محسن رهامی، فعال سیاسی اصلاحطلب با اشاره به اینکه ابراهیم رئیسی در مقابل جریان افراطی، وا داده است، گفت: ببینید رفتارهای تند و بیحساب و کتاب این جریان چه خسارتهایی به حیثیت جمهوری اسلامی در جهان زده است؟ به نظر میرسد که آقای رئیسی وا داده است چرا که سابقه او نشان میدهد که رئیسی شخصا مدیر معتدلی باید باشد و در قصه حجاب، کسب و کارهای مردم و فضای مجازی نباید به این تندی برخورد میکرد.
دیدارنیوز: محسن رهامی گفت: آقای رئیسی عقبه و سابقه سیاسی زیادی ندارد و در ۳۰ - ۴۰ سال گذشته، در امور قضایی فعالیت کرده و در جمعهایی چون جامعیت روحانیت مبارز، جامعه مدرسین، مجمع روحانیون مبارز و امثال آنان، که بتواند تجربه سیاسی بالایی کسب کند، نبوده و پشت او از سرمایههای اجتماعی ریشهدار خالی است.
محسن رهامی، فعال سیاسی اصلاحطلب میگوید: «جریان سوم اصولگریان که تندتر از بقیه هستند، به جبهه پایداری معروف است، شامل آقای آقاتهرانی و پیروان مرحوم مصباح یزدی و... میشود. آنها شعارهای تندتری میدهند و میخواهند جریان اصولگرا را مطابق مقصود خودشان شکل دهند و تلاششان این است که با شعارهای تندتر در راستای حمایت از ولایت فقیه و بعضی ظواهر دینی و احکام فرعی درجه چندم اسلام، کل جریان را بنام خودشان به ثبت برسانند! به نظر میرسد این تفکر سوم چندان اعتقادی به امر انتخابات به معنی واقعی خود، ندارد و انتخابات را برای ظاهرسازیِ چهره بیرونی نظام لازم میداند.»
وی همچنین گریزی به بیانیه روزنه گشایی با امضای ۱۱۰ چهره نیز زد و با اشاره به برخی انتقادات نسبت به این بیانیه گفت: «یک جریان و یک بخشی از اصلاحات هست که به نظر میرسد با بقیه اصلاحطلبانی که معتقد به میانهروی و اعتدال هستند، کمی نامهربانی و تندی میکند و با عنوانهای مختلف سعی میکند اصلاحات را در یک جریان یعنی فقط در خودشان خلاصه کند. آنها بعضا طوری صحبت میکنند که گویا اصلاحات یک شناشنامه بیشتر ندارد و آن هم به نام آنها صادر و ثبت شده است؛ اما با تعریفی که ما از اصلاحات داریم، اصلاحات یعنی گفتگو، استفاده حداکثری از امکانات قانونی، حرکتهای مدنی در جهت اصلاح اوضاع و برقرای نظام دموکراسی.»
محسن رهامی با خبرآنلاین گفتگو کرده که در ادامه بخشهای از آن را میخوانید:
خاتمی در سال ۸۸ میخواست کاندیدا شود اما...
از اواسط دهه هشتاد، از یک سمت به علت اختلافات در بین اصلاحطلبان بر سر کاندیداهای ریاست جهموری و از سوی دیگر افراط و تفریطهای رخ داده شده در مجلس و همچنین احساس نگرانیهایی برخی افراد سطح بالای حکومت از حاکمیت تمام عیار جریان چپ باعث شد که بعد از روی کار آمدن آقای احمدی نژاد در سال ۸۴، جریان چپ و اصلاحطلب به محاق برود و در مجالس بعدی یعنی مجلس هفتم و هشتم و نهم، حضور ضعیفی داشته باشند. هر چند حضور اصلاحطلبان در مجلس هشتم بد نبود، اما در مجالس هفتم و نهم حضور چندانی نداشتند.
شورای نگهبان با نظارت استصوابی و سازماندهی دقیق بسیاری از افراد موثر جریان اصلاحطلب یا چپ، خصوصا نمایندگان فعال در مجلس ششم که نقش مهمی در گردانیدن پارلمان داشتند را از دور انتخابات خارج و اکثریت قریب به اتفاق آنها را رد صلاحیت کرد؛ به قول خودشان تلاش کردند که مجلس هفتم را یک دست تشکیل دهند. در آن دوران در قوه مجریه هم اثری از وزرای دولت اصلاحطلب نبود و قوه قضائیه هم تقریبا دربست در اختیار جریان راست قرار گرفت و همچنان تا سال ۸۸ عرصه بر جریان چپ یا اصلاحطلب تنگتر شد تا اینکه با زمینههایی که فراهم شد آقای موسوی و آقای کروبی به صحنه بازگشتند.
اصلاح طلبان عملگرا معتقدند نباید امکان گفتگو و چانه زنی با حاکمیت از بین برود
آقای خاتمی هم در نظر داشت که برای انتخابات ثبتنام کند و مقدماتی هم فراهم شد؛ اما پس از اطلاع از تصمیم آقای موسوی وارد میدان نشد. همه ما در جریان مسائل سالهای ۸۸ و ۸۹ هستیم و میدانیم که آن اتفاقات باعث آسیب جدی به بسیاری از فعالان جریان چپ شد، آنان با برخوردهای قضایی مواجه شده و برای تعداد زیادی از آنها محکومیتهای سنگین زندان بریده شد، در ادامه با حصر آقای موسوی، خانم رهنورد و آقای کروبی فشاری که بر این جریان وارد شد، قدرت کنش سیاسی را تا حد زیادی از اصلاحطلبان سلب کرد.
در این میان، جریان معتدلتری هم از اصلاحطلبان معتدل و عملگرا به وجود آمد. برخی از اصلاحطلبان با تعریفی که از تفکر اصلاحات و تبار سیاسی آن داشتند، معتقد بودند که نباید امکان گفتگو از بین برود و باید از هر روزنهای که امکان گفتگو و چانهزنی دارد، استفاده شود. بنابراین، با بسیاری از دوستان بعد از سالهای ۸۸ و ۸۹، به این جمعبندی رسیدیم که باید همین شرایط موجود را هم از دست ندهیم تا از یک طرف فشار بر جریان اصلاحات و سران آن را با مذاکره و تلاش کاهش دهیم؛ هم از انحصار انتخابات و صندوقهای آرا توسط اصولگرایان جلوگیری کنیم. زیرا انتخابات و صندوقهای رای متعلق به همه مردم است نه هیچ فرد یا جریان خاصی.
اجازه ندادند روحانی از نتیجه تلاشها در برجام استفاده کند
در این دوره که فضا به قدری باز شد ما توانستیم برای مجلس دهم تلاش کنیم و اکثریت خوبی از نیروهای معتدل و میانهرو را به مجلس بفرستیم. هر چند مجلس دهم در شرایطی شکل گرفت که بسیاری از نیروهای موثر و باسابقه جریان چپ و اصلاحطلب با برخورد به ظاهر قانونی شورای نگهبان تحت عنوان نظارت استصوابی از دور رقابتهای انتخاباتی خارج شده بودند. بعد از شکلگیری مجلس دهم و دولت آقای روحانی، ظاهرا نگرانیهایی در سطوح بالای حکومت بهوجود آمد و در فکر یکدست سازی با اصطلاحا خالصسازی حاکمیت افتادند. در نتیجه، در اواخر دولت روحانی مخالفت با دولت علنی شد و اجازه ندادند آقای روحانی از نتیجه تلاشهایی که در جهت حل مشکل هستهای و توافقنامهای که به «برجام» معروف شد، استفاده کنند و او را ناکام گذاشتند.
در همین راستا به سفارت انگلیس در تهران، کنسولگری عربستان در مشهد و سخنرانیها حمله کردند و برخی از مقامات قضایی نسبت به نیروهای سیاسی و رسانهها، شدت عمل نشان دادند و عرصه را بر دولت اعتدال تنگ کردند و تا آنجا پیش رفتند که مردم را از هر نوع میانهروی، عمل اصلاحی و روی کار آمدن اصلاحطلبان مأیوس کنند.
جریان حاکم عملا با رد صلاحیتهای نامزدهای جریان اصلاحات و اعتدال در مجلس یازدهم، از طرق به ظاهر قانونی به مبارزه با جریان اصلاحات و اعتدال پرداخت و با این ابزار و نه از طریق صندوق آنان را از میدان رقابت خارج کرد.
بخشی از اصلاحات با اصلاح طلبان میانه رو نامهربانی میکنند
یک جریان و یک بخشی از اصلاحات هست که به نظر میرسد با بقیه اصلاحطلبانی که معتقد به میانهروی و اعتدال هستند، کمی نامهربانی و تندی میکند و با عنوانهای مختلف سعی میکند اصلاحات را در یک جریان یعنی فقط در خودشان خلاصه کند.
آنها بعضا طوری صحبت میکنند که گویا اصلاحات یک شناشنامه بیشتر ندارد و آن هم به نام آنها صادر و ثبت شده است؛ اما با تعریفی که ما از اصلاحات داریم، اصلاحات یعنی گفتگو، استفاده حداکثری از امکانات قانونی، حرکتهای مدنی در جهت اصلاح اوضاع و برقرای نظام دموکراسی.
تا جایی که حتیالامکان است کار را نباید به خیابان و مبارزههای قهرآمیز بکشانیم. این جریان اخیر، خصوصا با بیانیهای ۱۱۰ نفری که منتشر کردند در حال تقویت است. امکان گشودن یک جبهه فرعی نه به عنوانهایی مثل جبهه اصلاحات یا شورای هماهنگی جبهه اصلاحات، بلکه به عنوان جریان معتدل و میانهرو اصلاحات که تلاش میکند از کوچکترین روزنهها استفاده کند و هرجایی که امکان حضور در مجلس و شورای شهر و دیگر نهادهای قانونی باشد، از ان فرصت استفاده کنند.
اگر باهنر در جریان اصولگرا نقش جدی داشت در تهران میماند و سرلیست میشد
*جریان اصولگرا چقدر درگیر این زایشهای جدید شده است؟
جریان اصولگرای سنتی که امروز چندان در صحنه نیست، اما میتوانیم این جریان را به سه جبهه تقسیم کنیم یکی همان جریان سنتی است که شامل امثال آقای ناطق، باهنر، جریان مؤتلفه و جریانهای مشابه است. هرچند که امروز این افراد بعضا به سمت جریان اعتدال برگشتهاند و دیگر چندان صحنهگردان جریان راست سنتی و یا اصولگرا نیستند؛ به همین علت هم باهنر حوزه انتخابیه خود را به کرمان انتقال داد، در حالی که اگر نقشی جدی در جریان مذکور داشت باید در تهران میماند و سرلیست میشد. جریان دیگر، به مجموعه همراهان آقای قالیباف برمیگردد که جریان معتدل اصولگرای جدید است و بیشتر طیف تکنوکراتهای اصولگرا در این جبهه حضور دارند.
جبهه پایداری به انتخابات اعتقادی ندارد و آن را ظاهرسازی چهره بیرونی نظام میداند
جریان سوم اصولگریان که تندتر از بقیه هستند، به جبهه پایداری معروف است، شامل آقای آقاتهرانی و پیروان مرحوم مصباح یزدی و... میشود. آنها شعارهای تندتری میدهند و میخواهند جریان اصولگرا را مطابق مقصود خودشان شکل دهند و تلاششان این است که با شعارهای تندتر در راستای حمایت از ولایت فقیه و بعضی ظواهر دینی و احکام فرعی درجه چندم اسلام، کل جریان را بنام خودشان به ثبت برسانند! به نظر میرسد این تفکر سوم چندان اعتقادی به امر انتخابات به معنی واقعی خود، ندارد و انتخابات را برای ظاهرسازیِ چهره بیرونی نظام لازم میداند.
جبهه پایداری تفکرات قدیمی مثل انجمن حجتیه را دنبال میکند
به نظر میرسد کسانی که در این جریان حضور دارند، تفکرات افراطیِ قدیمیِ جریانِ راست، مثل انجمن حجتیه را دنبال میکنند و چه بسا جریان تندروها حمایتهایی از سوی عوامل خارجی هم داشته باشند؛ زیرا میبینیم شبیه به گرایشات فراماسونری میخواهند با شعارهای تند و حرکات افراطی اساس دینداری و مذهب هم را زیر سوال ببرند. این جریان گرچه به لحاظ اکثریتِ عددی تعداد افراد زیادی ندارد، اما هیاهویشان زیاد است و امکانات مادی بسیار وسیعی در اختیار دارند و افراد پشتشان، با سرمایه بسیار بالایی که در اختیار دارند.
در موقع لزوم کارشکنیهای زیادی هم برای رقبا داشتند، به طور مثال، پس از توافق برجام یکی از بیشترین کارشکنیها از طریق پیروان این جریان بود. درمجموع نگرانی اصلی و عمده از این است که این افراد به اساس انقلاب و نظام ضربه بزنند.
البته هر دو جریان اصیل اصولگرا و اصلاحطلب از این پدیده جدید نگران هستند، زیرا این تفکرات و روشها میتواند برای آینده انقلاب و کشور بسیار خطرناک باشد، درحال حاضر تلاش این جریان تندرو و افراطی این است که کل مجلس و بلکه تمامی قدرت را دست بگیرند، ضمن این که گویا امروز دولت آقای رئیسی در مقابل این جریان مقهور شده و به اصطلاح وا دادهاست.
آقای رئیسی در برابر جریانی که هیاهوی زیادی دارند مقهور شده است
* یعنی آقای رئیسی در مقابل تندروها شکست خورده است؟
ببینید رفتارهای تند و بیحساب و کتاب این جریان چه خسارتهایی به حیثیت جمهوری اسلامی در جهان زده است؟ به نظر میرسد که آقای رئیسی وا داده است چرا که سابقه او نشان میدهد که رئیسی شخصا مدیر معتدلی باید باشد و در قصه حجاب، کسب و کارهای مردم و فضای مجازی نباید به این تندی برخورد میکرد. امروز هر نوع فضایی که امکان تبادل اطلاعات دارد را محدود میکنند؛ در شورای انقلاب فرهنگی تصمیم میگیرند پلتفرم فیلمهای خانگی را محدود کرده و عرصه را بر تمام اصحاب رسانه تنگ کنند. به نظر میرسد رئیسی در برابر جریانی که هیاهوی زیادی دارند مقهور شده است.
این نوع جریانها با فشارهایی که بر دولت اصلاحات در زمان خاتمی وارد میکردند، تلاش داشتند که امکان هر نوع اصلاح سیاسی، فرهنگی و توسعه گفتمان اصلاحطلب را مانع شوند و در دوره آقای روحانی هم به همین شکل و با همین منظور وارد عمل شدند. با بهم زدن فضای سیاسی کشور، ایجاد هیاهو و راه انداختن جنگ روانی، ایجاد انواع محدودیتها و فشارها چه خسارتهای عظیمی به حیثیت جمهوری اسلامی در جهان زدند و الآن نیز واهمهای از تکرار همان اقدامات ندارند.
رئیسی بیشتر تماشاگر است
بنابراین، به نظر میرسد که آقای رئیسی به نحوی مرعوب این هیاهوسالاران شده باشد، خصوصا که ایشان سوابق تحصیلاتی امثال مرحوم آیتالله شاهرودی یا عقبه امثال آقای آملی لاریجانی را ندارد که پدرشان مرحوم آیتالله هاشم زاده آملی از مراجع و وزنههای حوزه قم بودند و پدر خانم ایشان آیتالله وحید خراسانی از مراجع تقلید فعلی و از بزرگان حوزه علمیه قم هستند؛ همین پشتوانهها در میزان ایستادگی افراد در مقابل هیاهوسالاران میتواند موثر باشد.
رئیسی عقبه و سابقه سیاسی زیادی ندارد و در ۳۰ - ۴۰ سال گذشته، در امور قضایی فعالیت کرده و در جمعهایی، چون جامعیت روحانیت مبارز، جامعه مدرسین، مجمع روحانیون مبارز و امثال آنان، که بتواند تجربه سیاسی بالایی کسب کند، نبوده و پشت او از سرمایههای اجتماعی ریشهدار خالی است. لذا، در مقابل جریانهای افراطی و هیاهوسالار هم طیف خود، به اصطلاح جاخالی کرده و عقبنشینی میکند. آنان با ایجاد زمینههای بحران اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، اوضاع کسب و کار، معیشت و زندگی یومیه مردم را در تهران و شهرستانها بهم میریزند و متاسفانه، رئیسی به عنوان رئیسجمهور کشور، در مقابل این تندرویها اقدام موثری از خود بروز نمیدهد.
رئیسجمهوری سوگند یاد کرده است که حافظ قانون اساسی، حقوق ملت و تمامی شهروندان باشد، اما متاسفانه در این وانفسای تضیبع حقوق حقه آحاد ملت ایران، ایشان بیشتر تماشاگر هستند تا حافظ منافع شهروندان.
جریانهایی عمدا و با قصد و غرض به نارضایتیهای مردم دامن میزنند
این میزان از بیاعتباری پول ملی در طول این ۴۵ سال پس از انقلاب بیسابقه بود، این افراد در حال حرکت به سویی هستند که متأسفانه مردم به تدریج از دین، روحانیت و بلکه هر گونه حکومت دینی و اسلامی، زده شوند. به نظر میرسد جریانهایی عمدا و با قصد و غرض به این نارضایتیها دامن میزنند تا در وقت خود، برنامه بعدی را وارد عمل کنند.
جمهوری اسلامی از ثمرات تفکرات امام است؛ او میگفت: «میزان رای مردم است.»؛ «اگر مردم چیزی بخواهند و ما هم تشخیص دهیم به ضرر ملت است، حق نداریم در مقابل مردم بایستیم»، اما امثال آقای مصباح برای این تفکر امام ارزشی قائل نبودند و انتخابات را امری تشریفاتی میدانستند. این جریانی که روی کار آمده و متاسفانه هیاهویشان بیشتر از تعدادشان است؛ انتخابات را به معنی واقعی و تأثیرگذار به رسمیت نمیشناسد.
آنها نمایندگانی که تا حدی معتدل بودند و درباره فساد نمایندگان با وزارتخانهها و مثلا گرفتن ماشین و مسائل دیگر اعتراض میکردند را رد صلاحیت کردند، به نظر میرسد افراد این جریان خطرناک به مراکزی بالاتر از دولت نفوذ کرده باشند که میتوانند جلوی ورود هر نیروی منتقدی را بگیرند.