مولوی عبدالحمید بالاخره از کوره در رفت و به مسئولان کشور هشدار داد، نمازگزاران زاهدانی هم فریاد "جانم فدای ایران" سردادند، بلوچهایی که همیشه جنس مطالباتشان با بقیه ایران متفاوت بود.
دیدارنیوز ـ اسفندیار عبداللهی: اواخر مهر سال ۱۴۰۰، در روز پایانی سی و پنجمین کنفرانس وحدت اسلامی در سالن همایشهای صدا و سیما مولوی عبدالحمید را دیدم. چند هفتهای از استقرار سید ابراهیم رئیسی گذشته بود، رییس جمهوری که به مدد همراهی مردم اهل تسنن استان سیستان و بلوچستان و اشاره مولوی عبدالحمید امام جمعه مسجد مکی زاهدان در مرحله اول موفق شد به پاستور برود. البته اکنون وقت پرداختن به رویکرد شورای نگهبان نیست، چون رد صلاحیت چهرههای رای آور جریان اصلاحات باعث شد این جریان سیاسی و بدنه سنتی متصل به آن رغبتی برای مشارکت نداشته باشد و حدود نیمی از حائزین رای دادن عملا در انتخابات شرکت نکردند.
به هر روی ظرفیت ۱۰ درصدی آرا اهل تسنن ایران که همیشه در سبد رای اصلاحطلبان بود، اینبار به سمت سید ابراهیم رئیسی رفت و او را در شرایط خاص انتخاباتی رییس جمهور ایران کرد. رئیسی و هر اصولگرایی در خوشبینانهترین حالت ۱۰ تا ۱۳ میلیون رای دارند و اگر نبود رای اهل تسنن و همراهی مولوی عبدالحمید و دیگر همفکران او در شهرهای کردنشین، استان گلستان و هرمزگان، بی شک سید ابراهیم رئیسی به مرحله دوم میرفت و آنوقت این احتمال وجود داشت که آراء پراکنده سفید، همتی، رضایی و آرا خاکستری در یک لجبازی و هیجان، صندوقها را به نفع رقیب رئیسی پر کنند.
حدود سه ماه پس از انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۰ از مولوی پرسیدم چرا آرا شما به سمت اصولگرایان رفت و پاسخ جالب ایشان این بود که: «وقتی این انتخابات پیش آمد ما احساس کردیم در جمهوری اسلامی دو قطبی شکل گرفته است. اصلاحطلبان میگویند که اصولگراها اجازه کار نمیدهند و اصول گراها میگویند که اصلاحطلبان توانایی ندارند که مشکلات ملت را حل کنند. فقر، تنگدستی و بیکاری به یک بحران تبدیل شد. اصلاحطلبان نمیتوانستند این را حل کنند؛ لذا ما گفتیم حال که قدرت در حال یکدست شدن است به طوری که مجلس و قوه قضائیه در دست اصول گراها است، اگر قوه مجریه هم در دست اصول گراها باشد، شاید بهتر بتوانند هم مشکلات ملی که اولویت اول ما است، را حل کنند».
«ملت باید به اینها فرصت دهد. هم اینکه منافع جامعه اهل سنت و اقوام ایرانی را در این دیدیم که این بار به آقای رئیسی رای داده شود، بر اساس این حرف که گفته میشد "اصولگراها را آزمایش کنید که فردا افسوس نخوریم چرا یک بار آنها را امتحان نکردیم". این بار متوجه بودیم که هجمه خیلی بر ما سنگین میشود، اما به هر روی جمعبندی بر این شد که به آقای رئیسی رای دهیم و این فرصت را به آنها بدهیم که هم مشکلات ملی را حل کنند و هم مطالبات اهل سنت در به کارگیری شایستگان آنها حل شود».
البته در آن مصاحبه مطالبات دیگری نیز از سوی رهبری مذهبی اهل سنت سیستان و بلوچستان مطرح شد. مثلا انتظار داشت که حداقل یک وزیر سُنی و نسبت به جمعیت اهل تسنن کشور، از این خاستگاه استاندار، فرماندار، مدیرکل و ... به کار گرفته شود و گفت منتظر میمانیم و عملکرد سید ابراهیم رییسی را مشاهده میکنیم. آنچه از این یکسال نیم سپری شده دولت رئیسی به دست آمد، اما گویای این حقیقت است که مولوی عبدالحمید از همه چیز ناامید شده به طوری که در کنفرانس وحدت اسلامی تهران امسال شرکت نکرد.
اما بهانه این یادداشت نه رای اهل تسنن به سید ابراهیم رئیسی، که نگاهی گذرا به اعتراضات ۴۰ روز اخیر ایران و حادثه تلخ زاهدان است. حادثهای که به دنبال اعتراض نمازگزاران زاهدان در مورد احتمال تجاوز یک افسر پلیس به یک دختری بلوچ شکل گرفت و در آن تعداد زیادی از شهروندان زاهدان و هموطنان عزیزمان کشته یا زخمی شدند. (نهادهای متولی هیچ آمار دقیقی از تعداد کشتهها و زخمیها ارائه ندادهاند، ولی مولوی عبدالحمید در آخرین سخنرانی خود کشته شدگان را حدود ۹۰ نفر ذکر کرده است). حادثه در روز جمعه ۸ مهر ۱۴۰۱ رخ داد و به جمعه سیاه معروف شد. فارغ از کم و کیف و عمق حادثه، باز مثل همیشه شاهد بیمسئولیتی نیروهای امنیتی بودیم و در ادامه هم برای همدردی با خانوادههای داغدیده و همدلی با آسیب دیدگان، مسئولان مربوطه به نظر میرسد خوب عمل نکردند.
البته ادامه اعتراضات سراسری ایران و بیمحلی مقامات اصلی نظام به حوادث جمعه معروف زاهدان، باعث تداوم اعتراضات زاهدانیها در جمعههای بعد شد و در آخرین جمعه یعنی ۲۹ مهر باز نمازگزاران دست به اعتراض گسترده زدند و مولوی عبدالحمید نیز ضمن حمایت از آنها، انتقادات تندی خطاب به مقامات جمهوری اسلامی ایراد کرد و مستقیم آنها را مسئول خسارات جانی و مالی مردم معرفی کرد. صراحت بیان امام جمعه مسجد مکی زاهدان واکنشهای تندی از سوی نیروهای امنیتی و سیاسی جمهوری اسلامی ایران را به دنبال داشت. مثلا در یک کانال نزدیک به سپاه قدس او را تهدید به برخورد کردند و معاون سیاسی و امنیتی وزارت کشور سید ابراهیم رئیسی، مواضع مولوی عبدالحمید را تحریک آمیز خواند که موجب شد این رهبر مذهبی اهل سنت جوابیهای صادر کند.
کشور ملتهب است و گویی اتاق فکری برای تولید و تنظیم رویکردها و راهبردهای مناسب و متناسب با شرایط وجود ندارد و مسئولان سیاسی و امنیتی با همکاری صدا و سیما فقط یک زبان را یاد گرفتهاند و آن برخورد قهری با معترض و مطالبه گر است و البته تقلیل حوادث و ربط دادن نارضایتیها به جهان خارج. سیاست برخورد قهری، سلبی، بازداشت و امنیتی کردن فضای جامعه سالها است که اجرا میشود و هر بار بعد از به قول خودشان جمع کردن خیابانها، ندای پیروزی سر میدهند و از همدیگر تعریف و تمجید میکنند، اما، چون مسئلهها حل نشده باقی میمانند و روی هم تلنبار میشوند، چند روز یا ماه بعد به بهانه دیگری اعتراضات شعلهور میشود. همین مولوی عبدالحمید شخصی آرام، مصلحت گرا و سوپاپ اطمینانی برای نظام در سیستان و بلوچستان بود، اما به حدی به این ظرفیت و خواستههای او بی محلی شد که اگر خودش هم بخواهد ساکت باشد، پیروان و اهالی استانش اجازه نمیدهند و کار به جایی رسیده که صدایش بلند شده است. چرا، چون به عنوان مثال شائبه تجاوز یک افسر پلیس به یک دختر ۱۵ ساله بلوچ پیگری نشد و مردم پاسخ قانع کنندهای دریافت نکردند.
مسئولان قضایی و امنیتی و فرهنگی نظام در مورد مرگ مشکوک مهسا امینی ابتدا دیر وارد شدند و بعد از جهانی شدن این حادثه باز مثل همیشه شروع به تناقض گویی و تلاش برای منحرف کردن موضوع کردند، تا کار به اینجا کشید. استخوان سالهای ۷۸، ۸۸، ۹۶، ۹۸ و ۱۴۰۰ در زخم مانده و مطالبات صنفی مختلف نیز همیشه وجود داشته است. امروز دیگر مطالبه مردم حجاب اختیاری یا جمع کردن ستاد امر به معروف و نهی از منکر نیست. امروز خواسته مردم زاهدان تنها رسیدگی به موضوع تجاوز به دختر چابهاری نیست. امروز مردم مرزنشین ما دنبال تشکیل کشور مستقل کردستان، بلوچستان یا عربستان نیستند. آنها از مجموع برداشتی که در چهار دهه به دست آورند به مطالباتی کلی و البته مشترک رسیدهاند و مباحثی، چون جدایی طلبی و قوم گرایی را خود به خود بی اثر کردهاند به طوری که در شعارها، بلوچ، تهرانی، کرد، تبریزی و لر قربان صدقه هم میروند.
به هر روی مسائل حل نشده و تلنبار شده چند دهه اخیر از اذهان عمومی پاک نشده و با گره خوردن آنها به اتفاقاتی، چون مرگ چند جوان و نوجوان و تجاوز به دختر بلوچ، میرود که ابعاد تازهای پیدا کند. از طرفی شرایط ایران در سطح بین الملل نیز خوب نیست و تحت تاثیر روابط تسلیحاتی ایران با روسیه و تجمعات بزرگ ایرانیان در آمریکا و اروپا خطر قطع ارتباط دیپلماتیک و سیاسی وجود دارد و از این سو به نظر میرسد هنوز نظام متوجه عمق موضوعاتی، چون نارضایتیهای سراسری در خیابان، مدرسه، دانشگاه، پتروشیمی، نفت، کارگران، فرهنگیان، وکلا، پزشکان، اساتید و مردم عادی نیست. کشور از منظر روابط بین المللی کاملا قفل شده است و در داخل هم آشوب ذهنی و حقیقی همه گیر شده است و هنوز همه منتظر یک روی خوش از سوی نظام هستند.