داستان مهربانی و فداکاری مردمی که برای نجات دو پسر خردسال دل به دریای طوفانی زدند
رقیه بهشتی/مترجم
دیدارنیوز ـ مدت زیادی از نجات جان دو پسر در یکی از سواحل فلوریدا نگذشته است. هنوز مردم از انسانهای قهرمانی صحبت میکنند که با به خطر انداختن جانشان و تشکیل زنجیره انسانی، آن دو پسر را از غرق شدن نجات دادند. در میان آنها زوجی آسیایی بودند که نمیتوانستند انگلیسی حرف بزنند. مادربزرگی که برای نجات جان بچهها همه تلاشش را کرد. آنها کنار یکدیگر دل به دریا زدند و با قفل کردن دستهایشان دو پسر را از آب گرفتند.
برایان اورسری، پدر آن دو پسر به خبرنگار ریدرز میگوید: «در آن حلقه آدمهایی بودند که حتی شنا کردن بلد نبودند. اما تا گردن در آب فرو رفتند تا با کامل کردن زنجیره انسانی جان پسرهایم را نجات بدهند.»
نام زنجیره انسانی را خود نجات دهندهها انتخاب کردند. در واقع، همین زنجیره باعث شد تا این دو پسر کوچک زنده بمانند. دستهایی که به هم زنجیر شدند تا کار بزرگی انجام دهند و نامشان را ماندگار کنند. جنبه انسانی کار نجات دهندهها بسیار برجسته بود و باعث شد تا آدمهای زیادی قدردان آنها باشند.
برایان میگوید: «آنها میتوانستند به استراحت خودشان مشغول شوند و اصلاً کاری به بچهها نداشته باشند. اما نور مهربانی در قلبشان زنده بود. نوری آنقدر درخشان که به خاطر نجات جان بچههایی که اصلاً نمیشناختند، ریسک کرده و جان خود را در معرض خطر قرار دهند. چند نفر از آنها اصلاً شنا کردن بلد نبودند و این کار انسانی آنها را ارزشمندتر هم میکند. ما تا ابد مدیون این زنجیره خواهیم بود. آنها به کار نیک کردن ایمان داشتند.»
این حادثه چگونه اتفاق افتاد؟
غروب یکی از روزهای تعطیل، هشت نفر از اعضای خانواده اورسری کنار ساحل بودند و از بودن کنار یکدیگر لذت میبردند. خورشید در حال غروب بود که دو پسر کوچک خانواده – 11 ساله و 8 ساله – تختههای شنایشان را برداشتند و راهی دریا شدند. هوا طوفانی بود و با وجود تذکر بزرگترها برای نرفتن به دریا کار خودشان را کردند. وقتی بچهها 50 متری از ساحل فاصله گرفتند فهمیدند گرفتار شدهاند و طوفان آنها را به چنگ آورده است. همان لحظه، صدای فریاد کمک بچهها بلند شد اما خبری از گارد ساحلی در آن نزدیکیها نبود.
پسرها چند دقیقه دست و پا زدند تا اینکه زوجی گرجستانی متوجه آنها شدند. آنها به خبرنگار ریدرز میگویند: «اول بچهها را ندیدیم و متوجهشان نشدیم. فقط صدای کمک میآمد. ما وقتی صدای کمک میشنویم، ناخودآگاه به طرف فرد نیازمند میدویم.»
آنها به آب زدند و به برادرها رسیدند و سعی کردند به آنها قوت قلب بدهند. «تختههای شنای بچهها را گرفتیم. اما وضعیت بچهها مناسب نبود. این خطر وجود داشت که دریا از زیر آنها را ببلعد. نمیدانستیم چه کار کنیم.»
بعد از چند دقیقه، زن گرجستانی متوجه شد که آنها هم همراه بچهها به دام افتادهاند. موجها بلند شده و به طرف ساحل میرفتند. بعد برمیگشتند و آنها را در بر میگرفتند. تلاشهای آنها برای شنا به هر طرف با شکست رو به رو میشد. نمیدانستند باید چه کار کنند.
پسر نوجوانی با شنیدن صدای آنها به آب زد تا پسر 8 ساله را که تنها افتاده بود بگیرد و مانع مرگش شود. زن گرجستانی از گروه دور افتاد و از روی آب ماندن خسته و درمانده شد. او به خودش گفت ممکن است بزودی غرق شود. مادر پسرها که در ساحل نبود برگشت و متوجه شد پسرها نیستند. او به طرف دریا دوید و تقلای بچههایش را دید. او مرد غریبهای را دید که تلاش میکرد تا آنها را نجات بدهد.
کمکم افراد زیادی متوجه شدند در این نقطه از ساحل اتفاقی افتاده است. زوج جوان چینی برای کمک آمدند. تعداد آدمها بیشتر و بیشتر شد. همه نزدیک شدند و دست همدیگر را گرفتند تا گرفتار امواج نشوند. ناگهان ایدهای به ذهن یکی از آنها رسید. چرا زنجیرهای انسانی تشکیل ندهند تا مانع رسیدن امواج به قربانیها شوند؟
اما تعداد آنها باید زیاد باشد تا این ایده عملی شود. زوج سالخوردهای تصمیم گرفتند برای کمک به آنها ملحق شوند. آدمها دست همدیگر را گرفتند و زنجیره انسانی شکل گرفت. مادر بچهها به دل آب زد تا بچهها را به نوبت به زنجیره برساند و این گروه با تلاشی مضاعف آنها را به ساحل برسانند. در نهایت، آنها موفق میشوند همه را نجات بدهند.
در طول پروسه نجات، مادربزرگ بچهها که به تازگی دو حمله قلبی را پشت سر گذاشته بود غش کرده و روی آب افتاد. دایی بچهها به طرف مادرش رفت تا او را نجات بدهد، اما با این جواب رو به رو شد: «من عمرم را کرده ام. خودت را نجات بده و مرا همین جا رها کن.» اما پسرش او را نجات داد، هرچند مادربزرگ مجبور شد چند روز در بیمارستان بستری شود تا بدنش به حالت طبیعی برگردد.
زوج آسیایی بعد از نجات بچهها به پدر خانواده گفتند: «مهم نیست ما آدمها اهل کجاییم و چه شکلی هستیم. همه ما انسانیم و باید در لحظات نیاز به همدیگر کمک کنیم. زندگی همه ما به هم وابسته است.»
مادر بچهها با خوشحالی میگوید: «حضور آن آدمها در آن ساعت روز در ساحل چیزی شبیه به معجزه بود. انگار خدا آنها را برای نجات جان بچههای من فرستاده بود. اینکه آنها حاضر شدند با به خطر انداختن جانشان بچهها را از غرق شدن نجات بدهند ستودنی است. اینکه آن زوج گرجستانی با به خطر انداختن جانشان نزدیک بود خودشان قربانی شوند، چه معنایی دارد. این نشان از روح بلند آنها دارد. اینکه آن زوج آسیایی که نمیتوانستند خوب به زبان ما صحبت کنند، از جان و دل برای نجات جان بچهها تلاش کردند، چه مفهومی دارد. دیدن آن زوج مسن در زنجیره مرا منقلب کرد. واقعاً نمیدانم چطور قدردان آنها باشم. مهم نیست آنها کجای این زنجیره ایستاده بودند، اینکه اول خط بودند یا آخر خط، مهم این است که آنها یک هدف داشتند. آنها قهرمانان زندگی ما هستند. آن روز معنای زندگی برایم جور دیگری تعبیر شد. آن روز فهمیدم مهم نیست کجای این کره خاکی هستیم و چه تفاوتی با هم داریم، همه ما انسانیم و باید مراقب هم باشیم. آن روز فهمیدم زندگی دیگران هم اندازه زندگی خودمان ارزش دارد. قهرمانان زنجیره انسانی تا ابد در قلب خانواده ما جای دارند.»
نیم نگاه
آن روز فهمیدم مهم نیست کجای این کره خاکی هستیم و چه تفاوتی با هم داریم، همه ما انسانیم و باید مراقب هم باشیم. آن روز فهمیدم زندگی دیگران هم اندازه زندگی خودمان ارزش دارد. قهرمانان زنجیره انسانی تا ابد در قلب خانواده ما جای دارند.
حضور آن آدمها در آن ساعت روز در ساحل چیزی شبیه به معجزه بود. انگار خدا آنها را برای نجات جان بچههای من فرستاده بود. اینکه آنها حاضر شدند با به خطر انداختن جانشان بچهها را از غرق شدن نجات بدهند ستودنی است. اینکه آن زوج گرجستانی با به خطر انداختن جانشان نزدیک بود خودشان قربانی شوند، چه معنایی دارد. این نشان از روح بلند آنها دارد.
منبع: روزنامه ایران/ ۱۵ اردیبهشت ۹۷