میرحسین موسوی و سید محمد خاتمی هر دو در مورد حکمرانی مطلوب خود بیانیه دادند، یکی تحول بنیادین میخواهد و دیگری معتقد است اصلاحطلبی به شیوه مالوف، به بنبست خورده است، این دو از هم دور شدهاند یا در یک کشتی به یک مقصد میروند.
دیدارنیوز ـ اسفندیار عبداللهی: سید محمد خاتمی ظاهرا در راهپیمایی ۲۲ بهمن ۱۴۰۱ شرکت نکرده یا اگر حضور یافته تصویر یا خبری از او منتشر نشده است. این در حالی است که شخصی پوستر خاتمی را در این راهپیمایی حمل کرده است، پوستری که شعار «آشتی ملی» بر روی آن درج شده بود.
تاکنون بی سابقه بوده که سید محمد خاتمی از یک مناسبت در جمهوری اسلامی دوری کرده باشد. حتی بعد از انتخابات جنجالی سال ۱۳۸۸، که بسیاری از یاران خاتمی بازداشت و راهی زندان شدند و میرحسین موسوی، همسرش زهرا رهنورد و مهدی کروبی محصور شدند هم خاتمی انتخابات مجلس شورای اسلامی سال ۹۰ را از دست نداد و برای دوری از لنز دوربین رسانهها راهی شهر دماوند شد و رای خود را آنجا به صندوق انداخت. رای که ناخواسته بازتاب گستردهای در رسانهها داشت. آن حرکت خاتمی طبیعتا مورد استقبال افرادی از جناح اصولگرا قرار گرفت، اما واکنشهای منفی هم از سوی طرفداران خاتمی و بخشی از اصلاحطلبان کم نبود.
سید محمد خاتمی برای شرکت در انتخابات مجلس شورای اسلامی سال ۱۳۹۰ شروطی گذاشته بود که البته از سوی نظام به آن بیتوجهی شد، به همین دلیل بخشی از بدنه اصلاحات در آن دوره انتخابات را تحریم کردند، لذا شرکت خاتمی در انتخابات را حرکتی غیر تشکیلاتی خواندند. تنها محمدعلی ابطحی و چند تن دیگراین مشارکت خاتمی در انتخابات را نشان از تفاوت جریان اصلاحات و جنبش سبز تعبیر کردند. ابطحی خود یکی از چهرههای جنجالی بعد از انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸ بود که بعد از بازداشت و از اوین جلوی دوربین رفت و اعتراف کرد، تحت تاثیر جو اجتماعی قرار گرفته بود و تظاهرات طرفداران موسوی را کار غلطی عنوان کرد. اظهارات ابطحی در تحسین خاتمی که در دماوند رای خود را به صندوق انداخته و خطی بین اصلاحات و جنبش سبز ترسیم کرده بود، این گمانه که او تحت اجبار اقدام به اعتراف کرده است را با تردید و تامل همراه کرد.
محمدعلی ابطحی در ۱۳ اسفند همان سال در این باره نوشت: «شجاعت تصمیمگیری برای خاتمی در شرکت در انتخابات، بدترین خبر برای افراطیون درون حاکمیت بود که بسیاری از نقشهها را برهم زد. من در مصاحبه چند ماه پیش که با یکی از سایتها داشتم و تفاوتهای جنبش سبز که به خاطر اعتراض به انتخابات شکل گرفته بود را با جریان اصلاحات که برای نهادینه کردن اصلاح درونی به وجود آمده بود متذکر شدم که این اظهارات با همین موج مخالفت روبرو شد».
حالا بعد از گذشت چند دوره پر فراز و نشیب از تحریمها، تَکرارها تا ردصلاحیتهای سالهای ۹۸ و ۱۴۰۰، گویا دوباره کشمکش بین رهبر معنوی جریان اصلاحات و هسته مرکزی قدرت به اوج خود رسیده است. بعد از مرگ مهسا امینی، سیدِ خندان که این روزها عزادار انحراف انقلاب است، ساکت ننشت و در چند مورد بیانیههایی صادر و از شعار «زن، زندگی، آزادی» اعلام حمایت کرد و نسبت به برخوردهای قهرآمیز نظام، بازداشتها و جان باختن معترضان هشدار داد. جبهه اصلاحات هم به همین صورت...
این جریان سیاسی که بدون مشورت و راهنمایی خاتمی اقدامی نمیکند، در چند بیانیه در ۵ ماه گذشته مواضع روشن و تندی نسبت به رفتار نظام گرفت و در یکی از آخرین بیانیههای خود، باز از شعار اعتراضات حمایت کرده و پیشنهاد کرد برای مسائل مهم و تغییرات ساختاری در نظام رفراندوم برگزار شود.
مهندس میرحسین موسوی که به همراه همسرش زهرا رهنورد از سال ۸۹ در حصر خانگی به سر میبرد، نیز در اعتراضات اخیر موضع خود را روشن و هر چه به جلو آمدیم نسبت به بیانیهها و پیامهای قبلی خود، مواضع رادیکالتری اتخاذ کرد، که آخرین آن عبور از شعار اصلی خودش بود. شعار موسوی در انتخابات ریاست جمهوری ۸۸، اجرای بدون تنازل قانون اساسی بود. او در آخرین بیانیه خود که در ۱۵ بهمن منتشر شد با اشاره به اعتراضات مردم در ماهها و سالهای گذشته گفت دیگر شعار ۱۳ سال پیش خود در انتخابات ریاستجمهوری، مبنی بر «اجرای بدون تنازل قانون اساسی» را کارساز نمیداند و اکنون معتقد است باید «گامی فراتر از آن گذاشت». در بخش دیگری از این بیانیه آمده است: «ایران و ایرانیان نیازمند و مهیای تحولی بنیادیناند که خطوط اصلی اش را جنبش پاک زن، زندگی، آزادی ترسیم میکند.»
گویی همیشه باید فاصلهای نامرئی، ولی محسوس بین جریان اصلاحات و جنبش سبزیها باشد و گرچه هر دوی این جریانها از قدرت و هسته مرکزی آن فاصله گرفتهاند یا به تعبیری از سوی نهاد قدرت طرد یا نادیده گرفته شدهاند، اما خود اینها هم در این اصل که باید فاصله معناداری داشته باشند، مواظب هستند!
مثلا میرحسین موسوی پس از اینکه گفت شعار «اجرای تنازل قانون اساسی» حالا دیگر کارساز نیست، گفت که باید مهیای «تحولی بنیادین» باشیم. موسوی پا را فراتر گذاشت و مراحل را هم برای تحول بنیادین مد نظر خود بر شمرد و درست یک روز پس از بیانیه میرحسین، سید محمد خاتمی به مناسبت فرا رسیدن چهل و چهارمین سالگرد پیروزی انقلاب، بیانیهای صادر کرد. خلاصه حرف خاتمی این بود که با اصلاح و اجرای همین قانون اساسی هم میتوان بسیاری از گرهها را باز کرد. خاتمی برخلاف موسوی، گذر از جمهوری اسلامی را نفی کرد، اصلاح قانون اساسی را الزامی ندانست و گفت با بازگشت به روح همین قانون اساسی هم میتوان به تغییر دلخواه رسید. این موضع خاتمی از نظر کارشناسان دقیقا در نقطه مقابل بیانیه موسوی ارزیابی شد و فاصله بین دو جریان سیاسی را پررنگتر کرد. خاتمی البته در نامه خود اعتراف کرد «اصلاحطلبی به شیوه و روال تجربه شده» به بنبست خورده است، و این جمله شاید نقطه وصل خاتمی به موسوی قلمداد شود و بند نافشان را هنوز به هم متصل نگاه دارد.
بسیاری از چهرههای قدیمی اصلاحطلب البته از خط و سیر بیانیه موسوی حمایت کردند و آنگونه که از توییتها و اظهارنظرهای پراکنده آنها بر میآید، گرچه از صراحت برخوردار نیستند، اما دلهاشان با مواضع موسوی است و نشان میدهد اگر معذوریت، محدودیت و منافعی در این میان نمیداشتند، حتما با لهجهای روانتر بر بیانیه موسوی صحه میگذاشتند.
جدیدترین و قابل تاملترین رویکرد را مولوی عبدالحمید اسماعیل زهی در پیش گرفت. حمایت اهل تسنن سیستان و بلوچستان از سید ابراهیم رییسی هنوز دوساله نشده است. عبدالحمید سال گذشته به دیدارنیوز گفته بود، اصولگرایان همراه گلایه میکردند که چرا یک بار از اصولگرایان حمایت نمیکنید، ما هم این بار پس از سالها که از جریان اصلاحات حمایت کرده بودیم، گفتیم یک بار هم جناح سیاسی اصولگرا را انتخاب کنیم. مشخص نیست پس از دو سال، امروز دقیقا نظر عبدالحمید در حمایت انتخاباتی از رئیسی چیست. اما هر چه هست، او روز پنجشنبه ۲۰ بهمن، در متنی که شبکههای اجتماعی به اشتراک گذاشت، در مقام حمایت از بیانیه میرحسین موسوی گفت: «آقای موسوی با بیانیه اخیر خود نشان داد که واقعیتهای جامعه را درک کرده است. وقت آن است که سایر سیاستمداران و علما به نجات کشور بیندیشند و واقعیتها را ببینند». مولوی عبدالحمید اسماعیلزهی همچنین تحمیل بیش از یک دهه حصر خانگی بر موسوی، مهدی کروبی و زهرا رهنورد را از «نمونههای بیعدالتی» توصیف کرد.
حمایت نواندیشان دینی و فعالان و زندانیان سیاسی نزدیک به اصلاحات و همچنین مولوی عبدالحمید از بیانیه میرحسین موسوی موضوعی نیست که مورد توجه جناح اصولگرا قرار نگیرد و حتما هم پنهان نمیماند به گونهای که رسانههای اصولگرا و نزدیک به هسته مرکزی قدرت، خاتمی و موسوی را از یک قماش میدانند و «روح حاکم» بر هر دو بیانیه را «براندازی و عبور از نهادهای قانونی جمهوری اسلامی» تفسیر کردند.
جوان نوشت: «یک روز پس از بیانیه براندازانه میرحسین موسوی که رسماً عبور از نظام جمهوری اسلامی ایران را کلید زد، محمد خاتمی نیز درست در روزی که با رأفت توأم با اقتدار نظام جمهوری اسلامی هزاران نفر از فریب خوردگان حوادث اخیر آزاد شدند، با ادبیاتی دیگر، اما با همان جهتگیری کلی موسوی، به ساختارهای نظام اسلامی حمله کرد. در بیانیه خاتمی که گویی همسو با بیانیه براندازانه موسوی از یک اتاق فکر سرچشمه میگیرد، او مانند فتنه ۸۸ کوشیده است، از دوگانه چماق و هویج، دومی را برگزیند تا به زعم خود با بیانیه چماقگونه موسوی مرزبندی کرده باشد، اما کیست که نداند اولی دنبال براندازی نرم است و دیگری دل در گرو سخت آن دارد. چنانکه در فتنه ۸۸ کرد. خاتمی ضمن زیر سؤال بردن ساختارهای قانونی نظام اسلامی، ... خواستار تجدید نظر در این ساختارها شده و این درست همان جهتگیریای است که در بیانیه میرحسین موسوی با ادبیاتی تندتر بیان شده است. از این روست که باید گفت روح حاکم بر این دو بیانیه براندازی و عبور از نهادهای قانونی جمهوری اسلامی است. منتها یکی به روش نرم و دیگری به روش سخت. از این روست که باید گفت این خاتمی و موسوی دو روی یک سکهاند.»
این تمام ماجرا نیست، سیدمحمد خاتمی در مراسم رسمی یا همان راهپیمایی ۲۲ بهمن که هر سال به مناسبت سالگرد پیروزی انقلاب برگزار میشود شرکت نکرد، اما رد پای او در خیابان و در راهپیمایی بود. یک جوان پوستری از خاتمی را در راهپیمایی رسمی ۲۲ بهمن حمل کرد که روی آن و زیر عکس خاتمی نوشته شده بود: "آشتی ملی". او نبود، ولی اسمش و رسمش در خیابان مشاهده شد، درست مانند سال ۹۰ که یک نفر با موبایلش عکسی از رییس دولت اصلاحات در حال رای دادن در دماوند ثبت و منتشر کرد. این بار گویی اوضاع کاملا با گذشته متفاوت شده است، چون سید محمد خاتمی دو روز پس از صدور بیانیهاش، برای تجدید پیمان با آرمانهای امام (ره) به بهشت زهرا و مرقد مطهر بنیان گذار جمهوری اسلامی رفت و در آنجا هم سخنانی بر زبان راند، که بیش از پیش روحیات این روزهای او را منعکس میکند.
خاتمی در جلسه مجمع روحانیون مبارز و در حضور سید حسن خمینی طی سخنانی گفت: من عظمت امام را از این جهت که بنیانگذار جمهوری اسلامی است، میدانم؛ «جمهوری» به همان معنا که در دنیا هست و «اسلامی» هم به شکلی که در آستانه انقلاب معرفی و بر اساس آن از مردم رأی گرفته شد. اما امروز نمیدانیم آیا باید به خاطر پیروزی انقلاب جشن بگیریم و خوشحال باشیم یا آنکه به خاطر انحرافی که در مسیر آن ایجاد شده عزادار باشیم؟! این مسأله بسیار مهم است و باید مشخص کنیم که امروز از چه چیزی دفاع میکنیم».
این جمله خاتمی که "جمهوری به همان معنا که در دنیا هست" و "اسلامی به همان شکلی که در آستانه انقلاب معرفی شد"، جای تامل دارد. انگار که از بیان صریح یا انتخاب کلمه «سکولاریسم» در ادبیات سیاسی خود ابا دارد و طفره میرود. میخواهد و نمیگوید یا در رودربایستی تاریخی گیر کرده است؟
مسائل این روزهای ایران و نسبت دوری و نزدیکی امثال میرحسین و خاتمی از نهاد قدرت، مرز بی رنگی که از نظر سیاسی بین موسوی و خاتمی وجود دارد و چشم انداز و ارزیابی این دو نفر نسبت به آینده، گرچه تحلیلگران را به زحمت میاندازد، اما برای برخی این روشن است، که بند ناف سیدِ خندان هنوز به قانون اساسی و حاکمیت وصل است یا حداقل خود او چنین میپندارد، ریسمان اتصال خاتمی و موسوی نیز هنوز پاره نشده است و این گونه به نظر میرسد که گاه نظرات این دو همپوشانی داشته و یکی دیگری را تکمیل میکند و روشنتر از همه این موارد، راه و رویکردی است که میرحسین در پیش گرفته. تا اینجای کار نمیتوان پایگاه حامیان مهندس موسوی و سیدمحمد خاتمی، در داخل کشور از هم جدا دانست و کسی نمیداند این دو تا چه میزان با هم هماهنگ هستند. شاید مهترین تفاوت موسوی و خاتمی در این برهه را باید در حمایت اپوزیسیون خارج نشین از بیانیه میرحسین موسوی جستوجو کرد، واکنشی که البته نسبت به بیانیه خاتمی منفی ارزیابی شد.