نیاز به دیپلماسی فرهنگی (گفت‌وگو با اسکندر مختاری، پژوهشگر میراث فرهنگی)

اساسا رویکرد دانشگاه شیکاگو با رویکرد دولت امریکا متفاوت بود. جوهره کارشان به این‌ها دیکته می‌کند که نحوه تعامل‌شان با کشور صاحب تاریخی مثل ایران چگونه باشد. آن‌ها با احترام زیادی به ایران نگاه می‌کنند. جالب است که وقتی هم با آن‌ها صحبت می‌کنید اشک در چشم‌های‌شان جمع می‌شود. اصلا برای آن‌ها موضع دولت امریکا، اسراییل و... اهمیت ندارد.

کد خبر: ۱۱۰۰۳
۱۰:۵۲ - ۰۸ مهر ۱۳۹۷

دیدارنیوز ـ حسن روحاني، رييس‌جمهوري ايران كه به كشور بازگشت يك سوغاتي هم براي ايرانيان همراه داشت. يك اثر تاريخي ارزشمند كه 90 سال پيش از ايران خارج شده بود به وسيله رييس‌جمهوري به كشور بازگردانده شد. نقش برجسته سرباز هخامنشي كه به سرقت رفته بود اما دادگاهي در نيويورك راي به بازگرداندن آن به ايران داده بود. آبان ٩٦ تصوير سرباز هخامنشي در پوستر يك حراجي در نيويورك منتشر شده بود اما پيش از هر اقدامي دادستان نيويورك حكم توقف فروش اين كتيبه را صادر كرد تا اينكه در مرداد ماه گذشته دادگاه عالي نيويورك در حكمي اعلام كرد قدمت اين اثر به ۵۰۰ سال پيش از ميلاد مسيح باز مي‌گردد، بايد به ايران پس داده شود. اين اثر سرانجام به كشور بازگردانده شد تا به تخت جمشيد برده شود. اما اين اتفاق مهم فرهنگي چه ابعادي دارد و چگونه از آن مي‌توان به عنوان آغازي بر راه جديد ديپلماسي فرهنگي استفاده كرد؟ در اين باره با اسكندر مختاري، پژوهشگر ميراث فرهنگي و استاد دانشگاه گفت‌وگو كرده‌ايم. او پيشنهاد مي‌كند كه اين اتفاق بايد مقدمه‌اي باشد براي برگزاري كنفرانس‌ها و كارگاه‌هايي با حضور محققان و ايران شناساني از كشورهاي خارجي. اتفاقي براي تقويت ديپلماسي فرهنگي و يادآوري اهميت تاريخ ايران به پژوهشگران و مرمت‌گران جوان ايراني.

آقاي مختاري! حتما خبر داريد كه آقاي رييس‌جمهوري در بازگشت از سفر به امريكا، اثر ارزشمند سرديس سرباز هخامنشي را هم با خودشان به كشور آوردند. ارزيابي شما از اين اتفاق چيست؟

مسلما خوشحالي خودم را نمي‌توانم از اين اتفاق بزرگ پنهان كنم. همين كه با وجود مشكلاتي كه داريم چنين خبر مسرت بخشي را مي‌شنويم مايه خشنودي ما است. با وجود مشكلات و موانع متعددي كه داريم بخشي از اموال فرهنگي كه در دانشگاه شيكاگو داشته‌ايم در سال‌هاي گذشته بازگشته است. يا اينكه آثاري كه به نوعي از ايران به يغما رفته است به كشور بازگردانده شود هم اتفاق مهمي از منظر فرهنگي به حساب مي‌آيد. اين اتفاق فقط حاصل كار سازمان ميراث فرهنگي هم نيست. همه ايران‌دوستان در كشورهاي مختلف به اين فرآيند كمك كرده‌اند. نكته ديگري كه بايد به اهميت آن توجه كنيم لزوم پاسداشت ديپلماسي است. ديپلماسي هم يعني گفت‌وگو. با گفت‌وگو است كه مي‌توان جايگاه فرهنگي ايران را در جهان بهبود بخشيد.

اما به نظر مي‌رسد كه استفاده از ديپلماسي فرهنگي به عنوان يك رويه مهم چندان جدي گرفته نمي‌شود. چگونه مي‌توانيم از ظرفيت ديپلماسي فرهنگي در حوزه ميراث فرهنگي بيشتر استفاده كنيم؟

اموال ديگري هم متعلق به ايران در اقصي نقاط جهان وجود دارد كه بازگشت آنها بسيار حايز اهميت است. زبان ديپلماسي مي‌تواند به بازگشت اين آثار كمك كند. پيش از هر اقدامي ما بايد از وضعيت خودمان و رويكرد مجامع علمي جهان به جايگاه ايران به شناخت برسيم. در گام بعد نيازمند اقدام به موقع هستيم. تشكيل كمپين‌هايي براي حمايت از ايران در سراسر جهان مي‌تواند موجب شود تلاش‌هاي ايران‌دوستان به نتيجه بهتري برسد. البته بايد نكته ديگري را هم متذكر شوم؛ اينكه ما با آثاري كه فعلا در اختيار داريم چه برخوردي داريم. به نظر من ما در زمينه مديريت بحران در ميراث فرهنگي كه در آغاز آن قرار داريم، هنوز كاري نكرده‌ايم.

مقصود شما از مديريت بحران، مربوط به ايمن نبودن مراكز نگهداري آثار است يا ناظر به بحث ديگري است؟

منظورم به طور كلي تمام تهديدهايي است كه متوجه ميراث فرهنگي ما است. بحران‌هاي اجتماعي و طبيعي. مثلا فرض كنيد وقوع زلزله يا بروز خشكسالي و فرونشست زمين مي‌تواند به بخش زيادي از ميراث فرهنگي ما آسيب بزند. ما بايد زمينه‌هاي نگهداري بهتر از آثارمان را فراهم كنيم. ميراث فرهنگي در اين موارد بي‌پناه است. بايد براي بحران‌هاي احتمالي برنامه‌ريزي مناسبي صورت گيرد.

شما به لزوم شناخت و ارتباط با مجامع علمي خارج از كشور به عنوان يكي از ابزارهاي كمك‌كننده به ديپلماسي فرهنگي اشاره كرديد. اما به نظر مي‌رسد ما به اندازه لازم براي محققاني كه خارج از كشور براي شناخت و معرفي هويت تاريخي ايران فعاليت مي‌كنند اهميت قائل نيستيم. مثلا در مجامع علمي ما هم موقعيت‌هاي مناسبي شكل نمي‌گيرد تا اين افراد به ايران بيايند و تجربه‌هاي‌شان را با ما به اشتراك بگذارند؟

بله. خيلي جالب است كه بگويم ايران شناسان خارجي مثل ايتاليايي‌ها، فرانسوي‌ها، امريكايي‌ها، آلماني‌ها و... از يك محروميت مضاعف رنج مي‌برند. از طرفي ما در كشورمان به اندازه كافي به آنها اهميت نمي‌دهيم. البته پژوهشگران و مرمت گران ما اين افراد را مي‌شناسند اما بطور كلي ما براي‌شان كاري نمي‌كنيم. در حالي كه هويت تاريخي ايران، بهانه يك عمر كوشش علمي اين افراد بوده است. از طرف ديگر مشكل اين است كه اين افراد رفته رفته در كشورهاي خودشان هم با محدوديت‌هايي براي فعاليت روبه‌رو شده‌اند. مثلا كرسي‌هاي ايران‌شناسي در كشورهاي ديگر هم رو به افول رفته و بسياري از كشورها حاضر نيستند اين كرسي‌ها را نگه دارند.

بر اثر رفتار ما اين اتفاق افتاده يا سياست‌هاي مراكز علمي در كشورهاي اروپايي تغيير كرده است؟

بيشتر كشورهاي اروپايي در دوره رياضت اقتصادي به سر مي‌برند و اولويت‌هاي‌شان تغيير كرده است و به همين دليل ديگر به ايران توجه ندارند. در اين شرايط ايران شناساني كه در اين كشورها قرار دارند تقريبا دارند شغل شان را از دست مي‌دهند يا پيش از اين از دست داده‌اند. اين افراد با وجود اينكه عمرشان را صرف علم و پژوهش كرده‌اند نه از طرف كشور ما حمايت مي‌شوند و نه از طرف كشور خودشان. اين خيلي دردناك است. به همين دليل اين محققان الان گوشه گير شده‌اند.

در چنين شرايطي چگونه مي‌توانيم همچنان انگيزه‌هاي محققان ايران‌شناسي در كشورهاي ديگر را تقويت كنيم. نوع رابطه ما با دانشگاه‌هاي خارجي و محققان آنها بايد چگونه باشد؟

ما بايد در اين باره تجديدنظر كنيم. حداقل كتاب‌هاي‌شان را منتشر كنيم. حداقل از محققان بخواهيم كه در كلاس‌هاي دانشگاه‌هاي ما شركت كنند و براي سخنراني به اينجا بيايند.

نقش اين ارتباط علمي در تقويت قدرت ديپلماسي فرهنگي ما چه خواهد بود؟ مثلا دانشگاه شيكاگو در بسياري از موارد از منافع ايران در حوزه مالكيت اشياي تاريخي دفاع كرده است. آيا اين نشانه‌اي از همين قدرت روابط علمي و ديپلماسي فرهنگي است؟

مثال خوبي زديد. اساسا رويكرد دانشگاه شيكاگو با رويكرد دولت امريكا متفاوت بود. جوهره كارشان به اينها ديكته مي‌كند كه نحوه تعامل‌شان با كشور صاحب تاريخي مثل ايران چگونه باشد. آنها با احترام زيادي به ايران نگاه مي‌كنند. جالب است كه وقتي هم با آنها صحبت مي‌كنيد اشك در چشم‌هاي‌شان جمع مي‌شود. اصلا براي آنها موضع دولت امريكا، اسراييل و... اهميت ندارد. اين محققان، ايران را از منظر غناي فرهنگي و تاريخي‌اش مي‌شناسند و براي كشور ما اهميت قائلند. درست اين همان چيزي است كه ما به آن نياز داريم. اين يعني ديپلماسي بر مبناي فرهنگ.

نظر من بازگشت سرديس سرباز هخامنشي را بايد به منزله پيام فرهنگي تلقي كنيم. ما بايد با اين اتفاق به اندازه اهميت آن برخورد كنيم. جايگاه اين سرديس در موزه يا تخت‌جمشيد به تنهايي نيست. جايگاه‌اش اين است كه سهم اين اتفاق در تبادل فرهنگي ميان جامعه ما و جوامع ديگر چگونه مي‌تواند باشد. مثلا فرض كنيد با برگزاري يك كنفرانس يا تعدادي كارگاه آموزشي كه تعدادي ايران شناس بتوانند به كشورمان بيايند و كارگاه برگزار كنند و باستان‌شناسان جوان ما بتوانند خودشان را بازيابند. دست كم اين اتفاق كمك مي‌كند به بازشناسي جايگاه و اهميت جامعه باستان‌شناسي و مرمت‌گران و همه كساني كه دارند در اين حوزه كار مي‌كنند. اين اتفاق بهانه خوبي است براي اينكه در زير پوست جامعه ما جريان فرهنگي تحرك بيشتري از خودش نشان بدهد. جامعه ايران اين روزها دايما زير بمباران اخبار منفي اقتصادي و سياسي است. ما بايد به ساير مسائل مهم كشور هم بپردازيم. نمي‌گويم كه سياست پرده اول كشور نباشد اما لايه‌هاي فرهنگي و اجتماعي را هم بايد دريابيم. اتفاقا از لايه‌هاي فرهنگي هم مي‌رويم سراغ بدترين‌شان.

مثل چه چيزي؟

مثل حاشيه‌هايي كه مربوط به رفتار سلبريتي‌ها در جامعه است و دايما مسائل كم‌اهميتي مانند حاشيه‌هاي زندگي شخصي‌شان و مسائلي از اين دست در شبكه‌هاي اجتماعي برجسته مي‌شود. لايه كم عمق فرهنگ الان دست بالا را دارد. بسياري از كساني كه اكنون داعيه‌دار فرهنگ شده‌اند، هيچ خدمتي به كشور نكرده‌اند و تريبون هم در اختيار دارند. ما بايد برويم سراغ كساني كه به فرهنگ اين كشور خدمت كرده‌اند و الان گوشه‌نشين شده‌اند. رسانه‌ها بايد آنها را دريابند و سبك زندگي و خدمات آنها را براي جامعه بازگو كنند. علاوه بر فضاي بين‌المللي ما در داخل كشور هم به شكل‌گيري گفت‌وگوهاي عميق براي بازشناسي هويت فرهنگي‌مان نيازمنديم.

 

ارسال نظرات
نام:
ایمیل:
نظر: