دوم خرداد ۷۶ غبطه و بُغضی است که تبدیل به وا دریغای ما شده است، روزی که امید به فردا را در ما زنده کرد و امروز خود حسرت گذشته ما شده است و از ترس فردا هر سال میگوییم دریغ از پارسال.
دیدارنیوز ـ اسفندیار عبداللهی*: در خرداد سال ۷۶ با وجود تمام نظارتها، کاستیها و محدویتهایی که در امر انتخاب شدن و انتخاب کردن وجود داشت، همین سید محمد خاتمی که تا مدتهای مدیدی (از سال ۸۹ به این سو) رسانهها جرات نداشتند اسم و تصویر او را به کار ببرند و البته سابقه و تجربه مدیریت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی را هم در کارنامه داشت، ظهور کرد و یکی از کاندیداهای پست ریاست جمهوری شد. او به خوبی مطالبات و خواستههای فرهنگی، اجتماعی و سیاسی آن روز مردم ایران را درک کرده بود و انگشت بر حساسیتهایی گذاشت که اقتضای آن مقطع از تاریخ ایران بود؛ که نهایتا و در میان بهت و حیرت کارشناسان و کارگزاران، پیروز کارزار انتخابات شد.
آخرین بار در ۵ خرداد ۱۳۹۸ بود که یک یادداشت به مناسبت سالروز دوم خرداد ۷۶ با عنوان "دوم خرداد ۷۶، جمهوری دومی که عقیم ماند" نگاشتم و تا امروز که دوم خرداد ۱۴۰۱ است، هنوز همان آه سرد، همان ناامیدی، همان غبطه و حسرت و هنوز همان شرایطی را داریم که در سال ۹۸ داشتیم. نه! به نظر اوضاع خیلی بدتر و وخیمتر از سال ۹۸ شده است.
امروز که آن دلنوشته را مرور میکردم متوجه شدم حرفهای امروز را بارها در گذشته تکرار کردهایم. در بخشی از یادداشت "دوم خرداد ۷۶، جمهوری دومی که عقیم ماند"، سال ۹۸ عرض کرده بودم؛ «روز به روز باید بگوئیم دریغ از دیروز. مردم ایران بارها برای خواستهها و مطالبات فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی خود دورخیز کردند و هر بار به دلیلی به هدف خود نرسیدند. قیام یا نهضت مشروطه اولین و مهمترین تظاهر و اقدام ایرانیان برای نیل به خواستههای سیاسیشان در عصر ماشین بود که به کرات زخمی و تن نیمه جانش تحویل انقلاب سال ۱۳۵۷ شد.
خواستههای انقلابیون سال ۵۷ ترکیبی بودند از نظریات مشروطهخواهان و مشروعهخواهان. انقلاب مردم ایران در اواخر دهه ۵۰ در حالی اتفاق افتاد که دو ابرقدرت غربی و شرقی در جنگ سرد و نرم بودند و هر کدام در دنیا عمق استراتژیکی داشتند. اتحاد جماهیر شوروی که مولود همان روسیه تزاری اشغالگر بود هر چند اوایل تحت تاثیر هیجانات انقلاب کارگری تا حدودی دست از سر ایران برداشته بود، ولی به مرور و از طریق احزاب چپ به زمین بازی قدیمی خود برگشت و نیاتی در سر داشت. غرب و به خصوص آمریکا که بعد از کودتای ۲۸ مرداد روابط خوبی با شاه ایران برقرار کرده بود، به دلایلی، چون بازار مصرف ایران، صنایع نفت و داشتن همپیمانی مطمئن در منطقه خلیج فارس، برایش مهم بود در ایران چه اتفاقی میافتد. ولی زور هیچ کدام به اراده مردم ایران نرسید و نهایتا انقلاب ایران به وقوع پیوست. البته گفته میشود غربیها از بیم اینکه ایران لقمه چرب کمونیسم نشود به طور نسبی با وقوع انقلاب کنار آمده بودند و دلایل و عوامل دیگری نیز در این میان وجود داشت که در این مقال نمیگنجد.
ایران بعد از انقلاب با چند مصیبت بزرگ از جمله درگیریهای مسلحانه دولت با گروههای چپ، ترورهای پیاپی، جنگ با عراق و مشکلات اقتصادی دست به گریبان بود؛ بعد از پذیرش قطع نامه ۵۹۸ از سوی ایران و پایان جنگ، طبیعیترین و اولویتدارترین کار ساختن خرابیهای ناشی از جنگ بود بنابراین مرحوم هاشمی رفسنجانی در هشت سالی که سکان قوه مجریه را در دست داشت به خوبی به این مهم پرداخت. جامعه صدای آژیر قرمز، رفتن به قدس از راه کربلا و حماسههای کویتی پور و آهنگران را پشت سرگذاشته بود و در کنار سازندگی به دنبال و تشنه حرف جدیدی بودند.»
تشنه رویکرد جدید، حرف نو، جامه نو و جامعهای متفاوت بودند که خرداد ۷۶ از راه رسید و مردم ایران که چند سالی بود ققنوس وار از خاکستر جنگ برخواسته بودند، صدای خود را از حنجره یک سید خوشنام، خوش سیما و خوش بیان به نام سید محمد خاتمی شنیدند و در حالی که مطابق گذشته معروفترین فردی که در رقابتها بود، باید پیروز میدان میشد، این بار، اما گویی مردم تصمیم گرفته بودند تسلیم تکرار و درجا زدن نشوند و دست به انتخاب دیگری زدند. علیاکبر ناطق نوری که ریاست مجالس چهارم و پنجم را در کارنامه خود داشت و چهرهای شناخته شده برای مردم بود، با حدود ۷ میلیون رای از خاتمی شکست خود و قبل از اعلام رسمی نتایج از سوی وزارت کشور، به سیدِ خندان تبریک گفت، تا برای امروز ما اخلاق سیاسی هم حسرت شود. اخلاق سیاسی! گم شده سالهای بعدِ عرصه سیاسی ایران.
حماسهای بود برای خودش و برای آن مقطع. یادش بخیر چه احساس خوبی داشتیم. نو نواری را میشد در چهره همه دید. بهار شده بود، هم برای جوانان که رفته رفته و بعد از جنگ، تشنه و طالب دنیای جدید و کشور جدیدی بودند و هم برای دانشگاهیان و دانشجویان که بر خلاف ما عوام، میدانستند چه میخواهند.
اتفاق میمون خرداد ۷۶ نه تنها رنگ رخی به صورت بی رمق ایران بعد از جنگ داده بود که بهاری شد برای مطبوعات و احزاب. آنها هم از این رهگذر شکفتند و میدان یافتند. روزنامههای سبک امروزی جوانه زدند، عاقل و مطالبهگر و پرتعداد شدند و بلندگوی جامعه مدنی، شفافیت، تکثر، گفتمانسازی، شکلگیری احزاب متفاوت، توسعه سیاسی و توسعه متوازن شدند. بعد از خرداد ۷۶ بود که یک رئیس جمهور به پشتوانه رای و مطالبه مردم و اعتماد به نفس ناشی از آن، جرات و جسارت افشای قتلهای مرموز و ناجوانمردانه زنجیرهای را پیدا کرد.
به درستی باید نهضت خرداد ۷۶ را "جمهوری دوم" نامید - جمهوری شبیه به جمهوریهای فرانسه - که میرفت به آرامی نواقص و کاستیهای قانونی و ساختاری را پیدا کرده و در حرکتی رو به جلو جمهوری اسلامی ایران را به مکتب و روش حکومت داری پویا و توسعه محور تبدیل کند، ولی همان جنس افرادی که مانع فرجام برجام شدند، نهضت فرهنگی سیاسی خرداد ۷۶ را هم ناکام، عقیم و زمینگیر کردند. تا چند سال قبل تحولخواهانی که معتقد به اصلاح نواقص و کاستیهای امور قانونی و اجرائی کشور بودند، در هر سالروز دوم خرداد جشن میگرفتند و درایت و انتخاب مردم ایران را ارج مینهادند...
اما تمام شد، همه چیز تمام شد. نه آن ذوق و شوق مانده و نه رمقی برای اصلاحطلبانی که مولود دوم خرداد ۷۶ هستند. اصلاحطلبان کاسه چه کنم چه کنم دست گرفتهاند و به دلایل عدیده در بی تحلیلی و بی تحرکی مرگ آوری قرار دارند که البته این حالت معلول عوامل و عللی است که گوئی جبرا میباید حادث میشد.
ذوق تمام شد و قلم ما هم بی رنگ، چون در "شرایط حساس کنونی" هستیم، اصطلاحی که به کلید واژهای دائمی و نامیرا تبدیل و از اول انقلاب تاکنون عضو و جز لاینفک زیست سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ما شده است و برخی فراموش میکنند مردم شجاع و خالق خرداد ۷۶ و صاحب اراده والا؛ آن اتفاق را در زمانی رقم زدند که همین "شرایط حساس کنونی"! وجود داشت. در ۲ خرداد ۱۴۰۱، در حالی این دلنوشته را به پایان میرسانم که حال مردم خوب نیست و نه امیدی به اصلاح وجود دارد و نه به اصلاحطلب.
اگر کشور با همان فرمان ۴۳ سال گذشته پیش برود، بر این باورم که در دوم خرداد ۱۴۰۲ هم خواهیم نوشت، دریغ از پارسال. البته این نافی امید نیست، آنچه ادامه حیات را قابل تحملتر میکند. گرچه سعدی شیرازی مخالف است و میفرماید: " عمر دگر بباید بعد از فراق ما را / کاین عمر صرف کردیم اندر امیدواری".
*روزنامه نگار