دیدارنیوز ـ علیرضا خوشبخت*: کمتر از ۷ ماه تا برگزاری انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۴۰۰ باقی مانده است. زمانی بسیار کوتاه برای مبارزات انتخاباتی و کمپینهای سیاسی. با این حال به نظر فضای سیاسی ایران از تحرک سیاسی متناسب با چنین زمانی تهی است. تقریبا هیچ یک از جناحها و تشکلهای سیاسی نامزد نهایی خود را نمیشناسد و هیچ کمپینی فعالیت خود را آغاز نکرده است. ممکن است سردی فضای انتخاباتی به وضعیتی نسبت داده شود که ویروس کرونا در کشور ایجاد کرده است. با این حال نگاهی به وضعیت انتخابات در ایالات متحده آمریکا کافی است تا روشن شود که چنین استدلالی چندان قابل اعتنا نیست. در اوج شیوع کرونا در این کشور انتخابات ریاست جمهوری با رقابتی بسیار سنگین برگزار شد و مشارکتی بالا در آن رقم خورد و کمپینهای انتخاباتی از هر زمان دیگری فعالتر بودند.
مدعای یادداشت حاضر آن است که این فضای سرد انتخاباتی نشانه یک بحران شدید هم در برخی نهادهای نظام سیاسی و هم در وضعیت «سیاست جناحی» است. به عبارت دیگر هم نهادهای انتخابی نظام در معرض بحرانی کم سابقه قرار گرفتهاند و اهمیت خود را همزمان هم برای حاکمیت و هم برای جناحهای سیاسی و هم برای جامعه از دست دادهاند و هم آن که سیاست ورزی جناحی که بیش از ۴ دهه بر فضای سیاسی ایران مسلط بوده است؛ اینک به تنگنایی نفسگیر افتاده است و هر دو جناح سیاسی اصلاحطلب و اصولگرا از ضعف و فترتی بیسابقه رنج میبرند. هم انسجام درونی و هم رهبری و هم سرمایه اجتماعی این دو جناح چنان تحلیل رفته است که احتمالا باید در آیندهای نزدیک منتظر تغییری بنیادین در این فضا بود.
واقعیت این است که انتخابات ریاست جمهوری در ایران بیش از دو دهه است که ماهیتی کاملا جدی و رقابتی داشته است. از خرداد ۱۳۷۶ تا اردیبهشت ۱۳۹۶ هر بار انتخابات ریاست جمهوری جامعه ایران را به تلاطمی کم سابقه انداخته است و کمتر دورهای بدون رقابت جدی برگزار شده است. این وضعیت البته در مورد انتخابات مجلس به این شدت وجود نداشته است و انتخابات مجلس گاه مانند دورههای ششم و دهم گرم بوده است و گاه مانند دورههای هفتم و یازدهم سرد. با این حال به نظر انتخابات مجلس یازدهم را میتوان یک نقطه عطف در رویکرد نظام سیاسی به انتخابات و نهادهای انتخابی دانست. در این انتخابات برای نخستین بار در تاریخ جمهوری اسلامی میزان مشارکت انتخاباتی به زیر ۵۰ درصد رسید و همین میزان مشارکت هم به صورت رسمی اعلام شد. این در حالی است که در گذشته حضور در پای صندوقهای رای به صورت مداوم از طرف نهادهای مختلف حکومت به منزله نوعی بیعت و نشانه رضایت از تداوم نظام سیاسی از سوی اکثریت مردم تلقی میشد. برگزاری انتخابات مجلس به این شکل بیش از هر چیز نشانهای بود از یک تغییر در جایگاه انتخابات و نهادهای انتخابی برای حاکمیت و مردم. نشانهای حاکی از آن که نه مشارکت بالا در انتخابات دیگر مانند قبل برای حاکمیت از اهمیت برخوردار است و نه گروههای مختلف اجتماعی اعتبار چندانی برای انتخابات به عنوان مجرایی برای تغییر سیاستها قائلند. بیاعتنایی به انتخابات در زمستان ۹۸ برای نخستین بار به گروههای اجتماعیای رسید که تا پیش از آن معمولا فرصت رای دادن را از دست نمیدادند.
بدیهی است که این تغییر جایگاه انتخابات برای حاکمیت و مردم یکی از دلایل سردی فضای رقابتهای انتخاباتی ۱۴۰۰ است. نه حاکمیت چندان در تنور انتخابات میدمد و نه گروههای اجتماعی به حاصل تنور انتخابات چشم بستهاند.
اما در این میان گروههای سیاسی هم غایبند. آنها که معمولا نقش اصلی را در این روزها ایفا و در سایر ادوار معمولا نامزدهای خود را در این زمان انتخاب میکنند تا به استقبال بهار انتخاباتی ائتلاف و افتراق بروند. این در حالی است که در این روزها از اردوگاه اصولگرایی صدای چندانی به گوش نمیرسد، جز زمزمههای کم جان و نامهایی که هیچ کس از برنامه قطعی حضور آنها اطمینانی ندارد. در اردوگاه اصلاحطلبی البته نامهای بیشتری به گوش میرسد، اما اکثریت مطلق این نامها چنان از جایگاه ریاست جمهوری دور است که از سوی هیچ کس، رقیب یا رفیق، جدی گرفته نمیشود.
این وضعیت را میتوان به بحران دومی نسبت داد که در ابتدای این نوشتار از آن یاد شد. یعنی بحران در سیاست جناحی در جمهوری اسلامی. توضیح آن که سیاست در طی ۴ دهه گذشته در ایران نه صورتی کاملا فردی و نه سیمایی کاملا تشکیلاتی و حزبی داشته است. سیاست در ایران جناحی است و دو جناح چپ و راست سابق یا اصلاحطلب و اصولگرای فعلی و البته گاه به گاه جریان سومی که خود را اعتدالگرا مینامد. سیاست جناحی شکلی از سیاست ورزی گروهی است، اما بر خلاف سیاست ورزی حزبی و تشکیلاتی، سلسله مراتب و قواعد روشن و مکتوب ندارد. هر جناح معمولا حول یک یا چند شخصیت محوری و البته یک یا چند نهاد حکومتی شکل میگیرد. روابط فردی در آن بسیار موثر است، رسانهها و احزاب و سازمانهایی در هر جناح سیاسی وجود دارد، اما در نهایت حرف آخر را نه قواعد تشکیلاتی که ترکیبی از تعامل احزاب و شخصیتها و تصمیمگیری رهبر یا رهبران میزند.
به عنوان مثال جناح چپ در ایران حول دولت مهندس میرحسین موسوی و البته اکثریت مجالس دوم و سوم شکل گرفت و بعدها در ائتلاف با میانهروهایی که حول شخص اکبر هاشمی رفسنجانی و دولت او تجمع کرده بودند، جناح اصلاحطلب نظام را تشکیل داد. جناحی که حول دولت سید محمد خاتمی شکل گرفت و شخص خاتمی همواره نقش محوریترین شخصیت آن را داشت. تشکلها و احزاب و رسانهها و شخصیتها هم در ترکیبی که هیچ قاعده روشن و مشخصی نداشته و ندارد حول این جناح به سیاست ورزی مشغول بودهاند و تصمیمات نهایی نیز معمولا با اجماعی بین شخص محوری با سایر شخصیتها و احزاب گرفته میشده است و اگر سامانه انسجام بخشی هم در کار بوده ـ مانند شورای عالی سیاستگذاری ـ به مدد حمایت همان شخصیت محوری و با شکلی از تفویض اختیار توسط او به کار مشغول بوده است.
وضع، اما اکنون به شدت تغییر کرده است. هیچ دستگاه حاکمیتی در کار نیست که حداقلی از سامان را به جناح اصلاحطلب بدهد. حتی دفتر اکبر هاشمی رفسنجانی در مجمع تشخیص مصلحت نظام هم که آخرین پناه اصلاحطلبان حتی بعد از انتخابات سال ۸۸ بود از دست رفته است. دولت حسن روحانی رو از متحدان اصلاحطلب سابق پوشانده و امثال اسحاق جهانگیری و بیژن زنگنه هم از توان سیاسی لازم برای گرد هم آوردن اصلاحطلبان برخوردار نیستند. جایگاه رهبری سید محمد خاتمی هم اکنون در میان بدنه اصلاحطلبان به قوت سابق نیست و بسیاری از سکوتها نه از سر رضایت که از سر نارضایتی و ناچاری است. اختلافات احزاب و سازمانها هم به نهایت خود رسیده است و معمولا هر کدام به جای جناح رقیب به محاجه پیدا و پنهان با یکدیگر مشغولند. یکی در پی لیبرالیسم محافظهکار است و دیگر در پی هسته سخت اصلاحات و گروه دیگر خود را بال چپ نظام سیاسی میدانند و انگشت اتهام به نولیبرالیسم خیالی گرفتهاند!
اوضاع اصولگرایان هم البته چندان بهتر نیست. اگر یکی از مشکلات جناح اصلاحطلب نداشتن سازمان و نهادی در حاکمیت است، جناح اصولگرا به تمامی توسط نهادها و سازمانهای حکومتی بلعیده شده است. سران این نهادها خود سکان را به دست گرفتهاند و البته چشم به رقابت خرداد آینده دارند و مانند شطرنج بازانی خیره به رقیب و دست به مهره آماده حرکتند. شخصیتهای سیاسی بیتاثیرند و کار رسانهای تنها بخشی از جنگ روانی رقبای درونی و بیرونی با یکدیگر است و همه در میان اصولگرایان در انتظار تصمیمی که باید در بالا گرفته شود و گویا هنوز گرفته نشده است و این بیحالی و بی رمقی انتخاباتی ناشی از آن است.
کوتاه سخن آن که فضای سرد انتخاباتی حاصل بحران هم در نهادهای انتخابی و هم در سیاست جناحی است و طبیعی است راهبردهای تَکراری در فضای بحران بیفایده خواهد بود!
*دانشآموخته علوم سیاسی و سردبیر دیدار