در میانه این فاجعه در حال گسترش، شاهد اقدامات همبستگیآمیز بیشماری بودهایم. این روح گشادهدستی است که به مدد خواهد آمد تا راه بیرونآمدن از بحران و رفتن به سوی آیندهای بهتر را پیدا کنیم.
دیدارنیوز: رفتار بد مردم خبر اصلی رسانهها است و پاندمی هم انبوهی تصویر تکاندهنده و هولناک به ما داده است. فقط در ایالات متحده شاهد معترضان مسلحِ خواهانِ پایان منع آمد ـوـشد در مرکز میشیگان، زنان شوریدهسرِ مخالف واکسیناسیون در کاپیتول {ساختمان قوهی مقننه} کالیفرنیا و فرصتطلبانی بودهایم که ضدعفونیکنندههای دست را برای فروش مجدد آنها با سود بیشتر احتکار میکنند.
نویسنده: ربکا سولنیت | گاردین | ۱۴ می ۲۰۲۰
مترجمان: نیما فاتح - دامون افضلی
یکی از بزرگترین کلیشهها درباره فجایع این است که آنها نشان میدهند تمدنْ لایهی نازکی بیش نیست که در زیر آن سرشت سَبُعانه بشر نهفته است. از این منظر، در بهترین حالت، فقط میتوانیم از مردمِ گرفتار بحران نوعی بیتفاوتی خودخواهانه انتظار داشته باشیم؛ در بدترین حالت، آنها بیدرنگ متوسل به خشونت میشوند. بدترین غرایزمان باید سرکوب شود. این توجیهی میشود برای اقتدارگرایی و پلیسیگری خشن و جابرانه.
ولی مطالعه فجایع تاریخی نشان داده است که بیشتر مردم واقعاً چنین رفتار نمیکنند. تقریباً همیشه افراد خودخواه و مخرّب وجود دارد، و اغلب قدرت در دست آنهاست، چون نظامهایی ایجاد کردهایم که به این نوع شخصیت و آن اصول پاداش میدهد. ولی اکثریت عظیم مردم در فجایع معمولی به نحوی رفتار میکنند که هر چه باشد خودخواهانه نیست، و اگر همچنان به استعاره ”لایه“ پایبند بمانیم، [میشود گفت]وقتی کنارش بزنیم آنچه آشکار میشود انبوه رفتارهای نوعدوستانه خلاقانه و سخاوتمندانه و سازمانهای مردمی درخشان است. با این پاندمی جهانی، این انگیزهها و اقدامات همدلانه از همیشه گستردهتر، عمیقتر و چشمگیرتر بوده است.
تا چندین سال قبل، اصطلاح ”یاری متقابل“ (mutual aid)، تا جایی که من میدانم، عمدتاً توسط آنارشیستها و محققان استفاده میشد. این اصطلاح در سالهای اخیر تداول عام یافته و حالا در میانه پاندمی در همهجا به چشم میخورَد. منظور از یاری متقابل عموماً کمکهایی است که بر مبنای روحیه همبستگی و عمل متقابل ارائه میشود و اغلب از دل جماعتهای زحمتکش، توانمندسازی یاریدیدهها سر بر میآورد و چشمی هم به رهایی و تغییر اجتماعی دارد. عموماً منظور از این اصطلاح، پیوندها و ائتلافهای داوطلبانهای بوده که کارهایی نظیر بازسازی [ساختمانها]، توزیع غذا یا حمایت از کمپهای مقاومت را بر عهده گرفتهاند. یکی از جالبترین جنبههای بحران جهانی کنونی این است که چه اَشکال متعددی از یاری و همبستگی وجود دارد. این شکلهای جدیدِ گشادهدستی و بلندنظری که امروزه میبینیم (سازمانها، شبکهها، پروژهها، کمکهای اهدایی، پشتیبانی و کمکرسانی) بهواقع شمارشناپذیرند: شکوفایی ناگهانی و همزمانِ تعهدات و اقدامات نوعدوستانه.
توقف و انزوای بزرگی که پیش آمده (مدارس، مغازهها، خیابانها و ادارههای خالی) این کار را دشوارتر کرده است. البته این انزوا و دستکشیدن از کارها، خود، قسمی نوعدوستی عملی است: دستازکارکشیدن و انزوایی که میلیاردها نفر آن را بهخاطر منفعت اجتماعشان و نیز برای ایمنی خودشان، بر خویش هموار کردند. در مرحلهی آغازین، از سرِ همبستگی از فضاهای مشترکمان کناره گرفتیم: از هم فاصله گرفتیم تا گرد هم جمع آییم. ما با تعطیلکردن کسبوکارها و مدارسمان و ماندن در خانه، آگاهانه مصیبت اقتصادی بیسابقهای، به عنوان بدیلی در برابر پذیرش مرگومیر همگانی، به وجود آوردیم.
در ماه مارس {اسفند ۹۸}، در ایالات متحده بسیاری از صاحبان کسبوکارهای کوچک و کارگران خدماتی با طیب خاطر مشاغلشان، و بدین طریق معاششان، را تعطیل کردند، حتی قبل از آن که دستورات رسمی صادر شود. در ماه آوریل {فروردین ۹۱} ۵۰ تن از رستوراندارهای آتلانتا علناً دعوت فرماندار جورجیا را برای بازگشایی رد کردند. آنها یک آگهی در روزنامهیی محلی چاپ کردند و چنین نوشتند: «ما همگی توافق داریم که منافع عالیِ کارکنان ما، مهمانان ما، اجتماع ما و صنعت ما در این است که در این زمان رستورانهایمان را همچنان بسته نگه داریم.»
برای بعضیها چه بسا در خانه ماندن نوعی فشار و فرسودگی باشد، ولی برای برخی دیگر این به معنای ویرانی مالی است. فداکردن امنیت مالیِ خود برای خیر مشترکْ تعهد خطیری بود که مردم در سراسر جهان آن را به جا آوردند. این یکی از چیزهایی بود که این بحران را متمایز کرد: پرهیز کردن (انجامندادن کارها، جایی نرفتن، ادامهندادن به فعالیتها) همچنین اقدام بلندنظرانهیی ملهم از توجه به مردم بود. این قسمی فداکاری خودخواسته به خاطر خیر عمومی است. ولی مردم کاری بیش از این کردهاند.
در ماه مارس، NHS {سرویس سلامت ملی} بریتانیا تقاضا کرد که ۲۵۰ هزار داوطلب برای یاریرسانی به سالمندان، افرادی که در قرنطینه بودند و کادر درمان که به خدمات تحویل اجناس احتیاج داشتند، ثبتنام کنند. بیش از ۳ برابرِ آن تعداد ثبت نام کردند. قدردانی از NHS حتی بیشتر شد و دورههای هفتگی گسترده برای تشویق کارکنان آن به یکی از وقفههای خوشایندی در قرنطینه بدل شد. در میانه ماه مارس وبسایتی برای فهرستکردنِ چندصد گروه یاری متقابل جدیدی که در سراسر کشور به وجود آمده بود راهاندازی شد تا مردم بتوانند گروههای موجود در محلهشان را پیدا کنند.
یک لندنی به من گفت: «در منطقهمان در لندن، آنقدر گروههای یاری متقابل داشتهایم که حتی خیابانها را هم پوشش دادهایم. گروه ما، که دو خیابان را پوشش میدهد، اقداماتی نظیر خریدکردن، داروگرفتن و ایجاد یک سرگرمی برای بچهها انجام داده است و همه این کارها برای کمک به یکدیگر است.» لندنی دیگری نوشت: «در هکنی لندن همه چیزهای معمول، نظیر خرید اقلام روزمره و پشتیبانی، برقرار است؛ علاوه بر این، برخی افراد مشغول تهیه منابع و جمعآوری کمکهای مالی برای خریدن تلفن برای افراد بستریشده در بیمارستان، لپتاپ برای کودکانی که برای دسترسی به آموزش در منزل به آن نیاز دارند و ماشین برای کادرهای درمانی هستند که دوباره به بیمارستان موقّت کوویدـ۱۹ فراخوانده شدهاند.»
چند هفته قبل، شخصی برایم از این گلایه میکرد در لکسینگتن کنتاکی چهار گروه یاری متقابل وجود دارد؛ او نگران بود که چه بسا این تعداد داوطلب واقعاً زیادی باشد. از این همه داوطلب مبهوت شده بودم. در جریان نوشتن این مقاله مدام به برنامههای یاری متقابل جدید و مختلف نگاه انداختهام: تحویل غذا به سالخوردگان در پترسُن و نیوجرسی؛ گروه یاری متقابلِTwin Cities Queer and Trans در مینیاپولیسـسنتپُل؛ برنامههایی برای کمکرسانی به هوپیها، زونیها و ناواجوها در اتراقگاههایشان در جنوب غربی ایالات متحده؛ پروژهیی در واشنگتن برای حمایت از افراد فاقد اوراق شناسایی؛ سازماندهی کارگران جنسی برای جمعآوری کمکهای اضطراری.
من شاهد افرادِ گرفتارِ قرنطینهای بودم که رقص آموزش میدادند، کلاس نقاشی برگزار میکردند، داستان میگفتند و برای تشویق دیگران به قرنطینه بهشکل آنلاین موسیقی مینواختند؛ ایتالیاییها از بالکنهای خانههایشان ترانه میخوانند؛ ایرانیها برای [کادرهای درمان]شان شعر میخواندند؛ یکی از بومیان جوان نوادا به ماهیگیری رفت تا برای تأمین غذای اعضای قبلیهاش، Pyramid Lake Paiute، ماهی صید کند. بسیاری از ما شاهد اقداماتِ مهربانانه اتّفاقی بودهایم (یا از این کارها کردهایم): انجام کاری که همسایه نحیف و نزارمان از ما خواسته است، نوشتن پیامهای شاد بر روی پیادهروها، حسابکردن صورتحساب خریدهای زوجی زحمتکش در پای صندوق، اهدای کمک به جمعکننده اعانه برای یک آشنای بیکار یا بیمار و غیره. ولی چنین اقدامات فردی و یکباره برای حل فاجعه سهگانه پاندمی ویروسی، فروپاشی مالی و عواقب عاطفی و آموزشیِ این توقف بزرگ کفایت نمیکند.
در نتیجه، برخی افراد سازمانهایی برای فراهمآوردنِ کمکهای عملی وسیعتر میسازند: نظیر جوانانی که در چندین و چند شهر ایالات متحده از طریق شبکهای به نام Zoomers to Boomers مشغول تحویل خریدها و وسایل سالخوردگان و افرادی هستند که سیستم ایمنیشان معیوب است؛ برخی دیگر هم مشغول سازماندهی پشتیبانی عاطفی از آنهایی هستند که احساس تنهایی و انزوا میکنند، نظیر برنامه adopt-a-grandparent در بریتانیا {برای مراقبت عاطفی از پدربزرگها و مادربزرگها}. گروهها، پروژهها، سازمانها و شبکههای جدید هم هستند، و نیز سازمانهای قدیمی که برای بحران کنونی از نو تجهیز شدهاند.
یک سازماندهنده محیطزیستی که در فیجی مستقر است، تلما یانگ لوتوناتابوا، از بازگشت اَشکال سنتی و قدیمیِ توزیع جمعی و منصفانهی غذا، برای حصول اطمینان از این که هیچکس گرسنه نماند، به من گفت: «با یاری همدیگر است که این [بحران]را پشت سر میگذاریم.»
پانزده سال پیش، پس از طوفان کاترینا، یک سازمان یاری متقابل به نام Common Ground Relief، توسط جمعی از مردم این منطقه آسیبدیده، از جمله مالیک رحیم [عضو]سابق حزب Black Panther، تأسیس شد. در ایالات متحده شاید معروفترین نمونه یاری متقابل در گذشته برنامه غذایی این حزب در دهه ۱۹۶۰ باشد که برای فرونشاندن گرسنگی محلات داخل شهر به راه افتاد. شعار گروه، «همبستگی، نه خیریه»، عبارتی ملهم از نویسنده اروگوئهای ادواردو گالئانو بود: «من به خیریه اعتقاد ندارم. خیریه خیلی عمودی است. بالاـبهـپایین است. همبستگی افقی است. به دیگری احترام میگذارد. من خیلی چیزها از دیگران یاد گرفتهام.»
[شعار]«همبستگی، نه خیریه» به عنوان تعریفی از آرمانهای یاری متقابل امروزه در همهجا پیوسته سر بر میآوَرَد. خیریه اغلب به معنای عجز و بیکفایتی و ناتوانیِ مردم رنجدیده برای حل نیازهای خودشان است. خیریه در عین حال که به این افراد کمکهای مادی ارائه میکند چه بسا گاهی اعتماد به نفس و غرور آنها را از بین ببرد. همبستگی، در وهله اول، تأییدی است بر این که در این کار با هم هستیم، و یاری متقابل اثبات میکند که حتی در بحرانها هم از قدرت و قابلیت کافی برای مراقبت از خودمان برخورداریم. این اصطلاح برگرفته از کتابی است که فیلسوف آنارشیست روس، پتر کروپتکین، در سال ۱۹۰۲ نوشت: «یاری متقابل: از عوامل تکامل». او در این کتاب استدلال میکند که یاری به دیگران، محافظت از آنها و خدمتکردن به نیازهای گروه، نه فرد، برای بقای بسیاری از انواع حیاتی و ضروری بوده است، و نقش آن در جوامع اولیه و قدیمی انسانی هم مشهود است.
در زمانه کرونا، از یاری متقابل برای توصیف پروژههای جمعی داوطلبانه جدید و بیشماری استفاده شده که در واکنش به این فاجعه سر بر آوردهاند. ولی چشماندازِ کمکرسانیْ پیچیده و متنوع است. مثلاً تولید و توزیع ماسک را در نظر بگیرید. اقتصاد ماسک دربرگیرنده طیف وسیعی است: از گرانفروشیهای فسادبرانگیز و دزدیهای آشکار (از جمله توسط حکومت فدرال) گرفته تا دنیای بسیار متفاوت و خلاقانه یاری متقابل. بسیاری از ما، از جمله خودم، مقداری ماسک برای کسانی که میشناسیم درست کردهایم. بعضی افراد حتی برای تولید انبوه آن قدم پیش گذاشتهاند.
سرپرست حکومت محلی سان فرانسیسکو، مت هَنِی، به کار جمعآوری اعانه و سازماندهی تولید هزاران ماسک و توزیعشان در بین فقرا، ساکنان خانههای شلوغ و پرجمعیت و بیخانمانهای منطقه تِندِرلوین این شهر که نمایندگیشان را بر عهده دارد، مشغول بود. آدریانا کامارِنا، وکیل اهل مکزیکو سیتی، فهمید کارگران روزمزدِ فاقد اوراق شناساییِ نزدیک خانه او در منطقه میشنِ سان فرانسیسکو از کمبود وسایل و لوازم ضروری رنج میبرند و در مواجهه با این بحران دسترسی چندانی به اطلاعات پزشکی ندارند. در نتیجه، او شروع به ساخت و توزیع ماسک پارچهیی و ضدعفونیکنندههای دست کرد و با رفتن به آنجا آموزشهای مختصری به آنها ارائه داد.
در این بین، هنرمند و استاد هنر، استفانی سیجوکو، برای تأمین نیازهای مردم اُکلند و برکلی به تولید انبوه ماسک روی آورد و کارش را با تولید ماسک برای گروهی شروع کرد که برای حل مشکل عدمامنیت غذایی دانشجویان UC برکلی کار میکردند. تا آخر ماه آوریل او شخصاً ۷۰۰ ماسک درست کرده بود. گروهی به نام Auntie Sewing Squad که توسط هنرمند پرفورمنس لس انجلسی کریستینا ونگ تأسیس شد، و حالا بیش از ۵۰۰ عضو دارد، به حساب ونگ بیش از ۲۰ هزار ماسک تولید کرده است.
عمهها و خالهها (و نیز عموها و داییها، ولی عمدتاً عمهها و خالهها) هم کار را با دوختن ماسک برای کارگران بیمارستان شروع کردند و سپس این کار را برای تأمین نیازهای کارگران مشاغل ضروری، افرادی که توسط ICE (سازمان ”اعمال مهاجرت و گمرک ایالات متحده“) آزاد شده بودند یا از زندان بیرون آمده بودند، جماعتهای مهاجر و سایر گروههای آسیبپذیر ادامه دادند. این الگویی از سازماندهی تمرکززداییشده و داوطلبانهمحور است: هر کس نیاز پبدا کند از سازندگان تعهدی میگیرد تا زمانی که تعداد ماسکهای موردنیاز تولید شود، سپس ماسکهایی که به زیبایی ساخته شدهاند جمعآوری و به مقصد ارسال میشود. بسیاری افراد پول مواد لازم و هزینه ارسال را خودشان میپردازند، هزینه بقیه از محل کمکهای اهدایی پرداخت میشود. در همین هفته، این گروه یک ماشین ون پر از لوازم (از جمله ماسک، مواد اولیه و سه چرخ خیاطی) را برای ناواجوها {از اقوام بومی ایالات متحده}، که بدجور از این ویروس آسیب دیدهاند، ارسال کردند. ناواجو تنها یکی از چندین جماعت بومیای است که این گروه به آنها کمک رسانده است.
گروه Auntie Sewing Squad حتی فعالیتهایش را به اموری نظیر آشپزی برای کسانی که به دوختن ماسک مشغولاند گسترش داد. یکی از اعضا به من گفت: «وقتی ۱۲ ساعت روی یک چرخ خیاطی خم شدهاید، یک وعده غذای خوشمزه واقعاً میچسبد.»
ماسکدوزهای آمریکایی، نظیر کسانی که به برنامههای توزیع غذا کمک میکنند، تا حدی در حال جبران ناکامی و غفلت دولت هستند. اگر دولت فدرال برای این بحران آماده شده بود و در واکنش به پاندمی توصیههای علمی را رعایت کرده بود، نیاز به اقدامات یاری متقابل میتوانست کمتر از این باشد. در مورد شرایط زمینهای بهداشتی، که افراد را در برابر کوویدـ۱۹ آسیبپذیرتر میکند، صحبتهای زیادی شده است. ایالات متحده بهطور کلی از مشکلات زیرساختی و بنیادی فراوانی نظیر نژادپرستی نظاممند و فراگیر، فقر و ناپایداری مالی، عدم دسترسی به خدمات بهداشتی و اینرنت در مناطق روستایی و خانوادههای فقیر، رنج میبَرَد و همینها موجب شده است که این بحران به مراتب بدتر از آنچه باشد که باید میبود. استدلال محافظهکارانه قدیمی علیه برنامههای اجتماعی این بود که این نیازها را باید از طریق گشادهدستی و بلندنظریِ اشخاص و نهادها رفع کرد. اما در جوامع نابرابر ما، این گشادهدستیها هرگز برای رفع این نیازها کفایت نکرده است.
درباره این بحران چیزی که برای من درخور توجه است این نکته است که هیچ تمایز آشکاری بین پروژههای مطلقاً داوطلبانه و هدیهمحور و انبوه دیگر مجاهدتهایی که برای برآوردن نیازهای لحظهای انجام میشود، وجود ندارد. راههای زیادی وجود دارد که مشاغل و کارگران به کمک آنها، از سرِ نوعدوستی، حجم کارشان را افزایش میدهند یا نحوهی انجام آنها را تغییر میدهند. گروهی بودایی در تالاهاسی فلوریدا ۵۰۰ هزار دلار برای خرید ماسک از چین برای کارکنان درمانیِ منطقهشان جمعآوری کردند. یک فروند جتِ متعلق به تیم فوتبال New England Patriots حدود ۱.۲ میلیون ماسک را مستقیماً از چین وارد کرد تا پیشنهاد دولت فدرال از ماساچوست برای تجهیزات حفاظتی شخصی (PPE) را دور بزند.
در جایی دیگر، نیویورک تایمز گزارشی درباره خانواده اَمیش منتشر کرد: این خانواده نظیر بسیاری کسان دیگری که شغلشان تعطیل شده بود به تولید ماسک پارچهای، محافظ صورت و سایر تجهیزاتی حفاظتی شخصی برای کلینیک کلیولند روی آورد؛ لوازمی که این کلینیک نیاز فوری به آنها داشت. (این چیزی است شبیه برنامه دولت محلی کالیفرنیا که اجازه میدهد رستورانها، که در غیر این صورت نابود میشوند، به شهروندان سالخوردهای که در قرنطینه هستند غذا برسانند؛ و درست در همین جاست که یاری به معنای واقعیِ کلمه ”متقابل“ میشود و نیازهای هر دو طرفِ رابطه تأمین میشود). ۴۳ تن از کارگران کارخانهای در پنسیلوانیا تصمیم گرفته بودند خودشان را در ماراتنی ۲۸ روزه (با روزی ۱۲ ساعت کار) قرنطینه کنند و در این مدت دهها میلیون پوند پلیپروپیلن، مادهی خامی که بسیاری از تجهیزات حفاظتی شخصی از آن ساخته میشود، تولید کردند. آنها نیز مانند خانواده دمیش بابت کارشان پول گرفتند، به روشهای جدید و فشرده کار کردند، و تحتتأثیر تعهد اجتماعیشان، توانستند نیازی فوری را برآورده کنند. یکی از این کارگران گفت: «در رسانههای اجتماعی پیامهای زیادی از پرستاران، پزشکان، کارکنان اورژانس گرفتهایم که بابت آنچه داریم انجام میدهیم تشکر میکنند. ولی ما میخواهیم از آنها بابت کاری که کردند و همچنان میکنند تشکر کنیم. چیزی که باعث شد در آنجا گذر زمان را حس نکنیم فقط این بود که بتوانیم کاری برای حمایت از آنها بکنیم.»
در طول هزار روز آخرِ جنگ جهانی دوم کارگران کشتیسازی در منطقهی خلیج سان فرانسیسکو هزار کشتی جنگی تولید کردند، روزی یک کشتی جنگی. به نظر میرسد چیزی شبیه آن عمل حماسی و اضطراری حالا هم در دست انجام است، ولی در بیرون از دولت فدرال یا دولتهای محلی. در اوائل ماه آوریل، شعبه سایت خبری Hoodline در منطقه خلیج سان فرانسیسکو گزارش داد: «صبح پنجشنبه، دو تُن ورقهی پلاستیک به انباری در آلامدا رسید. تا آخر هفته، این ورقهها به ۱۶ هزار محافظ صورت پلاستیکی تبدیل شده بودند. سرعتِ مثالزدنیِ انجام این کار تماماً مرهون خودـسازماندهیِ سازندگانِ منطقه خلیج است که فضاسازها، دانشگاهها، فروشگاههای وسایل ساختمانی و تقریباً هر کسی را که چرخ خیاطی، دستگاه CNC یا چاپگر سهبُعدی داشت به سپاه خلقالسّاعهی تولید انبوه لوازم پزشکی بدل کرد.» گزارش، این خودـسازماندهی را، که شامل دانشجویان طراحی صنعتی و معلمان بود، یک «کارخانه غیرمتمرکز» نامید.
در ماه آوریل، ۱۴ پرستار و ۷ پزشک از همان نهاد به مأموریتی یکماهه به اتراقگاه قوم ناواجو اعزام شدند که اعضایش با سطوح بالایی از ابتلا مواجهاند. آنها با UCSF Heal Initiative (بهداشت، برابری، عمل و رهبری) که از هائیتی تا نپال به جماعتهای محروم و آسیبپذیر خدمت میکند، هماهنگ بودند. بیانیه مأموریتشان این است: «ما به دنبال تجسم همبستگی و مشارکت در جنبش برابری بهداشتی در سراسر جهان به رهبری خودِ اجتماعات هستیم.» این طرح ابتکاری، بر اساس اصل «همبستگی، نه خیریه»، ششسال است که با جماعتهای تحتفشار کار کرده است حتی با پایانگرفتنِ این بحران فوری هنوز هم در آنجا خواهند ماند.
در فجایع «معمولی» (طوفانها، زلزلهها و...) پدیدهای هست که به آن همگرایی یا گردهمایی داوطلبان میگویند و بدین طریق کسانی که مایل به کمکرسانیاند در مناطق آسیبدیده گرد هم جمع میشوند. گاهی افراد داوطلب و کمکهای اهدایی چنان زیاد است که برای کسانی که در قلب بحران قرار دارند مشکلات مدیریتی ایجاد میکند. پاندمی کوویدـ۱۹ از جنس فجایع معمولی نیست (چون اولاً منطقهی آسیبدیدهْ کل جهان است و دوماً گردِ هم جمعشدن داوطلبان نیز ممنوع است)، ولی مردم به روشهای متعددی پای کار میآیند. بخشی از این کار همواره ادامه خواهد داشت، چون همیشه کلی رنج و نابرابری هست که باید آنها مرهمی بر آنها نهاد، و همیشه هم افرادی هستند که میکوشند چنین کنند.
حتی فجایع معمولی هم واقعاً هرگز به پایان نمیرسند. تأثیرات طوفان کاترینا بر نیو اورلئانز و سایر بخشهای خط ساحلی جنوبی به طرق مختلف ادامه داشته است، هرچند این تأثیر مداوم و طولانی دستکم جنبههای مثبتی هم دارد. Common Ground Health Clinic از دل Common Ground Relief برآمد و شروع به کار کرد. پانزده سال بعد، این سازمان هنوز خدمات بهداشتی رایگان در منطقه نیو اورلئانز ارائه میکند.
پاندمی کوویدـ۱۹ و بحران اقتصادی پایان نخواهد گرفت، اگر که «پایان» به معنای بازگشت امور به حالت قبلی باشد. هر آنچه در ژانویهی ۲۰۲۰ «عادی» تلقی میشد هرگز بازنخواهد گشت، همانطور که آن میلیونها شغلی که از طریق درآمدهای خالص تأمین مالی میشد، کاملاً از بین رفته است. این نکته را باید از یاد نبریم که بازگشت به سرمایهداری قرن نوزدهمیِ اربابان زر و زور طی چند دهه گذشته (از طریق برچیدن سازوکارهای حمایتیِ امنیت اجتماعی و استحاله آموزش، خدمات بهداشتی و سایر نیازهای بنیادی بشری به طرحهای پرسودی که در وهله اول در خدمت منافع سهامداران بود) موجب شد زندگی روزمره، پیشاپیش، برای میلیونها تن از مردم، حتی قبل از این بحران، به فاجعهای بدل شود.
مسیر طولانی و دشواری در پیش است. بدون تغییر اجتماعی ریشهای، شیوههای تولید و توزیع غذا، مسکن، خدمات بهداشتی و آموزش ناعادلانهتر و ویرانگرتر از قبل خواهد بود. به نظر میرسد که محافظهکارها به سود نوعی ریاضت اقتصادی بیرحمانه و وانهادن لیبرتاریِ افرادی که بیش از همه مأیوس و درماندهاند استدلال خواهند آورد، درعینحال بقیه ما چارهای نداریم جز آن که به سود برخی اَشکال پساـسرمایهداری استدلال کنیم که برآوردنِ نیازهای اساسی را از کار دستمزدی جدا میکند. شاید نوعی از درآمد پایه که اسپانیا برای آغاز آن دارد برنامهریزی میکند.
تأثیر اقتصادی ویرانگرِ این پاندمی چارهای جز نوآوری برای ما نخواهد گذاشت، خواه تأمل دوباره درباره تحصیلات عالی و غذا باشد و خواه بازاندیشی نسبت به نحوهی تأمین مالی رسانههای خبری. Green New Deal الگویی برای نحوه حرکت به سوی مشاغل {سبز} و پشتسرگذاشتن سوخت فسیلی، همچنان که آن بخش به زانو در میآید و فاجعه آبوهوایی سر بر میآورد، ارائه میکند. اعتراضات در بسیاری از حوزهها (از جمله پرستارانی که خواهان وسایل حفاظتی شخصی هستند و کارگران انبار، خدمات تحویل کالا و غذا که علیه سودجویی یا شرایط کاری غیرایمنشان اعتراض میکنند) از این خبر میدهد که شاید سازمانهای کارگران جانی دوباره بگیرند.
«نیو دیل سبز» یک برنامه محرک اقتصادی پیشنهادشده در ایالات متحده است که هدف آن ارائه راهحل برای نابرابریهای اقتصادی و تغییر اقلیم است. نام آن به «نیو دیل» اشاره دارد. نیو دیل تلفیقی از اصلاحات اجتماعی و اقتصادی و پروژههای مبتنی بر فواید عمومی بود که رئیسجمهور فرانکلین روزولت در پاسخ به بحران اقتصادی بزرگ آمریکا اجرا کرد.
به عقیده من گشادهدستی و همبستگی عملی در لحظه کنونی نشانهای است از آنچه ممکن است و آنچه لازم داریم. باید گشادهدستی و بلندنظری اساسی و همدردیِ اکثر مردم عادی را همچون گنجی تلقی کنیم، منبعی از نو و نیرو که میتواند جامعه بهتری را برانگیزد، اگر که به رسمیت شناخته شود و مورد تشویق قرار گیرد. ولی معمولاً آن را نادیده میگیرند و تضعیفاش میکنند و برای خرابکردن آن میکوشند. سرمایهداری با دستان اختاپوسوارِ سرگرمی، تبلیغات و بازاریابیاش، تلاش میکند ما را به مشتی مصرفکننده فروبکاهد. {سرمایهداری} میخواهد ما را به افراد حقیر، خودخواه و تنهایی بدل کند که در پی چیزی جز کامیابی از طریق خرید آتوآشغال نباشیم و به رقابتپذیری همچون یک نیروی اجتماعی بنیادی باور داشته باشیم. منظور از رقابتپذیری، واژهی محرکِ نهفته در پسِ ایدئولوژی بازار آزاد، این است که ما رقیب یکدیگریم و اصل کمیابی {بر روابطمان} حاکم است؛ منظور از آن این است که هر یک از ما با دیدن این که دیگری چیز کمتری نصیب میبَرَد، {خیال کنیم} چیز بیشتری گیرمان میآید.
رقابت قطب مخالف یاری متقابل است که نه فقط ابزاری عملی که طغیانی ایدئولوژیک است. این واقعیت که حتی در جاهایی نظیر ایالات متحده، آنجا که این پیامهای رقابتآمیز و منزویکننده دستکم ۱۵۰ سال است که بر سرمان آوار شده، میلیونها تن هنوز هم با گشادهدستی {به دیگران} کمکرسانی میکنند و هنوز هم به سوی برآوردنِ نیازهایی حرکت میکنند که در لحظاتی اینچنینی آشکار میشود، همین، بر چیزی {متفاوت} درباره سرشت انسان و احتمالات بشری گواهی میدهد. آن انگیزهها عمیق و قدرتمند است و میتواند بنیادی برای چیزی متفاوت باشد. بهواقع آنها اغلب قبلاً هم وجود داشتهاند، وقتی که رفاه اجتماعی در اروپا به راه افتاد، وقتی که سازوکارهای حمایتی ایمنی اجتماهی در ایالات متحده شکل گرفت، و وقتی که مردم برای مراقبت از یکدیگر در مقیاسهای کوچک به سازماندهی خودشان روی آوردند.
بخشی از آن حس اضطرار و سرنوشت مشترکی {که هم اکنون وجود دارد} ناپدید خواهد شد، اتفاقی که اغلب پس از یک بحران رخ میدهد؛ ولی یکی از مهمترین چیزهایی که باید به یاد داشته باشیم این است که بخشی از آن حس قبل از این پاندمی هم در اینجا وجود داشته است. گاهی فکر میکنم سرمایهداری فاجعهای است که پیوسته با شبکههای مهربانی و یاری متقابل، از طریق گشادهدستی و بلندنظریِ سازمانهای مذهبی و سکولار، از طریق تقلای وکلای حقوق بشری و گروههای محیطزیستی و توسط مهربانیِ غریبهها، کاهش مییابد و از بین میرود. تصور کنید اگر این نیروها، این روح {بلندنظری و همیاری} فقط در خدمه نظافت وجود نمیداشت بلکه در وجودِ کسانی هم که برنامهها و دستورکارها را تعین میکنند نیز وجود میداشت.
آنچه بعد از فجایع قبلی دیدهام خیل افرادی است که خواهان «رفتن به خانه» و «بازگشت به وضعیت عادی» اند، ولی برخی افراد حالا معنایی از خود و رابطه پیدا میکنند که چنان پرمعناست که چیزی از آنچه آنها بودند و آنچه در این بحران کردند به نحوهی زندگیشان در باقی عمر منتقل میشود. گاهی این تغییر همانقدر نامحسوس است که تغییرِ اولویتها و عادتها و معنای تازهی عاملیت؛ در بسیاری موارد، این همانقدر مهم است که اتحاد و ائتلافی نو، شبکهای جدید، مجموعهی جدیدی از اولویتهای سیاستگذارانه، شغلی سیاسی یا تصمیمی برای ورود به کاری که از کل {جامعه} حمایت میکند؛ و حتی آنهایی که میخواهند وضع به حالت عادی برگردد نیز اغلب درمییابند در حس و معنایی که از کیستی خود دارند، آنچه بیش از هر چیز اهمیت دارد، برای همیشه تغییر کردهاند.
این پاندمی نشانگر پایان یک عصر و شروع عصری دیگر است، عصر جدیدی که تلخی و سختیاش را باید با روح بلندنظری و گشادهدستی تعدیل کنیم. هنرمندی که ساعتها بر چرخ خیاطیاش خم میشود، جوانی که خریدهای دیگران را با دوچرخهاش تحویل میدهد، پرستاری که برای ICU آماده میشود، پزشکی که به نزد ناواجوها میرود، یک دانشجوی تحصیلات عالی که در خلیج پیرامید شیرجه میزند تا برای سالخوردگان قزلآلا صید کند، برنامهنویسی که وبسایتی برای سازماندهی یک اجتماع راه میاندازد: همهی اینها نشان میدهد کار شروع شده است. این میتواند بنیانی برای آینده باشد، اگر که بتوانیم ارزش این انگیزهها و اقدامات را تشخیص دهیم و تصدیق کنیم که این چیزها میتواند و باید تغییراتی عمیق ایجاد کند، اگر که بتوانیم روایتهای متفاوتی درباره این که کی هستیم، چه میخواهیم و چه چیزی ممکن است تعریف کنیم.
ترجمهای از:
https://www.theguardian.com/world/2020/may/14/mutual-aid-coronavirus-pandemic-rebecca-solnit