دیدارنیوز ـ
مرضیه حسینی: پیکر ایران عزیزمان رنجور از زخمهای ناسور یک سال گذشته است. سال پر محنتی که با سیل و خانه خرابی مردم جنوب و شمال کشور شروع شد، با سقوط ارزش پول ملی، گرانی بنزین، وقوع حوادث تلخ آبان، شهادت سردار سلیمانی و در ادامه، کشته شدن بیش از ۷۰ نفر از تشییع کنندگان در کرمان، سیل سیستان و بلوچستان، سقوط هواپیمای اوکراینی و همچنین قرار گرفتن ایران در لیست سیاه FATF ادامه پیدا کرد و هم اکنون نیز با شیوع ویروس کرونا و وقوع زلزله در منطقه کوتول در حال به پایان رسیدن است.
در این میان وضعیت زلزله زدگان منطقه کوتول (قطور) از شهرستان خوی بسیار تلخ است، آوارگانی که در میان ترس و وحشت مردم از کرونا و سردرگمی و ناتوانی مسئولین، فراموش شده اند.
شانه های تو لرزان تر از زمین بودند
زلزله اخیر نزدیک به ۴ هزار واحد مسکونی در شهرستان خوی و به خصوص منطقه «قطور یا کوتول» را تخریب کرد. زلزلهزدگان در سرمای استخوان سوز زمستانی، بدون داشتن مواد غذایی، وسایل گرمایشی و سرپناه، آوارهای به جا مانده از خانه هایشان را ترک کرده و به سمت مقصد نامعلومی در حرکت هستند. تصویر دستان یخ زده زنی که در باد و سرما گهواره نوزادش را تکان میدهد، اشکهای کودکی که روی صورتش از سرما خشک شده، لرزش شانههای پدری که دخترش را زیر کاپشن کهنه اش پنهان کرده و انگشتان کبود شده از سرمای پیرمردی تکیه داده بر عصا، قابهای به جا مانده از زلزله صبح یکشنبه ۴ اسفند در استان آذربایجان غربی هستند؛ زلزلهای که همزمان بخشهایی از ترکیه را نیز لرزاند و جان ۸ نفر در شهر وان را گرفت.
محمد عابدی فرماندار خوی سه روز پس از زلزله از آسیب دیدن حداقل ۴ هزار خانوار در ۴۳ روستا خبر داد. با وجود برخی گزارشهای رسمی اعلام شده مبنی بر امداد رسانی به مردم، اما زلزله زدگان منطقه به هیچ امکاناتی دسترسی ندارند. یکی از زلزله زدگان در روستاهای آسیب دیده میگوید: «نه چادری توزیع شده، نه غذایی وجود دارد و نه وسیله گرمایشی، ما مجبوریم با شکمهای گرسنه در سرمای زیر صفردرجه، زیر نایلون جمع شویم، اصلا بعید نیست که کودک و نوزادی از سرما یخ بزند. پیرها هم تحمل این سرما را ندارند مخصوصا که حتی لباس گرمی برای پوشیدن نیست.»
تجمع مکرر جمعی از زلزله زدگان مقابل فرمانداری خوی در اعتراض به وضعیت موجود نتیجهای در بر نداشته است، گویی گوش شنوایی برای رسیدگی به اوضاع نابسامان و فریادهای زلزله زدگان وجود ندارد. مردم هم که همواره بار سنگین امدادرسانی به هموطنان خود در هنگام وقوع این رخدادها را برعهده داشتند، این بار گرفتار بلای کرونا شده اند و خود نیز با کمبود وسایل مورد نیاز اعم از ماسک و الکل و ژل مواجه اند.
مادرم گره بر برف می زند...
تجربه سیل و زلزله در کشورمان؛ از زلزله بم گرفته تا سراب و سرپل ذهاب نشان داده که در طی همه سال ها، گویا هیچ طرح و برنامه مشخص و مدونی برای حمایت از آسیب دیدگان و مدیریت بحران وجود ندارد. دولت در تمام بلاهای طبیعی، جبران خسارت آسیب دیدگان را بر عهده بانکها گذاشته و از خود سلب مسئولیت میکند، وامهای پرداختی نیز برای ساخت و ساز کفایت نمیکند و از آنجا که مقابله با حوادثی از قبیل سیل و زلزله اساسا ردیف بودجه مشخصی ندارد و دولت نیز همواره با کسری بودجه مواجه است، ظرفیت و توانی برای رسیدگی به وضعیت آسیب دیدگان وجود ندارد.
ساکنان روستاهای زلزلهزده مرزی، یا دام دار بودند یا کارگر کارگاههای قالیبافی و یا کارگرهای فصلی که در روستاها و شهرهای اطرف کار میکردند. زلزله دام هایشان را تلف کرده و دارهای قالی شان را شکسته است. آنها نسبت به آینده بسیار بیمناک هستند، آوارگان بقچه به دوش بدون آنکه حتی پول کرایه شان را داشته باشند، راهی خوی و سلماس و شهرهای اطراف شده اند تا بتوانند در حاشیه شهرها در سکونتگاههای غیر رسمی ساکن شوند.
یکی از آوارگان میگوید: «من میدانم که دولت نه میخواهد و نه میتواند برای ما خانه بسازد. مگر مردم سراب و سرپل با آن همه کمکهای مردمی، همه شان به خانه هایشان بازگشتند؟ تازه ما آنقدر بدشانس هستیم که خبر بدبختی مان را رسانهها هم منعکس نکردند، کرونا باعث شد بیشتر فراموش شویم.»
خشم زمین دامن فقرا را می گیرد
در هنگام بروز خشم طبیعت، بیشتر قربانیان را کسانی تشکیل میدهند که سرپناهشان تودهای خشت و گل یا سنگ و چوب و بلوک است. این سازههای حقیر و دست ساز، خشم زمین و غضب آسمان را تاب نمیآورند، پس در هم شکسته و فرو میریزند. مدعیانی که تا همین دو هفته قبل، با بدبختی مردم سلفی میگرفتند تا اندکی بر آرای خود بیفزایند و آنان که مسئولیتهای مهم برعهده دارند باید ببینند که چگونه این مردم محروم، از سرما و گرسنگی کبود شده اند. درست است که این مردم، گرمای دستان مردم شهرهای استان کردستان و آذربایجان غربی و بسیاری از کردهای کشور را با دریافت کمکهای نقدی و کالاهای مورد نیاز، حس کرده اند، اما این کمکهای ارزشمند در مقایسه با سطح آسیب، چندان کارساز نیست.
با وقوع زلزله کوتول و آواره شدن چند هزار نفر، این بار هم نه از مدیریت بحران خبری بود و نه از حضور مسئولین و نه از کمک دولت. بودجه بندی هر ساله دولت و برنامههای توسعه از طرفی و عملکرد دولت در بحرانهای طبیعی از طرف دیگر، نشان از سیستمی ناتوان در مدیریت بحران دارد که نمایانگر افول میزان اثرگذاری نهادها است. به نظر میرسد دولت حتی اگر بخواهد هم آنگونه که باید و شاید، توان کمک به زلزله زدگان و سیل زدگان را ندارد.
در این رابطه، محمد فاضلی جامعه شناس و استاد دانشگاه به دیدارنیوز گفت: من باور ندارم که جان مردم برای سیستم دارای اهمیت نیست، دلیل این که سیستم در مواجهه با بلاهای طبیعی، ضعیف عمل میکند، این عملکرد ضعیف، محصول ناتوانی و ناهماهنگی است؛ به این معنی که دولت (به معنای حاکمیت و دستگاه اجرایی کشور با تمام قوا و اجزا) نمیتواند واکنشی متناسب به حوادث نشان دهد و ظرفیتهای برنامه ریزی مانند ظرفیت تصمیم سازی و ظرفیت اطلاعات و آمار، پس از وقوع حوادث را ندارد.
وی افزود: دولت مدرن دولتی است که اطلاعات و آمار کاملی از شهروندانش داشته باشه وگرنه دولت مدرن نیست. چنین دولتی باید یک نظام مالیاتی بسیار دقیق داشته و بداند هر کس چقدر درآمد دارد و چقدر باید مالیات بدهد؛ اگر چنین نظام مالیاتی دقیقی وجود داشته و داراییهای هر نفر مشخص باشد، وقتی سیل یا زلزله رخ میدهد دولت بر اساس آن نظام مالیاتی میداند که هر فرد چقدر خسارت دیده و به چه میزان کمک نیازمند است، اما وقتی چنین ساز و کاری وجود ندارد، در خوزستان سیل میآید و مصوب میشود که به همه ۵ میلیون تومان وام پرداخت شود، از این همه که این وام را دریافت میکنند یکی میلیونر است و دیگری آه در بساط ندارد، بنابراین وقتی آمار و دادهای در کار نیست مشخص نیست هر فرد چقدر به حمایت نیاز دارد.
فاضلی در پایان افزود: ضعف دولت در مواجهه با سیل و زلزله از ویژگی دولتهای در حال افولِ اثرگذاری و کارکرد است. در ایران همچنین، حاکمیت در عین اینکه ظرفیت حل مساله ندارد و ناتوانیهایش رو به افزایش است، یک ناکارامد بداخلاق هم هست. اگر بخواهیم از این وضعیت تعبیر درستی ارائه دهیم، حکومت ایران برای مردم به مثابه پدری برای فرزندش است؛ پدری که نه تنها توانایی برآوردن خواستههای فرزندش را ندارد بلکه بداخلاق و مشارکت ناپذیر هم هست؛ بنابراین طبیعی است که فرزند تصور کند پدرش او را دوست ندارد.