حسین جعفری در ادامه نوشتههای خود درباره موضوع اسلام مکی، اسلام مدنی اشاره کرد: اسلام مدنی، اسلامی است متناسب بازمانه که باید برای هر عصر و مصری به روز شود تا با آموزهای اسلام مکی در تناقض نباشد.
دیدارنیوز _ حسین جعفری: در بخش قبل گفته شد "انبیاء عظام بر اساس وظیفهی ذاتی و اصیل خود، فقط و فقط مامور به دعوتِ" ناس" به توحید و عدم پرسیدن بتان بوده و خواستار ایجاد جامعهای عادلانه (از سوی حاکمان وقت) بوده اند تا در پناه وجود جامعهای که در آن امنیت از گرسنگی و ترس وجود دارد، عبادت خداوند راحتتر انجام شود و البته در مقام عمل و پس از شروع دعوت پیامبران و بدلیل مخالفتِ طاغوتیان با دعوتِ ناصحانهی انبیاء و عدم اجابت تقاضای آنان مبنی بر آزادی پرسش خدا و عدم رواداشتن ظلم نسبت به شهروندان، پیامبران ناگزیر میشدند تا با هجرت و فرار به همراه مومنین، از یوغ حکومت طاغوت خارج شوند؛ و جامعهای جدید تشکیل دهند."
در شرایط جدید که علاوه بر رهایی (و فرار) از طاغوت، از قوانین و روابط مقررات اجتماعی آنان هم رهایی حاصل میشود، انگار با جامعه (ابتدایی)ای روبرو هستیم که برای تنظیم روابط اجتماعی میان خود اولاً فاقد مقررات لازم است و ثانیاً فاقد حکمران است. (بکار گیری لفظ "جامعه" برای این گروه از افراد که بدلیل فرار از وضعیت موجود تن به مهاجرت و ترک جامعه میدهند در حقیقت با تسامح است والا نام تجمعِ گروهی از مردم؛ بدون قوانین تنظیم بخش روابط و بدون حکمرانان متناسب با وضعیت جدید، هر چه باشد "جامعه" نیست.)
این گروه که با ترک جامعه و مقررات قبلی دور هم گرد آمده اند پس از مدتی با مسائل روزمرهی حقوقی میان خود مواجه میشوند؛ ازدواج میکنند، فرزند میآورند، میمیرند، معالات تجاری و غیر تجاری انجام میکنند، با دزدی و جنایت و ... مواجه میشوند و هزاران فعل و اعمال و وقایع حقوقی دیگر که در یک زندگی جمعی گزیر ناپذیر است؟!
در این شرایط برای حل و فصل و تنظیم روابط نمیتوانند به مقررات گذشته مراجعه و استناد کنند (زیرا بدلیل اینکه عموم آن را ناعادلانه و ظالمانه میدانستند مجبور به هجرت شده اند) لذا طبیعی و قابل انتظار است که برای حل آن به عالمترین و مطمئنترین فرد میان خود مراجعه کنند تا با ارائه راه حل و ابلاغ مقررات و قانون جدیدِ عادلانه و متناسب، روابط میانشان را انتظام بخشد؟! و چه کسی قابل اطمینانتر از پیامبری است که آنان را با توحید و اخلاق آشنا کرده و ضمیر آنان را نسبت به برابری انسانها و ...، قبح ظلم و ستم و به مقاومت در برابر ظلم بیدار کرده است؟
روشن است گرچه وظیفهی ذاتی و اولیه محمد (ص) بعنوان یک پیامبر، دعوت مردم به توحید و زندگی اجتماعی عادلانه و بدور ازظلم است اما؛ اولاً وقتی محمد (ص) ناگزیر میشود بدلیل فشارهای طاغوتیان از مکه به مدینه هجرت کند و دوماً با جامعهای بدون قانون مواجه است که به او مراجعه میکنند تا برای تنظیم روابط شان، قانون ارائه کند؛ لذا چاره ای ندارد بعنوان یک وظیفهی فرعی و البته بسیار ضروری و از موضع مصلحانه، قانونِ عادلانه را به مردم ارائه کند تا ادامه زندگی اجتماعی مردم مختل نگردد.
مردم در این جامعهی نوپا، ناظر و حاضرند تا ببینند آیا مقرراتی که توسط محمد (ص) ارائه میشود با اصولی که در مکه بعنوان اصول و آموزههای دین ارائه کرده هماهنگ است؟ آیا قواعد و قوانین پیشنهادی اش، متناسب با آموزههای قبلی اوست و یا همان انتقادات بر قوانین مورد تایید حاکمان طاغوتی مکه بر قوانین پیشنهادی او نیز وارد است؟
مردم منتظرند تا ببینند وقتی درآموزههای پیامبر در مکه (اسلام مکی) از برابری زن و مرد سخن گفته شده، آیا "نشانی" از این برابری و ارج و قربِ زنان در قوانین مربوط به ازدواج، ارث و ... پیدا میشود و یا ادعایی پوچ بوده است.
بدیهی است انتقادات مردم و پیامبر از قوانین و روابط اجتماعی جامعهی مکه شامل همهی قوانین نبوده و اصولاً اکثریت مردم نیز نسبت به همهی قوانین و مقررات موجود انتقاد نداشته اند بلکه برخی را موجه و عادلانه و متناسب، برخی را قابل اصلاح و برخی را واجب التغییر میدانسته اند؟!
در این شرایط است که پیامبر در بستر و زمینهای عینی و واقعیِ فرهنگی، اجتماعی، قومی و بین الاذهانیِ مردم جزیره العرب (و بطور دقیقتر مردم مکه و مدینه و چند شهر بزرگ آن دوران)، برخی از قوانین موجود را عیناً امضاء و تنفیذ میکند مثل اکثر احکام معاملات و احکام دیه، برخی را با اندکی اصلاح اجازه حیات میدهد همانند احکام مربوط به قصاص و برده داری و حج، و برخی را از اساس ملغی اعلام میکند مثل حرمت ربا و برخی از احکام مربوط به ارث و ازدواج و طلاق درحوزه حقوق زنان و ....
واقع آن است که در بازخوانی تاریخ (تا جایی که میدانم) نه تنها گزارش قابل اعتنایی از اعتراض مردم مدینه و مکه و مومنین به اسلام مبنی بر ظالمانه بودن تغییرات اعلام شده وجود ندارد بلکه زنان، بردگان و گروههای پایین دست جامعه از تغییرات انجام شده استقبال کرده اند.
نتیجه:
خواننده زیرک با تامل در آنچه درمورد ملاک بودن اسلام مکی و آموزههای آن عرض شد همچنین با لحاظ اینکه در قرآن انجام اصلاحات اجتماعی نه یک پروژه خاتمه یافته بلکه یک پروسه جاودانی است، نتیجه خواهد گرفت که اسلام مدنی، اسلامی است متناسب بازمانه که باید برای هر عصر و مصری به روز شود تا با آموزهای اسلام مکی در تناقض نباشد.
به همین جهت وظیفهی همهی عالمان دین است تا با پیگیری پروسه اصلاحاتِ مورد انتظار خدا و بر مبنای آموزههای اسلام مکی، جامعهای مبتنی بر عدالت را تشکیل دهند، جامعهای که اکثریت قریب باتفاق آن اداره جامعه، حاکمان و قوانین اش را عادلانه تلقی کنند و اگر به هر دلیل چنان نکنند در حقیقت اسلام مکی را در برابر اسلام مدنی ۱۴۰۰ سال قبل به مذبح برده اند!
ان شاالله در نوشته بعدی با اشاره به یک نمونهی عینی از آیات اجتماعی تلاش میشود از منظر "پروسهای دیدن" آیات الاحکام، نکاتی تقدیم شود.