
«صلح لیبرال در خاورمیانه، امکان یا امتناع؟» عنوان نشستی بود که به همت پژوهشکده مطالعات پیشرفته خاورمیانه با همکاری حلقهی مطالعاتی یک چند، در محل این پژوهشکده برگزار شد.
دیدارنیوزـ مسعود پیوسته: «صلح لیبرال در خاورمیانه، امکان یا امتناع؟» عنوان نشستی بود که به همت پژوهشکده مطالعات پیشرفته خاورمیانه با همکاری حلقهی مطالعاتی یک چند، روز پنج شنبه ۲۱ فروردین، در محل این پژوهشکده در خیابان نادری برگزار شد.
نشستی که به بهانه مذاکره ایران و امریکا برگزار شد و نگاه عمده اش نه به کیفیت این مذاکره و صورت و سیرت آن، بلکه به جریان صلح در بین کشورها و جوامع در تاریخ معاصر ایران میپرداخت.
از بین سه چهار سخنران مدعو، فقط موضوع سخنان مجتبی مقصودی، مؤسس انجمن مطالعات صلح ایران و استاد دانشگاه آزاد، در باب «پنجرهی فرصت در مسیر دستیابی به صلح پایدار در خاورمیانه با تأکید بر روابط ایران و امریکا» سخن گفت که شرحش پس از ذکر این مقدمه در پی میآید.
نخستین سخنران این نشست، محمد صبوری، مترجم کتاب «صلح پایدار»، اثر ایمانوئل کانت بود که حضورش در این جلسه، اینترنتی بود و به توضیح این پرسش پرداخت: «آیا اندیشهی صلح پایدار میتواند بار دیگر ما را در برابر سیل حوادث تجهیز کند؟»
صبوری، در قسمتی از سخنانش پس از طرح سه اصل کانت که بنیانهای صلح پایدار را میسازند، به دو متمم و ضمیمه وی نیز اشاره میکند و به یکی از متمم هایش میپردازد و میگوید: «کانت به دولتمردان آمادهی جنگ توصیه میکند که به نظرات فیلسوفان و اندیشمندان در باب شرایطی که در آن صلح، امکان پذیر است توجه کنند. خود او (کانت) میگوید: در حالی که مرجع قانونی یک کشور که تلقی آن است طبیعتا از برترین درجهی بهره مندی از حق برخوردار است، توهین آمیز تلقی میشود که از اتباع خود، از فیلسوفان در باب اصول روابط با دیگر کشورها آموزهها یا اندرزهایی طلب کند. هرچند این کار بسیار عاقلانه است.
کانت توصیه میکند به حکومت که اندیشمندان و فیلسوفان، آزادانه و آشکارا در باب قواعد کلی وقوع جنگ، استقرار صلح سخن بگویند؛ و البته این بدان معنا نیست که در واقع، نظرات کارگزاران حکومت و حقوقدانان کنار گذاشته شود. تنها شنیدن سخن فیلسوفان محل توجه است. چرا؟ برای اینکه وظیفهی حقوقدانان و کارگزاران حکومت، صرفا به کار بستن قوانین است و هنجارهایی که موجود و حاکم است؛ و نه تحقیق نسبت به این موضوع که آیا این قوانین و هنجارها نیازمند اصلاح اند یا خیر. این کار اندیشمندان و فیلسوفان است که به این قوانین و هنجارهای حاکم نظر دهند.»
این مترجم آثار کانت، با توجه به شرایط عصر حاضر و چالشهای متنوع جوامع و کشورها، همچنان رسالهی صلح پایدار کانت را در ایجاد صلح در جهان، معتبر و کاربردی دانست و گفت: «خیلی از مواردی که کانت بر آنها تأکید میکند و بعضی از آنها را بدیهی میانگارد، بعد از بیش از دویست سال، درواقع دچار تغییر شدند. وضعیت جهان امروز ما متفاوت از جهانی است که در آن، اندیشههای کانت و امثال کانت در قرن بیستم جاری بود و امیدِ برپایی اش. این چهار مؤلفهی مهم رساله صلح پایدار، با تأکید بر دمکراسی یا همان جمهوری، ارتقاء همکاریهای بین المللی، تأکید بر کرامت انسانی و حقوق انسانی و کاهش نظامیگری، گرفتار چالشهای عمدهای اند. دمکراسی لیبرال در بخشهای مختلف جهان با بحرانهای سهمگینی روبرو است.
حقوق بشر، به عنوان ابزاری در دست سیاستمداران تبدیل شد. من سالها در این حوزه به صورت نظری کار کردم، و واقعا این حرکت در طی سی سال گذشته، اوج گرفتن حقوق بشر و نزولش و خاموش شدن صدا در حدی که به کار انسانها بیاید و نه در حد جعبه ابزاری در دست سیاستمداران، بسیار افول کرده است. جنگ اسرائیل با فلسطین، جنگ روسیه با اوکراین هم آینهای است که میتوانیم ناتوانی و بی اثری سازمانهای بین المللی را در آن ببینیم. نظامی گری را هم ببینید. زمانی حتی صحبت از نظامی گری برای آلمان، امری غیرقابل قبول بود، اما امروزه انباشت سلاح و تجهیز ارتش، دغدغهی اصلی دولت آلمان را تشکیل میدهد و بودجهی سهمگینی را به آن اختصاص داده اند. این تصویر جهان امروز ماست. شاید به نظر برسد میراث کانتی چندان به کار ما نیاید.
سیل حوادث چنان بزرگ است که شاید این جنس اندیشه به کار ما نیاید. قضیهی دیگر هم این است که شناخت ما از کانت هم دستخوش تغییر شده است. کانت امروز، کانتی نیست که شاید سی سال پیش، بیست سال پیش، حتی ده سال پیش شناخته میشد. بخصوص در حوزهی اندیشهی سیاسی، فلسفهی سیاست، فلسفهی اخلاق. فلسفههای قوی اخلاق ظاهر شدند که اندیشهی کانتی اگر هم در مقابل شان قرار نداشته باشد، یا میدان را به آن واگذار نکرده باشد، در حکمِ تکمله است. در کنار و در همکاری با آنها ما میتوانیم مشکلات را حل کنیم.»
دیگر سخنران این نشست، محمد ملاعباسی، استاد جامعه شناسی دانشگاه علامه طباطبایی بود که در موضوع «میراث جنگ سرد، باز اندیشی در صلح، جنگ و مداخلهی بشر دوستانه در خاورمیانه» سخن گفت. وی در ابتدا با طرح ضرب المثل عامیانه و مشهور «هر ساعت از کارافتاده ای، در طی شبانه روز، دو بار ساعت را درست نشان میدهد»، به نسبت این ضرب المثل با نظریهی صلح دمکراتیک پرداخت و گفت: «نظریهی صلح دمکراتیک، در واقع، آنچه که گفته شده، ساعت از کار افتادهای بوده که از قضا در موقعیت خاص تاریخی، اجتماعی و سیاسی در جهان، انگار ساعت را درست نشان داده است! و گویای وضعیت جهان بوده.»
ملاعباسی، در تبیین چیستی صلح دمکراتیک توضیح داد: «نزدیکترین چیز به یک قانون در روابط بین الملل، تعریفی است که میگویند دمکراسیها با همدیگر نمیجنگند یا وارد منازعات نظامیی کمتری میشوند؛ بنابراین در جهانی که تعداد دمکراسیها بیشتر است، تعداد جنگها کمتر است و در جهانی که همهی حکومتها به دمکراسی تبدیل شده اند، ما شاهد صلحیم. درباره اینکه چرا این اتفاق میافتد نظریه پردازان مختلف نظریهی صلح دمکراتیک، آرای متفاوتی دارند، ولی یک سری شان آرای شان با هم مشترک است. درواقع ساختار متکثر و موقتِ قدرت در دمکراسیها باعث میشود که دولتمردان، اولا از آن جایگاه مطمئن و یکهای که مثلا دست به ماجراجوییهای بزرگ انسانی بزنند، از این موقعیت برخوردار نیستند، مسئول پاسخگویی به مردمی اند که به آنان رأی داده اند و بنابراین تلاش میکنند از منازعات خشونت آمیز پرهیز کنند، شفافیت در این سیستمهای حکومتی، بیشتر از سیستمهای حکومتهای غیر دمکراتیک است؛ و ترجیح میدهند که در موقعیتهای منازعه با نوعی حل و فصلهای مبادله ای، تجاری، اقتصادی، مشکلاتی که با هم دارند را فیصله دهند و درگیر یک منازعهی نظامی نشوند. این نظریهی صلح دمکراتیک، پس از جنگ جهانی دوم و اوج گیری جنگ سرد، خیلی اوج میگیرد و طرفداران زیادتری پیدا میکند و طبیعتا همدلیهای بیشتر در اردوگاه امریکا در برابر شوروی پیدا میکنند در فضای جنگ سرد.
در آن زمان، از نظر تجربی هم پایههای جدی دارد. یعنی ما میبینیم که در دوران جنگ سرد، نوعی کاهش منازعات خشونت آمیز را در جهان میبینیم. در کشورها جنگ کمتر داریم در مقایسه با زمان پیش از ۱۹۱۴ و پیش از جنگ جهانی اول که در دنیا تعداد دمکراسیها کمتر و تعداد منازعات و جنگها بیشتر بود. در اواخر جنگ سرد، لحظه و موقعیتی است که این ساعت از کار افتاده، دارد زمان را درست نشان میدهد. در پایان جنگ سرد، در ساحت نظری و هم در ساحت واقعیت عینی سیاست، جالب توجه است که پیامدهای آن را جهان امروز همچنان با آن درگیر میبینیم.
مسأله جالب، نادر و بی سابقهای که پس از جنگ سرد رخ مینماید، مجموعهای از حوادث است که منجر به منحل شدن و تجزیه و تکه تکه شدن اتحاد جماهیر شوروی میشود، ما را به موقعیتی میرساند که احتمالا با این مختصات برای اولین بار در تاریخ، با یک جهان تک قطبی مواجهیم. در این موقعیت، ایالات متحدهی امریکا، دست برترِ قدرت را تقریبا در سراسر جهان دارد. با پیوندها و هم پیمانیهای بسیار قدرتمند و کارآمد؛ و به نظر میرسد که همه آن اختلافات، دودستگی ها، معارضه جوییها و ماجراجوییهایی که موضع جنگ را پیش از این روشن نگه میداشته، قرار است به پایان برسد؛ بنابراین یکی از مفاد نظریهی مشهور «پایان تاریخ» فوکویاما این است که ما با پایان تاریخ، با پایان جنگ هم رو به رو هستیم. دیگر منازعه ای، مخاصمهای وجود ندارد و بنابراین ما با نوعی درک جهان شمول از کلیات این که حکومت مان چیست، دمکراسی است، آنچه در سیاست باید در پی اش باشیم چیست، ارزشهای حقوق بشری است، حقوق بشر، تقریبا از معدود مفاهیمی است که سر به آستانهی یونیورسال بودن میزند.
در این دوره، با تغییر در خود ساز و کارها و شیوههای عمل در خود سازمانهای بین المللی مثل سازمان ملل هستیم. آنجا تأکید بسیار شدید روی حقوق بشر انجام میشود. مشهور میشود به تبدیل سازمان ملل از جایی برای حفظ حقوق دولتها به جایی برای حفظ حقوق بشر.
با این شیفت نظری از حفظ حقوق دولتها به حقوق بشر، ما شاهد ایدههایی در سطح نظری در سازمانهای پراتیک و عملی و بین المللی هستیم که مسألهی اصل حاکمیت ملی را یک اصل منسوخ شده، غیرعادلانه و غیرانسانی میدانند، به دلیل اینکه شرایطی متصور است که دولتی که فرمانروای این سرزمین است، تلاش میکند برای نابودی بسیار فجیع مردم خودش. اینجا ما وظیفه داریم برای حفظ حقوق بشر، مداخله کنیم در کار دولت. یک مداخلهی مشروع و انسانی، صورت بندی و نظریه سازی میشود در این دوره.
این ایدهی دخالت بشردوستانه در خاورمیانه از پایان جنگ سرد مطرح شد که البته منتقدان و مخالفان بسیاری هم دارد. از همان جنگ خلیج فارس و جنگ اول عراق میشود جلوههای این ایده را دید. اسم قشنگی هم روی این ایده شان گذاشته بودند. در شرایط پس از جنگ سرد، «آغاز عصر اجرا» است. دیگر وقت ایدیولوژیها و اتوپیاها فصل شان تمام شده و الان ما باید عملیاتی وارد اجرای ساخت و ساز جهان انسانیتر شویم. تبلور این ایده را یکی دو سال پس از جنگ کوزوو میتوان سراغ گرفت.
در این میانه اتفاقی میافتد. به این معنا که میرسیم به مواجههی غرب با غیر غرب. در نسبت غرب با غیر غرب، میگویند نوعی نابرابری در جهل است. یعنی آنکه غرب حق دارد یا خود را محق میداند که علی رغم جهل نسبت به غیر غرب، دست به کارهای بزرگی بزند. دست به تصمیماتی بزند. صورت بندیهای نظری و اخلاقی و عملی ترتیب دهد. ولی شرق از این امر محروم است. یعنی یک طرف حق دارد جاهل باشد نسبت به انضمامیت خود به طرف دیگر!
گمان میگنم آن موقعیتی که به نظر میرسید یک جوری نقطهی خیلی طلایی برای تحقق نظریه صلح دمکراتیک به شمار میرفت پس از پایان جنگ سرد، تعداد نظامهای دمکراتیک زیاد شده بود، توجه به حقوق بشر، جهانی بود و ...، ولی آن رؤیا با یکی از سازههای نظری برآمده از همین دستگاه تئوریک «مداخلهی بشردوستانه»، با تناقض و شکافها و مسائل بسیار جدی روبرو شد که نظریه صلح دمکراتیک را امروز که ما اینجا دور هم نشستیم، با نگاهی بسیار بدبینانه میبینند. عدهای معتقدند این بهانهای دست حکومتهای غربی و دست امریکاست و برای آنکه هر کاری که خواست بکند، برخی این را فریب یا یک جور دروغ قلمداد میکنند. فکر می کنم تعداد معتقدان نظریه صلح دمکراتیک، امروزه کمتر از همیشه است.»
شهاب دلیلی، مدیر گروه متنهای اساسی در خاورمیانه پژوهی در مرکز مطالعات استراتژیک خاورمیانه، سخنران بعدی نشست بود که به این موضوع پرداخت: «مرثیهای برای صلح در خاورمیانه؟» وی مرثیه نخواند. با پژوهشهایی که در دفتر مطالعات استراتژیک خاورمیانه داشت، در طی سخنرانی اش به روزنهها و منافذی پرداخت که مجرای عبور امن صلح اند. اگر صلح لیبرال یا دمکراتیک را از دههی هفتاد میلادی به این سو، ناکارآمد و نافرجام دید، بنای مرثیه برای صلح در خاورمیانه نگذاشت.
دلیلی به کرات در نطقش از «صلح سازی محلی» گفت. اینکه از پایین هم امکان صلح سازی وجود دارد و با صلح سازی بومی و محلی و خرد، میتوان در طی روند صلح جویانه، به صلح کلان پیوند خورد. هوش مصنوعی را هم مددکار صلح جویی انسان دید و گفت: «هوش مصنوعی به پرسش ما چهار رهنمود داد و دو گوشزد و اخطار. گفت به مذاکره کنندهها کمک میکنم که به سمتی از مذاکره بروند که احتمال صلح در آن بیشتر است.
هوش مصنوعی میگوید من با تحلیل بیگ دیتاها حافظ حقوق اقلیتها و اکثریتها باشم؛ که بگویم حاکم بخشی از حقوق ملت، در فلان جا دارد تضییع میشود، برو سمتش برای حل مسأله.
هوش مصنوعی میتواند با مدیریت آب و هوا، جلوی برخی از خشونتهای حاصل از محدودیتهای زیست محیطی را بگیرد؛ و اینکه هوش مصنوعی با تحلیل بیگ دیتاها میتواند به حاکمان محلی بگوید کدام مناطق، مستعد جنگ اند یا در مرز جنگ اند. اما دو اخطار نهایی که هوش مصنوعی به ما داد. در مطالعاتم معلوم شد، حاکمان یا بخشهایی از مردم خاورمیانه از هوش مصنوعی سوء استفاده میکنند برای ترویج فضای خشونت آمیز؛ و اخطار دوم اینکه، هوش مصنوعی همیشه موضوعات دوپهلویی دارد. مثلا شهر امن، شهر سرشار از دوربینها که هم اقدامی امن ساز در پیشگیری از خشونتها و سرقت هاست و هم اینکه حاکم در خاورمیانه ممکن است از این امکان، استفاده کند برای اقتدارگرایی و گسترش تمامیت خواهی اش.»
آخرین سخنران، مجتبی مقصودی، مؤسس انجمن مطالعات صلح ایران بود که در مقدمهی گزارش از وی یاد شد و او به موضوع پنجرهی فرصت در مسیر دستیابی به صلح پایدار در منطقه و با تأکید بر مناسبات ایران و امریکا پرداخت و دقایقی بحث انضمامی کرد و خوش بینانه به جریان مذاکرات روز شنبه ۲۳ فروردین در عمان، بین ایران و امریکا نگریست.
مقصودی با اشاره به از دست دادن چندین پنجرهی فرصت در طی پیدایی جمهوری اسلامی ایران، به اهمیت پنجرهی فرصت در پیش رو، شنبه ۲۳ فروردین پرداخت و گفت: «سه ویژگی مهم دارد پنجرهی فرصت. یکی عنصر زمان است. واگذاری به وقت دیگر، سرفرصت تا اطلاعات را بسنجیم و اینها، فقط از کف دادن زمان است و فرصت پیش آمده. عنصر دوم، سرعت تصمیم گیری است. نمیشود تصمیم گیری را بلاتکلیف گذاشت. بگوییم نه میجنگیم و نه صلح میکنیم؛ و بالاخره، عنصر سوم، ریسک پذیری در پنجرهی فرصت است.
حالا پنجرهای گشوده است. ما که قرار نبود مذاکره کنیم، حالا شرایط به گونهای شد که قرار شد شنبه آنجا بنشینیم. البته که پرریسک است. چهل، چهل و پنج سال دشمنی، کوچکترین تلنگر ممکن است دوباره به چهل و پنج سال قبل برگردیم شاید هم بدتر از آن. شخصیت ترامپ هم با آن ویژگیهای روان شناختی، پرریسک است. هم میتواند خیلی راحت به یک توافقاتی برسیم، در عین حال هم میتواند در جلسهای این توافقات بهم بخورد. به هرحال، عالم سیاست، عالم ریسک است دیگر. چون به نظر میرسد پلهای پشت سرمان خیلی هم آباد نیست که برگردیم! راهی جز پیشروی نداریم. حقیقتش من خوش بینم.»
در فرصت پرسش و پاسخی که پس از نشست فراهم شد، عنوان «حلقهی مطالعاتی یک چند» برایم جالب آمد. از مجری جوان برنامه که یکی از اهالی این حلقه بود، در پایان مراسم پرسیدم این «یک چند»، برگرفته از فرهنگ خیامی است که گویای نمایشگاه عمر آدمی است؟ لبخند زد و گفت بله، هم کیفی است و هم کمی! چون تنی چند از دوستان این حلقه را راه اندازی کردند دو سال پیش، هم گویای تعداد خودشان در این حلقهی مطالعاتی است و هم به قول شما نمایشگاه عمر آدمی!
در دقایق پایانی پرسش و پاسخ، قدیر نصری، دانشیار اندیشه سیاسی کاربردی، بر نکتههایی تأکید کرد که بسیار متناسب حال و روز خاورمیانهی امروز، بالاخص کشورمان ایران بود؛ نصری گفت: «قاعده بر این است که در وارسی افکار و آثار اندیشهمندان، روی اثر و نظر اصلی آن نفر تأکید میکنند و بر این اساس، به تصریح مطلق شارحان کانت، کتاب صلح پایدار او در کنار دیگر آثارش (مانند نزاع دانشکدهها و یا یادداشتهای سیاسی) در عداد آثار اصلی او نیستند. اساسا تلقی کانت به مثابه دانشمند صلح اندیش در عرصه روابط بین الملل یک خطای فاحش است. این که بگوییم کانت میگفت؛ «دموکراتها با هم نمیجنگند»، واقعا ادعای سستی هست حتی اگر کانت گفته باشد. این بدان معنا نیست که کانت متفکر مهمی نیست، او یکی از خالقان اصلی مدرنیته است، اما نه با کتاب صلح پایدار، بلکه با آثاری، چون نقد عقل محض یا نقد قوه حکم. بله میتوان بر کانت خرده گرفت که بله دموکراتها میجنگند، اما نه با تیر وکمان یا تفنگ، بلکه با تعرفهها، بصورت نرم؛ و نبرد مخوف روایتها به گونهای که نیازی به خون و دود هم نباشد.»
این استاد دانشگاه، در ادامهی حرف هایش، گریزی هم به مصائب خاورمیانه زد و واقع بینانه گفت: «ایراد مهمی که در تحلیل و تخمین مسائل خاورمیانه وجود دارد این است که برخی، خیلی ما را به صلح و برادری امیدوار میکنند در حالی که شاید لزوما این گونه نیست! بیاییم با خودمان صادق باشیم. مگر ما صبح تا شب مشغول رقابت و جنگ و قهر نیستیم؟ چرا بخشی از واقعیت زندگی، یعنی نبرد برای بقا را انکار میکنیم. نمیخواهم بگویم جنگ خوب است، میخواهم تأکید کنم که جنگ، یک واقعیت است، با به رسمیت شناختن خوی فزون خواه بشر است که میتوان جنگ را محدود و مدیریت کرد. حالا چه سلبریتی باشد، چه استاد و چه نانوا، فرقی نمیکند. کدام پیامبر جنگ نکرده؟ کدام یک از ما مطلقا بخشنده ایم و هر خیانتی را میبخشیم یا فراموش میکنیم؟! تا این ذهنیت را عوض نکنیم و نپذیریم که در وجود ما یک دیوی هم وجود دارد که طمعکار و ترسو و خودخواه است، راه بردن به سوی صلح، یک افسانه است.»
نصری در پایان، گریزی هم به پدیده ایلان ماسک و هوش مصنوعی زد و حرفش را اینگونه تمام کرد: «فلسفه سیاسی هوش مصنوعی، در حد ابداع قانون جاذبه زمین یا انقلاب کپرنیکی اهمیت دارد که بنظرم طی ده سال اخیر و در ادامه ابداع واکسن کرونا، ضربتی دردناک بر پیکر الاهیات و تفاسیر الاهیاتی از هستی و مصائب آن بوده است. واقعیت این است که دفاع از آموزههای دینی و درمان دینی دردهای عالم، روز به روز سختتر میشود و ساینس یا علم، مقدرات را از دست مذهب و نیز انسان میستاند و به دست سرمایه سالارها میدهد. همه مان صبح تا شب در مزرعهی مجازی فئودالی بنام ایلان ماسک کار میکنیم و او و شرکایش با علم به علایق و ذوقهای ما، رسما ما را مهندسی میکند و در چنین گردابی صحبت از انسانِ خودآیینِ کانتی یا انتخاب آزادانه و آگاهانه واقعا خنده دار است. اگر تشخیص و انتخاب و ترجیح ما انسانها بر اساس خرد و درک و مقایسه است متاسفانه یا خوشبختانه، مواد این انتخاب، دیگر دست ما نیست. ما اصلا به انتخاب نمیرسیم. ما مصرف و تماشا میکنیم، پس هستیم! هیچ وقت هستن ما به اندازه امروز، هستنی بلاتکلیف نبوده است. امروز همه ابزارهای انتخاب و تشخیص ما، از کنترل ما خارج شده است، همه مستأجر ایلان ماسک و دوستانش شده ایم و او هر وقت خواست میتواند اثاث ما را به خیابان بریزد. کانت واقعا فکر این فجایع را نکرده بود.»