیل تضعیف شود. علاوه بر آن، از آنجایی که حملات هوایی مستقیمِ ایران به اسرائیل در ۱۳ آوریل، نتوانست مانع حملات بعدی در داخل ایران باشد، احتمالا دولت ایران تصمیم خواهد گرفت، از خاک خود نیز به اسرائیل حمله کند. در حملات آوریل، فقط یک بار موشکهای کروز و بالستیک به سمت اسرائیل پرتاب شد، لذا تهران احتمالا به این فکر خواهد کرد با چندین دور حمله، این بار نشان دهد هدایت تشدید تنشها را برعهده دارد.
نکته مهم این است که اسرائیل و متحدانش باید به تمام گزینههای احتمالی ایران فکر کنند. در تمام احتمالات میتوان گفت ایران، حزبالله را بر آن خواهد داشت تا به اهدافی در اسرائیل حمله کند؛ و اگر در حوادث اخیر فقط شکر کشته شده بود، این حجم از درگیری احتمالی رخ نمیداد؛ و این بار، محور مقاومت احتمالا تلاش خواهند کرد سطح موثرتری از هماهنگی و تعامل نشان دهد.
آینده مذاکرات آتشبس در غزه چه خواهد شد؟
در عرصه دیپلماتیک، ایران احتمالا از حماس خواهد خواست تا هر گونه اقدامی را به سمت توافق آزادی اسرا و آتشبس در غزه متوقف کند تا این احساس در اسرائیل ایجاد نشود که حملات و فشارهای نظامی آن موثر بوده است. این بدان معنا نیست که این توافق هرگز به ثمر نخواهد نشست، اما تعلیق در این امر تقریبا قطعی است.
در اسرائیل، تصیم به ترور هنیه، احتمال آن را که بنیامین نتانیاهو نخست وزیر، به ازای توافق آزادی اسرا، در خصوص کناره گیری از قدرت امتیاز بدهد، به میزانی چشمگیر کاهش خواهد داد، به ویژه اکنون که حماس احتمالا شرایط خود را در مذاکرات سرسختتر خواهد کرد. در هفتههای اخیر، درباره این که نتانیاهو چگونه به مساله تبادل اسرا میپردازد، دو نظریه متفاوت مطرح شده است. بر اساس یک نظر، وی انعطاف بیشتری نشان خواهد داد، زیرا اکنون کنست (پارلمان اسرائیل) در تعطیلات سه ماهه به سر میبرد و نتانیاهو موقتا از رای عدم اعتماد مجلس در امان خواهد بود. این اقدام پارلمانی از جانب اعضای راست افراطی در دولت ائتلافی اسرائیل صورت میگرفت که قویا با هرگونه امتیازدهی به حماس مخالفند.
طرفداران نظریه دوم، اما میگویند اصرار وی بر این که امتیاز نخواهد داد، فراتر از صرفا این لفاظی است – که او واقعا تا زمانی که حماس به اندازه کافی از منظر نظامی تضعیف نشده باشد، توافقی را با آن نخواهد پذیرفت. بر اساس این نظریه، نتانیاهو مصمم است کنترل دو راهگذر در غزه را کاملا در اختیار داشته باشد که در این صورت، حماس قادر نخواهد بود خود را بازسازی و یا به اسرائیل حمله موشکی بکند: گذرگاه نتزاریم در شمال باریکه غزه و گذرگاه فیلادلفیا در امتداد مرز مصر.
حمله به هنیه، ظاهرا نظریه مربوط به امتیاز ندادن نتانیاهو برای حفظ قدرت و توافق آزادی اسرا، تقویت خواهد کرد، گرچه یحیی السنوار رهبر حماس در غزه چنین شرایطی را قویا رد کرده است. نتانیاهو هفته گذشته در دیدار با جو بایدن رئیس جمهور آمریکا در واشنگتن نیز هیچ اشارهای به این نکرد که مایل است امتیازی بدهد. شواهدی در دست است که نشان میدهد نتانیاهو در ایام تعطیلی کنست، به جای استفاده از فرصت به دست آمده برای دادن امتیاز، احتمالا مجوز حملات بیشتری را علیه رهبران ارشد حماس صادر خواهد کرد. (قابل توجه این که تلاشهای پیشین اسرائیل برای نابودی حماس از طریق کشتن رهبران این گروه بارها شکست خورده است. مثلا سالها پیش، ترور شیخ احمد یاسین بنیانگذار و رهبر معنوی حماس، جانشین وی عبدالعزیز رنتیسی، و فرمانده نظامی حماس احد جباری، نتیجهای درپی نداشت)
در سطح رهبری حماس هم مشخص نیست که آیا ترور هنیه ارتباط با اسرائیل را در خصوص مساله اسرا، قطع خواهد کرد و یا دست کم آن را به تاخیر خواهد انداخت یا خیر. هنیه با توجه به روابطش با قطر، از مهرههای اصلی در مذکرات مربوطه بود، اما میتوان انتظار داشت یک چهره دیگر حماس، زمانی جانشین او خواهد شد (گرچه درباره هر یک از جانشینهای احتمالی هشدارهایی داده شده، مثلا ایران با جانشینی خالد مشعل مخالف است، زیرا چهرهای تندروتر را برای این منظور میپسندد؛ یا موسی ابومرزوق از حمایت دیگر رهبران حماس برخوردار نیست).
قتل سایر رهبران حماس در سال جاری، نظیر مروان عیسی، محد ضیف، و صالح العاروری باعث نشد تا مذاکرات متوقف شود. گذشت زمان مشخص خواهد کرد که آیا همین وضعیت بعد از ترور هنیه نیز ادامه خواهد یافت یا خیر. دستکم اتفاقی که رخ خواهد داد، این است که روند انتقال قدرت سیاسی در حماس، به دلیل چالشهای تدارکاتی برای نشست تعیین جانشین دایمی هنیه آن هم در زمان جنگ، با اختلال مواجه میشود.
درباره طرحهای نظامی حماس، خالد الحیا، معاون سنوار در کنفرانسی خبری در تهران که پس از ترور هنیه برگزار شده بود، گفت "حماس و ایران علاقهای به جنگ در منطقه ندارند، اما قتل هنیه جنایتی است که باید عوامل آن تنبیه شوند. " این سخنان با اهداف اعلام شده حماس بعد از هفتم اکتبر یعنی کشاندن اسرائیل به جنگ منطقهای از چند جبهه، در تضاد است. الحیا احتمالا برای آرام کردن میزبانان خود در تهران، آن کلمات را انتخاب کرده بود.
از سوی دیگر، بلافاصله پس از مرگ هنیه، تظاهر کنندگان فلسطینی در کرانه باختری و بیتالمقدس شرقی از مردم خواستند از حماس حمایت کنند و علیه اسرائیل متحد شوند. چند ساعت پس از قتل هنیه، حماس مسئولیت حادثه تیراندازی و حمله با چاقو در حومه شهرک یهودی نشین کیرات اربع را برعهده گرفت و آن را پاسخی به حمله تهران خواند. البته بعید است حملات شگفت انگیزتری صورت گیرد.
محمود عباس رئیس تشکیلات خودگردان فلسطین نیز قتل هنیه را محکوم کرد گرچه، در محافل خصوصی از حماس به عنوان تهدید یاد و بارها از هر تحولی که به تضعیف آن منجر شود، استقبال کرده است.
تاثیر این تحولات بر منافع آمریکا چیست؟
درباه تاثیر احتمالی این حملات بر روابط دوجانبه با واشنگتن، اسرائیل احتمالا خواسته است این پیام را منتقل کند که آمریکا آن را از برنامههای خود بازنخواهد داشت. اگر این گونه باشد، مفهوم این پیام بیتفاوتی اسرائیل نسبت به بزرگترین متحد خود نیست، بلکه بیان راهی دیگر از ایجاد بازدارندگی در قبال ایران و حزبالله است. شاید چنین رویکرد صریح، و شگفتآور در درازمدت کارآمد باشد، اما نه نتانیاهو و نه رئیس جمهور بایدن نباید در خصوص اقدامات ایران و حزبالله در کوتاه مدت، هیچ گونه توهمی داشته باشند. میتوان گفت که دولت بایدن در روزهای آینده تلاش خود را بر راههای جلوگیری از تنش متمرکز خواهد کرد. جالب آن که ترس ایران از کشیده شدن آمریکا به جنگ، بهترین ابزار برای مقابله با اقدامی است که دولت ایران درباره آن تصمیم خواهد گرفت، لذا دولت آمریکا باید از این ترس ایران به نفع خود استفاده کند. افزایش حملات لفظی کنونی ایران علیه آمریکا شاید نشانه آن باشد که تهران میخواهد با تشدید مخاطرات ناشی از گسترش بحران، به صورت غیرمستقیم اسرائیل را از واکنش اجباری علیه اقدامات تلافیجویانه محور مقاومت بازدارد. با توجه به این مساله، اسرائیل که رویکرد خود را صراحتا آشکار ساخته است، اکنون باید منافع و نگرانیهای آمریکا را درنظر بگیرد.