نبش قبر مجید عبدالباقی، نشان دهنده اوج بی اعتمادی به نهادها و دستگاهها است. بی اعتمادی به حدی بالا است که برخی از اعضای خانواده جانباختگان متروپل برای این که مطمئن شوند خبر درگذشت مجید عبدالباقی درست است، خودشان دست به کار میشوند و نبش قبر میکنند!
دیدارنیوز: خبری است عجیب و نادر. قبر مجید عبدالباقی را باز کردند، فیلم گرفتند و دوباره قبر را به حالت اول درآوردند. مجید عبدالباقی، برادر حسین عبدالباقی مالک و سازنده ساختمان متروپل آبادان بود که اول مرداد به ضرب گلوله به قتل رسید.
این اتفاق نشان دهنده اوج بی اعتمادی به نهادها و دستگاهها است. بی اعتمادی به حدی بالا است که برخی از اعضای خانواده جانباختگان متروپل برای این که مطمئن شوند خبر درگذشت مجید عبدالباقی درست است، خودشان دست به کار میشوند و نبش قبر میکنند. همان موضوعی که درباره حسین عبدالباقی هم پیش از این ذکر شده بود و خیلیها میگفتند او زنده است و از ایران فرار کرده است.
موضوع بی اعتمادی و نا امیدی در یک دهه گذشته براساس هشدار بسیاری از کارشناسان به یک بحران تبدیل شده است. اگر بحران هم نباشد در مرز خطرهای جدی قرار دارد. چون آسیبهای جدی اجتماعی با پیامدهای قابل تشخیص در سطح گستردهای از جامعه داشته و دارد.
اعتماد دارای ابعاد مختلفی است. اعتماد مردم به حکومت، اعتماد نهادهای حاکمیتی به یکدیگر، اعتماد مردم به یکدیگر و اعتماد حکومت به مردم. هر کدام از این بخش ها، اگر خدشه دار شود تاثیرات منفی خودش را خواهد داشت. در سالهای گذشته اعتماد در وجوه مختلف بهویژه «اعتماد نهادی» به شدت آسیب دیده، کما اینکه در بسیاری از موارد جامعه حتی به گزارشهای تخصصی هم واکنش منفی نشان میدهد، آنها را به سخره میگیرد و باور نمیکند. جامعه حرفهای برخی از مسئولان را واقعی و درست نمیدانند و نهادها و دستگاههای مختلف را در مقابل خود احساس کنند. یکی از مصداقهای چنین بی اعتمادیهایی همین نبش قبر اخیر است.
وقتی مردم هیچ نشانهای از تغییر واقعی را نمیبیند، مأیوس و ناامید و بی اعتماد میشود. این یأس ممکن است ما را منفعل کرده و از پا بیندازد. همچنین باعث شود مردم خودشان دست به کار شوند. بسیاری از مردم جامعه ایران مقابل سیاستها و اقدامات متعارف مقاوم شده اند. نمودهای آشکار این موضوع در بخشی از واکنشهای مردم از طریق شبکههای اجتماعی قابل مشاهده است. چون عقیده پیدا کرده اند کسانی هستند که با نفوذ سیاسی و اجتماعی سهم بیشتری از منابع جامعه را به خودشان اختصاص دادهاند و وضعیت هم تغییر نمیکند. این مسئله ترکیبی از خشم و سرخوردگی به بار میآورد. آن وقت است که احساس میکنند در این دیگ چیزی برای آنها نمیجوشد.
وضع یک جامعه هنگامی تغییر میکند که از یک طرف، سازمانها و دستگاههای مسئول کاری انجام دهند و از طرف دیگر، خود مردم دست به کار تغییر شوند. جامعه به علت فرسایش اعتماد، توان کنش جمعی برای حل مشکلات را از دست داده است. طبیعی است مشاهده کنیم پیوندهای افراد با هم سست شده است، طبقات و گروههای اجتماعی از هم فاصله گرفته و سرنوشت متفاوتی را دنبال کنند. چون جامعهای که فرصتهای آن عادلانه توزیع نشده، بنیانهای اخلاقی خود را بیش از پیش از دست میدهد. داستان نبش قبر مجید عبدالباقی داستان بی اعتمادی است.
افشین امیرشاهی - هممیهن