محمدحسین بنی اسدی، دبیرکل نهضت آزادی مهمان یکی دیگر از برنامههای تنگنا بود. او تاکید میکند که آیت الله خمینی با نخست وزیری بنیصدر مشکلی نداشت، اما خلخالی و ربانی شیرازی مخالفت کردند.
در گفتگوی دیدارنیوز با دیپلمات پیشین ایران در نیویورک مطرح شد
باید ابتکار عمل رسانهای و اطلاعرسانی مذاکرات را در دست بگیریم. نکتهای که مقامات ما باید به آن توجه داشته باشند، این است که دیپلماسی پنهان با ترامپ، معنی نخواهد داشت.
محمدحسین بنی اسدی، دبیرکل نهضت آزادی مهمان یکی دیگر از برنامههای تنگنا بود. او تاکید میکند که آیت الله خمینی با نخست وزیری بنیصدر مشکلی نداشت، اما خلخالی و ربانی شیرازی مخالفت کردند.
در گفتگوی دیدارنیوز با دیپلمات پیشین ایران در نیویورک مطرح شد
باید ابتکار عمل رسانهای و اطلاعرسانی مذاکرات را در دست بگیریم. نکتهای که مقامات ما باید به آن توجه داشته باشند، این است که دیپلماسی پنهان با ترامپ، معنی نخواهد داشت.
"دیدارنیوز" به بررسی فیلم «بنفشه های آفریقایی» میپردازد؛
مانیفستهای عاشقانه میانسالگی
"بنفشههای آفریقایی" هرچند دست روی ایده ای نسبتا نو و جذاب گذاشته، اما داستان جدید، با خلاقیت سینمایی کاملا مغایرت دارد. قصه، قصهی زنی است به نام شکوفه (با بازی خوب فاطمه معتمدآریا) که همسر سابقش را ترک کرده و با مردی جدید به نام رضا (سعید آقاخانی) زندگی مشترکی را آغاز کرده است، اما شرایط طوری می شود که فریدون، همسر سابق شکوفه، با حالی مریض و ناخوش از آسایشگاه به خانه شکوفه می آید و حالا شکوفه در یک خانه، با شوهر سابق و جدیدش زندگی میکند.
کد خبر: ۱۹۸۸۲
۱۷:۰۶ - ۱۴ بهمن ۱۳۹۷
دیدارنیوزـ ایمان رضایی: ازدیاد فیلم های خنثی و فاقد نکات جالب توجه، امسال در جشنواره بیداد می کند. در آن حد که می توان همان نظری را که در مورد یک فیلم داشته ایم، برای فیلم دیگری "کپی-پِیست" کنیم و هیچ مشکلی هم به وجود نیاید. فیلمساز هایمان کمی محافظه کار شده اند (یا بوده اند و هستند) و این ترس از تجربهی ایدههای نو، حاصلش شده جشنواره ای که از هر هفت فیلمش، یکی خوب از آب در می آید.
"بنفشههای آفریقایی" هرچند دست روی ایده ای نسبتا نو و جذاب گذاشته، اما داستان جدید، با خلاقیت سینمایی کاملا مغایرت دارد. قصه، قصهی زنی است به نام شکوفه (با بازی خوب فاطمه معتمدآریا) که همسر سابقش را ترک کرده و با مردی جدید به نام رضا (سعید آقاخانی) زندگی مشترکی را آغاز کرده است اما شرایط طوری می شود که فریدون، همسر سابق شکوفه، با حالی مریض و ناخوش از آسایشگاه به خانه شکوفه می آید و حالا شکوفه در یک خانه، با شوهر سابق و جدیدش زندگی میکند. شرایطی که کمتر در سینمای ایران روی آن دست گذاشته میشود و معمولا دچار ممیزی های فراوانی نیز می شود.
فیلم، هر از گاهی لحظات عاطفی و احساسی خود را به رخ می کشد. فضاسازی توسط باران، کوچههای قدیمی آمل و حیاط باصفای خانه ی شکوفه، به خوبی از آب در آمده، اما آنچه که بعضی اوقات، دچار حس زدایی میشود، شوخیها و تیکههای طنز بی موقع در فیلمنامه است. رضا که از لحاظ عاطفی تحت فشار است و بعضا احساس حسادت می کند (بابت شرایط پیش آمده در خانه) گاهی اوقات تبدیل به کاریکاتوری شوخ طبع میشود که بار غمگینانهی فیلم را به هم می ریزد. به نظر می رسد فیلم از غمگین بودن فرار میکند و هرچند ناموفق است و بالاخره مخاطب احساساتی را دچار خود میکند، اما بین فضای تراژدی و کمدی، پاسکاری می شود که تا حدودی فیلم را از چشم می اندازد.
نکته حائز اهمیت و دلنشین اثر، آن است که به جای یک سناریوی رمانتیک در مورد جوانان و احساسات تینیجری و ایجاد مثلثهای عاشقی معمول و کلیشهای، سراغ دنیای آدم بزرگها میرود. زخم کهنه عشقی را باز میکند که آدمهایش نه حوصله اش را دارند، نه شور و اشتیاقش را. انگار فقط میخواهند روی بالکن، زیر باران بنشینند، از قدیم بگویند، جوانکها را نصیحت کنند و گاهی هم تخته بازی کنند. عشق در قالب دنیای پیرمرد/پیرزنها هم المانی جذاب و تماشایی است.
خرده پیرنگهایی نیز در خلال پلات اصلی فیلمنامه گنجانده شده که هم به ریتم و هم به کشش فیلم در طول صد دقیقه کمک کرده و هرچند بی اهمیت جلوه می کنند و توجه مخاطب به همان خط داستانی اصلی معطوف میماند، اما بی تاثیر در خلق فضای "محله" و استفاده بهینه از "هم محلی ها" نیست.
با تمام اینها اما فیلم، پا را فراتر از یک اثر معمولی، بی ادعا، کوچک و بی تاثیر نمی گذارد. اتفاق یا ساختار غافلگیرکننده و خاصی در کار نیست. شاید هم فضای داستان و فیلمنامه چنین خنثی بودنی را بطلبد، اما برآیند آنچه که می بینیم، اثری نیست که در ذهن باقی بماند و بعنوان فیلمی ماندگار بتوان یادش کرد. لحظه هایی در فیلم هست که با کاراکترهای غمِ روزگارکشیده اش، عشق را یادمان می اندازد و حتی علیرغم تقدیس عشق، گاهی یادآور آن است که عشق، تنها دلیل "زوج بودن"ها نیست. اما صدای خنده ها و آواز شکوفه در میان جنگلها و شیطنتهای رضا و بوی بنفشههای آفریقایی، هرچقدر خنثی و کوچک باشند، حتی لحظه های عشق را یادآور می شوند و شاید هم همین کافی است...