در شماره جدید ستون «از چشم جهان» حمیدرضا بابایی به ترجمه مقالهای از نشنال اینترست پرداخته است. مقالهای که به رویکردهای احتمالی کشورهای مختلف خاورمیانه در مقابل طالبان پرداخته است.
دیدارنیوز: چرا آمریکا این چنین شتابزده از افغانستان خارج شد؟ این سوالی است که جز با تحلیلی دقیق از اوضاع بینالمللی و تحولات سریعی که در عرصه قدرتهای جهانی و منطقهای در جریان است نمیتوان به آن پاسخی دقیق داد. حدس و گمانها بسیار است. نوشته زیر که توسط خالد جابر در نشریه نشنال اینترست منتشر شده است، نشان دهنده رویکرد بخشی از اتاقهای فکر در غرب در مورد طالبان و نقش آنها در آینده افغانستان و رویکرد کشورهای مختلف خاورمیانه به این گروه. این مطلب با ترجمه اختصاصی دیدار منتشر میشود و بدیهی است که همه موارد درج شده در آن مورد تایید این رسانه نیست.
منبع: نشنال اینترست
نویسنده: دکتر خالد الجابر، مدیر مرکز تحقیقات خاورمیانه و شمال آفریقا در واشنگتن دی سی.
مترجم: حمید رضا بابایی
از ۱۵ آگوست (۲۴ مرداد) که طالبان کابل را به تصرف درآورد، هیچ دولتی "امارت اسلامی" را به عنوان دولت قانونی افغانستان به رسمیت نشناخته است. در این مقطع، طالبان تلاش میکند تاه راههای به رسمیت شناخته شدن در عرصه بینالمللی را بیاموزد گرچه مشخص نیست که آیا تلاش هایش نتیجه بخش خواهد بود یا خیر. میراث برجا مانده از این گروه در حکومت به شدت واپسگرای آنها در سالهای ۱۹۹۶ تا ۲۰۰۱، غصب قدرت از طریق زور به جای مذاکره، و ابهامات بیشمار موجود نشان میدهد چرا هیچ کشوری تاکنون "طالبان شماره ۲" را به عنوان دولتی قانونی به رسمیت نشناخته است.
اما این رویکرد یعنی خودداری از تعامل با طالبان و امید داشتن به این که این گروه خود کنار خواهد رفت، به تدریج کارآیی خود را ازدست میدهد، زیرا طالبان در حال تحکیم قدرت و افزایش حضور در مناطق مختلف افغانستان است.
اکثر کشورها عملا، اگر نگوییم اصولا، تاکنون پذیرفته اند که طالبان نماینده دولت جدید افغانستان است و در این میان حسابِ بخشهای کوچک نظیر "جنبش ملی مقاومت" در دره پنجشیر را کنار گذاشته اند. این کشورها شاید به این نتیجه برسند ـ شاید هم نرسند ـ که برقراری ارتباط با دولت جدید کابل مدبرانهترین کار است حتی اگر دشوارترین آن باشد. البته دلایل منطقی وجود دارد که بر اساس آن میتوان انتظار داشت در این باره چند دستگیِ بین المللی وجود داشته باشد.
اکثر کشورهای غربی تاکنون تصریح کرده اند که قصد ندارند "امارت اسلامی" را به رسمیت بشناسند. چین، ایران، پاکستان و روسیه همچنان گزینه به رسمیت شناختن طالبان را به روی میز حفظ کرده اند، اما هیچ کدام برای تحقق آن اقدامی انجام نداده اند. عجیب آن که آمریکا مسیری بین این دو وضعیت اتخاذ کرده است: گرچه به طالبان زیاد نزدیک نشده است، مقامات آمریکایی گفتهاند اگر طالبان ازحقوق بشر حمایت و روابطش را با القاعده قطع کند، شاید دولت آن را به رسمیت بشناسند. در همین حال موقعیت هند را میتوان در بهترین توصیف، مبهم خواند، زیرا دهلی نو هیچ گونه مخالفتی علیه و یا تعهدی در قبال طالبان از خود نشان نداده است.
شاید جالبترین مساله مرتبط با این قضیه، موضع اعضای شورای همکاری خلیج فارس باشد. کشورهای پادشاهی خلیج فارس در خصوص رژیم طالبان در تنگنای شدید و جدیدی قرار گرفتهاند. آنها به دلایل مختلف از قدرت گرفتن دوباره "امارات اسلامی" عصبانی هستند. از جمله این دلایل، ترس ناشی از بی ثباتی در افغانستان و سرایت آن به کشورهای خلیج فارس و افغانستان است که میتواند بار دیگر سرمنشاء فعالیت گروههای تروریستی باشد. تهدیدات این گروهها علیه کشورهای خلیج فارس عجیب نیست، زیرا شهروندان آنها اغلب از گروههای تروریست حمایت مالی کرده، به عضویت آنها نیز درمی آیند.
در حکومت نخست طالبان در حدفاصل سالهای ۱۹۹۶ تا ۲۰۰۱، سه کشور آن را به رسمیت شناختند. نخست پاکستان، که از مدتها قبل به حمایت مالی و تسلیحاتی از آن گروه مظنون بود. دو کشور دیگر، عربستان سعودی و امارات عربی متحده بودند که هر دو عضو شورای همکاری خلیج فارس هستند. این دو کشور عربی نیز مانند روسیه و چین، از نزدیک نظاره گر اوضاع افغانستان هستند و از رویکردی عملگرایانه برای کنار آمدن با دولت جدید افغانستان استقبال میکنند.
حتی اگر شورای همکاری در خصوص تصمیم گیری برای به رسمیت شناختن طالبان تعلل کند، به احتمال بسیار قوی، تعاملات غیررسمی و زیرمیزی میان دولتهای عربی خلیج فارس و حاکمان جدید کابل شکل خواهد گرفت. برای سعودیها، کانالهای ارتباطیشان با طالبان احتمالا از مسیر پاکستان عبور خواهد کرد، که توانسته است روابط نزدیک خود را با کشورهای شورای همکاری و رقیب منطقهای آنها – ایران- حفظ و شاهکار کند. یک دیپلمات خارجی در عربستان میگوید، ریاض "چاره دیگر نخواهد داشت" مگر آن که برای بار دوم "طالبان را بپذیرد" به ویژه با توجه به "روابط تاریخی" میان دو ملت.
عربستان سعودی احتمال رویکرد تعدیل کننده خواهد داشت. رهبری جدید عربستان از "اسلام معتدل" اعلام حمایت کرده است، لذا ریاض شاید تلاش کند با استفاده از نفوذ خود بر طالبان، این گروه را در مسیری هدایت کند تا از حالت تندروانه که مشخصه "امارت اسلامی" در دهه ۱۹۹۰ و ۲۰۰۰ بود، بیشتر فاصله بگیرد. در سه دهه اخیر، عربستان سعودی جذب کننده "تروریسم اسلامی" بود و به نفع آنها است تا شدت این پدیده را کاهش دهند یا آن را نابود کنند. در عین حال ریاض به سمت واشنگتن روی آورده است و حمایت از رویکرد آمریکا در افغانستان میتواند از منظر سیاسی برای رهبری این کشور (عربستان) مزایایی داشته باشد.
از طرف دیگر، رهبری ابوظبی که قویا با هر نوع اسلام سیاسی مخالف است، تقریبا به صورت قطعی از بازگشت طالبان به قدرت استقبال نخواهد کرد. این که امارات، میزبان اشرف غنی رئیس جمهور سابق افغانستان است که گفته میشود پس از فرار ۱۷۰ میلیون دلار پول نقد از بانک مرکزی این کشور را با خود همراه برد، تاکیدی است بر این نکته.
با آنچه که گفته شد، اماراتیها به اِعمال سیاست خارجی واقع گرایانه شناخته میشوند. امارات ثابت کرده که قادر است با انواع مختلف رژیمها، جدای از اختلافات ایدئولوژیک، همکاری کند. حتی اگر تصور این مساله دشوار باشد که ابوظبی طالبان را به رسمیت بشناسد، میتوان پذیرفت که اگر طالبان قدرت خود را در افغانستان حفظ کند- کشوری که اماراتیها از سال ۲۰۰۱ به تدریج در آن نقش نظامی ایفا کردند- امارات تعامل خود را با این گروه تا سطحی مشخص برقرار خواهد کرد.
قطر هم موردی جالب است. از سال ۲۰۱۳ به بعد، طالبان دفتر نمایندگیاش را در دوحه حفظ کرده است. قطر میانجی گفتگوها میان طالبان، آمریکا و دولت غنی، پیش از سقوط در ماه آگوست بوده است. دوحه به عنوان پلی دیپلماتیک میان طالبان و غرب، موقعیتی منحصر به فرد دارد. قطر که هنگام تخلیه اتباع خارجی از افغانستان کمک فراوانی کرد، تلاش میکند از خود چهره کشوری را به نمایش بگذارد که در این دوران سخت در افغانستان، برای آمریکا بسیار مفید بوده است.
اما آیا قطر نخستین کشوری است که طالبان را به رسمیت میشناسد؟ به راحتی نمیتوان چنین چیزی گفت. از یک طرف، این کشورِ نفتخیز عربی در خلیج فارس خود را به آب و آتش میزند تا از تضمین کننده امنیتی خود- آمریکا- اعلام حمایت کند، کشوری که کمر همت بسته است طالبان را در عرصه بین الملل منزوی سازد. از طرف دیگر اگر طالبان در درازمدت برمسند قدرت در کابل تکیه بزند؛ و قطر هم بخواهد نفوذ خود را در افغانستان افزایش دهد، مقامات در دوحه میدانند که بدون داشتن ارتباط رسمی با دولت کنونی کابل، چنین امری دشوار خواهد بود. یک راه برای درکِ اقدامات احتمالی قطر در افغانستان این است که آن را در بستری از مناقشات گستردهتر ژئوپولیتیک درنظر بگیریم، مثلا محاصره چهار سالهی قطر با مشارکت عربستان، امارات، بحرین و مصر، که تنشهای ناشی از آن به رغم حل و فصل رسمی اش در ژانویه ۲۰۲۱ همچنان باقی است.
در حال حاضر، قطریها نیز مانند سعودیها و اماراتیها تحولات افغانستان را با دقت دنبال و متناسب با آن اقدام میکنند. در بحبوحه تخلیه اتباع خارجی از افغانستان، دوحه همچنان نقش میانجیگرانهاش را حفظ کرده و احتمالا در خصوص شناسایی طالبان، بعدا تصمیم خواهد گرفت. جدای از رویکردهای دوحه در قبال تحولات افغانستان، نقش انسان دوستانه آن کشور (قطر) در خلال هرج و مرج کنونی، بیشتر از هر چیز حسن نیت آمریکا و دیگران را برایش به همراه داشته است.
امروز دنیا با نگرانی به افغانستان مینگرد. کشورهای همجوار آن، در خصوص هجوم آوارگان، انتقال سلاح، مواد مخدر و تروریست از افغانستان، به شدت نگران هستند. این دولتها دلایلی منطقی دارند که نگران باشند تشکیل حکومت طالبان به بروز آشوب در سراسر افغانستان منجر شده، تبعات شدیدی برای کل منطقه به همراه خواهد داشت.
این مساله که آیا کشورها باید طالبان را به عنوان دولت قانونی افغانستان به رسمیت بشناسند یا خیر، موضوعی حساس است؛ و بعید به نظر میرسد درباره آن اجماع جهانی صورت گیرد. ظاهرا نخستین کشوری که رسما با "امارت اسلامی" روابط کامل دیپلماتیک برقرار میکند، در منطقه اوراسیا خواهد بود، که از نظر جغرافیایی نزدیک افغانستان است و از منظر عملکرد حقوق بشری ستیزه جویان، نیز درخور توجه است. درعوض، ملاحظات اقتصادی و امنیتی، احتمالا سیاست خارجی آنها را در قبال افغانستان به گردش خواهد انداخت.
در همین حال به استناد رویکردهای کنونی میتوان گفت، دولتهای غربی همچنان از هر وسیلهای استفاده خواهند کرد تا کشورهای سراسر جهان را تحت فشار قرار دهند، از تلاش برای منزوی کردن طالبان حمایت کنند، نه این که با شناسایی طالبان، به این گروه اسلامی مشروعیت بدهند. اما کشورهای حاشیه خلیج فارس، پاکستان و قدرتهای جهانی نظیر چین و روسیه، بر اساس منافعشان اوضاع افغانستان را رصد میکنند. به عبارت دیگر شاید تحت شرایط خاص به دولت کابل نزدیک شوند، و در این صورت تلاش کشورهای غربی برای منزوی کردن رژیم طالبان، چه در واشنگتن، لندن، پاریس یا برلین صورت گرفته باشد، قطعا به نتیجه نخواهد رسید.
خلاصه کلام آن که، همکاری با طالبان برای بسیاری در غرب شرم آور است، اما تعامل حساب شده با این گروه بهترین نتایج را برای غرب به همراه خواهد داشت. آمریکا برای تاثیرگذاری بر رفتار طالبان باید بتواند بر تعدادی از متحدان خاص خود در منطقه – یعنی ترکیه و قطر- تکیه کند که روابط نسبتا خوبی با این گروه داشته اند. اگر واشنگتن قادر باشد در هماهنگی با این شرکا استراتژی یکسانی ارائه کند، شاید بتواند مانع از آن شود که طالبان از دیگر کشورها نظیر ایران، روسیه یا پاکستان خط بگیرد که در غیر این صورت، منافع آمریکا کمتر لحاظ خواهد شد. اما اگر آمریکا برای تحقق اهداف خود اقدامی نکند، درصورتی که افغانستان به شرایط ناگوار دهه ۱۹۹۰ بازگردد، واشنگتن امکان هیچ گلایهای نخواهد داشت.