این روزها برخی مسوولان برای ترویج حجاب و پوشش مناسب از نظر خود، دست به هر کاری میزنند؛ از بیلبوردهای تبلیغاتی گرفته تا طنزهای تلخی که از دهان مشاهیر جهان برای مردم نشان میدهند، اما حقیقت چیست؟
دیدارنیوز: بیلبوردهای مروج حجاب این روزها سوژه برخی رسانهها و فضای مجازی شدهاند.
موسی علوی در روزنامه توسعه ایرانی نوشت: «چند وقتی است که بنرها و پیامهای تبلیغاتی مرتبط با حجاب، حسابی محل بحث شده است؛ آخرینش هم همین جملهپردازیهای معطوف به حیا و حجاب و پوشش از تولستوی و ویکتور هوگو؛ که در آستانه نمایشگاه کتاب دیده شد و محل بحث و البته شوخی فراوانی هم قرار گرفت. ماجرا به گونهای سورئال بود که حتی گروهی فکر میکردند که با یک شوخی فتوشاپی روبهرو هستیم؛ اما تواتر و فراوانی ارجاع به آن و عدم تکذیب مسئولان، چیز دیگری را میگفت. شوخی با چنین پیامهایی به سطحی رسیده که عملا نه تنها نتیجه عکس برای طراحان و مروجان آنها داشته، که حتی باعث شده با نوعی تحمیق مخاطب روبهرو باشیم. با هم، نگاهی به این ماجرا میاندازیم تا ببینیم اصل ماجرا چه بوده و چه نکتههایی در آن به چشم میخورد.
شروع ماجرا
شروع ماجرا، با همانی بود که گفتیم؛ یعنی نقل جملههایی معطوف به حیا و پوشش و .... این جملهها از نویسندگان و شخصیتهای مشهور غربی استنباط شده بود. بهانه انتشار این پیامها هم آغاز به کار نمایشگاه بینالمللی کتاب بود. اما همین پیامها کافی بودند تا جماعت همیشه نکتهبین و طنزپرداز ایرانی حاضر در شبکههای اجتماعی، آن را دست بگیرند. عملا ژانری با موضوع استنباط و استخراج جملههای مرتبط با حیا و پوشش و حجاب و ... به راه افتاد. کار حتی به درازا هم کشید؛ یعنی عملا جملههایی نامفهوم از شخصیتهای مشهور را، کاربران شبکههای مجازی نقل میکردند تا این ژانر را دنبال کنند و زنده نگه دارند. جمله تولستوی در این پیامهای تبلیغی چنین بود: «مسبب ازدیاد طلاق در اروپا، تمدن فاسد، اختلالات جنسی و نبودن حجاب است». این جمله ویکتور هوگو هم به موضوع جنجالی حجاب ربط داده شد: «وجاهت توأم با وقار و عفت، به زن قدرتی میدهد که قویترین مردان را یارای مقاومت در برابر او نیست و مردان را به خضوع و تعظیم در مقابل زن وا میدارد».
شوخیهایی که آغاز شد
شوخیهای صورت گرفته با این بنرها هم که قابل حدس بود و هست؛ عملا جملههای باربط و بیربط را نقل میکردند و آن را منتسب به فلان نخبه یا بهمان نویسنده یا ... میکردند؛ جملههایی باربط و بیربط درباره مسائل ژئوپلتیک و شوخی نکردن با اهل کتاب و نریختن فلان طعمدهنده در فلان غذا و .... نهایتا کار به شوخیهایی کشید که خط قرمزی محسوب میشدند. در اینجا این سئوال مطرح میشود که واقعا چنین پیامها و تبلیغاتی، توسط چه کسانی طراحی و ارائه میشود و اساسا مخاطب و جامعه هدف این گروهها کدام بخش جامعه محسوب میشود؟ و اساسا زمانشناسی و موقعیتشناسی طراحان چنین پیامهایی در چه سطحی قرار دارد؟ همین چند وقت پیش هم بود که بیلبوردهای تبلیغاتی شهرداری تهران درباره دروغ، حسابی خبرساز شد؛ چیزی که خود شهرداری معتقد بود کاریکاتورش برای دو، سه سال پیش بوده و مجددا استفاده شده بود و دیگران، تصور میکردند که زمان استفاده از این کاریکاتور و اینکه «در دروغگویان خیری نیست» کاملا تعمدی بوده. این بیلبوردها هم جمع شد؛ اما این سئوال باقی ماند که واقعا موقعیتسنجی و زمانشناسی این طراحان در چه سطحی است که درک نکردند چنین پیامهایی، میتواند اینچنین باعث سوءتعبیرهایی شود؟
بیگانه با نسلهای جوانتر
شاید سئوال بسیار مهمتر در این زمینه چنین باشد: اساسا آیا با چنین پیامهایی میتوان نسل امروز را اقناع کرد؟ به نظر پاسخ، منفی باشد. نسلهای جوانتر ایرانی، به یکباره درگیر چنین بحثهایی نشدهاند که با چند پیام ابتدایی و عاری از خلاقیت و ...، مسیرشان را تغییر بدهند. موضوع تغییر نسلها در ایران، موضوعی است که جامعه شناسان سالهاست در گفتگو با اجتماعینویسها و خبرنگاران اجتماعی رسانهها، آن را بیان کرده و نیز بیان میکنند. تنشهای موجود در سالهای اخیر پیرامون موضوعاتی، چون حجاب و دیگر موضوعات هم، مباحثی بوده که از دهه ۹۰ شمسی هشدار داده شده بود؛ چرا که از منظر جامعهشناختی قابل پیشبینی بود. حتی در آن دوره، تنشهای موجود در این زمینه در سالهای ۱۴۰۱ تا ۱۴۱۰، تنشهایی شدید ذکر شده بود. حالا تصور کنید در میانه این تنشها، با نگرشی عاری از زمانشناسی و مخاطبشناسی و نسلشناسی و جامعهشناسی، چنین پیامهایی ابتدایی تولید و ارائه شود. به نظرتان آیا اثرگذار خواهند بود؟
مخاطب این پیامها کدام نسل است؟
شاید مهمترین جنبه مخاطبشناسانه این قضایا را، باید در شناخت دهه هفتادیها و البته و البته دهه هشتادیها دنبال کرد. آیا طراحان فرهنگی و اجتماعی جامعه ما این نسلها را میشناسند؟ نسلی معروف به نسل زد؛ با رویکردهای فرهنگی و بینشی و رفتاری خاص خود. به واقع اولین گام، شناخت دقیق و کامل این نسلهاست؛ چرا که اساسا غالب این پیامها و بنرها و اقناعها، با موضوع این نسلها تولید و ارائه میشود. صادق گلرو، مشاور خانواده درباره دهه هشتادیها معتقد است که: «قطعا باید بزرگترها شیوههای تربیتی خود در مواجهه با دهه هشتادیها را به روز کنند. دیگر با این حرفها که ما خودمان هم این مدلی تربیت شدهایم و شما هم باید این مدلی تربیت بشوید، پاسخگو نیست. چنین استدلالهایی به روز نیستند. با نسلی مواجه هستیم که ارتباط گستردهای با تکنولوژی و فناوری دارد. به واقع برای تعامل با این نسل و اثرگذاری بر این نسل، باید هنر و مهارت درک متقابل را داشته باشیم؛ در غیر این صورت اتفاق مثبتی نخواهد افتاد.» گلرو همچنین اضافه میکند که به رسمیت شناختن استقلال و هویت فردی این نسل و فراهم ساختن آزادی عمل بیشتر، ما را در تعامل با این نسل موفقتر خواهد ساخت.
فرصتهای ناشناخته یک نسل
درباره دهه هشتادیها و البته غالب دهه هفتادیها، بیشتر میتوان گفت و شنید؛ چرا که تعریفی خاصتر از نسل زد، شامل کسانی هم میشود که از میانه دهه ۷۰ شمسی به بعد متولد شدهاند و امروزه ۲۵، ۲۶ ساله هستند. شیرین توانا، پژوهشگر اجتماعی نیز در این باره معتقد است: «فضای مجازی و اینترنت، یار و همراه تماموقت نسل زد است؛ دستکم ۷۰ درصد زمان روزشان را با آن طی میکنند. چنین چیزی باعث شده تا مواردی، چون ریسکپذیری، انتقالی بودن احساسات و عواطف، دادن فرصت بازاندیشی تقویت فردیت و استقلال عمل و ... جزو ویژگیهای سبک زندگی چنین نسلی دانسته شود». جالب اینکه این پژوهشگر اجتماعی تأکید میکند دهه هشتادیها و نسل زد، به خلاف چیزی که غالبا معتقدند، نسل عجیبی نیستند و اتفاقا فرصتهای خوبی در تعامل با آنها نهفته است و فقط باید این فرصتها و این نسل را به خوبی درک کرد. او، واقعگرایی این نسل را علتی میداند که باعث شده تا آنها از توهمگرایی رایج نسلهای قبلتر دور باشند.
آنچه مدیران فرهنگی، اجتماعی ما نمیدانند
این موارد تنها نکتههایی کوچک از دریای بیپایان دانستنیهایی است که باید درباره نسل زد و دهه هشتادیها و هفتادیها و ... داشته باشیم؛ نسلی که امروزه در انتظار شنیدن پاسخهایی مستدل و به روز درباره مسائل خود است؛ از جمله مسائلی، چون حجاب و آزادی عمل در زندگی و .... با همین نکتههای کوچک، میتوان درک کرد که اساسا با این نسل، نمیتوان به زبانی غیر از زبان خودش صحبت کرد؛ شدنی به نظر نمیرسد. رسانه این نسل، دیگر بنر و بیلبورد و کتاب و ... نیست، بلکه فضای مجازی و شبکههای اجتماعی و گوشیهای همراه هوشمند است. به واقع متولیان فرهنگی و اجتماعی کشور، باید دو نکته را به یاد داشته باشند: در ابتدا محتوایی که میخواهند تولید کنند تا قدرت اقناع این نسلها را داشته باشد. سپس رسانههایی که اساسا رسانههای انحصاری این نسل محسوب میشوند. مواردی که در ایدههای تبلیغی و ترویجی حجاب و پوشش و ...، اکیدا به چشم نمیخورد؛ دریغ از اندکی ذوق و خلاقیت و زمانشناسی در چنین ایدههایی. ایدههایی که حتی صدای رسانههای کاملا محافظهکار و همسویی، چون تسنیم و ... را هم درآورد که این چه وضع تبلیغ و ترویج است؟!
پیامهایی که آخرین نیستند
قطعا این بیلبوردها و پیامهایی از این دست، آخرین آنها نیست و اتاق فکرهایی که سرگرم کارند، باز هم تولیداتی از این دست را روانه جامعه میکنند؛ بدون توجه به اینکه چه مضراتی میتواند برای همان پیامها داشته باشد و عملا تبدیل به یک ضدپیام شوند. پیامهایی که دست آخر، کاربرانی مجازی، چون سعید مروارید، به کنایه دربارهشان بگویند: «با این دستفرمون چند وقت دیگه میفهمیم که کتاب مسأله حجاب، برای مطهری نبوده، تولستوی نوشته و مطهری فقط ترجمه کرده». طبیعی است که درک کنیم صادرکننده پیامها و دریافتکننده پیامها و رسانه منتقل کننده پیامها و محتوای پیامها، باید تناسب خاصی با هم داشته باشند؛ وگرنه پارازیتهای ارتباطی، همه چیز را خراب خواهند کرد. آیا نهادهای فرهنگی و اجتماعی رسمی، به چنین مواردی توجه خواهند داشت؟ یا باز هم به نوعی، احساس تحمیق را به مخاطبان منتقل خواهند کرد؟ باید نشست و دید...»