تئاتر در ایران، هنر بی‌دردان شده است

هنر و به‌ویژه تئاتر و پس از آن سینما، بنا بود با تعهد نسبت به جامعه و مردم، ضمن القای اندیشه‌ای انتقادی، صدای اقشار و طبقاتی باشند که صدایی ندارند. هنر در ایران اما، چون سایر حوزه‌های فرهنگی و اجتماعی خیلی زود به ورطه ابتذال و بی‌مایگی غلتید و صنعتی در دسته طبقه‌ای خاص برای پز دادن و زدن آروغ‌های روشنفکری و هنر‌دوستی شد.

کد خبر: ۱۳۱۳۲
۱۴:۳۶ - ۰۳ آبان ۱۳۹۷

دیدارنیوزـ مرضیه حسینی: ابتذال و میان‌مایگی، در اساس پدیده جذابی است. به تعبیر میلان کوندرا، همه ما کمابیش تمایلی به چیزهای سطحی و دم‌دستی داریم؛ مضامین مزخرف و نخ‌نما، ملودرام‌های اشک‌آور یا کمدی‌های پر از شوخی جنسی و حرکات جلف، یا هر چیزی که با احساساتمان طرف باشد و شعورمان را به هیچ بگیرد.

ابتذال یا بذلِ توجه به چیزی که در ذات ارزشمند نیست، امروزه در سبک زندگی ما و به‌ویژه در حوزه فرهنگ و هنر ما بشدت رواج یافته و طرفداران بسیاری دارد.

موسیقی‌ها، فیلم‌ها و محصولات ‌پرفروش که عمدا محتوای خاصی ندارند، از یک الگوی ثابت پیروی می‌کنند و معمولا فاقد ارزش هنری هستند. اینگونه است که کتابهای دانیل استیل می‌فروشد اما صادق چوبک را نمی‌شناسند. فیلم‌های کمدی بی‌مایه میلیاردی می‌فروشند اما فیلم‌های اجتماعی در بسیاری از موارد دیده نمی‌شوند یا حتی اجازه ساخت و اکران نمی‌گیرند. تا زمانی که تقاضا برای مصرف ابتذال وجود دارد، تولید و عرضه آن ادامه خواهد داشت.
 
ابتذال در هنر تئاتر، غفلت از رسالت اصلی

این ابتذال‌ و بی‌مایگی بیش از همه جا عرصه هنر و فرهنگ را درنوردیده؛ از دهه هفتاد به بعد دستان سانسور و نظارت ممیزی بر گلوی هنر، نفسش را گرفت و با کم رنگ شدن رسالت اصلی‌اش در آگاهی‌بخشی و نقد سیاسی_ اجتماعی، به زائده‌ای بر بدنه فرهنگ تبدیل شد و باقی ماند.
 
هنر و به‌ویژه تئاتر و پس از آن سینما، بنا بود با تعهد نسبت به جامعه و مردم، ضمن القای اندیشه‌ای انتقادی، صدای اقشار و طبقاتی باشند که صدایی ندارند. هنر در ایران اما، چون سایر حوزه‌های فرهنگی و اجتماعی خیلی زود به ورطه ابتذال و بی‌مایگی غلتید و صنعتی در دسته طبقه‌ای خاص برای پز دادن و زدن آروغ‌های روشنفکری و هنر‌دوستی شد.

تئاتر ایران که در دوران مشروطه با ایفای رسالت روشنگرانه و انقلابی خود، در بیداری مردم نقش موثری ایفا کرد و در ادوار بعدی کوشید نمایش هنرمندانه‌ای از خود ارائه دهد، در دوران ما و حال حاضر نه دیگر برای هنر است و نه برای مردم. مخاطبان تئاترها، نمایشگاه‌ها و گالری‌های هنری، طبقه خاصی از نوکیسه‌ها هستند که نه دردی دارند و نه حتی چیز زیادی از هنری که در حال مشاهده‌اش هستند، می‌دانند. این ابتذال، طبقاتی‌شدن و صنعتی‌شدن هنر، متاثر از عوامل مختلفی است که بر بنیادی از سیاست‌زدگی و تجاری شدن هنر قرار دارد.

ابزار سرکوب و سانسور شدیدِ برگرفته از شیوه بلوک شرق، که در سالهای میانی دهه هفتاد اعمال می‌شد، در دهه‌های اخیر جای خود را از سیاست چماق به هویج داده و با شکل دادن نوعی هنر غیر مستقل و غیر متعهد، میدان و منابع را در اختیار رشد نوعی فرهنگ گسسته از توده‌های مردم و رواج هنری از یک سو تبلیغاتی و از سوی دیگر غیر‌منتقد و بی‌خطر قرار داد. در این خطر‌زدایی و استحاله، هنر ایران یک سره از گذشته پر‌افتخار خود که کارنامه‌ای از مقاومت سیاسی و اجتماعی را پشت خود داشت، گسست.

با نگاهی به تئاترهای که مجوز دریافت می‌کنند و نمایشگاه‌های نقاشی و حراج‌های گالری‌های هنری به خوبی درمی‌یابیم که هنر چگونه در سیری قهقرایی به سرگرمی خانواده‌های مرفه و بی‌درد بدل و از دسترس مردمان عادی خارج شده است.
 
 
مصداق این سخن تئاتر بینوایان به کارگردانی حسین پارسایی و بازیگری بازیگران معروفی چون پارسا پیروزفر، نوید محمدزاده و سحر دولتشاهی است. بلیط این نمایش 200 هزار تومن است در حالی که موضوع اثر به تصویر کشیدن طغیان طبقه فرودست و بینوای پاریس و روایت گرسنگان و طردشدگان از حوزه قدرت و سیاست است.
 
هنر ما اما متخصص استحاله کردن همه چیز است. هوگو رمان نوشت تا فرودستی را برای فرادستان عینیت ببخشد؛ اما سوال اینجاست در تهران چه کسانی می‌توانند این تئاتر را ببینند؟ آیا کسانی که دویست هزارتومن برای دیدن این تئاتر پرداخت می‌کنند و چیزی در همین حدود را در کافه‌های گران سالن‌های اجرا هزینه می‌کنند، درکی از رنج گاوروش، کوزت، فانتین و ستم ساختار فاسد اشرافیت پاریس و ضرورت انقلاب در آن کشور دارد؟

صنعت تئاتر در ایران با منابع مالی که مشخص است ریشه در کجا دارد، نه تنها قادر به انجام رسالت اجتماعی خود نیست بلکه با به کارگیری بازیگران معروف، فرصت بالندگی و رشد را از صدها جوان عاشقی می‌گیرد که به امید بازی در تئاتر شهر، دیار خود را رها کرده و با داشتن سخت‌ترین معیشت‌ها تا پاسی از شب تمرین می‌کنند. جوانانی که اغلب از شهرستان می‌آیند و روزها به سختی کار و شبها تا سحر تمرین می‌کنند اما پس از ماهها تلاش، تئاترشان بدون هیچ دلیلی مجوز نمی‌گیرد و زحمت چند ماهه آنها و کارگردانشان به فنا می‌رود.

کسانی مجوز اجرا را لغو می‌کنند که معلوم نیست اطلاع چندانی از هنر داشته باشند. لغو کننده‌ها حتی توضیحی برای کار خود نمی‌دهند زیرا خود را صاحب عرصه فرهنگ این کشور می‌دانند.

ابتذال و فرومایگی در تئاتر به سیاست‌گذاری‌های دولتی در انحصاری کردن و طبقاتی کردن فرهنگ محدود نمی‌شود، خصوصی‌سازی در تئاتر و شکل دادن مفهوم تجارت تئاتری، تیشه به ریشه غنای فرهنگی و هنری این هنر زده، بدین معنا که سود اجراها به خوشایند تماشاگران بستگی دارد، عمده تماشاگران هم در سینما (نگاه کنید به پرفروش‌ترین فیلم‌ها از جمله کمدی‌ها)، تئاتر و شعر و موسیقی، به دنبال غنا و مایه نیستند، به دنبال تلنگر خوردن و آگاه شدن و متاثر شدن نیستند و هرآنچه را حقیقت تیره‌روزی‌شان را به یاد بیاورد، طرد می‌کنند.

هنر و تئاتری که این چنین از تاریخش جداافتاده، رونقش را در جیب بی‌دردان می‌بیند و دست در دست بنگاههای  اقتصادی ـ فرهنگی، در بلاهتی غریب فرو می‌رود. اگر نگاهی به محتوای تئاترها و بازیگران بیندازید تفاوت چندانی بین تئاتر و سینما و سریال‌های عامه‌پسند نمی‌بینید. بازیگران هم همان سلبریتی‌های فیلم‌ها و سریال‌های تجاری هستند که با هدف فروش و سود بیشتر عرصه تئاتر را نیز تحت سیطره درآورده‌اند تا هیچ جوان و گمنامی، فرصت اثبات توانایی‌هایش را پیدا نکند.
 

سناریوهای تئاتر هم چیزی کم از فاجعه ندارند. اغلب اینگونه است که متنی خارجی انتخاب، از پس زمینه‌ها و خاستگاه تاریخی و فرهنگی‌اش جدا می‌شود، سپس برای نجات از تیغ سانسور، کل داستان و دیالوگ‌ها دستکاری می‌شوند، برای خوشایند تماشاگر و احساساتی کردن او دیالوگ‌های رقت‌انگیز به همراه آه و ناله بازیگران، اضافه می‌شود و در نهایت از کل سناریو، شیری بی‌یال و دم و اشکم باقی می ماند.
و در آخر، هنری که به اندازه فهم، سلیقه و جیب طبقه‌ای خاص تقلیل یافته باشد، هنری بی‌هویت، بی‌محتوا، لوکس و تجاری، میانمایه و سطحی است؛ هنری که با زمانه خود و مردم خود بیگانه است و تجارب زیسته آنها را نمایندگی نمی‌کند.
 
ارسال نظرات
نام:
ایمیل:
نظر: