دیدارنیوز ـ علی نعمت اللهی*: یک از معضلاتی که سفرا، دیپلماتها و کارمندان نمایندگیها با آن روبرو هستند، تغییر متعدد محل زندگی از ایران به کشورهای مختلف و تفاوت زبان و سیستمهای آموزشی این کشورها است که بر تحصیلات فرزندان آنها تاثیر بسیار منفی دارد. دیپلماتها و سفرای غیر ایرانی در دوره ابتدایی و راهنمایی فرزندانشان را همراه با خود جابجا کرده و از مدارس بینالمللی با زبان انگلیسی یا فرانسه استفاده میکنند. ولی از سنین حدود ۱۵ سالگی به بعد اکثراً آنها را در یک مدرسه خوب و معروف در اروپا بصورت شبانه روزی پانسیون کرده و تنها در تعطیلات طولانی زمستانی و تابستانی نزد خود میبرند. با توجه به مسائل فرهنگی و اعتقادی، این روش برای دیپلماتهای ایرانی قابل تقلید نیست بخصوص که دریافتی آنها نیز معمولاً در حدی نیست که از عهده مخارج سنگین این پانسیونها برآیند. در نتیجه بسیاری از دیپلماتهای ایرانی وقتی فرزندانشان به سنین سالهای آخر دبیرستان میرسند با توجه به شانس بسیار پایین قبولی در کنکور دانشگاههای ایران، فرزندان خود را در آخرین محل ماموریت باقی میگذارند تا بتوانند تحصیلات دانشگاهی خود را در آن کشور پی بگیرند و سوابق نشان میدهد که اکثراً این فرزندان پس از اتمام تحصیلات دانشگاهی در همان کشورها باقی ماندهاند.
وزارت امورخارجه برای حل این معضل و همچنین برای عدم تاثیرگذاری فرهنگ سایر کشورها بر فرزندان دیپلماتها و کارمندان سفارتخانه به راهحل تاسیس مدارس ایرانی روی آورده است. ایجاد مدارس ایرانی در کشورهایی که دارای تعداد زیاد ایرانی باشد میتواند صرفاً از نظر آموزش کلاسیک سیستم ایران، نتیجه حداقلی قابل قبولی داشته باشد، ولی در مقابل، امکان یادگیری زبانهای زنده دنیا و حتی زبانهای کمتر رایج از آنها گرفته میشود؛ فرزندان دیپلماتها با اقامت در کشورهای مختلف، میتوانند براحتی از امکان آشنایی با فرهنگ آن کشورها برخوردار شده و هر کدام در آینده بعنوان متخصص زبانهای مختلف و کارشناسان متخصص فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی، سیاسی کشورهای جهان به کشورشان خدمت نمایند. در هر حال حداقل حسن این مدارس این است که بعلت کثرت دانش آموزان، کلاسهای تک پایه با معلمین و دبیران کافی تشکیل و از سطح درسی نسبتاً قابل قبولی برخوردار میشوند. متاسفانه در اکثر کشورها موضوع متفاوت است و مدرسه ایرانی عبارتست از یک زن و شوهر معلم که در قسمتی از سفارتخانه دو کلاس چند پایه تشکیل میدهند، با سطح علمی و آموزشی بسیار پایین و نتیجه آن، سطح تحصیلات بسیار ضعیف فرزندان دیپلماتهای ایرانی است.
در دوران تهیه مقدمات عزیمت به برزیل متوجه شدم که بر اساس درخواستهای قبلی سفارت مبنی بر ایجاد مدرسه ایرانی، یک زن و شوهر معلم برای اعزام به برزیل مشخص شدهاند که یکی بعنوان رئیس و معلم و دیگری بعنوان معلم دو کلاس چند پایه در سفارت تشکیل داده و همه فرزندان پرسنل را در سطحی بسیار پایین آموزش دهند. من از وزارتخارجه خواستم که قبل از تایید من کسی را بعنوان معلم اعزام نکنند سپس با مدیر تعیین شده در دفترم دیداری ترتیب دادم؛ یک معلم بود از دهات اراک که نه زبان انگلیسی بلد بود و نه خارج از کشور را میشناخت. طبیعتاً با اعزام آنها و تاسیس چنین مدرسهای مخالفت کردم.
من در مقابل در دوران ماموریتهایم روشی کاملاً متفاوت بکار بردم؛ در سال ۱۳۶۰ که به سوئیس رفتیم بچهها هنوز به سن مدرسه نرسیده بودند و چون زبان سوئیس، آلمانی که در برن رایج بود، است زبان مفیدی بحساب نمیآید. آنها را به یک کودکستان فرانسه زبان فرستادم تا زبان فرانسه را یاد بگیرند. وقتی به سن مدرسه رسیدند، بین مدرسه انگلیسی و فرانسه زبان، مدرسه فرانسه را انتخاب کردم، چون این مدارس در همه کشورها سیستم ثابتی را پیگیری میکردند در حالیکه مدارس انگلیسی زبان بسیار متعدد و با سیستمهای آموزشی متفاوتی بودند.
در کنار آن با توجه به اینکه همسر حسابدار سفارت، معلم بوده و در مرخصی بدون حقوق بسر میبرد، با خرید چند نیمکت مدرسهای و یک تخته سیاه و حداقل امکانات ضروری در داخل سفارت اتاقی را به کلاس درس اختصاص دادم. بعد از ظهر روزهای چهارشنبه و جمعه که مدارس تعطیل بودند این خانم به ۶ نفر از فرزندان اعضاء سفارت و ۳ یا ۴ نفر از فرزندان ایرانیان علاقمند، در این کلاس خواندن و نوشتن فارسی و تا حد ممکن کتابهای درسی مدارس ایران را آموزش میداد. در نتیجه ضمن استفاده از امکانات و آموزشهای محلی و بینالمللی از یک حداقل آموزش زبان فارسی هم برخوردار شدند.
در دیماه ۱۳۶۵ در وسط سال تحصیلی به ایران مراجعت کردیم و در آن زمان پسرم کلاس سوم و دخترم در کلاس دوم دبستان تحصیل میکردند. پس از برگشت به ایران در ابتدا بچهها را در مدرسه تطبیقی ثبت نام کردم. در آن زمان، تحصیل در مدرسه تطبیقی که معلمانش تا حدودی به زبانهای خارجی آشنایی داشتند تنها برای دو سال اول بازگشت به ایران فرزندانی که در خارج از کشور تحصیل میکرده اند، مجاز بود. بدیهی است که این مدرسه هم از سطح درسی پایینی برخوردار بود لذا پس از ۴ ماه در پایان سال تحصیلی آنها را به مدارس عادی انتقال دادم.
همزمان در پی یافتن یک معلم زبان فرانسه بودم تا اینکه با یکی از افراد شاغل در جهاد آشنا شدم که همسرش فرانسوی بوده و در فرانسه سابقه معلمی داشته است، نتیجتاً آموزش زبان فرانسه آنها هم ادامه یافت. البته چندان هم ساده نبود؛ بعد از ظهرهای چهارشنبه از وزارتخارجه در مرکز شهر به منزل که در شرق تهران در نارمک واقع بود رفته و حامد و هدی را به منزل Mme Annette در نواب جنوبی واقع در جنوب غربی تهران میبردم. این برنامه در تمام مدت چهار سال اقامتم در مرکز ادامه داشت. زمانیکه اعزام به ماموریت دوم مطرح شد من صریحاً اعلام کردم که در مورد کشور محل ماموریت فقط یک شرط دارم آن هم وجود مدرسه فرانسه زبان برای ادامه تحصیل بچهها است.
استدلال من در این مورد هم بسیار واضح بود؛ من برای خود و همسرم میتوانستم زندگی در هر شرایطی را بپذیرم، ولی مجاز نبودم آینده فرزندانم را خراب کنم. وقتی شورای معاونین اعزام من به برزیل را تصویب کرد بررسی کردم، خوشبختانه مدرسه فرانسه زبان مناسب موجود بود. این بار نیز تغییر محل من در وسط سال تحصیلی در آذر ماه بود، ولی با هماهنگی که بعمل آورده بودم، عصر جمعه که به برازیلیا رسیدیم صبح روز دوشنبه بچهها در کلاس درس در مدرسه فرانسه حضور یافتند؛ و البته بصورت همزمان دروس مدارس ایران را هم مطالعه میکردند و در آخر سال تحصیلی نیز سوالات امتحانی را از ایران دریافت کرده و در امتحانات شرکت کردند.
بدین ترتیب فرزندان من نه تنها متضرر نشدند بلکه از قابلیت آموزش زبانهای فرانسه و انگلیسی و تا حد کمتری پرتغالی هم برخوردار شدند و پس از بازگشت به ایران هم مجدداً در مدارس ایرانی ادامه تحصیل داده و توانستند تحصیلات دانشگاهی خود را در دانشگاههای خوب داخل کشور داشته باشند و البته محاسن تسلط به دو زبان زنده دنیا و آشنایی با فرهنگ و تمدنهای دیگر، در تمام دوران تحصیل و کار و زندگی نقش یک امتیاز بزرگ و برنده را برای آنها داشته و دارد. این در حالی است که سایر اعضاء سفارت قبل از عزیمت من فرزندانشان را در منزل نگه داشته و توسط مادران بصورت غیر صحیح و بصورت ناقصی آموزش میدادند.
البته سفرایی هم بودند که در محل ماموریت فاقد مدرسه ایرانی بوده و فرزندانشان از شانس تحصیل در مدارس خارجی برخوردار شدند، ولی در چند مورد که من اطلاع دارم، بعلت عدم امکان ادامه آموزش آن زبان در بازگشت به ایران، پس از چند سال آنچه آموخته بودند را به فراموشی سپردند؛ نکته مهم این است که کودکان همانطوریکه به سرعت زبان خارجی یا حتی زبانهای خارجی را یاد میگیرند، در صورت عدم استفاده به سرعت هم فراموش میکنند؛ به همین علت وقتی از سوئیس برمیگشتم به منظور قطع نشدن ارتباط بچهها با زبان فرانسه و انگلیسی، تعداد زیادی نوار ویدئوی فیلمهای کودکان و کتابهای مختلف علمی و داستانی به این دو زبان همراه آورده و همچنین مجله Journal de Mickey را با هزینه زیاد آبونه شدم، شاید این اقدام بنظر بیاهمیت بیاید، ولی خوب است به یاد داشته باشیم که این موضوع به سال ۱۳۶۵ برمیگردد که امکان تماشای کانالهای تلویزیونی ماهوارهای به سایر زبانها و دستیابی به کتب و نشریات از طریق اینترنت موجود نبود.
یک نکته مهم در این رابطه تفاوت مدارس انگلیسی و فرانسه زبان است؛ مدارس انگلیسی زبان بر خلاف فرانسه زبانها بسیار متنوع هستند که شامل مدارس با سیستم انگلستان، مدارس متنوعی با سیستم آمریکایی و مدارس بینالمللی تاسیس شده توسط کشور محل اقامت است. به مثالی در این مورد اکتفا میکنم. سفیر لیبی در برازیلیا فرزندانش را در مدرسه انگلیسی زبان ثبت نام کرده بود. وی که تا حدودی عامل به دستورات اسلامی هم بود گفت که در آنجا دو مدرسه بود یکی آمریکایی و یکی بین المللی که، چون نمیخواست فرزندانش با سیستم و فرهنگ آمریکایی آموزش ببینند بچهها به مدرسه بینالمللی میرفتند. پس از مدتی متوجه شده بود که فرزندانش در مدرسه مراسم عبادی خاصی دارند و وقتی بررسی کرده بود متوجه شده بود که مدیران مدرسه بهایی بوده و از مدرسه برای تبلیغات بهائیت استفاده میکنند.
در هر حال مسئله تحصیلات فرزندان دیپلماتها بسیار مهم است و اگر راه حل مناسبی برای این موضوع ارائه نشود با این مشکل روبرو میشویم که یا از نظر تحصیلی بسیار ضعیف مانده و یا فرزندان آنها در سنین نوجوانی در یکی از کشورهای محل ماموریت پدر باقی مانده و ادامه تحصیل میدهند، با همه عوارض فرهنگی و اعتقادی که در پی خواهد داشت؛ و این اتفاقی است که موارد متعددی از آن را سراغ داریم. درحالی که سایر دیپلماتها از این امکان بیشترین استفاده را میبرند. بخاطر میآورم که زمانیکه در سوئیس بسر میبردیم، سفیر پاکستان در سوئیس یک ژنرال بازنشسته بود که فعالیت و ارتباطات مفیدی در جمع دیپلماتها نداشت و نمیتوانست داشته باشد، پس از مراجعت وی، دولت پاکستان آقای دهلوی که یک سفیر بسیار جوان بود را به برن اعزام داشت. آقای دهلوی و همسرش هر دو فرزند دیپلمات بودند که همراه پدرانشان در کشورهای مختلف اقامت داشته و با فرهنگ و زبان آن کشورها آشنا شده بودند و نتیجتاً به سرعت در جمع سفرای مختلف پذیرفت شده و ارتباطات مورد نیاز یک سفیر فعال را برقرار نمود بصورتیکه یکی از موفقترین سفرا بحساب میآمد.
* سفیر ایران در سویس و برزیل در دهه ۶۰ و ۷۰ شمسی