
مسعود پیوسته، خبرنگار دیدارنیوز گزارشی از نشست فعالیت هفت ساله اپلیکیشن آی قصه که با حضور هشت کارشناس در تخصصهای متنوع علوم انسانی و بنیانگذار «آی قصه»، به میزبانی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران برگزار شد، تهیه کرده که در ادامه میخوانید.
دیدارنیوز _ مسعود پیوسته: نگاهی به فعالیت هفت ساله اپلیکیشن آی قصه به عنوان الگویی برای سرمایه گذاری فرهنگی، اجتماعی بر نسل آینده، عنوان نشستی بود با حضور هشت کارشناس در تخصصهای متنوع علوم انسانی و بنیانگذار «آی قصه»، به میزبانی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران، در جمع دانشجویان علاقمند در محل تالار ابن خلدونِ این دانشکده، عصر روز دوشنبه ۵ خردادماه برگزار شد.
شوان صدر قاضی، پژوهشگر تحقیقات اقتصادی و اجتماعی دانشگاه سازمان ملل و مدرس نوآوری، به عنوان نخستین سخنران به صورت برخط با مخاطبان حاضر در سالن ارتباط برقرار کرد و گفت: «نوآوری حتی از نوع فنآوری و علمی اش، قبل از اینکه یک امر فنآورانه باشد، یک امر اجتماعی است. اگر ما نوآوری را فرایندی تعریف کنیم که منجر به حل یک مشکل میشود. حالا این مشکل، ممکن است در یک بازار، در یک صنعت باشد، یا در اجتماع.
حالا از این تعابیر عامیانهای که ما از نوآوری داریم، یا داستانهای ساده شدهای که از نوآوری میشنویم، همیشه رد پای یک نابغه، یک مکاشفه و یک حس الهام گونه دیده میشود. مثلا داستان الکساندر فلمینگ که با دیدن کپک در ظرف آزمایشگاهی، میآید پنی سیلین را کشف میکند. یا پزشک انگلیسی، جان اسنو در قرن نوزدهم که رابطه میان وبا و آب آلوده را کشف میکند. این داستانهای ساده شدهی نوآوری، از این جهت خوباند که راحتتر میتوانیم آنها را به خاطر بسپاریم. ولی خب، اگر شما بخواهید یک رمان خوب را در یک صفحه خلاصه اش کنید، این کار شدنی نیست، یا اگر هم بشود، آن رمان فضای خودش را از دست میدهد. داستان نوآوری هم همین است. اما در داستان کسب و کار تجاری که ببینیم آیا با عرضهی این محصول، مشکل اجتماعی حل شده یا نه، در این نوع، نوآوری تجاری، خیلی برای صاحب کالا مهم نیست که محصولش چه اثر اجتماعی داشته و چقدر مشکل اجتماعی را حل کرده است. مثلا اپل برایش مهم نیست که مخاطبان یا مشتریانش با محصولاتش آیا فقط چت میکنند یا ویدئو میبینند، یا برای آموزش و یادگیری استفاده میکنند. ولی نوآوری اجتماعی از این نظر، سختتر است. حالا بماند که خود ایدهی نوآورانه تا به عمل برسد، سخت است، ولی حالا این محصول بخواهد اثر اجتماعی هم بگذارد، کار را سختتر میکند. اینکه یک مسألهی اجتماعی را بخواهد حل کند. اینجاست که میبینیم خیلی از نوآوریها که میخواستند اجتماعی باشند، نتوانستند خوب جمعش کنند. کتابی هست با نام «فراتر از نیت خیر»، نویسنده از دید علوم اجتماعی میآید این قضیه را بررسی میکند که چرا خیلی از خیریهها و سازمانهای مردم نهاد، در اثربخشی موفق نیستند. در درمان کردن آن دردی که بخاطرش تعریف و تأسیس شدهاند. به این نشست برگردیم و به موضوع نشست. از همان اوایل جامعه بشری، داستان، به عنوان یکی از ابزارهای قوی تغییر اجتماعی بوده است. یعنی قدرت داستان در شروع آن جرقهی تغییر اجتماعی، غیر قابل انکار است. خردهای که این سالها دارم این است که بیشتر رفتهایم دنبال فنآوریی های نوآوری. مطمئنا فناوریها میتواند در حل مشکل اجتماعی نقش داشته باشد، گاهی میبینیم که بیشتر به همین فنآوریها بال و پر میدهند و این میشود هدف. یک جورایی در وسط راه، هدف اصلی که یک تغییر یا ایجاد نفع اجتماعی است گم میشود.
من خوشحالم گروههایی مثل «آی قصه» وجود دارند و توانستند فنآوریهایی پیدا کنند و مهمتر از آن، دغدغهی اجتماعی یی که دارند بتوانند مسائل کودکان را بشناسند و فهم کنند قصهها از نظر کودکان چگونه باید باشد و در آن مسیر قدم بردارند، به عنوان کسی که بیست سال است در حوزهی نوآوری کار میکنم که پانزده سالِ آن، مربوط به آثار و منافع اجتماعیی نوآوری هاست، میگویم که داستان نوآوریهای آجتماعی، از پژوهشهای دانشگاهی شروع نشده. یعنی تئوریهایی نبوده که از قِبٓلِش، این نتیجه به وجود بیاید که ما باید نوآوری اجتماعی انجام دهیم. نوآوریهای تجاری چرا، خیلی از نوآوریهای تجاری، فنآوری هایش از طریق دانشگاه و پژوهش به وجود آمده در ارتباطی که با صنعت داشتند، متوجه شدند که مشکلات شان کجاست و بازخوردی گرفتند و بعد از دل دانشگاه، آن کارهای پژوهشی بیرون آمده است. نوآوری اجتماعی، همان طور که از نامش پیداست، از جامعه شروع شده.»
این پژوهشگر حوزهی نوآوری اجتماعی، در دقایق پایانی سخنانش به پل رابط، بین نوآوران اجتماعی و دغدغهمندان مردم شناسی؛ و فنآوران پرداخت و گفت: «چنانچه پیوندی بین آنانکه در پی نوآوری اجتماعیاند با آنانکه متخصص فناوریاند برقرار شود، این تعامل و ارتباط، موجب تحقق هدف گذاریهای نوآوریهای اجتماعی میشود.
درغیر این صورت، این فنآوران و کدنویساناند که نوآوری اجتماعی را در دست شان میگیرند در حالی که دید اجتماعی ندارند.» همان نکتهای که امیر ناظمی، آینده پژوه و پژوهشگر حوزه سیاست گذاریهای فناوری نیز، قبل از سخنان پایان بخش این نشست، پوریا عالمی، بنیانگذار اپلیکیشن آی قصه، به صورت برخط، در سخنانش مطرح کرده و گفته بود: «برای ساختن آینده، باید موضوع را چند لایهای دید. سطح رویین و بالایی اش همین تکنولوژی است که فکر میکنیم با همین تکنولوژی میتوانیم موجب تغییر شویم ولی کمی که پایینتر میرویم به سیستمها میرسیم. نگاه سیستمی و ساختاری و میگوییم لابد با این سیستمها میتوانیم موجب تغییر شویم. یک پله پایینتر میرویم، به جهان بینی و ارزشها و فرهنگ میرسیم که سیستمها را میسازند و نهایتا در پایینترین لایه، میرسیم به اسطورهها و استعاره ها. اسطورهها و استعارههایی که در طول زمان، هم ساخته میشوند، هم تغییر پیدا میکنند. روایت خسرو و شیرین در شاهنامه در قرن چهارم را ببینید، روایت خسرو و شیرینِ نظامی قرن ششم را هم ببینید، فرهاد و شیرین وحشی بافقی قرن دهم را هم ببینید. تغییرات اسطورهها و استعارهها را در این روایتها در طی زمان احساس میکنید. حالا که نگاه مان به نوآوری اجتماعی و این جنس، کسب و کار با امید به نفع اجتماعی است، دو گانهی نوآوری اجتماعی و فنآوری را بررسی میکنیم. در مثال تاریخی، داوینچی را ببینید. نگاه نوآورانه داشت، این نگاه نوآورانه اش را با فنآوری مهندسی اش تلفیق کرد که آثارش تا امروز مانده، یا ونگوک را ببینید، در واقع، تلفیق مفاهیم با ابزار، در نقاشی، نگاه نوآورانه اش را با مهندسی رنگش تلفیق کرد. او رنگ هم میساخت. جامعهای میتواند رشد پیداکند که بتواند همبستگی و پویایی بین دو گروه نوآور و هنرمند؛ و فنآورانِ مهندسِ فنی کدنویس ایجاد کند.»
مریم سلطان زاده، مدیر بخش آموزش و نوجوانان دفتر یونیسف در ایران، سخنران بعدی بود که از اهمیت قصه شنیدن در اوان کودکی در رشد فکری و شخصیتی کودکان گفت و در مصداق آوری، از قصه شنیدنش از مادر در دوران کودکیی خودش گفت که بعدها از آنچه که از تأثیر همین قصه شنیدنها در جریان زندگی اش دید. این کارشناس آموزش حوزه کودک و نوجوان، همین روال قصه گویی را حالا در نقش مادر برای فرزندانش ادامه میدهد.
وی از نابرابریهای موجود در جامعه اشاره کرد که چطور این نابرابریها به دسترسی مان به این فرصت آموزشی هم نفوذ پیداکرده، و اپلیکیشنهایی مثل «آی قصه»، چطور میتوانند به نوعی به این نابرابریها بپردازند و کاهشش دهند.
سلطان زاده، یادگیریهای دوران اوان کودکی را پایههای اساسی رشد یادگیریی سالهای بعدِ زندگی دانست و گفت: «اثربخشترین و حیاتیترین آموزشهایی که بچه میتوانند ببیند، در دوران اوان کودکی است. خیلی از چالشهایی که بچهها وقتی وارد دبستان میشوند و با آن مواجهاند و برچسبهایی که ما به اینها میزنیم، مثل اختلال یادگیری، دیرآموزی یا اختلال توجه و تمرکز، خیلی از اینها برآمده از عدم مواجههی این بچهها با فرصت ها، فعالیتها و تحریکات مناسب سن شان در سالهای پیش از دبستان است. در اوان کودکی، خاک بازی و خمیربازی و قصه گفتن و قصه شنیدن و نقاشی، از یادگیریهای خوبیاند؛ و همهی اینها کمک میکنند که بچهها آن مهارتهای پایهای لازم را که بعدا در مدرسه احتیاج دارند تا بتوانند یادگیریهای رسمی تری را انجام دهند و خواندن و نوشتن و درسهای پیچیده تری را یاد بگیرند، کسب کنند و برای شان آمادگیی آموزشی بدون اختلال حاصل شود.»
کوشا گرجی صفت، جامعه شناس، سخنران بعدی این گردهمایی بود که برخلاف مریم سلطان زاده (سخنران قبلی) که از مادر، قصه گویی هایش را در اوان کودکی اش به یاد داشت، این جامعه شناس، با قصه و رمان و داستان، تا بزرگسالی هم مأنوس نبود و در مقدمات سخنرانی اش به همین موضوع اشاره کرد و از نگرانیی دوستان و همکلاسیهای دانشکده اش میگفت که چطور اهل قصه و داستان نیست. گرجی صفت، به جای خواندن قصه و رمان، دوست داشت از طریق مقالات و پژوهشهای علوم اجتماعی، جهانِ اطرافش را فهم کند، اما در دورهی دکتری اش تازه متوجه محدودیتهای علوم اجتماعی شد و راه نجات و رهایی بخش و گریز از این محدودیت را در قصه و رمان دید.
وی دو مثال عینی از قصه و داستان زد که یکی اش در فصلی از کتاب با عنوان آیا پشه میتواند صحبت کند، مطرح کرده بود که راجع به تصرف مصر در سال ۱۹۴۲ میلادی بود. در علوم اجتماعی، داستان آن اتفاقات برای مان روشن است. ولی این کتاب، یک چیز متفاوت و رتوریکی را نشان میدهد که اگر پشه؛ و به طور خاص پشه مالاریا و آن وضعیت هیدرولیک رودخانه نیل و آن نیترات موجود در آنجا که اگر اینها دست به دست هم نمیدادند، این اتفاق نمیافتاد.
پشه مالاریا هم بالاخره، بخشی از طبیعت است، خب چه جوری این به مصر میآید؟ این هواپیماهای نظامیاند که از سودان به مصر میآیند و این پشهها را با خودشان میآورند. پشهها در آن شرایط اطراف نیل، لای جلبکها کلنی درست میکنند، در آن موقعیت زیست محیطی و سوء تغذیهی آدمها و بعد، یورش این پشه ها، موجب میشود که حدود دویست هزار نفر کشته شوند. در این شرایط هم براحتی نیروهای انگلیسی، مصر را تصرف میکنند.
این جامعه شناس در ادامه، برای اینکه از تصویر قالبی و رسمی رخدادهای تاریخی فاصله بگیرد و به واقعیتهای واقعا موجود تاریخی نزدیک شود، یک مثال تاریخی وطنی میزند و به دو نوع تاریخ نگاری عمده اشاره میکند و میگوید: «یک، کسانیاند که داخل ایران کار میکنند، کارهای شان به فارسی چاپ و منتشر میشود، مثلا وقتی دارند درباره تاریخ انقلاب ایران مینویسند، در واقع دارند درباره تاریخ پیروزی جمهوری اسلامی مینویسند، لذا وقتی به عقب نگاه میکنند و به نقطهی عطف انقلاب، به سال ۴۲ و آن سخنرانی معروف امام خمینی نگاه میکنند به مثابهی جرقهی انقلاب. یک تاریخ نگاری دیگری هم داریم که اینها عموما چپاند و در خارج از کشور در دانشگاهها کار میکنند و تاریخ انقلاب ایران را مینویسند که دیگر تاریخ پیروزی جمهوری اسلامی نیست، تاریخ شکستِ خود چپ است؛ و اتفاقا برای آنها تاریخ انقلاب، خیلی قبلتر است. خیلی جاها برای شان تاریخ انقلاب، از دورهی مشروطه است. در هر دو این جبهه بندیها بوده است. ولی اگر بروی سراغ سوژههای انقلابی، جور دیگری میبینی. شما مثلا میبینی طرف، چپ است ولی امام را هم دوست دارد! یا یکی هست که شاگرد امام است ولی عکس چه گوارا در اتاقش است. ما این موارد را میتوانیم در داستانها و پرداختنها ببینیم. قصه این امکان را به تو میدهد که از این دیدگاههای هژمونیک فرار کنی.»
فاطمه فهیمی، سردبیر مجله ۱۸، سخنران بعدی مراسم بود که از «اثربخشی» و «مسئولیت اجتماعی»ی فعالیتها و تجربه هایش در حوزهی آموزش کودکان به ویژه از طریق قصه گفت. وی ابراز رضایت و خرسندی میکرد بخاطر حضور مؤثرش در قصه گویی در مقطع دبستان و مواجهه اش با پایه اولی ها. او در همان مقدمات سخنرانی اش به این اشاره کرد کهای کاش به جای حضور آموزشی در مقاطع بالاتر تحصیلی، از همان اول، با بچههای دبستان کار میکردم.
او مثالی عینی از دو مقطع تحصیلی زد وقتی بچهها در مقاطع بالاتر، وقتی قرار است جمعی فیلمی ببینند یا در باره موضوعی تاریخی صحبت شود، اغلب، حالت گریز دارند ولی دبستانیها چه راحت، احساسات غم و شادی شان را متأثر از دیدهها و شنیدههای شان بروز میدهند!
فهیمی گفت: «به نظرم این معجزهی تقاطع ادبیات با جهانِ کودک است. وجود بسترهایی مثل «آی قصه»، که یک رابطهی ادامه داری با بچهها میسازد، یکی از ارزشمندترین آورده هایش این است که اگر ما به یک نقطه بحران برسیم، یک بستر آماده؛ و یک گروهی که پیشتر، آزمون و خطاهایش را انجام داده و حالا با اطمینان بیشتر و با تسلط بر جهان و ادبیات کودک، آمادهی ارتباط گیری مؤثر با کودکان و نوجوانان است و دیگر از خود نمیپرسد در این شرایط بحرانی، حالا چه باید بکنیم، چون پیشتر به پاسخ روشن رسیده است.»
شهیندخت خوارزمی، روان شناس و نظریه پرداز شاخصهای کیفیت زندگی، در آغاز سخنرانی اش، پوریا عالمی را بخاطر نوع نگاهش به زندگی و آینده و کیفیت حضورش ستود و تحسینش کرد و خطاب به وی گفت به شما افتخار میکنم.
وی با اشاره به نقش قصه در تکوین شخصیت کودک و ویژگیهای کودک آینده؛ و همین طور ویژگیهای قصهی کودک و چالشهای وجودی کودک آینده که آیا قادر خواهد بود بر چالش هایش غلبه کند، به دغدغهی وجودی اش که بچهها هستند پرداخت و گفت: «ای کاش فرصت میشد اینجا از ترکیب و تلفیق قصه و بازی هم میگفتم. جهان معاصر، سرشار از شگفتی و ابهام است. جهان پیشرفتهی غرب، از عقلانیت بهره برد، ولی از خرد، حکمت و فرزانگی غافل ماند. خرد را زردشت، تحت عنوان سرشتِ نیک یاد میکند. خرد، دو بال دارد. یکی عقلانیت است و دیگری انسانیت و اخلاق. در فرایند تکامل جهان، این بال دوم، در یک جایی از کار افتاد. نتیجه اش چه شد؟! بحرانهایی که امروز میبینیم. حکمرانانی که در دهه سوم قرن ۲۱، وجودشان باعث شرم است. خب، ما در چنین جهانی داریم از پرورش کودک صحبت میکنیم. قصه، جهانهای تازهای پیش چشم کودک باز میکند. شخصیتهایی میآفریند که شاید در واقعیت وجود نداشته باشد، کودکانی که با قصه بزرگ میشوند، معمولا در حل مسأله و نوآوری، توانایی بیشتری دارند. قصه کودک را سرگرم میکند، اما در فرآیند سرگرمی، در عمق ذهن و جان کودک، اتفاقات مهمی رخ میدهد که پنهان است. پنهان، ولی ماندگار. هر کودکی که قصهای بشنود و بازی را زندگی کند، آیندهای را خواهد ساخت که در آن انسان بودن، دوباره معنا مییابد.»
رضا درمان، مدرس و مشاور مدیریت و فعال در حوزه سازمانهای مردم نهاد، در پنل موسوم به «ساختنِ» این گردهمایی، ابتدا از مواجهه اش با اثرگذارترین قصه در حوزه ادبیات کودک گفت که آن هم برایش در سن ۴۵ سالگی حادث شد. المر، فیل رنگارنگ بود که روی درمان اثر گذاشت و دامنهی اثرش را تا امروز ۱۴۰۴ میبیند. المری که برای دامنهی وسیع اثرگذاری اش برایش روز جهانی در نظر گرفته شده و همین چند روز پیش در ماه خرداد، روز جهانی المر بوده که کودکان جهان، تنوع و تفاوتها را فهم کنند و با مسامحه و مدارامندانه، این تفاوتها را در جریان زندگی بپذیرند. وی به عنوان یکی از حامیان مالی نوآوران اجتماعی، و حالا و در این مورد بخصوص، اپلیکیشن آی قصه که قادرند اثربخش باشند و مشکلی از مشکلات اجتماعی را بکاهند، به سخنرانی پرداخت و از تجربیاتش در این زمینه گفت و به نوآوران اجتماعی امید داد و از دیگر گروههای کسب و کار اجتماعی که میتوانند گره از مسائل اجتماعی بگشایند، وعدهی کمکهای بلاعوض داد؛ و همین طور، آنانکه ایدهای دارند و در پی آثار و نفع اجتماعیی محصولات شاناند، در مقدمات و راه اندازیی این جنس کسب و کارها، رضا درمان و تیم همراهش، آمادهی مددرسانیاند.
مجید حسینی نژاد، کارآفرین و نوآور اجتماعی؛ و بنیانگذار علی بابا و جا با ما و یک پلتفرم دیگر، همچنان انگیزهمند و شومنانه، مقابل جمعیت ایستاد و با کلام و نگاه و بادی لنگوئجش در حال ارسال پیامهای امیدزا به مخاطبان حاضر در نشست بود و از قصه گفت. رؤیاها و قصههایی که برایش بعدها در جریان زندگی تعین پیداکردند و متحقق شدند. در بین حرف هایش از قصهی تازهی ایلان ماسک هم گفت. اینکه قصهی اخیرش این است که میخواهد آدمها را به ماه ببرد!
آخرین سخنران این گردهمایی، سوژهی نشست، پوریا عالمی، طنزپرداز و بنیانگذار اپلیکیشن آی قصه بود. او متن آماده شده اش را برای مخاطبان حاضر در تالار ابن خلدون دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران قرائت کرد.
از برگزارکنندگان نشست، (متولیان دانشکده علوم اجتماعی) که آی قصه را شایستهی معرفی به عنوان الگوی سرمایه گذاری اجتماعی روی نسل آینده دانستند، تقدیر و تشکر کرد و گفت: «خوشحالم که مهمان دانشکده علوم اجتماعی هستم. ممنونم از شما که آی قصه را شایسته دانستید برای معرفی به عنوان الگوی سرمایهگذاری اجتماعی روی نسل آینده.
این یک افتخار بزرگه، برای من و آی قصه؛ و یک دستاورده عظیمه. چون نشون میده نهاد دانشگاه و دانشمندان این سرزمین، به آینده میاندیشند و وقتی به آینده میاندشیند امکان خلق اون آینده رو در این لحظه میبینند. به همین دلیله که ما باید روی بچهها سرمایهگذاری کنیم. اگه هر چیز رو در این زندگی تبدیل به نمودار کنیم، مطمئنترین نمودار قابل بررسی و قابل اتکا، نمودار رشد انسانه. ما میدونیم که انسان وقتی متولد میشه باید درست پرورش پیدا کنه و اندیشهورز و خلاق شه تا وقتی به جوانی میرسه بتونه از دستاوردش برای ساختن زندگی خودش، اطرافیانش و مردم و این کره زیبا بهره ببره.
در واقع اگر ما امروز روی کودکان سرمایهگذاری نکنیم، نمیتونیم وقتی این کودک بزرگ میشه ازش شکایت کنیم و گله داشته باشیم که چرا داره به زندگی خودش و دیگران آسیب میزنه. چرا تصمیمهای بهتری نمیگیره. چه به عنوان فرد حقیقی. چه به عنوان فرد حقوقی. چه به عنوان یک شهروند. چه به عنوان یک مسوول... چرا نمیتونیم از کسی گله کنیم؟ چون جوابی که خواهیم شنید روشنه: مگه به من یاد دادی؟ که الان مواخذهم میکنی؟
دقیقا همون طور که امروز همه ما میگیم کسی به ما یاد نداد و مسوولیت زندگیمون و وضعیت خودمون رو از دوشمون برمیداریم؛ و همهمون حقبهجانبیم؛ و همین حقبهجانبی باعث میشه رودخانههامون خشک شه، زمینمون فرسوده شه، جنگلهامون فروخته شه، هوامون آلوده شه، آثار باستانیمون تخریب شه، سرانه مطالعهمون عدد غمانگیزی شه، و در خیابون دوبله و سوبله پارک کنیم.
در «ما حقبهجانبیم» هیچ وقت وضعمون بهتر نمیشه. این خوب نیست که ما برای خوب بودن باید شانس بیاوریم. من شانس داشتم که در خانهمان یک کتابخانه و یک مادربزرگ قصهگو بود. اما شانس را چطور میشود همگانی کرد؟ من دلم میخواست آن کتابخانه بچگیهام و مادربزرگ قصهگوم در خانه همه بچهها باشد. شاید همین شد که آی قصه ساخته شد. این خوب نیست که ما برای خوب بودن باید شانس بیاوریم. شانس باید همگانی شود. خوب بودن باید تبدیل به دیانای سرزمینی ما بشه. اما چطور؟ یک زمانی، تصور من این بود که همه چیز از بالا به پایین درست میشه؛ و بیست سال در روزنامهها خطاب به حاکمیت نوشتم.
اما روزها گذشتند و چیزی تغییر نکرد. آدمهای جدید میآمدند در دولت و مجلس و در بر همان پاشنه میچرخید. دوستانی شبیه خودم سمت میگرفتند و تصمیمهایی شبیه قبلیهاشون میگرفتند. سیستم مجابشون میکرد. اما چه کسی میتونه سیستم رو مجاب کنه؟ سوال این بود. چرا آدمهای جدید ایدههای جدید با خودشون نمیارن؟ چرا زیرساختی کار نمیکنند؟ چرا چشمانداز تعریف نمیکنند؟ چرا به مسائل پیچیده نمیتونند فکر کنند و راهحلهای خندهدار درست میکنند؟
جواب را دیر پیدا کردم. اما پیدا کردم. کسی به ما نیاموخته فکر کنیم. نیاموخته خیالپردازی کنیم. خیال انتخاب کنیم و بتوانیم هزینه انتخابمان را بپردازیم و باز انتخاب کنیم. نیاموخته به آینده نگاه کنیم و برای امروز تصمیم بگیریم. نیاموخته به امروز نگاه کنیم و برای آینده تصمیم بگیریم. جز این و از طرف دیگه چرا کسی برای بچهها کاری نمیکند؟ بازار سرگرمیسازی امروز ما، بازار ترجمه و واردات است. سریالها، فیلمها، کتابها، کتابهای کودک و انیمیشنها... قاچ بزرگ مصرف ما را در برگرفتهاند.
سوال اینجاست؛ چرا تولید محتوا به زبانهای مادری و فارسی در ایران کم است؟
جواب: چون بازار نداره.
چرا بازار ندارد؟
جواب: چون مخاطب محتوای ترجمه رو ترجیح میده.
چرا محتوای ترجمه جذابتر است؟
جواب: چون سرگرمیسازی در جهان تبدیل به صنعت شده.
چرا سرگرمیسازی در ایران تبدیل به صنعت نمیشه؟
جواب: چون بازار نداره.
چرا بازار ندارد؟
جواب: چون سرگرمیسازی ما از لحاظ کیفیت قابل رقابت با محتوای ترجمه نیست.
چرا کیفیت ندارد؟
جواب: چون در استمرار، خلق به وجود میآید؛ و در تکرار خلق به صنعت تبدیل میشود.
وقتی تولیدکنندهها و سرمایهگذارها ریسک سرمایه بر تولید رابرنمیدارند و روی محتوای خارجی، فروش حجم اینترنت و دیتا و... سرمایهگذاری میکنند نه اثر، ما به استمرار و تکرار نمیرسیم که تجربه کنیم، اشتباه کنیم، رشد کنیم و ارتقا پیدا کنیم و بتوانیم با محتوای وارداتی رقابت کنیم.
این سوال و جواب هر روز به ذهن آدمهای خلاق و موثر ما میرسد. ما در بخش کودک هم همین وضع را داریم. من نویسندهم و میخواستم قصه بنویسم و کارگردانی کنم. چرا پلتفرم راه انداختیم؟ چون پلفترمی ویژه کودک و نوجوان نبود. محتوای داخلی بازار نداشت و سرمایهگذارها و مشاورها، به ما میگفتند این سرمایه و زمان و انرژی رو صرف دوبله و گذاشتن محتوا توی یوتیوب کنید تا پولتون برگرده. میگفتند قصه فارسی بازار نداره؛ و درست میگفتند بازار بازار واردات است. واردات هر چیزی و حالا واردات محتوا.
اما چارهای نبود. وقتی چیزی بازار ندارد، هم معنی منفی دارد هم معنی مثبت. معنی مثبت جمله «بازار نداره» یعنی میشود یک بازار جدید ساخت و ما دست به کار شدیم. من هنوز لذت اولین نصبهای اپلیکیشن آی قصه را حس میکنم و همراه خودم دارم. آدمها سینهبهسینه شروع کردند به معرفی ما. بازاری که نبود داشت ساخته میشد و امروز که با هم صحبت میکنیم چند اپلیکیشن و شرکت دیگر مشغول تولید محتوا برای کودکان هستند؛ و این خبر خوبی است. ما در آی قصه اصل را بر سرگرمی گذاشتیم و تصمیم گرفتیم له یا علیه چیزی محتوا نسازیم. ما ایمان داریم اگر بچهها خلاق و متفکر و با تفکر انتقادی پرورش پیدا کنند، در سن بالاتر میتونند انتخابهای دقیقتری کنند تا هزینه زندگیشان در آینده کمتر شود.
اگه بچهها بتوانند مسائل را کشف کنند و سوال درست بسازند، انتخابهای دقیقتری میکنند. اگر بتوانند به موضوعات پیچیده نگاه کنند میتوانند راهحل برای زندگی و این سرزمین پیدا کنند. در زمانهای که ما بیدلیل رشته دبیرستان، و شانسی رشته دانشگاه و دست بر قضا شغل پیدا میکنیم و در سی سالگی دچار روزمرگی میشویم و افسردگی میگیریم و جای خودمان و خودمان را دوست نداریم، اگر جای ترمیم زندگی در سی سالگی به بعد آدمها، برگردیم و به سرچشمه نگاه کنیم، به بچگی نگاه کنیم شاید بتوان جهان را نجات داد. در قدم اول اگر بچهها را خلاق و پرسشگر و سرزنده پرورش بدهیم، احتمالا نسل آینده انسانهایی هستند که در هر لحظه زندگیشان را زندگی میکنند و بلدند سختترین کار جهان را انجام دهند. یعنی انتخاب.
پس قصه سرگرمی است، اما فقط سرگرمی نیست. قصه زبان تمدن است. قصه زبان کودکانهی توسعه انسان امروز است. قصه امکان خلق آینده در این لحظه است؛ و برای خلق آینده ما نیاز داریم دموکراسی زبان ایجاد کنیم. یعنی همه بچهها در سراسر جهان باید به زبان مادریشان قصه گوش کنند تا روشهای یکتا و راهحلهای منحصربهفرد خودشان را برای خلق زندگی و خلق آینده اختراع کنند.
آینده اگر فقط یک لهجه داشته باشد، اقیانوس جهان تبدیل به قوطی کنسرو میشود. ما این سرزمین و این زمین را چطور از پدرانومادرانمان تحویل گرفتیم؟ و امروز چطور به دست بچههایمان میسپاریم؟ ویران؟ بیآب؟ بینور؟ بی آینده؟ و بی زبان؟ یا آباد؟ روشن؟ دلنشین؟ و با انسانها و زبانهایی زنده و سرشار و زندگیبخش؟ امیدوارم آی قصه در سالهای آینده رویای جمعی برای بچههای جهان خلق کنه. رویایی برای زندگی.»