در فیلم، لحظههایی شاعرانه در کنار روزمرگی های سخت و طاقت فرسای پرتقال چینی در باغ شکل میگیرد. دوربین هرچند که روی دست است و تاثیر مستندگونه را به جای تاثیر شاعرانه در اولویت قرار داده، اما کارگردانیِ درست، به کمک تاثیر گذاری درست اثر آمده تا گاهی در نماهای لانگ و اکستریم لانگ، تمام کنشها و رنجهایی که در قامت زنانگی میبینیم، به شکلی کنایه آمیز، تلنگری شاعرانه را القا کنند.
دیدارنیوزـ ایمان رضایی: "روزهای نارنجی" حکایت روزهای زنی دهاتی است که عادت به برداشتن قدم های بزرگی دارد. با وانت رانندگی می کند، کارگر جمع می کند، باغ خرید و فروش میکند، تجارت میکند و بین انبوه مردان، زنانگیش را فریاد میزند. شخصیت "آبان" با بازی خیره کننده هدیه تهرانی، خنده ها و خوشرویی هایش را انگار میان باغ پرتقالش جا گذاشته است. آنچه که آبان مینماید، زنی عبوس، سرد و بی حوصله است. برعکس همسرش "مجید" با بازی هوشمندانه علی مصفا که انگار نقش "زن" و "مرد" بین این دو جابه جا شده است. هرچند بهنظر میرسد که اصلا ایده فکری فیلمساز، همین جابه جایی تعمدی شمایل زنانه و مردانه است. این جابه جایی به حدی میرسد که گاهی "مجید" از آبان قهر میکند و میخواهد وسایلش را جمع کند و از خانه برود. یا اینکه مجید کنار بخاری به خواب فرو رفته باشد و آبان ساعت پنج صبح از خانه بیرون بزند تا به کارهایش برسد. این نگاه درست و بدون اغراق فمینیستی، که نه موجب حقیر شمردن کاراکتر مرد قصه و نه موجب تحریف اذهان به مقوله "زن ذلیلی" میشود، با دوربینی سوبژکتیو، پر تِکان و روی دست، تلفیق شده که تزلزلی از جنس دنیای سرد، اما پر مصیبت آبان را حاصل میشود.
در فیلم، لحظه هایی شاعرانه در کنار روزمرگیهای سخت و طاقت فرسای پرتقال چینی در باغ شکل میگیرد. دوربین هرچند که روی دست است و تاثیر مستندگونه را به جای تاثیر شاعرانه در اولویت قرار داده، اما کارگردانیِ درست، به کمک تاثیر گذاری درست اثر آمده تا گاهی در نماهای لانگ و اکستریم لانگ، تمام کنشها و رنجهایی که در قامت زنانگی میبینیم، به شکلی کنایه آمیز، تلنگری شاعرانه را القا کنند. البته که انتخاب لوکیشنها و حضور در شمالِ سرسبز ایران و همینطور بهره مند بودن از موسیقی دلنشین کریستف رضاعی نیز بی تاثیر در خلق فضای احساسی فیلم نبوده، اما بوده اند فیلمهایی که چنین فرصتهایی را به دلیل عدم برخورداری از ایده های درست تصویری و کارگردانی، هدر داده اند.
"روزهای نارنجی" از آنجا که بیشتر دل به زبان تصویر بسته و کمتر از دیالوگ و زبان گفتاری استفاده میکند، کمی از لحاظ ریتم، کُند به نظر میرسد که البته مخاطب سینمای ناتورالیستی به آن عادت دارد و اصلا همین کُند بودن ماجراست که فیلم را به دل مینشاند، اما عدم استفاده از نماها و سکانسهای استعاره ای، نمادین و دور از فضای رئال، کمی موجب عدم یکپارچگی بین متن و زیرمتن شده است، به این معنی که شکل و تکنیک حاکم بر فیلم، به شدت جلوتر و بهتر از فیلمنامه و داستان است. این روایت مقتدرانه از زنانگی و این سر و شکل شرقی و طبیعت گرایانه فیلم، داستانی جدیتر و محکمتر از یک معامله تجاری بین یک زن و یک مرد بازاری میطلبد. هرچند که چهره تراشیده شده زنهای فیلم زیر دردها و رنجهای داستان، از طریق همین معامله تجاری به فیلم تزریق میشود، اما گاهی کاغذبازیها و چک امضا کردنها و مشکلات بانکی، فیلم را دچار کلیشه های مرسوم رئال اجتماعی میکند. البته که همچنان حضور یک زن به عنوان هسته مرکزی مصائب فیلمنامه و شاخ و شانه کشیدن هایش برای مردان و قهرمان سازی از شمایل زنانه، آن هم در بستری شاعرانه و سوژه محور، همچنان ایده ای نو و قابل احترام بین آثار اخیر سینمای ایران است، اما کاش وجه تمایزهای بیشتری بین "روزهای نارنجی" و همرده هایش میدیدیم.
اگر اهل سینمای جهانی باشید، احتمالا متوجه تشابه "روزهای نارنجی" با آثار فیلمسازی افراطی در دانمارک خواهید شد. لارس فون تریه، فیلمساز دیوانه دانمارکی و از بنیانگذاران قرارداد فیلمهای دگما ۹۵، همیشه در تمام فیلمهایش (جز در "اروپا" و "خانه ای که جک ساخت")، از زنها بعنوان نقش اول و از مبحث زنانگی به عنوان مسئله اصلی آثارش استفاده کرده است. اتفاقا تمام مصائب و سختیهای زندگی زنان را با دوربینی متشنج، روی دست و پرتِکان به نمایش گذاشته که احساس میکنم آرش لاهوتی کمی از فون تریه و مخصوصا فیلم "داگویل" با هنرنمایی "نیکول کیدمن" الهام گرفته است. هرچند که به استانداردهای شگفت انگیز فون تریه نزدیک هم نمیشود، اما همین وام گیریها (چه خواسته و چه ناخواسته) نوید روزهای خوبی برای این فیلمساز جوان و تازه کار را میدهد.
روزهای نارنجی، به اندازه تمامی زنان، غمگین، قدرتمند و زیباست...
تیزر فیلم "روزهای نارنجی" :