نهمین برنامه از سلسله برنامههای «دیدار، کار و خلاقیت» به سراغ جناب دکتر احسان شریعتی، پژوهشگر فلسفه و دینپژوه رفته است.
دیدارنیوز: در دهمین گفتگو از سلسله مباحث کار، دیدار، خلاقیت در خدمت آقای دکتر احسان شریعتی هستیم و میخواهیم در مورد بحث خلاقیت در حوزههای نظری و فکری و جایگاه خلاقیت فکری صحبت کنیم. آکادمی دوکسو با همکاری دیدارنیوز سلسله مباحثی را با محوریت خلاقیت در محیط فعالیت حرفهای در ایران تعریف کرده است. در خصوص خلاقیت با اندیشمندان مختلفی صحبت میکنیم تا ببینیم موضوع خلاقیت در جامعه حرفهای ما چگونه است و ما در حوزه خلاقیت با چه چالشهایی مواجه هستیم. در حوزههای مختلفی با افراد مختلف صحبت کردهایم. در این جلسه با توجه به سابقهای که دکتر شریعتی در حوزههای نظری و فکری فعالیت دارند در خدمت ایشان هستیم.
فیلم کامل این گفتگو را این جا ببینید
میخواهیم یک مقدار موضوع خلاقیت در این حوزه را برای ما روشن کنید. ما به عنوان فردی که خیلی اطلاعات زیادی در مورد روند تولید فکر ندارد شاید وقتی خلاقیت را میشنویم بیشتر ذهنمان به سمت حوزههای هنری میرود که یک اثر ملموس و قابل لمس را به عنوان خروجی تولید میکنند، اما در حوزههای فکری معمولاً این اثر ملموس را نداریم. آنچه که تولید میشود فکر است و شاید یک حالت انتزاعی هم داشته باشد. در حوزههای ملموس وقتی چیزی را خلق میکنید، میتوانید آن را لمس کنید و آن را تجربه و آزمایش و اصلاح کنید. شاید برای مخاطب عام این سؤال پیش بیایدکه در حوزه فکر که ما این ابزار را نداریم و بحث خیلی انتزاعی است در نهایت آن فکری هم که ممکن است تولید شود انتزاعی باشد و نتوان آن را تجربه کرد، این فرایند چگونه است؟ آیا مشابه با خلق یک اثر ملموس و قابل لمس است یا یک فرایند کاملاً متفاوت با آن چیزی است که در خلق آثار ملموس و کالبدی با آن روبه رو هستید؟ نظر شما کلاً در تعریف جایگاه خلاقیت در حوزه کارهای فکری چیست؟ اصولاً خلاقیت در یک کار فکری چه جایگاهی دارد و چگونه تعریف میشود؟
در آغاز بهتر است تعریفی که از مفهوم خلاقیت یا آفرینندگی داشته باشیم. بعد بر روی مصداقهای تاریخی، اجتماعی و انسانی میرویم. میدانیم که مفهوم خلق یک مفهومی است که در دوران باستان مثلاً در فرهنگ یونان به معنای ادیان ابراهیمی که خدای خالق دارند وجود نداشت. خدا از نیستی به هستی خلق میکند. مثلاً در عهد قدیم میگوید نور باشد پس روشنایی شد؟. یا در قرآن میفرماید (کن فیکون) یعنی خدایی است که خلق میکند. این ایده خلق بعداً به عنوان خلیفه الله به انسان تفویض میشود. مقداری از این آزادی آفرینش گری گویی توسط خود خدا به انسان داده میشود که از او مسئولیت بخواهد. انسان آزاد و مسئول باشد. این در جهانبینیهایی اهل کتاب وجود دارد. اما در دوره مدرن است که ما با مفهوم خلق یا آفرینش گری یا ابداع به شکل انسانی آن مواجه میشویم. اگر هنر جدید را با هنر باستان مقایسه کنیم میدانیم که هنر باستان یونانی اخنه به تعبیر ارسطویی یک نوع تولید است. یعنی یک کنشی که یک اثر هنری را تولید میکرد و این اثر هنری در ضمن صنایعدستی هم بود. یعنی یک فایدهای هم داشت. فقط هنر برای هنر و هنر برای تأمل نبود. اما در عصر جدید است که هنر از هنرهای دستی و هنرهای تزئینی جدا میشود و گویی هیچ فایده عملی جز خود ارزش زیباییشناختی و هنری ندارد. دراینجا بر خلاف یونان که قاعده و معیار تقلید از طبیعت بود در دوره جدید ما با خلق و ابتکار و ابداع توسط ذهن و اراده انسان مواجه میشویم. تفاوت آن خلق در دورههای میانه یعنی دورهای که ادیان توحیدی هستند این است که در آنجا مع الواسطه است. انسان به عنوان جانشین خدا بر سیمای خدا ساخته شده و میخواهد خدا را تقلید کند. در حالی که در عصر مدرن گویی انسان خودش دعوی خلق و ابداع میکند و اصلاً این مفهوم مدرنیته که از مد میآید یعنی از این شیوههای نو به نو شونده و متغیر میآید خودش یک معیار میشود. یعنی خلق و ابتکار و بکر و تازه بودن راهها و شیوههای مختلف است که تکنولوژی را برخلاف عصر باستان یا دورههای میانه به یک کار به ابداع انسانی و ذهنی یا تخیل محض تبدیل میکند که ناشی از خود انسان است و در اینجا که البته خطراتی هم به وجود میآید که به دلیل دور شدن انسان از طبیعت و اولوهیت و امر قدسی میتواند در عصر جدید با آن مواجه شویم؛ بنابراین تعبیر خود تجدد همین جدید شدن، ابتکار و خلق و نوآوری است. در بحث خاص هنر هم مفهوم نبوغ که نزد هنرمند است در عصر باستان افلاطون میگوید که یک فضیلتی است که از سوی خدا به انسان هنرمند داده میشود. گویی این نبوغ که از ژن و تولد میآید و نام خدایی است که تولد انسان را مدیریت میکند و به او استعداد میدهد و انسان را به طرف سرنوشتش میراند؛ بنابراین به او یک هبه یا موهبت استعدادی هدیه میکند که بر اساس آن هنرمند خلق میکند. اما این خلق در یونان باستان مثلاً نزد افلاطون خلاصه یک فضیلت الهی است. در حالی که در عصر مدرن وقتی میآییم این مفهوم را نزد کانت مقایسه میکنیم میبینیم که کانت میگوید اگر این فضیلت فقط از سوی خدا الهام بخشی شود و انسان از خدا تقلید کند دیگر نوآوری ندارد. خدا دیکته میکند و انسان اجرا میکند. درحالیکه ارزش خلق اثر هنری باید در آزادی خود آفرینشگر باشد؛ بنابراین این نمیتواند فقط تقلید یا اعطایی از بالا باشد. بلکه این خود انسان است که با آزادی و با تخیلی که از طبع طبیعی او میآید. این طبیعت به انسانی استعدادی میدهد که انسان با آن هنرمند و نابغه اثری تولید میکنند که این قواعدی دارد و این قواعد هنر است. یعنی طبیعت از طریق نبوغ قواعد هنر را خلق میکند. قواعد هنری امری پیشینی نیستند که ما این قواعد را بیاموزیم و یک شغل و تکنیکی را اعمال کنیم و آثاری را تولید کنیم. این هنر نیست. بلکه آن یک محصولی است که مثل یک نجاری قواعدش را یاد میگیریم و آن میز را میسازیم. اما در هنر اولاً این کاری که تولید میکنید اولین ویژگی آن این است که خود ویژه است. یعنی اصیل است و اولین بار است به وجود میآید. دومین ویژگی آن این است که نمونهای میسازد. یعنی یک مدلی ارائه میکند، اما از پیش وجود ندارد. سومین این است که این طبیعت رمز و رازی دارد که همیشه پنهان بماند. یعنی شما نمیتوانید آن قواعد را عیناً بیاموزید و نابغه شوید. بلکه این تخیل هنری است که در اعماق طبیعت پنهان است؛ بنابراین اینها خصوصیات نبوغ از نظر کانت است. آخرین تعریف فلسفی را مطرح کنیم که بر خلاف دیدگاه کانت است. این دیدگاه معاصر است و دیدگاه مدرن نیست. این دیدگاه از سوی نیچه مطرح میشود. بر این اساس گفته میشود این خودخواهی ما است، چون نمیتوانیم همیشه خلاقیت و ابتکار داشته باشیم، این خلاقیتها را به نوابغی نسبت میدهیم که نمیتوان به آنها حسادت داشت. میگوییم اینها ستارگان بزرگی هستند که غیرقابل تقلید هستند. اما اگر این خودخواهی را کنار بگذاریم میبینیم که خود خلاقیت یک تمرین است. یک حرفهای است که میتوان با کار و زحمت آموخت و چیزی آفرید. درست مانند ستارهشناس، استاد فنون نظامی، و مانند آنکه یک حرفهای یاد میگیرند و تمرین میکنند؛ لذا همه میتوانند در این راه قدم بگذارند و بهطور نسبتی خلاقیت و آفرینندگی داشته باشند. اینها تعاریفی از مفهوم خلق و ابتکار و ابداع و نوآوری بود.
خیلی جامع و کامل سیر تحول معنای خلاقیت را برای ما در طول تاریخ تشریح کردید. ما در آکادمی دوکسو بر اساس این اصل که در هر فعالیتی که هر شخصی در جامعه دارد چه در زندگی روزمره و چه در فعالیت حرفهای خودش نیاز به نوآوری و خلاقیت دارد. این احتیاج به تمرین را آموزش میدهد. تقریباً از برگرفته از همان چیزی که نیچه میگوید این باید آموزش داده شود و در هر حرفهای از آن استفاده شود و خاص هنرمند نیست. از این جهت ما به دنبال گسترش این فرهنگ هستیم و بر روی تکنیکهای متعددی که وجود دارد برای اینکه افراد یاد بگیرند خلاقانه مسائل خود را حل کنند بحث میکنیم. در حوزههای تولید فکر یک عمل خلاقانه چگونه صورت میگیرد؟ مسلماً هر فکر جدیدی که بیان میشود یک خلاقیتی در آن است. خیلی میبینیم در کشورهای مختلف مثل آلمان و یا ژاپن گذرهایی به نام گذر فلاسفه وجود دارد. مشهور است که در این گذرها فلاسفه معرفی راهپیمایی میکردند و در این راهپیمایی ایدههای جدیدی را خلق میکردند و مبنای تئوری که بعداً منتشر میکنند در آن گذرها شکلگرفته است. یک کسی که تولید فکر میکند عمل خلاقانه خودش را چگونه انجام میدهد؟ آیا میتوان برای آن فرایندی تعریف کرد که در این فرایند افرادی که اهل تولید فکر هستند خلاقیت خودشان را انجام دهند یا اینکه خیلی شخصی است و هر فردی الگو و روش خاص خودش را دارد؟
ما به عنوان یک جامعه درگذار از سنت به مدرنیته یا ورود به عصر جدید در یک قرن گذشته یک نوع احیا یا نوزایی تمدنی بعد از ۷ قرن رکود و انحطاط داشتهایم. در همه عصرها نیاز به نوآوری داریم. این نوآوری در آغاز باید با یک خودآگاهی آغاز شود. این خودآگاهی و خوداندیشی یعنی بازگشت به خویش به معنایی که کانت میگفت شجاعت داشته باش که خودت بیندیشی هم در برابر سنت و قدرت سنتی اعم از سیاسی، دینی و فرهنگی و هم در برابر مراجعه تجدد و مدرنیته است که ما نباید کورکورانه از آنها تقلید کنیم و یک تجددمآبی تشبه پیدا کنیم. بلکه خودآگاهی ما مانند غرب به خویش بازگشت و خودش را بازخوانی کرد. یعنی با مطالعات اومانیستها یونان باستان و میراث دوره روم را بازخوانی کرد. همچنین در زمینه دینی رفرماسیون کرد. یعنی تجربه دینی آغازین را نوپیرایی کرد و این دو نهضت رنسانس و رفرماسیون در غرب باعث شد که هر دو با یک نوع باز نوزایی یا بازشکل تعریف کردن در زمینه فرهنگی و دینی تعریف میشود و ما هم در جامعه خودمان در همه حوزههای علوم معارف نیاز به بازخوانی و بازسازی داریم. حتی برای این کار در آغاز باید واسازی یعنی یک ساخت گشایی کنیم از این ساختارهایی متصلبی که در همه زمینهها با آن مواجه هستیم. از نظر فرهنگی منظور اول زبان بعد هنر، دین، شیوه کار، تولید و زیست و فناوری و بعد تاریخ است. همه این ابعاد فرهنگی باید بازبینی شود. مثلاً در همین حوزه فلسفه اولین مشکل زبان است. چون با گذشته زبانی خودمان انقطاع چند نسلی و چند سدهای داشتهایم؛ بنابراین در زمینه زبانی باید تمام واژگانی که چه از خارج ترجمه میشود و چه از داخل از سنت خودمان برگرفته میشود نیاز به ترجمه دارد. یعنی دائماً باید از زبان اصل زبان پارسی باستان پهلوی یا دری باید به زبان امروز ترجمه شود. یا لغات دخلیهای که از زبان عربی وارد زبان ما شده و ۵۰ درصد از زبان ما را تشکیل میشود باید ترجمه شود. همچنین لغات و اصطلاحاتی که در عصر جدید آمده باید ترجمه شود تمام واژگانی که ساختارها را نشان میدهند مثل دموکراسی باید به شکل فنی تعریف شود. اینها یک تلاشی است که در زمینه زبانی مترجمین ما و فلسفه پژوهان و به طور کلی اهل ادب و فرهنگ دارند انجام میدهند. مشکل دیگر ساختارهای آموزشی و پژوهشی در کشور ما است که نیاز به نوآوری و بازسازی دارد. اول در زمینه اندیشهای این ابتکار و خوداندیشی آموزش داده نمیشود. بلکه حفظیات و همچنین تیزهوشی برای اینکه در کنکورها قبول شوند برای اینکه سریع وارد سیستم شوند و البته سریع هم خارج شوند. ورودی سخت است و خروجی آن ساده است؛ و در کشور ما دانشگاهها برعکس است. در زمینه آموزشی که من چندین سال در دانشگاههای ایران حضور داشتم و از تدریس و آموزش این مشکلات ساختاری را دیدهایم. این ساختارهای متصلب باقی مانده از گذشته مانع نوآوری و نوسازی و به طور کلی نواندیشی میشود. منظور از گذشته تمام تاریخ گذشته است. نمیخواهیم آن را از نظر فرهنگی به سیاست محدود کنیم. بلکه این محصول رشد پروژههایی است که قبل و بعد از انقلاب در پیش گرفته شده و محصول آن اینگونه شده است. در همه زمینهها از شهرسازی تا تولید و نحوه زیست و تولید و همزیستی با یکدیگر از ترافیک گرفته تا سیستم آموزشی و سیستم اقتصادی دچار بحرانهایی است که ما به آن بحرانهای تو در تو میگوییم. چون کلاف سردرگمی است که وقتی نیروی مصلحی میخواهد ساختاری، بنیادی و اساسی این مشکلات را حل کند نمیداند سرنخ این بحران را از کجا شروع کند و چه باید کرد؟ این مشکلاتی که حل آن ابتکار میخواهد. به دلیل اینکه در همه زمینهها با بنبست مواجه هستیم و برای برون رفت به نیروهایی خلاق و مبتکر نیاز داریم که بتوانند با نمونه کار مفید الگوهای تازهای بدهند. یعنی بر اساس تخیلی باشد که نمونهای بسازد که بتواند راهگشا باشد. حالا ما در همه زمینهها نمونههایی داشتهایم به میزانی که موفقتر بودهاند بیشتر با مشکلات مواجه شدهاند. مثلاً در زمینه فعالیتهای دفاع از محیطزیست گرفته و در زمینههای اجتماعی جمعیتهایی که تشکیل میشوند هنگامیکه گسترش پیدا میکنند و موفق میشوند، بیشتر با مشکلات مواجه میشوند. در زمینه سیاسی هم اینگونه است. چرا ما احزاب و سازمانهایی نداریم که بتوانند جامعه دموکراتیک و انتخاباتها را نمایندگی کنند. به دلیل اینکه شکل تمدنی ما به قول هگل گویی بر روی شن بنا شده است. یعنی همه ساختارها فرو میپاشد و همیشه باید از صفر آغاز شود. من در همین فعالیت دانشگاهی همیشه میدیدم هر بار که ما در یک انجمن دانشجویی شرکت میکردیم برای تأسیس آن بوده است. یعنی همیشه انجمنهایی که از صفر شروع میکردند بنابراین با مشکلات ابتدایی هم مواجه بودند. در زمینه پژوهشها همینگونه است. یعنی این پژوهشها و رسالههایی دانشگاهی تجمیع نمیشود که ما بگوییم از نقطه A به B پیشرفت داشتهایم و الان در این نقطه هستیم و برای آینده برنامهریزی کنیم که نامعلومها و مجهولها را معلوم کنیم. این کار انجام نمیشود و همه از آغاز تکرار میشود. در زمینه جنبشهای اجتماعی هم این مشکل را داریم. یعنی همیشه اشتباهات گذشته به این دلیل تکرار میشود که انقطاع بین نسلها به وجود میآید. این تکرار اشتباهات یعنی نداشتن همان ابتکار و خلاقیت و آفرینندگی برای به روز کردن که هم ابتکار عملها و نیروهای آفرینندهای داشتیم که میتوان در همه زمینهها مثال زد. نمونه موفق کسی که در این حوزهها کار خوب کرده است، هدی صابر است شخصیت روشنفکری است که کار اجتماعی و فرهنگی میکند و موفق هم است. یعنی در زمینه اجتماعی در برخی از استانها مثل سیستان و بلوچستان نهادهایی ساخته است که هنوز هم دارند خدمت میکنند. کلاسهای درسی داشته و شاگردانی تربیت کرده است. اما سرنوشت تراژیکی داشته که در آخر خودش در این توفیقها حضور نداشته و جوان مرگ شده است. دکتر مصدق را داریم که در ۲۹ اسفند نفت را ملی میکند. ایشان بعد از ۱۰ سال حصر و سه سال زندان تجربه به ظاهر ناموفقی بوده است، اما این موفقیتها را وقتی میسنجیم که در گزارش بیبیسی گفته میشود که تمام تاریخ نفت در جهان به قبل از مصدق و بعد از مصدق تقسیم میشود. یعنی بعد از آمدن مصدق گویی روش و انقلاب جدیدی در کشورهای دارنده این انرژی به وجود میآید که ادامه روند قبل در خصوص استعمار و مواردی از این دست ممکن نبود. همه چیز عوض میشود. این یک ابتکار در شرایط انسداد است. در زمینههای فکری هم هر چند کمتر، اما به هر حال چهرههایی داشتهایم که خواستهاند خودشان بیندیشند و نوآوری کردهاند، ولی پروژهها نیمه تمام مانده و به پایان نرسیده است. ما در این زمینه نیاز داریم که نوآوری کنیم. در زمینههای انسدادی عمومی هم اینگونه است مثلاً در مورد بحث اصلاحگری و انقلابی میدانیم که هم انقلابها میتوانند لااقل در کوتاه مدت نتایج نامطلوبی داشته باشند. مثل بهار عربی که جز در خود تونس که شروع شد در خیلی از کشورها مثل یمن یا سوریه نتیجه مثبتی نداشت. کشورها از هم پاشیده شد مثلاً در عراق ناامنی به وجود آمد. اما در تونس به طور نسبی موفق بود. به این دلیل که همین خلقها خواستار این نظامها بودند. یعنی انقلابی گری رادیکال بعداً البته با دخالت قدرتهای خارجی میتواند منحرف شود. همچنین اصلاحاتی که صرفاً به بالا معطوف باشد. یعنی به بند و بست و ظواهر و یا فراهم آوردن امکانی برای ادامه سیستم و نظام و جناحهای ذینفع خیلی اوقات به نتیجه نرسیده است. یا در کشور ما تجربههای وزرای اصلاحگر از زمان امیرکبیر تا مصدقها تاکنون ناموفق بوده است. در این نوع اصلاح گری هم باید تجدید نظر شود؛ بنابراین ما به یک راه سوم نیاز داریم؛ که این راه سوم مبهم است و باید متفکرینی بیایند و با نوآوری و نواندیشی راههای تازهای بگشایند. هایدگر فیلسوف آلمانی به آن کورهراههای جنگلی میگوید. در زبان فرانسه اینگونه ترجمه شده که راههایی که به هیچ جا ختم نمیشوند. در حالی که معنی کورهراههای جنگلی اصولاً راههایی نیست که به جایی ختم شود. در دل جنگل یکراههایی بزنید برای اینکه هیزم جمع کنید. ما چنین راههایی باید بزنیم تا بتوانیم برای راه اصلی موادی فراهم کنیم؛ بنابراین راههای مختلفی را باید امتحان کرد. انرژی را از منابع مختلف تاریخی و فرهنگی برای آینده و راهی که در پیش داریم صرف کنیم تا محصولی فراهم بیاوریم و اصلاً راه جدیدی بگشاییم تا از این دوگانههای ذهنی اصلاح و انقلاب و همه این بنبستهایی که با آن متوجه هستیم بتواند ما را به شکل دیگری و با ابتکار نجات دهد. در همه زمینههای میتوان این ابتکار و خلاقیت را مثال زد و مصداقهایی برای آن پیدا کرد.
شما بحثی در خصوص بستری که در آن قرار داریم داشتید. این بستر با توجه به ریشههای فرهنگی که وجود دارد خیلی روی خوشی به خلاقیت و نوآوری نشان نمیدهد. مثالهایی از تجربیات شخصی داشتید که افرادی آمدهاند و اقدامات نوآورانهای انجام دادهاند و مسلماً اثر خود را گذاشتهاند، اما منقطع شدهاند و خیلی پیش نرفتهاند. هر خلاقیتی از بیان مسئله شروع میشود. یک مسئلهای باید تعریف شود و برای آن راهحلی مطرح شود. شما هم یک مسئله بسیار بزرگی را مطرح کردید که بین دوگانه انقلاب و اصلاحات هرکدام مشکلاتی دارند. باید راه سومی باشد. در اینجا یک نیاز بزرگ برای اینکه این خلاءیی که نیاز به نوآوری و خلاقیت دارد را معرفی کردید. در چنین بستری آیا امکان یک خلاقیت جمعی وجود دارد؟ چون تجربیاتی که شما اشاره کردید یک تجربیات فردی است.
همانطور که فرمودید راهحل در حد به کار بردن خرد جمعی برای یافتن راهحلهایی که جمعی است و به شکل فرد امکان حل شدن ندارند. چون فرد ناتوان است و آسیبپذیر است در حالی که جمع قدرت دارد. علاوه بر آن ما در جنگ سیستمها، نهادها و ساختارها هستیم؛ بنابراین در مقابل اینها نمیتوانیم به شکل فردی مقابله کنیم. شما وقتی در یک محله مشکلدارید به لحاظ ساختاری باید همفکری وجود داشته باشد. این شعور لازم است. معمولاً در انسداد سیاسی امکان تشکل یابی و کار جمعی نیست. یعنی بالطبع اجازه و امکان آن فراهم نمیشود. ولی این نمیتواند دلیل باشد برای اینکه ما منفعل و ناامید شویم و از تلاش و بنبست شکنی دست بشوییم. بلکه اتفاقاً در همین زمینه باید از روشهای جدید استفاده کرد. مثلاً در زمینه تشکل و نهادسازی باید از روشهایی که دنیای جدید مثل اینترنت و شبکه به ما میدهد استفاده کنیم. این در گذشته نبود و خودش در تاریخ اطلاعات و توزیع قدرت یک انقلاب بزرگ است. الآن فاصله جغرافیایی کم شده است. به دلیل اینکه لازم نیست که ما حضور پیدا کنیم. میبینیم امکانات وسیعی فراهم میکند که در آغاز بتوانیم خود این ایده را یعنی تصویر عقلانی از راه حل را ارائه کنیم. اگر یک ایده به شکل نظری روشن به جامعه بیان شود و اقناع پیش بیاید در اینجا ۵۰ درصد قضیه حل میشود. بعضی میگویند صد درصد آن حل است. به دلیل اینکه شما در صورتی میتوانید صورت مسئله را درست توصیف کنید که مواد و زمینههای آن فراهم شده باشد؛ بنابراین اگر ما صورتهای مسئله را درست مطرح کنیم و راه حلهای معقول و علمی ارائه دهیم مسلماً قدرت پیدا میکند. از آن استقبال میشود. اصولاً سیستم شبکهوار تبادل اطلاعات میتواند برای مقابله این مشکلات و بنبستهای نظری و علمی میتواند به کمک ما بیاید؛ بنابراین ما در زمینه نهادسازی و به کارگیری خرد جمعی نیاز به ابتکار و نوآوری از جمله استفاده از ابزارهای جدید و دنیای نیاز داریم. اما مشکلی که این دنیای مجازی دارد این است که ما در اینجا با مخدوش بودن اطلاعات مواجه هستیم. یعنی نود درصد این اطلاعاتی که فوروارد میشود مخدوش است. من میخواستم یک یادداشتی تحت عنوان مرگ بر فوروارد بنویسم! چون دوستان میگویند ما فقط برای اطلاع بدون مسئولیتپذیری نسبت به محتوای آن میخواهیم بدانید که چنین چیزی گفته شده است؛ و این را فوروارد میکنند. این باعث میشود که یک آلودگی اطلاعاتی عمومی به وجود میآید که اصلاً شما نمیدانید که کدام اطلاعات درست است یا کدام نادرست است. گاهی همین روزنامههای کاغذی فقط به این درد میخودر که فردا صبح وقتی میبینید که این اطلاعات هم آمده، یک مقدار درستتر به نظر میرسد. وگرنه شب قبل همه اطلاعات داده شده است و نیاز نیست دیگر روزنامه بخریم؛ بنابراین ما حجم اطلاعات نادرستی که در فضای مجازی وجود دارد مواجه هستیم. قدرتها و نیروهای ذینفع علاقه دارند که اطلاعات مخدوشتر باشد. به قول حافظ زلف آشفته تو موجب جمعیت ماست / گر چنین است پس آشفتهترش باید ساخت. ما در یک جنگ اطلاعاتی چگونه میتوانیم به او اطلاعات درست و موثق و صحیح که به درد آن خرد جمعی برای راهحلها نیاز داریم برسیم؟ کاری است که باید انجام بگیرد. یعنی ما بتوانیم شبکهای درست که به منابع اطلاعاتی درست و استدلالات و اندیشههای اصیل و حقیقی و راهگشا دست پیدا کنیم. روشهای جدیدی بیابیم که این بنبست شکنی و برونرفت از بحرانها را راهیابی کنیم و جامعه را راهنمایی و راهگشایی کنیم.
آقای دکتر خیلی ممنون از وقتی گذاشتید. به دلیل پایان زمانمان یک جمعبندیای داشته باشیم. آقای دکتر ضمن اینکه یک سابقه تاریخی از تغییر معنای خلاقیت در دورههای مختلف تاریخی را برای ما توضیح دادند این بحث را باز کردند که از لحاظ بستر و زمینه فرهنگی که ما در جامعه داریم در خصوص خلاقیت با چه چالشهایی مواجه هستیم. آن چالشها را برای ما تشریح کردند و در نهایت از امکانات و تکنولوژی موجود به عنوان یک فرصت برای تقویت جمعی برای حل مسائلمان استفاده کنیم یاد کردند. از همه مهمتر به تهدیدی که این فرصت را تهدید میکند اشاره کردند که در این فضا نیاز داریم یک شبکه امن برای دسترسی به اطلاعات درست فراهم کنیم تا در آن بستر بتوانیم فضایی برای خلاقیت و عمل خلاقانه جمعی فراهم کنیم.