تقابل مهدی طارمی با سرمربی تیم ملی فوتبال ایران زنگ خطر را برای فوتبال پرحاشیه ایران به صدا درآورده است. ستاره ایرانی حق ندارد در حق خود بد کند و امیدهای یک ملت را به ورطه نابودی بکشاند.
دیدارنیوز ـ مسلم تهوری: «یاغی» اصطلاحی نامیمون و رایج در فوتبال ایران است. یاغیها نه کنترلی روی گفتههای خود دارند و نه روی رفتارشان در داخل و خارج از مستطیل سبز؛ آنها چند صباحی نقل رسانهها هستند و به زودی برای همیشه محو میشوند و رد پایی نیز از آنان باقی نخواهد ماند جز تأسفی همیشگی در خاطرهها؛ تو گویی نه خانی آمده و نه خانی رفته.
روزگاری چپ پرسپولیس در تیول دو بازیکن ملیپوش بود؛ مجتبی محرمی راست پایی که سرآمد چپهای ایران بود و دیگری محمدحسن انصاریفرد بازیکن خوش اخلاق آن دوران؛ هر دو در پرسپولیس و تیم ملی بودند؛ مجتبی محرمی یک سر و گردن از انصاریفرد بزرگتر بود و صد البته محبوبتر؛ مجتبی یک یاغی به معنای واقعی کلمه بود، اما بعدها چرخ روزگار سرنوشت متفاوتی برای این دو رقم زد. هشت افسانهای پرسپولیس با پایان فوتبال گویی زندگی برایش به پایان رسید؛ اما انصاریفرد مربی فوتسال ایران و در دو مقطع مدیرعامل باشگاه پرسپولیس شد.
لیست بلند بالایی میتوان از بازیکنان با استعداد ایرانی نام برد که با اتمام دوران فوتبالی دیگر جایگاهی در فوتبال ندارند و یا بعضا دوران فوتبالی آنها به سرعت رو به افول نهاد و هیچگاه به آنچه شایستهاش بودند نزدیک نیز نشدند. مهدی هاشمینسب، بهروز رهبریفر، حمید روزبهانی، مجاهد خذیراوی، پیام صادقیان و بسیاری دیگر از جمله ناکامان فوتبال هستند که حاشیه آنها را از متن دور کرد و به نابودی کشاند.
آنها که در حاشیه غرق شدند دوران پر تب و تابی در فوتبال داشتند؛ روزهایی که در صدر اخبار قرار میگرفتند و رسانهها بدانها توجه میکردند، دیری نپایید و وقتی به خود آمدند که به چاه ویل افتاده و به درب خروج هدایت شده بودند. در حقیقت حاشیهها زودتر از آنکه فکرش را بکنیم ستارهها را به نابودی کشاند.
پسرک بوشهری وقتی خبر پیشنهاد علی دایی سرمربی وقت پرسپولیس را دریافت کرد روی ابرها سیر میکرد. استعداد ناب فوتبال جنوب به سرعت نگاهها را به خود معطوف کرد و تماشاگران در ورزشگاهها نام او را فریاد میکشیدند و در بندر هلهله برپا بود. خیلی زود قد کشید و به همان سرعت رفت تا پا جای پای کسانی بگذارد که روزی در عرش سیر میکردند و امروز در کوچه پس کوچههای فراموشی با چراغ باید به دنبالشان گشت. آن روزی که ادعا کرد بزرگ پرسپولیس است راهش کج شد. آن روزی که در انتخاب اطرافیانش اشتباه کرد راهش کج شد. صحبت از مهدی طارمی است. ستاره این روزهای فوتبال ایران و پورتو پرتغال؛ روزی که به پرسپولیس آمد گرما و سادگی بچههای بندر را به همراه داشت. هیچ کس باور نمیکرد پسرک بوشهری روزی در جرگه یاغیهای فوتبالفارسی قرار بگیرد، اما معلوم شد این استعداد ناب ایرانی اگر به حال خود رها شود، میتواند امیدهای یک ملت را ناامید کند. همشهری او حسین ماهینی گفته «مهدی طارمی از اول بازیکن خوبی بود؛ یک جایی داشت مسیرش کج میشد که صافش کردیم». مهدی این روزهای قصه فوتبال ما اگر مسیرش کج میشد، اروپا و پورتو که هیچ، باید امروز قید پرسپولیس را هم میزد، اما زود سرش به سنگ خورد و مسیر پیشرفت را به سرعت طی کرد و امروز طرفداران پورتو برایش سر و دست میشکنند؛ مطمئنا روزی که قرار شود مهدی از پورتو به باشگاهی بزرگتر برود طرفداران پورتو حالی را تجربه خواهند کرد که پیشتر قرمزهای تهران تجربه کرده بودند.
پسر خوب فوتبال بوشهر رویایی فراتر از پورتو دارد؛ رویایی که بسیاری امیدوارند تعبیر شود. فکر کردن به مهدی در لباس سفید پادشاهان اروپا نیز برای طرفداران فوتبال ایرانی شیرین و هیجانانگیز است. اگر این رویا تعبیر هم نشود بازیکن ایرانی آنقدر توانایی دارد که هنرمندانه لذتی عمیق به طرفدارانش هدیه کند. روزی، چون قاتلی خطرناک دروازه بزرگان اروپا را فتح کند و یا چون هنرمندی درون محوطه جریمه راهی برای داوران باقی نگذارد جز اینکه با به صدا در آوردن سوتشان نقطه پنالتی را نشان دهند. مهدی حق دارد درون زمین هر طور که مایل است دلبری کند، اما حق ندارد این لذت را از طرفداران فوتبال ایران بگیرد. در حقیقت انسان تا یک جایی متعلق به خودش هست؛ از یک جایی به بعد او تنها به خودش تعلق ندارد. قهرمانان متعلق به ملتها هستند.
بدون شک مارادونا اسطوره فوتبال دنیا بود. او نه به خود و نه به طرفداران آرژانتینی که عکس او را در ماه میدیدند، بلکه به تمام دنیای فوتبال تعلق داشت. اما کیست که نداند مارادونا به دنیای فوتبال بد کرد. اعتیاد لعنتی تا آخر عمر، دست از سر خدای توپ و مستطیل سبز بر نداشت. اما با تمام اینها مارادونا امضای خود را پای فوتبال به یادگار گذاشت و رفت.
باشوهای بندر شبها به دنبال عکس مهدی طارمی در ماه میگردند. او رویای بچههای جنوب است و امروز در فوتبال پرتغال از چشم آبیهای خود بزرگبین اروپایی دلبری میکند، اما راهی طولانی تا زدن امضای خود پای فوتبال دارد.
نقل این نیست که سرمربی تیم ملی میتوانست آن مصاحبه لعنتی را نکند و یا فدراسیون به وظیفه خود به درستی عمل نکرد و یا مهدی طارمی حق نداشت رودرروی مربی خود قرار بگیرد؛ نکته نگران کننده آن است که او دوباره راهش را کج کرده و باید از این استعداد ناب فوتبال ایران محافظت کرد و او را به مسیر هموار برگرداند، چرا که خیلی زود، دیر میشود. پسرک بوشهری همانقدر ساده، همانقدر خون گرم برای همگان شیرین و دوست داشتنی است. مهدی طارمی حق ندارد راهش را کج کند. رویای بچههای جنوب، هنوز تعبیر نشده؛ باشوهای کوچک شبها لب دریا دنبال عکس مهدی در ماه میگردند.