طالبان سلطه خود را در افغانستان تحکیم میکرد در همین حال در ایران جدال جناحهای سیاسی با طعنهها و کنایههای مجازی ادامه داشت. مثل همیشه مجادلات سیاست داخلی دامن خود را بر سیاست خارجی هم گسترد.
دیدارنیوز ـ الهام ناسوتی: با خروج نیروهای آمریکایی خبر تسخیر شهرها توسط طالبان یکی پس از دیگری از افغانستان این کشور اقلیتها میرسید. اکنون بعد ازشوک سقوط کابل جبهه مقاومت ملی افغانستان تنها بارقه امید را در پنجشیر زنده نگه داشته است. قدرتهای بزرگ جهانی و قدرتهای منطقه بعد از دیدارها و مذاکرات گویی به این توافق رسیده اند که طالبان دیگر قصد ایجاد پایگاه تروریستی جهانی را ندارد اما به خصوص بعد از تشکیل کابینه امارت اسلامی تردیدها افزایش یافته است.
آنچه همسایگی ایران با افغانستان را از سایر کشورها مستثنی میکند این است که افغانستان عضوی است که دیر زمانی نیست که از پیکره ایران جدا شده است و نزدیکی زبان و تاریخ و سرنوشت مشترک پیوند عمیقی میان دولت و ملت ایجاد کرده است در کنار اینکه ما سالهاست که در کنارمهاجران افغانستانی زندگی میکنیم و از مشکلات حضور طالبان در آن سرزمین سالهاست که آگاه هستیم.
با به قدرت رسیدن طالبان در افغانستان آن چنان که این روزها مرسوم است این مسئله به موضوعی برای بحث و گفتگوی کاربران ایرانی در شبکههای اجتماعی مبدل شد. از آن جا که زبان بخش بزرگی از مردم افغانستان فارسی است و آنها هم در شبکههای اجتماعی حضور داشتند این ابراز نظرهای مجازی ابعاد مهمتری نیز مییافت. فضای عمومی کاربران تحول خواه در شبکههای اجتماعی همدردی با مردم افغانستان، ابراز نگرانی و نفرت از طالبان و البته همدلی گسترده با جبهه ملی مقاومت افغانستان به فرماندهی احمد مسعود بود. در مقابل کاربران نزدیک به حکومت رویهای منفعلانه را در این مورد در پیش گرفتند.
در عرصه سیاسی هم اصلاح طلبان با تاکید بر حقوق بشر و حقوق اقلیتها و دموکراسی و پلورالیسم فرهنگی و سیاسی و کلیه آزادیهایی که در قانون اساسی سال ۲۰۰۴ افغانستان آمده است، حمایت خود را از جبهه مقاومت اعلام کردند. آنچه از سمت اصلاح طلبان شنیده میشود با تاکیدات همیشگی این گروه سیاسی درراستای استقرار موکراسی و مخالفت با بنیادگرایی دینی و تضییع آزادی و حقوق بشر تطابق دارد. ازطرف دیگر نیز از همراهی تاریخی ایران با جبهه مقاومت در حمایت از احمد شاه مسعود برای مبارزه با آپارتاید قومی و مذهبی طالبان نشات گرفته است. از دیدگاه آنها طالبان بر خلاف آنچه که تظاهر مینماید و جناح مقابل میگوید همان طالبان گذشته است و نشانههای آن را در اعمال طالبان و جو حاکم بر شهرهای افغانستان و برخورد با فعالان مدنی و زنان و خبرنگاران قابل مشاهده میدانند.
آنان تشکیل یک حکومت فراگیر را حق مردم افغانستان میدانند و تسلط سیاسی مبتنی بر تسلط نظامی را عامل فساد و نا امنی توصیف میکنند و معتقدند جنگ طلبی و در دست داشتن قدرت با سرکوب نیروهای مخالف چه در سوریه و عراق باشد چه در افغانستان در نهایت منجر به آرامش و امنیت سیاسی نمیشود. این واکنشها از سوی نخبگان و فعالان سیاسی وهمچنین در بیانیه سید محمد خاتمی در دعوت ازحمایت جبهه مقاومت پنجشیر کاملا مشهود است.
اوضاع در میان اصول گرایان، اما متفاوت است. با وجود صحبتهای متناقض و متفاوتی که از جبهه اصول گرایی به گوش میرسد که میتوان از موضع گیریهای کیهان، جوان، کارشناسان شبکه افق و تعدادی از نمایندگان مجلس گرفته تا انتقاد رجانیوز ارگان جبهه پایداری از حمایت از طالبان، برآیند کلی موضع گیریهای آنان در قبال حضور طالبان سمت و سوی منفعلانه و توام با سکوت بوده است. این گروه طبعا از موضع رسمی حکومت که نوعی مدارای محتاطانه با به قدرت رسیدن طالبان در افغانستان است حمایت میکنند.
اما اتفاقات افغانستان تنها در اعلام مواضع جناحهای سیاسی خلاصه نگردیده است و مجادلات سیاسی درونی را هم زنده کرده است گویی مشکلات احتمالی در جوار طالبان بودن بهانهای برای باز شدن بحث قدیمی حضور در جنگ با داعش در آنسوترهای مرزهای ایران و در خاک عراق و سوریه شده است.
زمان چندانی ازحضور لشکر فاطمیون متشکل از افغانستانیهای مقیم ایران برای جنگ در حمایت از اسد در سوریه نگذشته است و سکوت فعلی جناح اصول گرا در برابر طالبان با توجه به سابقه تنش موجود و حمایت از جبهه مقاومت توسط جمهوری اسلامی در گذشته از سوی اصلاحطلبان مورد چالش قرار گرفته است. برای اصلاح طلبان سکوت و اعلام پشتوانه مردمی طالبان در این برهه زمانی از سوی اصول گرایان قابل قبول نیست و به نوعی در تضاد با سیاستهایی است که تا کنون جمهوری اسلامی در برابر جبهههای مقاومت کشورهای خاورمیانه گرفته است.
در مقابل نیز اصول گرایان نیز به موضع گیری چهرههای اصلاح طلبان و شعارهای آنها در جنگ با داعش اشاره کردند. آنها با حذف صورت مسئله دموکراسی خواهی در افغانستان و تنها با یادآوری مخالفت اصلاح طلبان با حضور در سوریه با مطرح کردن بحث دو قطبی جنگ و مذاکره این اعلام موضع اصلاح طلبان را دوگانه و متناقض میخوانند.
کار به طعنهها و مجادلات سیاسی بیشتری هم کشیده است. آن چنان که حسین شریعتمداری مدیر مسئول روزنامه کیهان پیشنهاد داد که لشگری به نام اصلاحاتیون تشکیل و اعضا این گروه با ثبت نام در این گروه برای مبارزه به پنجشیر اعزام شوند. کاربران اصولگرا در شبکههای مجازی نیز از این دعوی استقبال کردند که شامل طیف وسیعی از واکنشها بوده است که گاها متناقض نیز بوده اند و از پیاده نظام آمریکا خواندن اصلاح طلبان در جنگ افروزی در منطقه تا افسردگی ناشی از خروج آمریکا را شامل میشود.
اصلاحطلبان دل بستن اصولگرایان به تغییر طالبان را ساده لوحانه میدانند و معتقد هستند که آمریکا ستیزی به تنها اولویت سیاست خارجی ایران مبدل شده است و اصولگرایان در جشن پیروزی خروج آمریکا از افغانستان، تهدیدهای طالبان را از یاد بردهاند و پیوندهای تاریخی ایران و افغانستان را فراموش کردهاند..
اصولگرایان هم معتقد هستند که اصلاحطلبان که روزگاری منتقد حضور فعال ایران در مناقشات منطقهای بودند حالا ایران را به درگیری در افغانستانی فرا میخوانند که برای هر قدرتی در طول تاریخ یک باتلاق بوده است.
آن چه دراین مجادلات رخ مینماید، تقدم مجادلات سیاسی بر هر نوع اجماع در مورد منافع ملی است. البته سیاست خارجی ایران سالهاست که از دسترس جریانات سیاسی داخلی خارج است و در مراکزی در مورد آن تصمیم گیری میشود که خارج از روال و رویههای معمول سیاسی هستند. به همین دلیل است که حتی تغییر دولتها هم کمتر آن را متاثر میسازد و نهادهای قدرتمند به دور از دغدغه افکار عمومی به سیاست گذاری و اجرا در سرزمینهای دور و نزدیک مشغولند.
با این حال مجادلات جناحهای سیاسی در مورد سیاست خارجی همچنان ادامه دارد و هیچ اثری از اجماعی در مورد منافع ملی در میان جناحهای مختلف سیاسی دیده نمیشود. شکاف در سیاست داخلی ایران آن چنان عمیق است؛ که هر رخدادی در بستر این شکاف به موضوعی برای منازعه بدل میشود و منازعه به سرعت به اظهارنظرهای طعنه آلود و مقایسه شرایط داخلی کشور با رخدادهای سایر کشورها کشیده میشود.
وضعیتی که هر رخداد کوچک و بزرگی را به موضوعی برای جدال گروههای سیاسی و البته جنگ روانی در شبکههای اجتماعی مبدل میسازد.
بدیهی است که در این شرایط، نه سیاست خارجی کشور در دسترس فرآیندهای دموکراتیک است تا از مشروعیت و پشتوانه اجتماعی برخوردار شود و نه شکافهای عمیق اجتماعی و سیاسی امکانی برای اجماع در مورد منافع ملی فراهم میکند و تا اطلاع ثانوی وضع همین است که هست!