
علیرضا خوشبخت، تحلیلگر مسایل سیاسی برای درگذشت ماریو بارگاس یوسا یادداشتی را برای دیدارنیوز ارسال کرده است که میخوانید.
دیدارنیوزـ *علیرضا خوشبخت: ماریو بارگاس یوسا دیروز در ۸۹ سالگی درگذشت. جایگاه او در ادبیات آن چنان بود که وقتی چند سال پیش برنده جایزه نوبل ادبیات شد، از زبان یک متنقد شنیدم که نوبل با این جایزه بر اعتبار خود افزود و گرنه چیزی به بزرگی نام یوسا اضافه نشد.
خواندن آثار او برای من که عمری را در شیفتگی به سیاست و علوم سیاسی زیستهام، مکاشفهای پایان ناپذیر بود. به عنوان یک خواننده آماتور همواره از عمق نگاه او به جهان، از مهارتش در شکافتن لایههای روح آدمی از یک سو و شکافتن لایههای اجتماع از سوی دیگر و در نمایش همدلانه و تراژیک تناقضها، گناهها و بیگناهیها، در برانگیختن همدلی با تک تک شخصیتهایی که گاه جلاد بودند و گاه قربانی، به حیرت افتادم.
بارها و بارها در روزهایی از عمرم با سانتیاگو زاوالا روزنامهنگاری که داستان رمان «گفتوگو در کاتدرال «حول او شکل گرفته است؛ همذات پنداری کردهام. من که تا به حال پایم را از اطراف و اکناف ایران بیرون نگذاشتهام، خود را تصور کردهام که با او در میخانه محقری در لیما نشستهام و مثل خودش میپرسم: «سانتیاگو؛ دقیقا در چه زمانی بود که خودمان را به گ. دادیم؟»
در شنیدن نطقهای هر دیکتاتوری و در خواندن زندگی هر کدام از آنها بارها به رمان «سور بز» و درماندگیهای روح تروخیو دیکتاتور جمهوری دومینکن فکر کردم. حکومت او را یکی از مصادیق «سلطانیسم» در عالم سیاست میدانند و من «سلطانیسم» را نه از معلمان علوم سیاسی که از یوسا یاد گرفتم.
در رمان بلند «جنگ آخرالزمان» یوسا، یکی از دقیقترین و شگفتآورترین توصیفات از بنیادگرایی را یافتم. بی هیچ کینه و نفرتی با همدلی و نگاه عمیق انسانی به مخالفان و موافقان. به مردمان زجردیده، به آسیب دیدگان و درماندگان. من همواره خاورمیانه را مانند «کانودوس» در جنگ آخرالزمان دیدهام. پر از مذهبیهای متعصبی که زندگی و هستیشان با امواج مدرنیته دستخوش طوفان شده، با مدرنیستهایی که در ایدئولوژیهای خود از سنتگراها دگمترند و در جنگی سرشار از سوتفاهم که هیچ کس دیگری را درک نمیکند، در آتشی بزرگ که همه در آن قربانیاند و همه جلادند و همه بیگناهند و همه غرق در گناه!
در رمان «مرگ در آند» بود که یاد گرفتم «گذشته» هرگز نمیگذرد! که نفرین قرنها دست از سر جوامع کهن برنمیدارد، که خشونت از لایههای زیرین جوامع و از عمق تاریخ باز میگردد و در همه جدالهای اجتماعی و در عمق روح آدمیان خود را تکرار میکند.
سالها پیش در نوشتهای در مورد «ویلیام فاکنر» خواندم که او بشریت را ژرفاندیشتر از پیش بر جای گذاشت و فکر میکنم که این توصیف بهترین کلام است در وصف نویسندهای که با آثارش به ما نگاه کردن به دنیای پر از پیچیدگی را آموخت و آموخت که بیش از قضاوت کردن در فکر فهمیدن باشیم و دشمنانمان را درک کنیم و در تیرهترین لایههای روان خود جستوجو کنیم. یوسا هم ما را ژرف اندیشتر از قبل در این جهان پر از رنج، تنها گذاشت!
* تحلیلگر مسایل سیاسی