پورفسور حسن امین با ذکر خاطراتی از امیرحسین آریانپور و سیدعبدالله انوار (هر نویسنده و مترجم)، در یادداشتی به تاثیرگذاری آنها بر عرصه علم و دانش پرداخت.
دیدارنیوز ـ حسن امین: نمیدانم از منظر فلسفی درست یا غلط است که بخشی از رویدادهای نیک و بد را به حساب خوش شانسی یا بدشانسی یک نفر یا یک ملت گذاشت؛ ولی من حس میکنم که در مجموع آدم خیلی خوش شانسی بودهام که مفاخر واستادان بزرگی را در فلسفه و حقوق داشتهام. همچنین بدون داشتن رابطه شاگرد و استادی بزرگان زیادی را از علامه طباطبایی و امام موسی صدر تا ذبیح بهروز و بزرگ علوی و حمیدی شیرازی را درک کردهام و از آنان بسیار آموختهام و بعد در حلقه دوستان و دوستداران ایشان قرار گرفتهام.
اکنون میخواهم از میان این گروه اخیر از دو ایرانی برجسته که بدون داشتن رابطه تعلیم و تعلم از آنان تاثیر پذیرفتهام و هر دو از مفاخر فرهنگی ایران اند، سخن بگویم: دکتر امیرحسین آریانپور، و استاد سید عبدالله انوار که با هم دوست بودند و حلقهای از بزرگان نیز با این دو همسو بودند.
اول، دو خاطره ثبت نشده از دکتر امیرحسین آریانپور بگویم که هر دو را بدون واسطه از راویان موثق شنیدم و هیچ کدام در جایی ثبت نشده است:
۱. عباس میرخانی که من از ۱۳۴۵ در انجمن ادبی ایران در منزل استاد محمد علی ناصح با او آشنا و دوست شدم، به من گفت که در سال ۱۳۴۷ به پیشنهاد شورایی از اهالی دانش و ادب به محوریت دکتر صادق کیا رئیس وقت فرهنگستان، دوازده تن از استادان صاحب صلاحیت از جمله دکتر امیرحسین آریانپور به عضویت فرهنگستان انتخاب شدند و فرمان انتصاب شأن به امضای محمدرضاشاه پهلوی رسید و روزی معین و مقرر شد که این دوازده تن اعضای پیوسته فرهنگستان، با پوشیدن فراک در کاخ سعدآباد حضور یابند و فرمان را شخصا از دست پادشاه دریافت کنند.
عباس میرخانی گفت که من مامور ابلاغ این پیام و آماده کردن مقدمات این شرفیابی بودم، ولی، چون به خدمت آریانپور رسیدم، از صدور این ابلاغ بر آشفت و گفت چه کسی گفته که من باید به این شکل عضو فرهنگستان شوم؟. گفتم: دکتر کیا، آریانپور گفت: کیا غلط کرده است که بخواهد مرا به دستبوسی دربار بکشاند. من نمیآیم. گفتم فرمان صادر و امضا شده و روز شرفیابی تعیین شده عدم حضور نه تنها برای شما بلکه برای فرهنگستان و شخص دکتر کیا اسباب زحمت و هتک حرمت است. اما نه تنها عرایض من، بلکه اصرار تلفنی و حضوری و واسطه تراشی، تاثیری در تصمیم آریانپور نکرد و آریانپور عزمش جزم بود که فرمان شاه را نگیرد.
سرانجام فرهنگستان مجبور شد ابلاغ آماده و امضا شده شاهانه برای آریانپور را کنار بگذارد و به خلاف برنامه چیده شده موعود، در روز شرفیابی به عوض دوازده نفر فقط یازده نفر عضو فرهنگستان به شاه معرفی شدند.
همین حادثه در مورد خود من هم شش هفت سال بعد تکرار شد. در ۱۳۵۴ به مناسبت پنجاهمین سال سلطنت پهلوی به جمعی از دانشمندان و نویسندگان و شاعران، مدال پهلوی دادند. استاد راهنمای دکتری من پروفسور جان گرانت رئیس دانشکده حقوق دانشگاه گلاسگو از طریق سفارت، نوشتاری درحق علمی من نوشت و سفارت آن را به ایران فرستاد. پس از چندی دکتر فرهنگ مهر رییس دانشگاه پهلوی شیراز به من نامه فرستاد و به من پیشنهاد بورس تحصیلی با قول عطف لماسبق شدن سال قبل داد. آن را نپذیرفتم و گفتم من به همان کمک محدود خانواده خودم برای گذران زندگی دانشجویی قانعم و پس از پایان تحصیلات ترجیح میدهم در دانشگاه تهران خدمت کنم نه دانشگاه پهلوی..
از طرف دیگر، امیر اسدالله علم وزیر دربار که پدر بزرگ من امین الشریعه از دوستان پدرش امیر شوکت الملک علم بود و خانواده مرا میشناخت و من شعر پدرش را در تخمیس غزل حافظ در مجله یغما چاپ کرده بودم. چه به تصریح پدرم در کتاب نفیس «تاریخ سبزوار»، پدر او «امیر شوکت الملک علم امیر قائنات و بیرجند مقدم او را گرامی و متجاوز از دو سال او را با اصرار در نزد خود، نگاه داشته بود» (تاریخ سبزوار، چاپ عکسی به خط مولف، از انتشارات دایرهالمعارف ایران شناسی، ۱۳۸۱، صص ۴۱۶-۴۱۷)، بابت سوابق، علم نام مرا نیز به حکم یحفظ الرجل فی ولده، در لیست دانشمندان و نویسندگان شایسته دریافت مدال پهلوی قید کرده بود و فرمان برای من با قید کلمه جناب صادر و امضا و مدال آماده و من برای دریافت آن به کاخ سعدآباد دعوت شدم. اما من که در آن تاریخ در لندن بودم. به ایران نیامدم و دربار عظمت مدار فرمان و مدال مرا به دکتر سیف الله وحیدنیا مدیر مجله وحید که مرتب از لندن به آن مقاله میفرستادم. تحویل دادند و من هم از دوست و هم دانشکدهای و همکار خوبم در دوره سربازی سرتیپ سعید ملک زاده (دوست صمیمی مادام الحیات و وصی بعدالممات بهمن کشاورز رییس کانون وکلا) خواهش کردم که آن فرمان و مدال را از دکتر وحیدنیا تحویل بگیرند و ایشان آن را تحویل گرفتند و نسخه ترجمه رسمی آن را به امضای مترجم رسمی و تایید وزارت خارجه رساندند و، چون در متن فرمان برای من به فارسی از عنوان جناب و در ترجمه به انگلیسی Your Excellency استفاده شده بود، من آن را در تعلیقات کتاب «اخلاق امینی» تالیف پدربزرگم امین الشریعه در لندن چاپ کردم.
۲. دکتر صافی گلپایگانی از شاگردان فاضل دکتر آریانپور برایم نقل کرد که پس از انقلاب ۱۳۵۷ به دیدن خویشاوند روحانی خود آیتالله صافی گلپایگانی (داماد آیت الله سید محمد رضا گلپایگانی) به قم رفته بود و بعد در معیت ایشان به منزل آیت الله سید محمد رضا گلپایگانی رفته است و آنجا با مردی مواجه میشود که از مرجع تقلید تکفیر و ارتداد امیرحسین آریانپور را به دلیل اظهارات الحادی و مخالفتها با استاد مطهری در دانشکده الهیات درخواست میکند. این دوست من و برادرش احمد صافی به دفاع از آریانپور میپردازند آیت الله گلپایگانی هم در نتیجه این اطلاعات مفید از صدور حکم علیه آریانپور خودداری میکند و بدین گونه خطر از سر آریانپور در میگذرد.
همچنین دوست دیرین دانشمند پیشکسوت من استاد بسیاردان عبدالله انوار (لیسانسیه حقوق، درس خوانده فلسفه، ایرانشناس ایرانی اصیل حسیب نسیب و پسر سیدیعقوب انوار شیرازی) که او هم جنمی مشابه آریانپور و بنده حقیر داشت. او ۹۸ سال عمر کرد و دست کم هفتاد و پنج سال بی وقفه به خدمت علم و معرفت گذراند. او به راستی از مفاخر علمی کشور بلکه خون جاری در شریان تاریخ و فرهنگ ایران زمین بود. من، نزدیک پنجاه سال با این بزرگمرد بی ادعا، معاشر و در صف نعال حلقه یاران دانای او (همچون دکتر امیرحسین آریانپور، سرلشکر ناصر فربد، دکتر مهدی محقق و ...) خوشه چین افاضات او بودم. در دورهها و مهمانی هایشان شرکت داشتم و او نیز کریمانه، در کمهمانیها و دورهمیهای من شرکت میکرد.
انوار جامع معقول و منقول و حاوی علوم جدید و قدیم و عاشق علم و معرفت بود. مردان بزرگ بسیار دیده بود و خود یکی از غنایم و ذخایر علمی و فرهنگی این کهن دیار بود که انسان از هموطن بودن و همزبان بودن با او احساس افتخار و غرور میکرد.
انوار، چون درخت پربار فروتن و متواضع بود. عالمی به تمام معنی صادق و راسخ که از جهت مرام سیاسی پیرو دکتر محمد مصدق و خواهان استقلال ایران و استقرار حاکمیت قانون و بی ترس و تقیه مدافع منافع ملی و پاسدار فرهنگ ایرانی بود. در رژیمهای سابق و لاحق، تن به پاچه خواری و مجیز گویی نداد و با شهامت منتقد قدرتمندان و مدافع حق و حقیقت ماند.
از پروژههای مشترک ما بزرگداشت دکتر امیرحسین آریانپور بود که دو سال پیش در کنار همسر و پسر دکتر امیرحسین آریانپور از سوی انجمن جامعه شناسی ایران مقدمات آن ابتدا به همت دکتر ثابتی رییس وقت انجمن کلید خورد.
از امتیازات دکتر آریانپور و استاد انوار، استغنای مالی و عدم دلبستگی آنان به مقام مسند دنیوی بود. چندان که استاد انوار، ابوالعلای معری وار، ازدواج نکرد و موالید فکری را بر اولاد جسمانی ترجیح داد.
همچنین بزرگترین میراث علمی آریانپور، نگارش یک تنه دایره المعارف جامعهشناسی ایران بود که پس از فوتش به دست شاگردانش تدوین و بخش بندی شد، اما هنوز چاپ نشده است و نزد مهندس پویا آریانپور محفوظ است. بزرگترین کارهای علمی میراث فرهنگی استاد انوار، فهرست نگاری کتابهای خطی کتابخانه ملی بود و دیگری، ترجمه دایره المعارف فلسفی شفا اثر بی نظیر ابن سینا.
روان این دو بزرگ شاد، یادشان گرامی و راهشان پر رهرو باد.